محمدعلی موحّد در گردهم آیی ایرانیان مقیم استانبول به مناسبت سوم عید۱۳۹۷ سخنراني كردند.
در ولایت ما، آذربایجان، تعبیری دارند برای فصل بهار که میگویند فصلِ خنده و گریه توأمان است: آغلار-گولَر آیی، گریه و خنده به هم.
از من خواستند صحبت کنم و من اطاعت کردم. اما من امروز گزینه خوبی برای سخن گفتن نیستم. یک چشم من خندان است و چشم دیگرم گریان. آن چشم گریان در غم درگذشتِ دوستم داریوش شایگان، گریان است. فضای دل و اندیشه من پایکوب این خیال و این سوال است که کجا شد آن همه فهم و فراست؟ کجا شد آن همه هوش و ذکاوت؟
داریوش شایگان از مفاخر عصر ما بود. آثارش به چند زبان از جمله به ترکی ترجمه شده است. سزاوار نبود از من که در این روزها سخنی بگویم و یادِ او نکنم. سخن از فقدان او تلخ است و ناگوار. اما یاد او مایه امید و سر بلندی است؛ مایه امید و دلگرمی است که هنوز ایران چنین فرزندانی می پرورد.
نوروز نوید تحوّل و شکوفایی است و ما امروز به شادباشِ نوروز اینجا آمدهایم. یادگار ماندگار پدران ما که سر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی فراتر میکشد و از پای دیوار چین تا ساحل دریای سیاه و دریای سپید پیام همدلی و همبستگی و همداستانی میپراکند. پیام دوستی و مهربانی.
گرامی باد این پیام الهی بویژه در این روزگار که نفیرِ نفرت و بیداد و عُدوان همه آفاق را پر کرده است.
و پیروز باد نوروز ما و مبارک باد نام او و سرافراز باد پرچم افتخار او و درخشان و درخشان تر باد تلألؤ انوار تجلیات او و گرانبار باد ره آورد عطایا و برکات او!
نظر شما