بسیاری از نویسندگان گربه خانگی داشتند و همین سبب پیدایش داستانهایی با محوریت این گربهها شده است. مشهورترین نویسنده این حوزه ادگار آلنپو است که «گربه سیاه» را با الهام از گربه خود نوشته است.
اين كتاب در هشت بخش نوشته شده و در يكي از بخشها به حضور گربهها در ادبيات داستاني پرداخته شده است. بسياري از نويسندگان مهم جهان با گربهها سروكار داشتند و حتي گاه حضور گربهها در آثارشان هم ديده ميشود. مثلا ادگار آلنپو گربهاي خانگي داشته و يكي از داستانهاي پو نيز «گربه سياه» نام دارد كه در ميان داستانهاي اين نويسنده امريكايي داستان مشهوري به شمار ميرود.
در كتاب درباره رابطه آلنپو و گربه خانگياش آمده: «ميزان تاثير گربه خانگي ادگار آلنپو در خلق آثاري كه منجر به پيدايش سبك جديدي در ادبيات داستاني شد، چنان تاملبرانگيز است كه اخيرا كتابي در همين زمينه با عنوان گربه شگفتانگيز ادگار آلنپو به قلم اد سامز منتشر شده است. اين گربه كه كاترينا نام داشت در داستان معروف ادگار آلنپو به نام گربه سياه مظهر وجدان و عدالتخواهي و رسواكردن چهره ظلم و خشونت است».
در اين داستان روح گربه سياه است كه معماي يك جنايت را براي پليس آشكار ميكند. پيش از انتشار اين داستان آلنپو در مقالهاي درباره نيروي غريزه در حيوانات نوشته بود: «غريزه، از ديرباز پست محسوب ميشده زيرا مزين به فضائل اكتسابي نبوده است، در حالي كه فلاسفه ژرفبين خوب ميدانند سرشت موجودات داراي بصيرتي است كه ميتواند بهترين سرنوشتها را براي موجودات رقم بزند تنها اگر آن را منزه نگه داريم و صدايش را خفه نكنيم».
يكي ديگر از نويسندگاني كه علاقه زيادي به گربه داشته ارنست همينگوي است و البته ماجراي گربههاي همينگوي همچنان هم ادامه دارد: «نخستين گربه ارنست همينگوي به نام گلوله برفي ششانگشتي بود و نوه نتيجههاي اين گربه كه بنابر وصيت همينگوي هنوز در خانه او نگهداري ميشوند و ميان اسباب و اشياء او آزادانه ميچرخند بيشترشان ششانگشتياند. اين خانه اكنون به موزه تبديل شده است و بازماندگان ششانگشتي چنان زياد و دردسرساز شدهاند كه پاي دادگاه فدرال به ماجرا كشيده شد. مقامات فدرال گفتهاند موزه بايد اين كارها را انجام دهد: يا شبها گربهها را در قفس بگذارند يا دور محوطه ديوار بكشند يا يك نگهبان براي نگهباني از آنها استخدام كنند. همچنين نام و هويت هر گربه بايد با يك برچسب مشخص شود. شهرت اين گربههاي ششانگشتي تا آن حد بالا گرفته كه كمكم نام گربه ششانگشتي دارد در مراجع تخصصي به گربه ارنست همينگوي بدل ميشود...». در سال 1953 يكي از گربههاي همينگوي، عموويلي، دچار سانحه شد و همينگوي در نامهاي به دوستش اينچنين ماجرا را شرح داده است: «وقتي نوشتن نامه به تو تمام شد و خواستم آن را در پاكت بگذارم مري دواندوان آمد و گفت اتفاق وحشتناكي براي ويلي افتاده. بيرون پريدم ويلي را ديدم كه دستوپاي سمت راست بدنش شكسته بود. پايش از انتهاي ران و دستش از وسط بازو. يا ماشين زيرش گرفته بود يا كسي با شيئي سنگين او را محكم زده بود... به محض اينكه مرا در كنار خود يافت شروع به خرخر كرد تا نشان دهد حضور من تا چه حد براي او آرامبخش است».
نظر شما