افشین علا، معتقد است: اگر من از معشوقهای که در کافهای من را رها کرده شعر بگویم، شاعر آوانگارد محسوب میشوم اما اگر برای شهید حججی شعر بگویم، شاعر حکومتی لقب میگیرم. این خطکشیها بد است.
افشین علا در سالهای گذشته حضور فعالی در شعر اجتماعی داشته و طبیعتا دغدغه پرداختن به این نوع از شعر را دارد اما با همه این تفاسیر به نظر شما سیاست در شعر و ادبیات امروز جایگاهی دارد و آیا شاعر باید وارد مسائل سیاسی شود؟
فکر میکنم فراتر از واژه سیاست باید از عبارت شعر اجتماعی استفاده کنیم؛ چراکه شعر سیاسی زیرمجموعهای از شعر اجتماعی است. این روزها برخی از شاعران در شعرهایشان به مسائل اجتماعی میپردازند و بدون شک شاعری که روی پیرامون و اطراف خودش حساس است، قطعا نمیتواند نسبت به مسائل سیاسی نیز بیتفاوت باشد؛ بنابراین این یک گرایش طبیعی در میان هنرمندان است.
با این حال ما شاهد برخی تفکیکها در شعر شاعران هستیم. بهخصوص در شعر شاعران انقلاب که دیدگاه اجتماعی دارند اما تلاشی نمیکنند که وارد مسائل سیاسی شوند.
ورود مستقیم به مسائل سیاسی دغدغهای است که بسیاری از هنرمندان به درستی یا نادرسی به آن پایبند هستند. یعنی فکر میکنند که در بین مقولههای اجتماعی، مقوله سیاسی ویژگیهای خاصی دارد که هنرمندان نباید به آن نزدیک شوند. این موضوع و تفکر تا زمانی که یک نگاه شخصی باشد، قابل احترام است اما وقتی بهعنوان یک حکم صادر میشود من به مخالفت با آن میپردازم؛ چراکه یک شاعر مضامین زیادی برای پرداختن دارد که سیاست هم یکی از این موضوعات است و هیچ حکمی نمیتوان صادر کرد که شاعر نباید وارد مضامین سیاسی شود. در تاریخ ادبیات نیز ما دورههایی را تجربه کردیم که نقض این تفکر به اثبات رسیده است. برای مثال به شعر زمان مشروطه میتوان اشاره کرد که شاعران به وضوح وارد عرصه سیاست شدند و اگر چه اشعارشان پیرامون وقایع روزگار بود اما از دل آن، اشعار بسیار ماندگاری نیز به یادگار مانده است. یعنی اگر شعری به یک رویداد سیاسی در زمانی مشخص اشاره کند، این پرداخت مانع از ماندگاری آن نمیشود. برای تایید این موضوع مخاطبان میتوانند سری به شعرهای ماندگار دوره مشروطه بزنند.
من با شما هم عقیده هستم؛ چراکه به اعتقاد من لزوم تغییر شکل و فرم شعر از سوی نیما و شاعران پیش و پس از او به این دلیل بود تا ظرف مناسبی برای اشعار اجتماعی و سیاسی فراهم شود. حتی بعدها شعر سپید به این دلیل توانست جای شعر نیمایی را بگیرد که به دلیل گذر از وزن ظرف وسیعتری برای بیان مسائل سیاسی بود. با همه این تفاسیر پس شما آن مسئله معروف که میگوید، سیاست نباید وارد شعر شود را رد میکنید؟
بله. زمانی به دلیل جبر روزگار و سیستمهای حکومتی، شاعران با شیوههای نمادین وارد پرداختن به شعر سیاسی میشدند؛ اما وقتی عرصه بازتر شده است و امکان بیان دیدگاههای سیاسی هنرمندان در آثارشان وجود دارد، دلیلی ندارد که ما دست به خودسانسوری بزنیم و گرایشات و علایق خود را در قالب شعر مطرح نکنیم. البته این موضوع نیز یک تصمیم شخصی است و نمیتوان درباره آن حکم داد. من نمیگویم که چرا فلان نفر شعر سیاسی دارد و چرا فلان نفر ندارد. اما خواسته من این است که سایر افراد به تصمیمی که دیگر شاعران میگیرند احترام بگذارند. متاسفانه در بسیاری از مواقع شاهد هستیم که شاعری به دلیل آن که وارد حوزه سیاسی شده است و در این باره شعر گفته از سوی دیگر شاعران نفی میشود.
آیا ورود به عرصه سیاست باعث دیوارکشی بین شاعران نمیشود؟ معمولا لقبهایی را به این گونه از شاعران میدهند و به نظر من چنین لقبهایی باعث دورشدن فرد از ادبیات میشود. شما این موضوع را قبول دارید؟
آنچه که بعد از سرایش اثر اتفاق میافتد چندان ربطی به پدیده خلق اثر هنری ندارد؛ چراکه شاعر متعهد بر اساس وظیفه خودش عمل میکند و خیلی نگران تشویقها، نقدها و انگهای دیگران نیست. البته ورود به مسائل سیاسی به این معنا نیست که شاعر باید عضو گروه، دسته یا حزبی باشد. اگر ما شاهد چنین رفتاری نیز هستیم، به دلیل مشکلاتی است که در سیستم سیاسی کشور وجود دارد. در جامعه ما معمولا وقتی شاعری در راستای جریان فکری یک گروه شعر میگوید، مورد تایید این افراد قرار میگیرد اما همین که آن فرد خلاف نظر آنها شعر بگوید، باید آماده انواع و اقسام توهینها و نقدها باشد که این نشانه عدم بلوغ سیاسی جامعه است. جامعه سیاسی ما هنوز پخته نشده است و باید به آنجا برسیم که در آثار شاعران (با هر گرایشی) به دنبال جستوجوی حقیقت باشیم. یعنی حقیقت، عدالتطلبی، صلحخواهی و حقجویی که نشانههای صفات اخلاقی و انسانی است را ببینیم؛ حتی اگر این آثار مورد پسند دیدگاه سیاسی ما نباشد؛ از آن طرف اگر نشانههای بیصداقتی و ضعف در اثر دیدیم، باید دست به انتقاد بزنیم، حتی اگر موافق دیدگاههای سیاسی ما باشد. در کل انگیزههای سیاسی در نقد یک اثر نباید تعینکننده باشد؛ چراکه در نقد یک اثر سیاسی نیز معیارهای ادبی و هنری باید لحاظ شود. البته از همه این موارد که بگذریم، شامه مخاطب در نهایت تشخیص میدهد که یک اثر چه جایگاهی باید داشته باشد. به نظر من اگر جامعه و حکومت به دیوارکشی دست بزند، این جفایی است که در حق ادبیات صورت گرفته است.
شما و چند شاعر دیگر که فعالیتهای اجتماعی و سیاسی دارید، بسیار مورد قضاوت قرار میگیرید و معمولا با یک شعر طرفدار اپوزوسیون میشوید، با یک شعر دیگر شاعر حکومت و با یک شعر شاعر فلان گروه. موضعتان در این قبال چیست؟
من با روند حرکتی دیگر شاعران کاری ندارم اما درباره خودم بسیار با این موضوع برخورد کردم و متاسفانه این موضوع یکی از آفات کار کردن در حوزه اجتماعی است. برای من بارها این مشکل پیش آمده که بسیار هم ناراحت کننده است، اما برای من تعینکننده نیست. من شعر را به سفارش و بخشنامه نمینویسم و یکی از دلایلی که باعث شده با هیچ جناحی عهد اخوت نبندم، همین موضوع است.
با همه این تفاسیر من نمیتوانم علاقه شما به رئیس دولت اصلاحات را انکار کنم و این در رفتار شما مشهود است. این موضوع را رد میکنید؟
ما نمیتوانیم بخشنامه صادر کنیم که شما به دلیل آنکه شاعر متعهد هستید نباید به این دایره از افراد نزدیک شوید یا از این دسته افراد دور شوید. به نظر من این جور صحبتها در قالب بخشنامههای دولتی میگنجد و شاید احزاب بتوانند به این نوع نگاهها پایبند باشند اما من نمیتوانم. هر شاعری فکر مستقل دارد و بر اساس آن عمل میکند. من به صورت طبیعی به آنچه که در پیرامونم رخ میدهد، واکنش نشان میدهم. من وقتی با یک حماسهای مانند حماسه حججی روبهرو میشوم، دیگر به آن فکر نمیکنم که من چه گرایش سیاسی دارم و چه کسی از گفته من ناراحت و چه کسی از گفته من خوشحال میشود. سوال من از شما این است که مگر میشود یک شاعر معاصر، متعهد باشد، بعد درباره این حرکت عظیم واکنش نشان ندهد و بیتفاوت باشد. امروز اگر من از معشوقهای که در کافهای من را رها کرده شعر بگویم، شاعر آوانگارد محسوب میشوم اما اگر برای شهید حججی شعر بگویم، شاعر حکومتی لقب میگیرم. این خطکشیها بد است. البته من به حرفها اهمیت نمیدهم و کار خودم را میکنم؛ چراکه این نظرها برای من پشیزی ارزش ندارد. در مقابل اگر جفا و غفلتی از سوی مسئولان نیز ببینم سکوت نمیکنم و لب به اعتراض باز میکنم. در چنین شرایطی عدهای در بوقوکرنا میکنند که علا شاعر فتنه شده است. به نظر من اینها خطکشهای کوچکی است که انسانها به خودشان وصل میکنند و پیشنهاد من این است که آنها را رها کنند. در کل ورود به مسائل سیاسی باعث شده تا به اعتقاد دوستان یک روز شاعر فتنه و یک روز شاعر حکومتی باشم؛ البته این حرف دوستان است و در عمل این چنین نیست و من نیز به آن اهمیتی نمیدهم. متاسفانه شاعرانی مانند من گاهی در موضوعاتی با حکومت همراه میشود، در عین حال به دلیل مواضعشان با دولت خانهنشین میشوند و از آن طرف نیز منتقدین تا میتوانند از خجالتش درمیآیند. این هزینهای است که شاعر برای پرداختن به مسائل سیاسی در کشور ما میپردازد.
اگر به چند دهه قبل برگردیم متوجه میشویم که شعر تنها رسانه یا شاید قویترین رسانه بوده است. به شکلی که حاکمان در تلاش بودند تا با جلب نظر شاعران حکومتشان را از اتفاقات داخلی حفظ کنند. به اعتقاد شما در دنیای امروز نیز شعر سیاسی همان کارکرد دیروز و گذشته را دارد؟
من شعر سیاسی را یک پدیده نوظهور میدانم و به اعتقاد من آنچه ما در قبل یا ادبیات کهن داشتیم، یک سایه کمرنگ از شعر سیاسی و انتقادی بود. بنابراین به نظر من با گسترش رسانهها این نوع شعر توفیق بیشتری پیدا کرده است. برای مثال در میان آثار خودم، شعرهای سیاسی بیشتر توجه مخاطب را جلب میکند و خود این بیانگر آن است که مخاطب امروز طالب است که شاعران از برج عاج همیشگی خودشان خارج شوند و مثل آدمهای عادی درباره مسائل و مشکلات جامعه حرف بزنند و نظر بدهند. تجربه شخصی من میگوید که شعر سیاسی امروز جلب توجه بیشتری میکند. پیش از این گرایشهای سیاسی حضور کمرنگی در ادبیات داشت، خیلی مخاطب جدی هم نداشت اما از زمانی که با زبان مردم کوچه و بازار و با زاویه دید آنها به مسائل نگاه کرد، شاهد استقبال مخاطبان از این گونه شعرها هستیم.
در حال حاضر وضعیت شعر سیاسی داخل و خارج از ایران را چطور ارزیابی میکنید و آیا میتوان آن را گروهبندی کرد و به تجزیه و تحلیل دستههای مختلف پرداخت؟
من چنین تصوری ندارم؛ چراکه ما هنوز مراحل آغازین را طی میکنیم و هنوز شعر سیاسی به آن بلوغ و پختگی نرسیده که بتوان آن را تقسیمبندی کرد. اگر چه در ظاهر ما تعریفی از شعر متعهد، یا شعر ارزشی و آیینی داریم اما به این معنا نیست که کسانی که در این چهارچوبها قرار نمیگیرند، ضد ارزشی هستند. یکی از سوءتفاهمهایی که وجود دارد، همین موضوع است؛ مخصوصا با تاکیدهایی که نهادهای رسمی در ترویج نوع خاصی از ادبیات دارند، بیشتر شاهد آن هستیم. این افراد میگویند کسانی که نظری مخالف ما دارند نباید باشند. به همین دلیل یکی از دغدغههای این روزهای من برداشتن این گونه دیوارهاست.
مثالی برای این موضوع دارید؟
برای مثال ما در حیطه شعر زنانه هم فروغ فرخزاد و هم پروین اعتصامی را داریم. حالا قاعدتا آموزههای پروین اعتصامی با آنچه که امروز بین متولیان رسمی کشور رواج دارد، بیشتر تناسب دارد؛ اما این به معنی نفی فروغ فرخزاد نیست؛ چراکه گرایشات به این دو بزرگوار همچنان ادامه دارد. یعنی خیلیها زیر مجموعه آموزههای پروین و خیلیها ادامهدهنده آن نگاهی هستند که فروغ داشته است و اگرچه ما بر مضامین انقلابی و ارزشی تاکید داریم؛ اما هیچ کدام هم انکارپذیر نیست.
پس این دو جریان میتوانند به راحتی در کنار هم به مسیر ادامه دهند؟
بله به نظر من هم این دو جریان باید در کنار هم حرکت کنند و دلیلی ندارد که یکدیگر را نفی کنند. متاسفانه این یکی از آفات روزگار ماست که باید به مرور به آنها پرداخته شود. برای مثال خود من علاقه خاص و ویژهای به زندهیاد سیمین بهبهانی داشتم و معتقد بودم که سیمین در غزل اسطوره است اما مبانی فکری و اندیشه وی با من زمین تا آسمان فرق داشت. با کمال تاسف باید بگویم که دوستان فراموش کردهاند که ما برای وصل کردن آمدیم نه صرفا برای نقض، انکار و جداسازی؛ چنانچه من در اختتامیه اولین جشنواره شعر فجر اعلام کردم که شعر انقلاب نیازی به نفی مخالفان خود ندارد و شعر انقلاب با چهرههای برجسته و مضامین ارزشی بالیده و دارد به مسیر خود ادامه میدهد و برای ادامه راه خودش هرگز نباید در تقابل با کسانی باشد که خلاف این جریان حرکت میکنند.
نظر شما