جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزی ازو بپرس و حدیثی بیا بگو
شیوایی سبک تحریر مقالات و تلاش و کوششی که در تصحیح دیوان مسعود سعد داشته است، ایشان را از هر تعریف و توصیف بینیاز میسازد که آنچه خوبان همه دارند ایشان به تنهایی دارد. از جمله ویژگیهای ایشان، گزیدهگویی و متقن صحبت کردن است. «من ز بسیاری گفتارم خمش»
آنچه در پی میآید، حاصل ساعتی گفتوگو در محضر ایشان است.
با توجه به اینکه در ایام نوروز قرار داریم، لطفا خاطره نوروزی –از کودکی و بعد از آن دوران- اگر دارید برای ما نقل کنید.
دوران کودکی، بسیار دوران شاد و پرخاطرهای بود. پدر من در نجفآباد خیلی مورد احترام مردم بود، صبح عید نوروز که فرا میرسید، علاوه بر اقوام و خویشان، بقیه مردم دسته دسته به دیدن ایشان میآمدند. کودکی ما به این شکل گذشت که مرتب میهمان داشتیم و من از این رفت و آمدها خیلی خوشحال بودم. آن زمان باغهای خیلی زیادی در نجف آباد وجود داشت، متاسفانه این اواخر به خاطر گسترش شهر و خشکسالی و... بسیاری از آن باغها از بین رفته است! ولی آن زمان که آن باغها وجود داشت، همهجا پر از شکوفههای بادام بود. بهطوری که کل نجفآباد غرق در شکوفه میشد، علاوه بر شکوفههای بادام، بوی بید مشک در آن ایام (نوروز) همهجا را فرا میگرفت. من خاطره بسیار خوبی از بید مشک و یاس بنفش دارم. آنچنانکه اگر بخواهم بین همه گلها یک گل انتخاب کنم، قطعا انتخاب من یاس بنفش خواهد بود، چون برای من خیلی خاطره انگیز است.
همین الان هم یکسال تمام منتظرم که نوروز فرا برسد و درخت یاس بنفشی که در خانه داریم گل بدهد و آن حال و هوا برایم تجدید خاطره شود. دوران کودکی ما به این شکل گذشت. در نزدیکی خانه ما در نجف آباد، باغی با انواع و اقسام درختان میوه وجود داشت، مثلا درخت گردویی درآن باغ بود که حدود پنجاه متر شعاع سایه داشت. آن باغ در ایام نوروز غرق در شکوفه میشد و حالت عجیب و غریب و رویائی داشت، من همان صبح دم نوروز ، بعضی وقتها سوار بر دو چرخه میشدم و به آنجا می رفتم و از هوای آن باغ و مناظر زیبا، جان تازهای میگرفتم.
خاطره متفاوت دیگر اینکه، حدود سی سال پیش، برای فرصت مطالعاتی به خارج رفته بودم، مقارن نوروز در ایران نبودم. در آنجا (تگزاس) عدهای از دانشجویان ایرانی تحصیل میکردند، با من صحبت کردند که ما در اینجا از خانوادههایمان دور هستیم و خیلی دوست داریم که لحظه تحویل سال دور هم باشیم، سفره هفتسین بچینیم و مراسم تحویل سال را بهجا بیاوریم. این مساله را در خانه مطرح کردم، البته امکانات خود ما هم در آنجا محدود بود. با چند نفر دیگری از ایرانیان که در آنجا سکونت داشتند تقسیم کردیم، که هر کدام از ما مقداری سبزی پلو با ماهی بهخاطر دلخوشی و شادی این جوانانی که -نور چشم ما و چشم و چراغ مملکت ما بودند- تهیه کنیم. در آنجا سالنی اجاره شد و آن را با سفره هفتسین تزئین کردند. از من خواستند که درباره تاریخچه نوروز صحبت کنم. آن زمان پسر من دانشآموز دبیرستان بود، در آنجا معلم جغرافیایی داشت که آمریکایی بود -و با توجه به رشته تحصیلی ایشان که جغرافیا بود- خیلی علاقه داشت که با فرهنگ کشورهای مختلف آشنا بشود. پسرم به ایشان گفته بود که ما چنین مراسمی داریم، خیلی اظهار علاقه کرده بود که به این مراسم بیاید. وقتی که آمد، من سفره هفت سین و... را توضیح دادم، خیلی برایش جالب بود. ایشان اصلا فارسی بلد نبود، هنگام سخن گفتن در جلسه، با چند رباعی منسوب به خیام، سخن را آغاز کردم، از جمله:
بر چهره گل، نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
یا این رباعی دیگر
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد
بلبل به زبان پهلوی با گل زرد
فریاد همی زند که: می باید خورد
و چند رباعی دیگر خواندم و بعد درباره تاریخچه نوروز سخن گفتم و اینکه در شاهنامه فردوسی نوروز به جمشید نسبت داده شده و.... صحبت کردم، از خیام سخن گفتم که تقویم را در دوره ملکشاه سلجوقی اصلاح کرده بود و چنان تحویل حمل را دقیق بررسی و اندازه گیری کرده بود که در حدود هر 33 هزار سال، ممکن است 1 روز اختلاف پیدا بشود، در حالی که تقویم میلادی که در اروپا و جاهای دیگر رایج است، هر یازده هزارسال یکبار ممکن است 1 روز کم و زیاد بشود، یعنی دقتی که خیام و همکاران کردهاند، 3 برابر تقویمهایی است که الان در دنیا رواج دارد.
در مورد این مسائل صحبت کردم، وقتی صحبتم تمام شد، آن آقای آمریکایی که معلم جغرافی بود؛ آمد به من گفت که شما اول صحبتتان، شعر میخواندید؟ قبلا هم عرض کردم ایشان کلا فارسی بلد نبود، گفتم شما از کجا متوجه شدید!؟ گفت از آهنگ سخن شما متوجه شدم، یعنی ایشان وزن و موسیقی شعر فارسی را کاملا حس کرده بود، که متفاوت است و آهنگ دارد. منظور این است که وزن و موسیقی شعر فارسی حتی برای کسانی که فارسی هم بلد نباشند، جنبه موسیقایی خود را حفظ میکند و میتواند برای آنان نیز قابل تشخیص باشد. از طرف دیگر نیز ایشان اسم خیام را در صحبتهای من که شنید و این اسم برایش کاملا آشنا بود، گفت شما از خیام صحبت کردید؟ گفتم بله، بعد همان مساله تقویم و... را که برایش توضیح دادم، خیلی برایشان اعجابآور بود.
در حقیقت آن شب، شب عید متفاوتی را تجربه کردیم، بهخصوص شور و شوقی که آن جوانان -که دور از خانواده بودند و در آنجا احساس غربت میکردند و دل آنها به لحظه تحویل سال خوش شده بود- از خود نشان میدادند. آن شب گذشت و فردا که صبح شد، خانهای که ما در آن سکونت داشتیم، مشرف به اتوبان خیلی پر تردد بود، افراد بسیار زیادی از آنجا میگذشتند، من صبح زود پا شدم و از پنجره نگاه کردم دیدم آمریکاییها سوار ماشین شدهاند و با سرعت به سمت محل کار در حرکتند، من همینطور پیش خودم میگفتم «اینها دیگه کی هستند»؟! اینها نمیفهمند امروز عید است ! چهطور حالیشون نیست که امروز نوروز است، باید جشن بگیرند و دید و بازدید کنند، این کار آنها اصلا برای من قابل درک و هضم نبود، چون در تمام عمرم، نوروز با بقیه روزها تفاوت داشت و کلا چهره شهر و جامعه و همه جا عوض میشد، ولی در آنجا دیدم که اینها، این چیزها اصلا حالشیان نیست و متوجه نیستند و مثل بقیه روزها، همینجور راهشان را کشیدهاند و سر کار میروند!
از نگاه و جنبه بیرونی، اینکه عالم جوان و درختان سبز و گلها شکوفا میشوند، اما از جنبه درونی همینطور که آدمها خانه تکانی میکنند، نوروز باعث میشود که خانه دل را هم آب و جارو کنند، کینهها و دشمنیها را بیرون بریزند، دل را پاک و تمیز کنند. این جنبه که نوروز میتواند دلها را به هم نزدیک کند، همین دید و بازدید و دیدارهایی که تازه میشود، میتواند تاثیر بسیار مثبتی در روحیه انسانها داشته باشد، من همیشه این بیت درخشان حکیم ابوالقاسم فردوسی را در نظر دارم، که فرموده است:
چو شادی بکاهد، بکاهد روان
خرد گردد اندر میان ناتوان
ببینید هزار سال پیش چی دارد میگوید!؟ میگوید وقتی کسی روحیه شاد نداشته باشد، عقل او هم درست کار نمیکند!
نوروز این فضیلت و امتیاز را دارد، که روحیهها را شاد میکند و باعث میشود که نشاط ایجاد شود و انسانها احساس نو شدن کنند و برای تلاش بیشتر و ادامه زندگی و برای خوشبختی و پیروزی انگیزه پیدا کنند.
همینکه به همدیگر تبریک میگویند و روحیه میدهند، خیلی مهم و تاثیرگذار است. مهمترین چیز برای انسان داشتن روحیه قوی است، انسان اگر قوت قلب و اعتماد به نفس داشته باشد، غمی نداشته باشد، در هر کاری پیروز و موفق است، درغیر اینصورت ممکن است در هر کاری شکست بخورد. یکی از کارهای مهمی که نوروز میتواند انجام بدهد، همین ایجاد شادی و نشاط و ایجاد انگیزه برای نو شدن و برای خانه تکانی دلها است.
چرا ایرانیان دیوان حافظ را بر سر سفره هفتسین میگذارند؟
واقعیت آن است که حافظ عصاره فرهنگ ما است و تمام تجربههای که این ملت کهنسال در طول قرنها داشته است، قبل از حافظ شاعران بزرگی چون فردوسی، نظامی، سعدی، مولانا، عطار و خیلی دیگر از شاعران بزرگ ما، این تجربهها را بیان کردهاند، حافظ به تمام اینها احاطه داشته، از همه آنها تاثیر پذیرفته است و در درون خود انسجام داده است، بعد با زبان معجزهآسا و سحر بیان خود و ایجاز و اختصاری که در کلام دارد، توانسته است آن تجربهها را به این صورت دربیاورد و به ما ارائه کند. فکر میکنم حافظ سخنگوی وجدان ناخودآگاه همه ما است، همه ما میتوانیم چهره درون خودمان را در آینه دیوان حافظ ببینیم و همه آرزوها و امیدهایمان و آنچه به آن دلبستگی داریم، میتوانیم در دیوان حافظ پیدا کنیم. هر کسی با هر دیدگاهی که داشته باشد، وقتی به دیوان حافظ رجوع میکند، دست خالی برنمیگردد و جواب خود را از حافظ میگیرد. این است که حافظ برای هر سوالی میتواند جواب قانع کننده و دلگرم کننده داشته باشد.
آیا خود حضرتعالی هنگام تحویل سال از دیوان حافظ فال میگیرید؟
بله، خانواده و بچهها همه جمع میشوند و میخواهند که فالی از دیوان حافظ برایشان بگیرم.
برای اینکه خیلی طبیعی است، کل عالم نو میشود و دقیقا سر جای خودش قرار گرفته است، من فکر میکنم این مهمترین مزیت نوروز است، علت ماندگاریاش است که با واقعیت طبیعت سازگار است.
نوروز در ادبیات کلاسیک ما –چه نظم و چه نثر- چه نمودی داشته است؟
نمود خیلی زیادی داشته است، اصلا یکی و دو تا نیست. تالیف نوروزنامه منسوب به خیام، در عصر خود نشان دهنده اهمیت نوروز است. در شعر فارسی، شما به سراغ هر دیوانی که بروید، میتوانید اشاراتی در مورد نوروز پیدا کنید، مثلا از فرخی سیستانی:
فصل بهار تازه و نوروز دلفریب
همبوی مشک باد و زمین پر ز بوی بان
عید خجسته دست وفا داده با بهار
باد شمال ملک جهان برده از خزان
یا شعر معروف منوچهری دامغانی:
بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کرده است رای تاختن و قصد کارزار
یا یک مطلع دیگر از منوچهری
نوروز فرخ آمد ونغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر
یا در آثار شیخ اجل سعدی
بر آمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
حافظ
زکوی یار می آید نسیم باد نورزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
مولانا
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز توئی
صائب
ای روشن از فروغ تو چشم چراغها
پر گل زجوش حسن تو دامان باغها
نوروز شد که جوش زند خون باغها
از بوی گل، پری زده گردد دماغها
مخصوصا این ابیات را خواندم که ببینید در طول این قرنها یعنی از هزار سال پیش همینطور مداومت داشته است و هیچگاه قطع نشده است و در طول قرون و اعصار بدون وقفه مورد توجه بوده است.
در این ایام کرونایی چه سفارشی به مردم دارید؟
من در جایگاهی نیستم که بخواهم به مردم سفارش کنم، مردم خود عاقلند و حواس آنها به جان خودشان هست. در مورد خودم میتوانم بگویم که تصمیم گرفتم از خانه بیرون نروم، چون واقعا خطرناک است و شوخی بردار نیست و قادر است که جان همه را به خطر بیندازد. حالا ممکن است که کسی چندان به سلامت خود اهمیت ندهد ولی باید سلامت دیگران برایش مهم باشد. امسال باید کمی دندان روی جگر گذاشت و در خانه نشست. با تلفن و پیام، دید و بازدید را انجام داد تا فرجی حاصل بشود و این مشکل رفع شود. ان شالله:
به نوروز دگر هنگام دیدار
به آئین دگر آیی پدیدار
«دوران دانشجویی»
(استاد همایی و دکتر محجوب، در جمع دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه تهران)
نظرات