چهارشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۱۶
حماقت هایدگر و سقوط اشمیت

کتاب «فیلسوفان هیتلر» نوشته ایوون شرات به زیبایی هرچه تمامتر و با جملاتی اثرگذار به دو گروه از فیلسوفان در هنگامه شکل‌گیری جنبش نازیسم می‌پردازد: فیلسوفان موافق و فیلسوفان مخالف هیتلر. مطالعه این کتاب سقوط کارل اشمیت برترین فیلسوف سیاسی قرن در پیوستن به ارتش فیلسوفان هیتلری را نشان می‌دهد و حماقت هایدگر را در اینکه هیتلر می‌تواند ناجی ملت آلمان باشد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- محمد آسیابانی: هنوز هم رازهای بسیاری درباره آن هنرمند نقاش وجود دارد که دوبار درخواستش برای دانشجو شدن در آکادمی هنرهای زیبای وین رد شد و بعدها تاثیر بسیاری بر سرنوشت جهان گذاشت. در سال 1923 میلادی او با کودتایی به کمک ژنرال اریش لودندرف تلاش کرد، قدرت را به دست بگیرد امّا به دلیل شکست کودتا در دستیابی به قدرت ناکام شد.

هیتلر و همراهانش پس از شکست کودتا با هوشیاری به این نتیجه رسیدند که حکومت وقت دولتی مستعجل و بی‌ثبات است و به همین دلیل می‌توان به دلیل ابهامات در قانون اساسی در دراز مدت قدرت مطلق را از راه‌های قانونی به دست گرفت. پس از آن کودتا هیتلر اصرار بسیار داشت تا از طریق دموکراسی به قدرت برسد و دیگر گرفتن قدرت با کودتای سیاسی و نظامی را نمی‌پسندید.

هیتلر مثلا فیلسوف

اینکه چطور این نقاش شکست خورده بعدها به رهبری «رایش سوم» رسید و صدراعظم کشور فیلسوف‌ها شد، شاید تنها یک دلیل داشته باشد: فیلسوف‌ها لزوما سیاستمداران خوبی نیستند. تاریخ فلسفه پر است از کنش‌های مبهم و یا غیرقابل قبولی از فیلسوفان، به‌ویژه آنجا که در عرصه سیاست نیز وارد شدند.

کتاب «فیلسوفان هیتلر» نوشته ایوون شرات این مدعا را به خوبی اثبات می‌کند. این کتاب دو بخش اصلی دارد؛ بخش نخست به هیتلر و فیلسوفان طرفدارش از جمله کارل اشمیت، مارتین هایدگر، آلفرد روزنبرگ و... اختصاص دارد و بخش دوم به فلاسفه مخالف هیتلر، یعنی کسانی چون والتر بنیامین، هانا آرنت، تئودور آدورنو و... سرنوشت هر دو گروه فیلسوف در گیرودار شکل‌گیری جنبش نازیسم و رایش سوم، با زبانی ساده و داستانی در این کتاب روایت شده است. همچنین بخش پایانی کتاب نیز گزارش جذابی است از دادگاه‌های نورنبرگ.



فیلسوفان بسیاری از جامعه آلمان به پیروزی هیتلر و تشکیل رایش سوم کمک کردند و شاید اگر حمایت آنها نبود، هیتلر به هیچ عنوان نمی‌توانست بر جامعه منظم و فرهیخته آلمان سروری پیدا کند. عجیب آنکه این فیلسوفان پس از تثبیت زعامت هیتلر جنبش کتابسوزان عجیبی راه انداختند. البته فراموش نکنیم تحقیرهایی که توسط متفقین پیروز در جنگ در قالب معاهده ورسای بر کشور و مردم آلمان وارد آمد، نقش مهمی در شکل‌گیری جنبش نازیسم دارد.

یکی از مهم‌ترین برنامه‌ها و حتی می‌توان گفت رویاهای هیتلر فتح دانشگاه‌های آلمان بود و بسیاری در این راه به او کمک کردند. از کوتوله‌های! متفکر و اندیشمندی چون هانس هایزه (که در دوران نازی‌ها به رفیق افلاطون ملقب بود) آلفرد روزنبرگ، آلفرد بویملر، ارنست کریک، ارنست برخمان، ماکس هیلدبرت بوم و... گرفته تا بزرگانی چون مارتین هایدگر، کارل اشمیت که فخر جهان اندیشه‌اند، همه و همه با کمک به هیتلر در سرنوشت خونبار ملت‌ها در جنگ جهانی دوم شریک هستند. هیتلر وقتی در سال 1933 در مقام صدراعظم به قدرت رسید، خودش و کوتوله‌های اندیشمند حزب نازی او را رهبر فیلسوف تلقی و خطاب می‌کردند.

ابرمرد هیتلر

کارل اشمیت، حقوق‌دان و الهی‌دان کاتولیک برجسته‌ای بود و دو حوزه الهیات و فلسفه سیاسی پس از آثار او مسیر جدی‌تری را پیدا کرد. آثار تئوریک او در تبیین نظریه‌های الهیات سیاسی که به توجیه فاشیسم و نفی دموکراسی لیبرال انجامید مهم است. اشمیت در ابتدا نه طرفدار هیتلر و نه عضو حزب نازی بود. زمانی که مشعل پیروزی‌های پی‌ در پی حزب نازی روشن می‌شد، اشمیت به خلوتی خزید و از این وضعیت ناراحت بود. او با چشمی باز قدرت گرفتن نازی‌ها و پاکسازی دانشگاه‌ها را مشاهده می‌کرد و به عینه می‌دید که حتی کوچکترین نقدی بر نازی‌ها به بایکوت و تهدید منجر می‌شود.

با این اوصاف اما با نامه هایدگر، اشمیت به حزب نازی پیوست و در مواردی به اصلاح قانون اساسی رایش سوم پرداخت. شرات از پیمان اشمیت با نازی‌ها با عنوان «پیمان فاوستی» یاد می‌کند. ریاست دانشگاه برلین، عضویت در آکادمی حقوق آلمان و در نهایت مشاوره حقوقی به شخص  هیتلر از میوه‌های این پیمان است. از خوش‌خدمتی‌های او برای نازی‌ها نیز می‌توان به تدوین فلسفه سیاسی رایش سوم و فراهم آوردن یک نظام حقوقی آرمانی برای توجیه مبانی استبدادی رژیم اشاره کرد. اشمیت برای هیتلر طرح کلی فلسفی - حقوقی قانون اساسی رایش سوم را گسترش داد و نوشت که به موجب قانون حفظ امنیت اتحاد حزب و دولت، از اول دسامبر 1933 هیتلر هم رئیس دولت است و هم رئیس حزب.

حمایت علمی و تئوریک بی چون و چرای اشمیت از برنامه‌های ترور سازمان یافته حزب، به ویژه جریان تصفیه درون حزبی نازی در 1934 که در تاریخ با عنوان «شبِ دشنه‌های بلند» مشهور است، باعث تقدیس جنایت‌های حزب نازی شد. اشمیت همچنین با نگارش مقالاتی از برنامه پاکسازی بهداشتی رهبران نازی تقدیر کرد. شهرت بسیار او در جهان باعث شد تا صدای فلسفه نازیسم در همه جای جهان شنیده شود. خدمات اشمیت به هیتلر در همین موارد خلاصه نمی‌شود و شرح آنها حوصله یک کتاب حجیم را می‌طلبد.

به طور کل شاید هیچ فیلسوف دیگری از آلمان به اندازه اشمیت به هیتلر خدمت نکرده باشد. او قانون گذار هیتلر است و تمام ظلم و ستم هیتلر به توسط او مشروع و قانونی شدند. بنابراین بیش از دیگران سزاوار لقب «ابرمرد» هیتلر است، اما ایوون شرات در کتاب از «مارتین هایدگر» به عنوان ابرمرد هیتلر یاد می‌کند. با این اوصاف یک نکته هنوز مبهم باقی مانده است: چرا باید اندیشمند بزرگی چون اشمیت به هیتلر بپیوندد؟

حماقت هایدگر

مارتین هایدگر را برترین فیلسوف و «هستی و زمان» را برترین متن فلسفی در قرن بیستم نامیده‌اند. تفکرات او درباره وجود و هستی و همچنین نقدهایش از متافیزیک غربی و تکنولوژی بر بسیاری از متفکران پس از خود در سطح جهان و بزرگانی چون میشل فوکو، ژاک دریدا، کارل لویت، هانس گئورگ گادامر، جورجیو آگامبن و... اثر گذاشت.

هایدگر نیز مانند اشمیت در زمان خود شهرت بسیاری در سطح جهان داشت و دانشجویانی نیز از سراسر جهان برای کسب علم و افتخار شاگردی هایدگر با او در ارتباط بودند. پس از آنکه حجم عظیمی از فیلسوفان آلمانی به نازی‌ها و هیتلر پیوسته بودند، خیال جهانیان از این بابت کمی راحت بود که حداقل هایدگر توجهی به آنها ندارد.

اما بالاخره هایدگر نیز به تیم فیلسوفان هیتلر پیوست و بهت جهانیان را برانگیخت. خیال پیشوا نیز دیگر کاملا راحت شده بود. شرات در این باره در فصل پنجم کتاب نوشته است: «روزبرک، بویملر و کریک در کنار دیگر فلاسفه رایش در آلمان افراد برجسته‌ای بودند، اما در آن سوی مرزهای آلمان هیچ شهرتی نداشتد. آن سوی اروپا و در بقیه دنیا، آنها یا شهرتی نداشتند یا به «کلنگ نازی‌ها» مشهور بودند. پیشوا از این بابت عصبانی بود. او با مباهات می‌گفت: «در کابخانه بزرگ لینس، مجسمه کانت و شوپنهاور و نیچه، متفکران بزرگ ما، وجود دارد، ولی بریتانیایی‌ها، فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها در مقایسه با این بزرگان چیزی برای عرضه کردن ندارند.» اما اینها نوابغ گذشته بودند.

نازی‌ها نابغه‌ای در زمان خودشان لازم داشتند، ذهن شکوفایی که با عظمت فکری‌اش پروژه‌شان را تزئین کند. چه کسی می‌توانست به چنین جایگاهی برسد؟ کارل اشمیت در دنیا شناخته شده بود، ولی او فیلسوف حقوق بود، بنابراین مناسب نبود. آنها به یک ذهن کاملا آلمانی نیاز داشتند، کسی که میراث رمانتی‌سیسم، نیچه و این قوم را به زمان حال و در واقع به آینده انتقال دهد. او در واقع نوعی تشریفات غیرضروری بود، اما چنین کسی را از کجا می‌شد پیدا کرد؟ در واقع چنین فردی وجود داشت، کسی که بذر نسل‌های آینده را می‌کاشت، کسی که طغیان ذهنی‌اش مورد احترام نسلی از دانشجویان بود.»

اما آیا هایدگر خودش را به آدم خطرناکی مثل هیتلر می‌فروخت؟ بله فروخت و سه ماه پس از انتخاب هیتلر به مقام صدراعظمی، رئیس دانشگاه فرایبورگ شد. او هیتلر را تقدیس کرد و از نازی‌سازی دانشگاه‌ها به عنوان باالاترین مصداق اقدام ملی استقبال کرد. همچنین هرچند که هایدگر شاگرد هوسرل سابقا یهودی و بعدها گرویده به مسیحیت بود، اما جامعه یهودیان برای امت واحده آلمان خطرناک می‌دید.

در اصل هایدگر پیش از شکل‌گیری جنبش نازیسم و شهرت هیتلر، به مساله کاریزما و کسی که بتواند با کاریزمایش ملت آلمان را دوباره متحد کرده و کشور را بسازد، فکر کرده بود. او سیمای یک قهرمان را در هیتلر می‌دید و او را واقعیت آلمان می‌نامید. هرچند شاگردان بهت زده‌اش سعی در توجیه رفتار استادشان داشتند، اما او هیتلر را می‌پرسید.

با این اوصاف اما هایدگر فهمید که در فهم شخصیت ناجی برای آلمان اشتباه کرده است. کنش‌های او در مقام ریاست دانشگاه برای نازی‌ها قابل تحمل نبود، بنابراین دیگر نتوانست به ریاست ادامه دهد. کار نازی‌ها با هایدگر که صرفا حکم ویترینی گرانبها را برایشان داشت، دیگر تمام شده بود؛ اما لکه ننگ همکاری با نازی‌ها تا ابد با هایدگر ماند.

هایدگر پس از شکست آلمان در جنگ توسط قوای مهاجم از تدریس منع شد. در سال 1966 نیز مصاحبه‌ای با نشریه اشپیگل انجام داد که تیتر آن در ایران مشهور است: «فقط خدایی می‌تواند ما را نجات دهد» او در این مصاحبه هرچند که از گذشته ابراز ندامت نکرد، اما سعی کرد به توجیه رفتار خود در پیوستن به تیم فیلسوفان هیتلر بپردازد. او گفت که چاره‌ای برای پذیرش ریاست دانشگاه نداشت و البته سعی کرد که نازی‌ها را در دانشگاه کنترل کند.

هایدگر همچنین خود را در سیاست نیز صاحب تفکر ندانست و تلویحا اشاره کرد که تشخیص سیاسی‌اش اشتباه بوده است. این از حماقت هایدگر بود که شخصیت برجسته و فلسفه انسانی خود را فدای جنایت‌کاران کرد.

زندگانی هوسرل: یک تراژدی

ادموند هوسرل، اندیشمند آلمانی از معتبرترین و اصیل‌ترین فلاسفه قرن بیستم است. عامه مردم او را به بنیادگذاری «پدیدارشناسی» می‌شناسند. مارتین هایدگر دانش و شهرت خود را مدیون هوسرل بود. هوسرل پس از رفتنش به دانشگاه فرایبورگ، هایدگر را به عنوان دستیار خود معرفی کرد و این‌ چنین نویسنده «هستی و زمان» صاحب عنوانی آکادمیک شد. هایدگر نیز در چاپ نخستین «هستی و زمان» دین خود را ادا و کتاب را به استادش هوسرل تقدیم کرد.



هوسرل هرچند به مسیحیت گرویده بود، اما خاستگاه یهودی نازی‌ها را آزار می‌داد و در جریان پاکسازی‌ دانشگاه‌ها توسط آنها در امان نماند. در زمانی که هایدگر رئیس دانشگاه بود، تمام امتیازات آکادمیک هوسرل توسط نازی‌ها قطع شد و هایدگر هیچ اقدامی در راستای جلوگیری از این کار نکرد. هانا آرنت اعتقاد داشت که این کار مرگ هوسرل را جلو انداخت. همچنین در چاپ‌های بعدی «هستی و زمان» نیز تقدیمی به هوسرل از ابتدای کتاب حذف شد. هایدگر کاملا ارتباط خود با هوسرل را قطع کرد و پس از آن بود که دیگر رمقی برای ادامه حیات در هوسرل باقی نماند. این در صورتی بود که اگر او خود را بازنشسته نمی‌کرد، هایدگر در آن دوران به مقام استاد صاحب کرسی نمی‌رسید و این شاید خطای تراژیک هوسرل بود.

زندگانی بنیامین: درام خونبار آلمانی

به یقین تلخ‌ترین سرنوشت در کل تاریخ تفکر بشری از آن والتر بنیامین، فیلسوف یهودی ــ آلمانی است. بنیامین از نخبه‌های یهودی جامعه آلمان بود. کار فکری او در زمینه الهیات یهودی و همچنین زیبایی‌شناسی درخشان و اثرگذار بود. کتاب مهمش با عنوان «سرچشمه درام خونبار آلمانی» به شدت مورد توجه قرار گرفت. عموم منتقدان زبان و نثر او را هنرمندانه با عناصری از سوررئالیسم شاعرانه تصویری و گاهی تیر و تار معرفی کرده‌اند.



اما این نخبه چپ آلمانی و از سرشناسان مکتب فرانکفورت، در دوره قدرت گرفتن نازی‌ها و شکل گیری رایش سوم به قول خودش دیگر حتی اجازه تنفس هم پیدا نکرد. حق شهروندی و تابعیت آلمانی‌اش سلب شد و ناچار شد از آلمان بگریزد. او مدتی را در کشورهای مختلف اروپایی سرگردان بود و تلاش داشت تا به آمریکا مهاجرت کند. در سال 1940 در فرانسه بود و دیگر پولی نیز در بساط نداشت.

در آن سال مسئولان فرانسوی بنیامین را ممنوع الخروج کرده بودند. او برای رفتن به اسپانیا مخفیانه به مرز این کشور رفت تا بتواند با ورود به آن، ویزای ترانزیتی برای آمریکا بگیرد، اما ماموران مرزبانی اسپانیا به دلیل نداشتن مدارک کافی، به او اجازه ورود به خاک این کشور را ندادند. البته بنیامین این اجازه را یافت تا شب را در هتلی در مرز بگذراند. او تماس‌های خود را با دوستانش در دیگر کشورها گرفت، اما نیرهای گشتاپو در همان شب در هتل حضور داشتند. بنابراین پس از ناامیدی از مهاجرت و برای گریز از نازی‌ها مقدار زیادی مورفین خورد و خودکشی کرد و تمام فکر غنی خود را به زیر خاک برد. عده‌ای نیز معتقدند که پس از خودکشی ویزای ایالات متحده آمریکا برای بنیامین رسید، که نوشداروی پس از مرگ سهراب بود.

فرجام سخن

هیتلر با دموکراسی (و نه کودتا) در آلمان به قدرت رسید و دومین جنگ خونبار جهانی را رقم زد. با مطالعه  جریان به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان چیزهای دستگیرمان می‌شود از جمله اینکه در دموکراسی واقعی، باید شرایط نظارت مردم پس از انتخابات‌ها فراهم شود.

یعنی مردم پس از آنکه به کسی رای می‌دهند و او به قدرت می‌رسد، توانایی این را هم داشته باشند که روی آن شخص نفوذ و نظارت داشته باشند. بنابراین دموکراسی واقعی را نه صرفا در صندوق‌های رای که بر میزان و کیفیت نظارت مردم در پس انتخابات‌ها باید دید.

کتاب «فیلسوفان هیتلر» نوشته ایوون شرات و ترجمه حسین کاظمی یزدی با شمارگان هزار نسخه، 320 صفحه و بهای 34 هزار تومان از سوی انتشارات کتاب رایزن روانه کتابفروشی‌ها شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها