مهشید میرمعزی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
ترجمه کتاب ترجمهشده را قبول نمیکنم/کتاب هم کمتر از نان نیست
مهشید میرمعزی میگوید: به نظرم در روزگاری که فعلا زورمان به کپیرایت نمیرسد اگر هر یک از ما از ترجمه تکراری بپرهیزد و این کار باب شود به شدت تاثیرگذار است.
از آثار جدیدی بگویید که قرار است با ترجمه شما بهزودی وارد بازار کتاب شود و اینکه چه میزان استقبال از آن را پیشبینی میکنید؟
اولین کتابی که خیلی دوست دارم دربارهاش صحبت کنم، کتابی است که هنوز عنوان مشخصی برایش در نظر نگرفتهایم. این کتاب طنز درباره زبان زنان و مردان است که یک نویسنده زن و یک نویسنده مرد آن را نگاشتهاند. این دو کتاب از هم مجزا بوده اما به دلیل حجم کمی که دارند تصمیم بر آن شد که در قالب یک جلد منتشر شوند. این یک جلد شدن کتاب هم به کاهش هزینه ناشر میانجامد هم به نفع خواننده است که در نهایت هزینه کمتری پرداخت میکند. با اینکه اوضاع اقتصادی مناسبی حاکم نیست با این حال خجالت میکشم که بحث هزینه را عنوان کنم. چون هر چقدر هم که اوضاع اقتصادی بد باشد باید به فرهنگ توجه شود و این توجه را مردمی که نان ندارند بخورند نباید انجام دهند و باید برایش بودجه در نظر گرفته شود. من از کمبود خواننده رنج نمیبرم و تا حد مناسبی از استقبال خوانندهها برخوردار بودهام و گلهای از کمفروشی و نفروختن کتابهایم ندارم. اما در حال حاضر با وضعیت اقتصادی مردمی که خودم هم یکی از آنها هستم، آَسیب کتاب نخریدن به من هم میخورد چون من از این راه نان میخورم. مردم نمیتوانند مایحتاج اولیه مانند نان و گوشت و سیبزمینی خود را نخرند اما میتوانند کتاب نخرند چون بدون کتاب که نمیمیرند.
در حالیکه کتاب هم کالای واجبی است و باید در سبد خرید مردم قرار بگیرد.
اگر خوب فکر کنیم، میبینیم که چه بسا نان واجب است اما کتاب هم کمتر از نان واجب نیست. با حمایت و پشتیبانی و با در نظر گرفتن بودجه بیشتر میتوان با تمهیداتی همین مردم را به بیشتر کتاب خواندن ترغیب کرد.
میتوان تمهیداتی به وجود آورد که مردم در تمام ایام سال کتاب بخرند. این اتفاق دلگرمی بزرگی برای نویسنده، مترجم، ناشر و تمام اعضای این زنجیره است.
بله دقیقا. به طور مثال کتابی به نام «دنیای دیروز» نوشته اشتفان سوایک با ترجمه من قرار است در پاییز امسال از سوی انتشارات گاندی منتشر شود. اکثر ناشران تمایلی به انتشار کتاب در تابستان ندارند. چرا؟ چون قبل از تابستان بیشتر کتابخوانان از نمایشگاه کتابهای خود را خریدهاند. یادم است در مصاحبهای با خبرگزاری شما قبلا عنوان کردهام که نمایشگاه کتاب جای کتاب خریدن نیست. نمایشگاه جای کانکشن گرفتن و ارتباط گرفتن ناشر با مولف و مترجم و معرفی کتابهاست. اگر در نمایشگاه کتاب ما هم فروش کتاب به این صورت انجام نمیشد، در تمام فصول سال میشد به فروش کتاب امیدوار بود.
در همان مصاحبه خیلی مختصر اشاره به کتابی کردید که در حال ترجمهاش هستید. کتابی بود از خانم رادیش. آن کتاب در چه مرحلهای است؟
من قبلا کتابی به نام «کامو آرمان سادگی» از خانم رادیش ترجمه کرده بودم که با استقبال زیادی مواجه شد. رادیش در کتابی که مورد بحث ماست، با 18 ادیب مصاحبه کردهاند. وی این مصاحبهها را در طی سالیان انجام داده و این گفتوگوها تقریبا آخرین گفتوگوهای این اندیشمندان در زندگیشان است و شامل نحوه نگاهشان به زندگی، جمعبندی کارهایشان، آخرین حرفهایشان درباره زندگی و خیلی چیزهای دیگر است. اکثر این ادیبان افراد شناخته شدهای هستند که برخی از آنها برنده نوبل شدهاند و آثار زیادی از آنها به فارسی برگردانده شده است. به نظرم خواندن این کتاب برای خبرنگاران بسیار مفید است. ناشر این کتاب هم نشر ثالث است و مانند کتاب قبلی این نویسنده کپیرایتش را خریده.
رادیش خبرنگار قابلی است.
بله. رادیش به معنای واقعی یک خبرنگار است. او برای مصاحبههای این کتاب بسیار زحمت کشیده است. یکبار خاطرم هست که برای یک گفتوگوی نزدیک به هزار صفحه از زندگینامه فرد مصاحبهشونده را خوانده بود تا اشراف کاملی روی گفتوگو داشته باشد. اما برخی اوقات پیش آمده که خبرنگاری برای مصاحبه درباره فلان کتاب به من زنگ زده و حتا یکی از کتابهای مرا هم نخوانده است. من منظورم ابدا این نیست که کتابهای مرا همه بخوانند اما برای صحبت درباره یک کتاب خاص خبرنگار باید روی آن اشراف داشته باشد. خانم رادیش در آلمان خبرنگار و روزنامهنگار بسیار معروفی است و دلیلش زحمتی است که ایشان میکشد و پشتکار ایشان مثالزدنی است.
سه کتابی که برای ترجمه انتخاب کردید، دارای موضوعات خاصی است. مثلا کتاب اولی که راجع به آن صحبت کردید و درباره زبان مردان و زنان است. کتابهایتان را برای ترجمه چگونه انتخاب میکنید؟
من برای اینکه کتابی را برای ترجمه انتخاب کنم، کتابهای زیادی میخوانم. در تمام مدتی که کتاب میخوانم به این فکر میکنم که این کتاب چقدر اصلاحیه میخورد. من دسته دسته از آلمان کتاب میخرم. یک کتاب معمولی 20 یورو قیمت دارد که به پول امروز حدود دویست هزارتومان است. این را هم در نظر بگیرید که تعداد کتابهایی که میخرم بسیار بیشتر است. خیلی برایم پیش آمده که کتاب بسیار خوب است اما 30 صفحه از آن باید حذف شود. این مشکلی است که همه مترجمان به شکلی دارند. یکی از شرایط من برای ترجمه این است که کتاب ترجمه نشده باشد و دلیل اینکه اکثر ترجمههای من کارهای اول نویسندگانش است، همین است. من ترجمه تکراری نمیپسندم.
پدیده ترجمههای تکراری هم موضوع بسیار آزاردهندهای است که یک سر آن به ضرر مترجم میرسد و یک سر آن هم به قاچاق کتاب مربوط میشود.
بله دقیقا. اتفاقا چندی پیش ناشر معروفی تماس گرفت برای ترجمه مجموعه آثار فلان نویسنده آلمانی. پول خوبی هم پیشنهاد کرد. اما من آن کار را قبول نکردم. ترجمه کتاب ترجمهشده را هر چقدر هم که بد ترجمه شده باشد، قبول نمیکنم. اگر این کار باب شود و ترجمه تکراری خیلی کمتر میشود. اما بسیاری هستند که منتظرند ببینند کتابی پرفروش است و به ترجمه آن روی بیاورند. خب خواننده هم که برخی اوقات با ترجمه خوب آشنایی ندارد و بسیاری از این کتابها را میخرد.
چه راهکاری برای کاهش این اتفاقات ناخوشایند میتوان ارائه داد؟
به نظرم در روزگاری که فعلا زورمان به کپیرایت نمیرسد اگر هر یک از ما از ترجمه تکراری بپرهیزد و این کار باب شود به شدت تاثیرگذار است.
و حرف آخر؟
دلم می خواهد آدمهای بیشتری کتابهایم را بخوانند. در این دوران رکود اقتصادی امیدوارم کتاب طنزی که درباره زبان زنان و مردان است، حال مردم را خوب کند و باعث شود با خواندنش اوقات خوشی را سپری کنند. این کتاب طنز زبان هر دو جنس را در رفتارهایی مانند خرید، مهمانی و ... نشان میدهد. البته اصلاحیههایی هم خورده که امیدورام از مزه کتاب کم نکند. مردم با این وضعیت اقتصادی وقتی کتاب میخرند باید کار خوبی دستشان باشد. به شخصه به عنوان مترجم دوست دارم خوانندهها کتابهای بیشتری بخوانند و دوست دارم که استقبال خوانندگان از کتابهایی که برایشان ترجمه میکنم، بیشتر از قبل باشد و امیدوارم که لایق اعتماد خوانندگانم باشم.
نظر شما