جهت پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بدانیم، ناتورالیسم چیست و اثر آن در ادبیات داستانی چه بوده است. شناخت ناتورالیسم و بهتبع آن ناتورالیسم ادبی به ما این امکان را میدهد که مولفههای آن را در آثار چوبک تحلیل کنیم. از آنجا که ناتورالیسم یک پدیده تاریخی-ایدئولوژیک، و نه پارادایم اجتماعی-هنری، است، اجمالا این پدیده را از دریچه ایدئولوژیک و تاریخی بررسی مینماییم، سپس سه شاخص اصلی داستاننویسی را براساس فلسفه ناتورالیسمی در آثار چوبک، مورد ارزیابی قرار میدهیم.
ناتورالیسم یک «ژانر ادبی» نیست بلکه تاثیر یک نوع ایدئولوژی و جهانبینی فلسفی در هنر(یا ادبیات) است. ناتورالیسم را بیشتر باید یک "سبک هنری" دانست. در اواخر قرن نوزده، پیشرفت علوم طبیعی، بسط نظریات "داروین" و پیشرفت انقلاب صنعتی باعث شد تفکر ناتورالیسم که از سالها قبل شکل گرفته بود به اوج خود برسد. این نحله فکری، در آن زمان که علم و طبیعتگرایی مورد اقبال واقع شده بود، برخی هنرمندان را مجذوب خود نمود.
ناتورالیسم در ادبیات سعی دارد یک چهره کامل واقعگرایانه از عینیت زندگی بشری نشان داده و این تفکر را در ضدیت با ادبیات تخیلی و احساسی قرار دهد. این سبک ادبی سعی دارد واقعگرایی را به صورت عینیتگرایی و بدون دخالت ذهن را نشان دهد. در ناتورالیسم «هر آنچه حيات و وجود دارد جزئي از طبيعت است و ميتواند نه به واسطه علل ماوراءطبيعي، روحاني يا معنوي بلکه به علل و اسباب طبيعي و مادي توضيح داده شود.»
ناتورالیسم از همان ابتدا هم چندان مورد توجه بزرگان ادبیات قرار نگرفت چه اینکه بزرگانی مانند "فلوبر" به آن تاخته و موجودیتی برای آن قائل نبودند. این سبک هنری مانند یک جرقه در کوتاه مدت توجه زیادی را به خود جلب کرد. در حقیقت بعد از مرگ امیل زولا، بهعنوان شارح اصلی این سبک، عملا رو به افول و فراموشی رفت اما بههرحال این سبک هنری در ادبیات، همانند دیگر هنرها، تاثیر خود را هم در فرم و هم در محتوا برجای گذاشت. نگاه فلسفی ناتورالیستها به جهان خلقت باعث شد قرائت جدیدی از «واقعگرایی» ارائه شود. در این نگاه علم و طبیعت بهعنوان مهمترین «نیروهای تخریبگر داستانی» شناخته میشوند که بشر یارای مقابله با آنها را نداشته و ندارد. نظریات "داروین" در علوم زیستی و "برنارد" در علوم طبی بهوفور در محتوای داستانها خودنمایی میکردند. ناتورالیسم علیالخصوص در رمان خودنمایی زیادی داشت. "فورست" رمان ناتورالیستی را اینگونه توصیف مینماید: «رمان ناتورالیستی، رمانی است که میکوشد این نظر تازه درباره انسان را که او موجودي متعین از وراثت و محیط و فشارهاي لحظه است با حداکثر عینیگرایی علمی به نمایش بگذارد»
جبرگرایی و تسلیم شدن در برابر نیروهای طبیعی یک اصل پذیرفته شده در داستانهای ناتورالیسمی است. نگاه بدون روتوش ناتورالیستها به طبیعت باعث میشد بیاخلاقیها و پلشتیهای موجود در زندگی واقعی بدون کم و کاست بیان شود اما به صرف نشاندادن چهره زشت زندگی و طبیعت بهتنهایی نوشته را تبدیل به یک داستان ناتورالیستی نمیکند.
حال با توجه به تبیین فلسفه حاکم بر این سبک هنری به بررسی چند مشخصه اصلی داستاننویسی در داستانهای صادق چوبک از دریچه تفکر ناتورالیسم میپردازیم:
در بسیاری از داستانهای کوتاه چوبک که معروف به داستان ناتورالیسمی شدهاند این عدم مطابقت راوی با سبک ناتورالیسم وجود دارد. بهعنوان مثال در داستان کوتاه "نفتی" که یک داستان کاملا ذهنی است و کنشهای ذهنی "عذرا" توسط یک راوی دانای کل، به تصویر کشیده است. در داستان "انتری که لوطیاش مرده بود" نیز یک راوی دانای کل، که هم در ذهن انتر و هم در ذهن لوطی در رفت و آمد، روایت داستان را برعهده دارد. در داستان کوتاه "پیرهن زرشکی" نیز گرچه بیشتر داستان به صورت دانای کل ارائه شده لکن در بخشهایی از داستان، راوی هم در ذهن "سلطنت" و هم در ذهن "کلثوم" نفوذ میکند. همین رویه در اکثر داستانهای کوتاه چوبک تکرار میشود.
اما شاید بتوان داستان «عدل» را تنها داستان چوبک دانست که راوی و روایت آن به فلسفه ناتورالیسمی نزدیک است.
- توصیفات و گفتوگوها
در داستان "نفتی"، «نسبت توصیف به روایت»، بهشدت به سمت روایت است و از توصیفات طولانی، علمی و بیهوده خبری نیست. دیالوگهای این داستان بسیار اندک و همان دیالوگهای اندک نیز، پیش برنده روایت داستان است. در داستان، "انتری که لوطیاش مرده بود" گرچه نسبت توصیف به روایت به سمت توصیف است لکن نگاه علمی در کار نیست و چوبک صرفا فضای مالیخویایی و تاریک را توصیف نموده. از دیالوگهای طولانی، زیاد و استاتیک هم خبری نیست. همین رویه در دیگر داستانها مانند "آخر شب"، "عدل" نیز وجود دارد لکن، در داستان "چشم شیشهای" میتوان رگههای کمرنگی از توصیفات علمی را دید. در داستانهای "اسب چوبی" و "چراغ آخر" نیز تا حدی توصیفات زیاد و دیالوگهای استاتیک به چشم میخورد گرچه این المانها، بیشتر متناسب با فضای داستان است تا ناشی از تفکر ناتورالیستی نویسنده!
- شخصیتسازی
از این منظر، داستان "نفتی" نه تنها هیچکدام از این المانها را ندارد که برعکس در بیان مکنونات قلبی عذرا، از روش «آیرونی» استفاده میکند. در داستان "پیرهن زرشکی"، گرچه تاحدی فاشگویی وجود دارد لکن شخصیتسازیها براساس پیشینه و واکنشهای شخصیتها صورت گرفته و از قواعد علمی و تاثیر ژنتیکی اثری نیست. در بقیه داستانها مانند "عدل"، "اسب چوبی" و "بعدازظهر پاییزی" نیز استفاده از این المانها به چشم نمیخورد.
شاید تنها داستانی تا حدی میتوان المانهای شخصیتسازی ناتورالیسمی را در آن مشاهده کرد داستان "پاچه خیزک" است که عریانگویی و قبحشکنی رفتار شخصیتها به چشم میخورد.
لذا همانگونه که مشخصا اکثر آثار شاخص چوبک که بهعنوان داستان ناتورالیسمی از آنها یاد میشود، نه ایدئولوژی ناتورالیسم را یدک میکشد نه المانهای داستانهای ناتورالیست را.
بهعنوان نتیجهگیری میتوان گفت، آنچه باعث میشود به یک اثر هنری یا ادبی، سبک ناتورالیسمی اطلاق شود، تفکر و ایدئولوژی حاکم بر فضای فکری خالق اثر است. صرف یافتن چند المان یا مشخصه از سبک ناتورالیسم در یک اثر، نمیتوان آن داستان یا اثر را ناتورالیستی دانست. آنچه مهم است این است که تشخیص داد آنچه از بررسی اجمالی داستانهای تاثیرگذار چوبک برمیآید این است که بجز مواردی نادر، تفکر و المانهای ناتورالیسمی در آثار او مشاهده نمیشود. سبک چوبک نوع خاصی از "رئالیسم" است که اصرار دارد زشتیها، پلیدیها و نقاط تاریک شخصیتها را بیشتر و پررنگتر نشان دهد اما این سبک نگارش، ناتورالیسم نامیده نمیشود.
نظر شما