در جلسه نقد و بررسی کتاب «حجم يك جمجمه» مطرح شد:
دوستداران براهنی با وسواس خاصی با شعر برخورد میکنند
شهرام میرشکاک در هشتمين نشست از سلسله نشستهاى «عصرهاى كافه كتاب» گفت: کسی که با داستایوفسکی، مایاکوفسکی و مخصوصا با استاد رضا براهنی ارتباط خاصی برقرار میکند، قطعا انسان وسواسی است و هر چیزی قانعاش نمیکند و هر چیزی آن دز عاطفی و احساسیاش را خالی نمیکند.
سيد احمد حسينى. دبير نشستهاى كافه كتاب گفت: شعر امروز ما شعرى بىانديشه است. شاعر در روزگار ما فاقد تفكر و جهانبينى منحصر به فرد است و به این دلیل بايد به على عظيمى به خاطر اين مجموعه تبريك گفت.
نويسنده كتاب «لطفن صندلى عقب بنشينيد» در ادامه افزود: اهالى قلم بايد بدانند انسان بىتفكر و انديشه بيشتر شبيه كيسههاى شن اضافه در يك بالن میماند. بنابراین پرداختن به این کتاب برای ما اهمیت داشت.
در ادامه شهرام ميرشكاك با اشاره به شخصیت علی عظیمی و شناختی که او و جامعه ادبیات از وی دارند گفت: من در طی چند سال با شناختی که از علی عظیمی و قلم نوشتاریش دارم باید بگویم که او حدود ده سال است که به طور جدی و حرفهای در ادبیات فعالیت میکند و قبل از اینکه مولد خوبی باشد، مصرفکننده خیلی جدی ادبیات بوده است.
وی ادامه داد: او خیلی در انتخابهایش وسواس به خرج میدهد. کسی که با داستایوفسکی، مایاکوفسکی و مخصوصا با استاد رضا براهنی ارتباط خاصی برقرار میکند، قطعا انسان وسواسی است و هر چیزی قانعاش نمیکند و هر چیزی آن دز عاطفی و احساسیاش را خالی نمیکند.
این شاعر در ادامه تعریف از ویژگیهای این شاعر گفت: ما با یک مصرفکننده خیلی حرفهای ادبیات مواجه هستیم؛ بنابراین به او تبریک میگویم اما در مجموعه کتاب دوم علی عظیمی به ادبیات تبریک خواهم گفت نه به خالق اثر.
وی در ادامه درباره آثار هنری ادامه داد: سوزان سانتاک میگوید؛ تحلیل انتقادی اثر هنری را آلوده میکند، منظور این جمله سوزان چیست؟ سوزان بر این باور بود که نقد یک عملیات ذهنی است که قصدش مهار و سلطه بر هنر است! حال ما با یک فرآیند کاملا عقلی میخواهیم برویم سراغ فرآیندی که غیر عقلی است. هر چند نظر یدالله رویایی این نیست؛ چراکه شعر تحت هیچ شرایطی فرایند الهام واری که در ادبیات کلاسیک سراغ داریم وجود ندارد.
میرشکاک در پایان با توضیح گفته سانتاک گفت: آن زمانی که فرشته وحی بر یک شاعر نازل میشد و در گوشش نجوا میکرد برای نوشتن دیگر به اتمام رسید، قطعا چنین فرایندی وجود ندارد؛ چراکه یک اثر هنری آغشته به معماری و حالت جنون است؛ حال آن چیزی که در این مجموعه وجود دارد دقیقا یک ترازوست که مدام در این دو فضا در حال نوسان است؛ چراکه گاهی وقتها غلبه حسی و عاطفی این نوسانی که گاهی که خود شاعر و خود خالق در آن دست و پا میزند، پس هدف منتقد تحلیل اثر هنری به محتوا و سپس تفسیر آن است، پس بنابراین سوزان میگوید بهتر است نقد نکنیم و رهایش کنیم تا آن کنش عاطفی اتفاق بیفتد.
نظر شما