روز قلم بهانهای شد تا به اتفاق نیکنام حسینیپور؛ مدیرعامل موسسه خانه کتاب و افشین داورپناه؛ معاون فرهنگی موسسه خانه کتاب، ظهر امروز چهارشنبه (13 تیرماه 1397) به منزل جعفرابراهیمی شاهد، شاعر و نویسنده پیشکسوت ادبیات کودک و نوجوان برویم و در دیداری صمیمانه از احوالات این شاعر و نویسنده پیشکسوت باخبر شده و درباره تحولات و مشکلات نشر ادبیات کودک و نوجوان با او گپوگفتی داشته باشیم.
نیکنام حسینیپور، مدیرعامل موسسه خانه کتاب، در این دیدار با بیان اینکه نویسندگان از مظلومترین اقشاری هستند که در حوزه فرهنگ و هنر کار کردهاند، گفت: اهل قلم همیشه ماخوذ به حیا و پشت صحنه بودهاند مخصوصا افرادی که قدیمیتر و پرکارترند و ما امروز در این دیدار میخواهیم درباره این دغدغهها صحبت کنیم.
قبلا بسیجیوار کار میکردم
جعفر ابراهیمی شاهد، نیز در این دیدار به بیان خاطراتش از دوران نوجوانی و چگونگی گرایشش به کتابخوانی و همچنین دوران خدمتش در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت و در ادامه به عدم توجه به پیشکسوتان ادبیات اشاره کرد و گفت: من همیشه به عدالت اجتماعی معتقد بودم. در زمان گذشته در دوران جنگ تحمیلی من بسیار فعال و پرکار بودم و کارها را بسیجیوار انجام میدادم و اصلا به فکر پول نبودم. صبح میرفتم کانون پرورش فکری، بعد مجله کیهان بچهها، تلویزیون، رادیو، انتشارات امیرکبیر و بعد از آنجا شب به خانه میرسیدم. شب هم تا نماز صبح کار میکردم و مشغول نوشتن بودم.
وی افزود: در آن زمان توجهی به پول نمیکردم چون معتقد بودم جامعه این کارها را میبیند و زحماتم جای دوری نمیرود. البته دهه 60 خوب بود. همه بدبختیها از زمانی شروع شد که مصرفگرایی و اشرافیت در جامعه گسترش یافت. در آن موقع با اینکه درآمد اندکی داشتم اما وضعیت خوب بود و با همین درآمد کتاب هم میخریدم. اما الان حتی کتاب هم نمیشود، خرید.
ابراهیمی که تا بهحال 160 عنوان کتاب برای کودکان و نوجوانان منتشر کرده است، وضعیت نشر کودک را بسیار بد ارزیابی کرد و گفت: دهه 60 که اکثر نویسندگان و هنرمندان در کیهان بچهها جمع میشدند، ناشران سرشناس الان، به سراغمان میآمدند و اکثرا هم با موتور میآمدند و التماس میکردند تا کتابهایمان را برای چاپ به آنها بدهیم. الان وضعیت فرق کرده و نویسندگان باید بروند پیش ناشران و برای چاپ کتابشان التماس کنند.
عدم توجه به تجربه پیشکسوتان
مسئول اسبق شورای شعر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفت: متاسفانه انگیزه مطالعه در جامعه ازبین رفته است، تیراژ کتابها هم کاهش یافته و از 30 تا 50 هزار نسخه به هزار نسخه رسیده است. مشکل این است که معمولا ناشران با یکدیگر ارتباطات پنهان و قراردادهای نانوشتهای دارند و سعی میکنند قراردادهای درصدی نبندند و اگر ببندند تجدید چاپ نمیکنند. به همین دلیل اغلب کتابهای من که قرارداد درصدی داشتند معمولا چاپ نمیشوند، حتی از سوی نشرهای دولتی.
وی افزود: مشکل دیگر این است که از تجربه پیشکسوتان استفاده نمیشود. کسی که سالها در این حوزه کار کرده الان تجربهای دارد که میتواند منتقل کند ولی کمتر به سراغ پیشکسوتان میآیند. به یاد دارم سالها پیش یکی از دوستانم که از آموزش و پرورش بازنشسته شده بود در جلسهای به وزیر گفت «چون پخته شدم، بازنشستم کردند» واقعا نویسندگی بازنشستگی ندارد، فقط فاز نوشتن تغییر میکند. من الان دلم میخواهد چیزهایی بنویسم که در دهه 60 دلم نمیخواست بنویسم یا اصلا به ذهنم نمیرسید. الان موضوعات زیادی در ذهنم هست که میتوان درباه آنها بنویسم ولی امکانش نیست.
جوانان وقتی نمود ظاهری کتابخوانان را در جامعه میبینند، ناامید میشوند
ابراهیمی با بیان اینکه الان هم سطح مطالعه پایین آمده هم انگیزه مطالعه و مردم بهانهای که میآورند این است که کتاب گران است، گفت: الان با توجه درآمدها کتاب گران است اما با توجه به کالاهای مصرفی که مردم میخرند، کتاب گران نیست. مساله این است که دیگر آن رغبت و انگیزه وجود ندارد. وقتی افراد جامعه به ما نگاه میکنند که سالها وقت خود را صرف کتاب خواندن و کتاب نوشتن کرده و اینقدر زندگی سادهای دارد و توجهی به آن نمیشود و نمود ظاهری یک کتابخوان را در جامعه میبینند ناامید میشوند و نگاه مادیگرایانه در جامعه غلبه پیدا کرده و سطح مطالعه در حوزه ادبیات و علوم انسانی بسیار پایین آمده است.
وی درباره فضای حاکم بر کانون پرورش فکری نیز گفت: من ابتدا کارمند دارایی بودم اما به خاطر علاقهای که به کانون داشتم به آنجا رفتم. من جوانیام رادر کانون گذراندم و همیشه سمت داشتم و در حد مدیریت بودم اما در پروندهام هیچوقت انعکاس پیدا نکرد. در دهه 60 هنوز اشرافیت گرایی مد نشده بود حتی راننده کانون هم افتخار میکرد که در کانون کار میکند. در آن زمان علیرضا زرین، مدیر عامل کانون بود و کارش هم خوب بود. گاهی میگفت پول نداریم کتاب چاپ کنیم و هرکسی میتواند مبلغی بدهد تا جمع کنیم و کتاب چاپ کنیم. بااینکه آن زمان، جنگ تحمیلی بود و وضعیت مالی هم خوب نبود اما توقعات کم بود و همه با حقوق کم هم میساختند.
خالق «همزاد» همچنین به فعالیتهایش در حوزه آموزش اشاره کرد و گفت: زمانی که مسئول شورای شعر کانون پرورش فکری بودم از من خواستند مجلهای برای کودکان و نوجوانان شاعر و نویسنده و تصویرگر درآورم به نام «جنگ ادبی آیش» که در قالب 25 شماره درآمد و بعد تعطیل شد. این مجله 20 هزارنسخه چاپ میشد و ما 17 هزار مشترک داشتیم مانند افشین علا و بابک نیک طلب. در کنار آیش، کتابهای ضمیمه آیش مانند «جنگ جنگ» که شامل خاطرات بچهها در مناطق جنگی بود و 5 جلد آن منتشر شد و «نامهای به امام(ره)» را هم چاپ میکردیم.
جعفر ابراهیمی در ادامه این دیدار دوستانه ما را به اتاق کارش دعوت کرد. اتاق کوچکی در انتهای خانه که دو طرف آن با کتابخانهای پر از کتاب پرشده بود. کتابهایی که سالها همدم این شاعر بودند. در انتهای اتاق میزکاری قدیمی خودنمایی میکرد، میزکاری که رویش کتابهای زیادی متولد شده بود و ابراهیمی از آنها خاطراتی داشت که هر کدام میتوانست موضوعی برای یک داستان جدید باشد.
نظر شما