دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۲:۵۰
دریغ! اثبات موجودیت خویش در نفی دیگران؟

بهروز جلالی، شاعر و منتقد ادبی در یادداشتی به حواشی موجود در این روزهای شعر واکنش داد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بهروز جلالی،شاعر و منتقد ادبی: بسیاری بر این باور اند که ادبیات معاصر (و در گام نخست شعر معاصر ايران) به‌عنوان نخستین قاتقِ ادبی انقلاب مشروطه- با آرايه تجربه‌های جدید کسانی چون نيما يوشيج و محمدعلی جمالزاده وارد سفره بزک شده فرهنگ ما در آن روزگار شد.

این نان‌خورش، تا دهه‌های اخیر دگرگونی‌های بی‌شماری را در دایره قسمتِ خود دیده است؛ روزگاری ذوق‌زدگانِ «یک‌باربه فرنگ رفته و زود برگشته» دادِ سخن دادند که: - این و تنها همین- یگانه راهِ نجات ادبیات ایران‌زمین است و بس! و در دوره‌ای آن‌ها که رفتند و برنگشتند، شدند دایه مهربان‌تر از مادر برای شعر و ادبیات معاصر ما.

این‌ها بر حال و احوال ادبیات ما رفت تا روزگاری به مدد گردش چرخِ سیاست، گروهی شيوه‌هاي گوناگون از روش‌های «آهسته برو آهسته بیا» در نوشتن را آزمودند و گروهی صبر کردند تا انقلابی دیگر از راه برسد و داعیه «فلسفه تشکیک» را دستمایه برخی سخره‌نویسی‌ها کنند.

از سوی دیگر؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با بروز دگرگونی‌های فراوان در عرصه‌های سياسی، اجتماعی و فرهنگی، در سایه تشکیک‌های به وجود آمده در تمام حوزه‌های تفکری از جمله فرهنگ و ادبیات، الگوهای زيبا‌شناختی دهه‌های پیشین، جای خود را به جست‌وجو و آزمودن شيوه‌های تازه داد. به این ترتیب نویسندگان و شاعران جوان و برخی سالخوردگان با روگردانی از شيوه‌های تفکری نوسیندگان و شاعران شاخص قبل از انقلاب، به تجربيات تازه‌ای دست زدند.

یک دهه گذشت تا اتفاقات تاثیرگذار بر پدیده‌های اجتماعی دهه شصت، ادبیات مدرن، در كنار ساير جريان‌های نوظهور از اوايل دهه هفتاد وارد مرحله تکوینی خود شود و بعد از آن نيز ادامه يابد.

حال اگر رویکردهای جسورانه شاعرانی چون: هوشنگ ايرانی، احمد‌رضا احمدی و رضا براهنی را گام‌های نخست تجربه شعر معاصر در دهه‌های چهل و پنجاه ايران بدانيم، تجربه شاعران دهه هفتاد را بايد گام بعدی همان رویکرد(یعنی خروج از محدودیت های موجود در ادبیات کلاسیک) قلمداد کنیم.

شاعران و نویسندگان جريان مدرن و پسامدرن دهه هفتاد با نگاه به نظريات ادبی غرب و خروج از «درون-دایره‌های» محدود در تجربه‌های بومی و نگاه‌های ادبی دوران كلاسيک، رو به آزمودن شيوه‌ای ساختار شکنانه، غريب و تازه نهادند.

از آنجا كه دگرگونی در گونه‌ها و نحله‌های هنر و به طور مشخص در ادبیات، تابعی است از دگرگونی‌های بنيادين در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی، به ناچار باید پذیرفت که تداوم و توفيق جريان ادبی مدرن نیازمند گذشت زمان و رسیدن به مرحله‌ای از رسوب باورها و دریافت‌های جامعه و مخاطبان این دوره ادبی است.

با این تفاصیل یکی بیاید بگوید، ما بعد از دهه هفتاد، که گاهِ ظهورِ گروهی از نویسندگان و شاعرانِ جوان و صاحب دیدگاه بود -در باغچه نه- بلکه در گلدان ادبیات معاصر چه کاشته‌ایم که «اینک» را هنگام دِرو می‌پنداریم؟

دریغ که در آستانه، همه چیز و همه کس را به صلابه می‌کشیم که: «تو را که خانه نئین است، بازی نه این است.»
اصلا یکی نفر نیست از این طلبکاران _نهایتا سی و پنج ساله_ بپرسد کدام خانه؟ کدام سقف؟

به راستی خون خواه کدام «ساعت سعد» اید که حالا در پایان دهه نود؛ یعنی نزدیک به سه دهه بعد از بالندگی نسل جوان آن روز و چهل و پنج ساله‌های امروز؛ ذره بین به دست دنبال دیکته بدون غلط می‌گردید؟
بخواهید صادقانه تفسیر کنید؛ خانه «نئین» بیشتر نام دوم صفحه‌های مجازی خودتان است.

دریغ! به‌جای آن که خانه‌ای بنا کنیم (یا کنید) در خور؛ که سایه‌بان‌اش همه اهالی خانه را زیر خود گرد آورد، خانه را هدیه و فدیه کردیم(یا کردید) تا هر از گاه، کسی باشد که اثبات موجودیت خویش را در نفی او و باورهای‌اش جار بزنیم.(یا بزنید).

نه دوست کوچولوی من (در ادبیات) این توهم کمی زود وجودتان را فرا گرفته؛ و باور کنید زود است هنوز که با انبوهی از تلبیس و حیل در متن داستان و شعر آدم‌هایی بیفتید که در نوشتن، به گواه آثارشان گوی صداقت را از شما و هم قطاران‌تان ربوده‌اند.

نشانی را اشتباه آمده‌اید. رها کنید بهتان و انگ‌ زدن‌ها به شغل و پیشه شاعران و نویسندگانی را که هرگز نخواسته‌اند کار کردن و نان در آوردن را مثل شما در تکدی صفت «استاد» تجربه کنند.

اگر آزادگی این است که شما پیشه کرده‌اید. استقلال قلم ارزانی خودتان.
اما یک نکته را به یادگار داشته باشید تا برای تبین؛ وقت آن در آید: نه اشتغال به رشته مهندسی و ساختمان‌سازی برای یک داستان‌نویس ننگ است و نه مدرس دانشگاه و شاگرد دکان الکتریکی بودن برای یک شاعر.

دوستان واله و حیران (در عرصه ادبیات)کارنامه ادبی را کتاب‌های ما می سازد؛ نه تعداد فالوور و لایک بزن های سرگردان در صفحه های مجازی.

عطار نیشابوری، کفاش خراسانی و بسیاری از شاعران و نویسندگان همواره کار کرده‌اند و گوشه‌ای ننشسته‌اند تا کسی بیاید کتابشان را دکانی کند برای نان در آوردن.
 
عجیب است این سطح از رفتار غیر حرفه‌ای. یکی ذره‌بین به دست در کتاب نویسنده‌ای افتاده که: چرا به این کتاب مجوز انتشار داده شده؟ و آن دیگری وقت مطالعه و تعمق خود را فروخته و در سوابق شغلی شاعری جستجو می‌کند که: چرا به هر «گند چاله دهانی» که من گرفتار آن‌ام مجوز نمی‌دهی؟

اما همان طور که پیش‌تر گفتم آن چه در این دو دیدگاه مشترک است؛ منیت و «چرا دیگر گونه می‌اندیشی» است.

این دو روح مشترک در یک عارضه، سراسیمه دنبال به کرسی نشاندن این تفکر‌اند: هر مساله دو وجه دارد. یکی آن که ما می‌گوییم و دیگری این که همواره غلط است.

پیشنهاد من به هر دو طیف سرگردان وادی ادبیات این است: هنوز فرصت برای این هست که بروید و این حدود یک دهه عمر خودتان را تا رسیدن به سن پختگی و «خلوت غیر منفعل» حسابی بخوانید و بخوانید و بنویسید و قضاوت را بگذارید به عهده مخاطب. البته مخاطبی که ممکن است آثار شما را بعد از حیات خودتان بخواند؛ نه مخاطبی که امروز در کانال تلگرامی و صفحه‌های خودساخته‌تان وقت‌فروشی می‌کند به عبث.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها