گلی ترقی در گفتوگو با ایبنا در آستانه انتشار جدیدترین رمانش مطرح کرد:
اسم تهران امروز را گذاشتهام؛ تهران جرثقیلها
گلی ترقی درباره تصویری که از تهران امروز دارد میگوید: اسم تهران امروز را گذاشتهام تهران جرثقیلها. اسم این جرثقیلها را بانوان زردپوشی گذاشتهام که شبها به مهمانی تهران میآیند، عربده می کشند، جشن میگیرند و همه جا را خراب میکنند.
قرار است کتاب جدیدی به قلم شما منتشر شود. کمی درباره حالوهوای این اثر بگویید و اینکه تا چه اندازه فضای داستانها و رمانهای قبلیتان در این اثر هم وجود دارد و تکرار میشود؟
این کتاب قرار است تا اواسط مردادماه منتشر شود و به قولی زیرچاپ است. رمان جدیدم «بازگشت» نام دارد و درباره زنی است که 20 تا 25 سال در خارج از کشور زندگی کرده و اکنون که بازگشته میخواهد در تهران زندگی کند و بماند. موضوع این رمان در حقیقت به نوعی بازگشت دوباره به تهران است و اینکه چگونه این زن، تهران کنونی را که فکر میکرده همان تهران گذشته است، باید درک کند. داستان این رمان نحوه رویارویی این زن است با تهرانی که فکر میکند آن را میشناسد در حالی که این تهران دیگر آن تهران دیروز نیست. من همیشه علاقهمندم که درباره شهر به خصوص از تهران -شهری که میشناختم- بنویسم. بیشتر داستانهای من شرح تهران است و در رمان «بازگشت» تمرکزم بر شرح تهران امروز است و چگونگی رویارویی زن داستان با این تهران. داستان این رمان درباره این است که این زن در نهایت پس از بازگشت از پاریس چه تصمیمی میگیرد و در حقیقت تم این کتاب این است که بروم یا بمانم.
این مساله در بیشتر داستانهای شما دیده میشود. اغلب شخصیتهایی که در آثار شما وجود دارند دچار این تردید میان رفتن و ماندن هستند.
بله همینطور است. باید اسم این رمان را میگذاشتم؛ بمانم یا برگردم. فصل اول این رمان به طور مشترک در پاریس و تهران میگذرد. این زن در ابتدا در دودلی مطلق به سر میبرد و بر سر دوراهی است که در پاریس بمانم یا برگردم به تهران. در ادامه و هنگامی که به تهران بازمیگردد نیز این دودلی ادامه مییابد و مدام این پرسش بمانم یا برگردم در این زن تکرار میشود. این سرگردانی مسالهای است که خیلی از آدمهایی که سالها در تبعید بودهاند و دوباره بازگشتهاند، با آن دست و پنجه نرم میکنند. این رمان در عین حال نیز درباره تهران امروز است و همچنین تصمیم زن داستان منوط به ماندن یا رفتن که در انتهای رمان مشخصی میشود.
اینکه میگویید رمان «بازگشت» داستان تهران امروز است برایم جالب است چون آثار نسل شما مدیون نقب زدنهایش به گذشته است و حال و هوای امروز کمتر در آن دیده میشود.
تهران امروز من همان تهرانی است که از پنجره اتاقم میبینم و کوچهای پیش رویم است پر از جرثقیل. من اسم تهران امروز را گذاشتهام تهران جرثقیلها. اسم این جرثقیلها را بانوان زردپوشی گذاشتهام که شبها به مهمانی تهران میآیند، عربده میکشند، جشن میگیرند و همه جا را خراب میکنند. این تهرانی است که من الان میبینم. رمانی داریم به نام «تهران مخوف» و به نظرم روی جاهایی از این شهر میتوان همین نام را گذاشت؛ تهران مخوف.
شما نویسندهای قصهگو هستید. اما در خلال قصه از حال و هوای زمانه هم غافل نمیشوید و اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور را هم در داستانهایتان به نمایش میگذارید. چطور این تم سیاسی اجتماعی را به خورد قصه میدهید؟
نمیتوانم به طور قطع بگویم چگونه این کار را میکنم. هر رمان و داستانی یک تم بهخصوصی دارد. مال من هم تم دارد اما پشتزمینه آن یک فضای اجتماعی است. مثل این است که شما یک نقاشی میکشید و پشت زمینه آن هم یک دنیای دیگری به وجود میآید. تم داستانهای من همواره انسانی بوده است. مساله من در داستانهایم، انسان، درون انسان و دنیای انسان است. وقتی میخواهم این انسان را به نمایش بگذارم در پشت سرش پردهای میکشم از دنیای امروز از وضعیت سیاسی و اجتماعی امروز.
شما سالهای زیادی را در خارج از کشور به سر بردهاید و تجربیات فراوانی کسب کردهاید. به نظر میرسد تجربیات زیستی شما تاثیر فراوانی در روایت داستانی شما دارد. چقدر از تجربیات زیستهتان در داستانهای خود بهره میبرید؟
مسلما از اینها استفاده میکنم. بدون چنین تجربههایی نوشتن از آنها هم غیرممکن است. این تجربیاتم است که به نحوی در داستانهایم منعکس شدهاند و شاخ و برگ پیدا کردهاند. بعضی قصههای من برداشتی است از واقعیت کامل که خودم با آن درگیر بودهام و بعد در داستان به آن معنایی فلسفی و اگزیستانسیال میدهم. به عنوان مثال در داستان «اناربانو» هم این اتفاق افتاده . من ننه اناری را در فرودگاه دیدم و تمام توصیفات مربوط به او واقعی بود اما شرح آن وقایع به تنهایی برای خلق داستان کافی نبود. به نظرم «اناربانو» داستان یک تبعید و انقلابی است که حتا یک پیرزن را هم از خانهاش آواره میکند.
در آثار نویسندگان زن اغلب به مسائلی برمیخوریم که در بسیاری از آثار مشترکند. این مسائل مشترکی که در بیشتر داستانهای زنان نویسنده به چشم میخورد منجر به تولید ادبیاتی شده که به آن نام ادبیات زنانه دادهاند. در ایران این نوع ادبیات هنوز در حال بازتولید است در حالی که در غرب مدتی است که از آن فاصله گرفتهاند. رویکرد شما به این نوع ادبیات چیست و اینکه آیا آن را مثبت میبینید یا خیر؟
اگر منظور از زنانهنویسی این است که زنان نویسنده از مسائل خودشان مینویسند این مساله بسیار خوب است. زنان نویسنده بسیار شجاعتر از مردان هستند چون خیلی بیشتر به درون خود نگاه میکنند و میتوانند اعتراف کنند که چه چیزی درونشان میگذرد. مردها هنوز این شهامت را ندارند و مدام از دوران جنگ، وضعیت سیاسی و اجتماعی دم میزنند. اما زنان با توجه به این مسائل نهضت و ادبیات جدیدی به وجود آوردند که من اسم ادبیات زنانه هم روی آن نمیگذارم. این ادبیات، ادبیاتی است که از مسائلی مانند سیاست، جنگ و ... فاصله گرفتهاند و به مسائل درونیتر وارد شدهاند. اینها همه دست به دست هم داده و حرکتی در ادبیات ایران به وجود آورده که از نظر من حرکت بسیار مثبتی است.
نظرات