محمد خدادادی، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد میگوید: بسیاری از داستانهایی که در مثنوی است، موضوعات عرفانی، کلامی و خیلی از موضوعات مختلفی که شاکله اصلی عرفان مولانا و آثار او را شکل میدهد، ماخوذ از سخنان شمس تبریزی است.
عدهای بر این عقیدهاند که مولانا بدون شمس هیچگاه نمیتوانست به این مولانای شاعر که ما میشناسیم تبدیل شود و این مولانای شاعر نتیجه همنشینی و مصاحبت با شمس تبریزی است. با توجه به اینکه شما تحقیقات فراوانی در آثار و زندگی شمس و مولانا داشتهاید، آیا این مطلب را قبول دارید و در مجموع نظر شما در اینباره چیست؟
من در کتاب «بازتاب اندیشههای شمس تبریزی در مثنوی مولوی» که قبلا چاپ کردهام، کاملا نشان دادهام که چقدر اندیشههای شمس تبریزی در اشعار مولانا و خصوصا مثنوی او بازتاب داشته است. یعنی بسیاری از داستانهایی که در مثنوی است، موضوعات عرفانی، کلامی و خیلی از موضوعات مختلفی که شاکله اصلی عرفان مولانا و آثار او را شکل میدهد، ماخوذ از سخنان شمس تبریزی است که در مقالاتش به صورت پراکنده آورده است. حتی در این کتاب نشان دادهام که چگونه مولانا حتی کلمات خود را از شمس تبریزی گرفته و به نظم درآورده است. یا مثلا اندیشههای عرفانی و کلامی او را به چه شکل گرفته یا تفاسیر و تعلیلهایی که شمس از قرآن داشته را چگونه از او اخذ کرده است.
اگرچه مولانا خود انسان بزرگ و عارف والایی بوده است، اما آنچه که مولانا را به آن مولانایی که امروز ما و جهان میشناسیم و آثاری مثل مثنوی دارد، تبدیل کرده، بدون شک دوستی و تاثیر شمس بوده است، آن هم نه تنها فقط ولایت درونی و باطنی بلکه آن علم ظاهری، سخنان، اندیشهها و گفتارهای شمس هم بسیار بر مولانا تاثیر گذاشته است که متاسفانه این مسئله مقداری از دید محققان مغفول مانده است؛ یعنی پژوهشگران بیشتر به جنبه ولایت شمس تاکید میکنند ولی من در آثارم خصوصا در کتاب «بازتاب اندیشههای شمس تبریزی در مثنوی مولوی» ریز به ریز نشان دادهام که چگونه گفتارها و سخنان شمس تبریزی در مثنوی مولوی و اندیشههایش تجلی پیدا کرده است.
امروزه شاهد رواج اشعار مولانا در میان ایرانیان، فارسیزبانان و حتی غیرفارسیزبانان و کشورهای غرب هستیم و اشعار مولانا در بیشتر کشورها مورد توجه قرار گرفته است. حتی برخی اشعار او به صورت ترانه با موسیقی تلفیق شده و توسط خوانندگان پاپ کشورمان عرضه شده است، به نظر شما دلیل توجه و انس با اشعار مولانا، آن هم پس از گذشت چند قرن از سرایش آنها چه چیزی است؟
بشر به صورت فطری و ذاتی به دنبال معنا و معنویت است. یعنی اگر معنا، معنویت و اندیشه را از انسان بگیرید، جز یک مشت پوست و استخوان، چیز زیادی از او باقی نمیماند و واقعا اشعار مولانا معنویت ناب و محض است، معنویتی که ورای قیل و قال مذهب ظاهری و فرقه خاص یا رنگ و نژاد، ملیت و قومیت خاصی است و میخواهد انسان را به حقیقت خود که الله باشد، برساند. پس معنی در اینجا الله است و مولانا در آثار خود سعی کرده این معنا را به زیباترین و هنریترین شکل، در قالب زیباترین الفاظ و در مثنوی در قالب زیباترین داستانها و حکایتها بیان کند.
بشر همواره به دنبال معناست و شاید فکر کنیم که امروزه مذهب در شرق و غرب کمرنگ شده، اما اتفاقا توجه به معنا بیشتر شده است. اشعار مولانا، مثنوی و غزلیات او دریایی از معنا و معنویت و بالاتر از این، ورای فرقه، نژاد، رنگ و... است، چون بعضی از جهتها و معنویتها هم هستند که فقط منحصر به یک گروه خاص است و غیر خودش را نمیپذیرد. ولی مولانا میگوید این یک حقیقت است که متعلق به همه است. یعنی مولانا یک دید جهاننگر دارد و به وحدت بین ادیان و انسانها معتقد است. علاوه بر این رابطه مولانا با خدا رابطهای نیست که از سر جبر یا ترس باشد، بلکه یک رابطه عاشقانه است و با عشق قوام پیدا کرده است و انسان هم که ذاتا به دنبال چنین گمشدهای است، قاعدتا در هر کجای عالم که این سخن عاشقانه عارفانه و پر از معنا را بشنود به سمت آن گرایش پیدا میکند، فرقی هم ندارد در ایران باشد یا در غرب. یکی از پر فروشترین کتابهای غرب و خصوصا آمریکا آثار مولانا اعم از مثنوی و غزلیات او است. اتفاقا آثار مولانا نسبت به استقبالی که در غرب از آنها شده، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
با این همه آنچنان که باید مردم به مطالعه مولانا نمیپردازند؟ آیا میتوان دلیل کمتوجهی به مولانا در ایران را تقابلی که بین مذهب و عرفان وجود دارد و اینکه مذهبیون ما خیلی عرفان را قبول ندارند، دانست؟
البته این مسئله هم میتواند باشد اما به نظر من عدم توجه به اشعار مولانا در ایران ربطی به تقابل مذهب و عرفان ندارد، چون عرفان مغز مذهب است، یعنی اگر بخواهیم تعریفی از عرفان داشته باشیم، باید بگوییم که عرفان باطن و حقیقت دین است، پس عرفان ذاتا با مذهب در تقابل نیست، بلکه دین یک لایه عمیقتری از عرفان است. خیلی از بزرگان ما در همین مذهب شیعه عاشق مولانا بودند، روی آثار مولانا کار کردهاند و اصلا مثنوی مولانا کتاب بالین آنها بوده است. کسانی مثل علامه جعفری چندین جلد شرح بر مثنوی نوشتهاند، علامه همایی، خود امام خمینی(ره) و خیلی از بزرگان مذهب ما به مثنوی و آثار مولانا توجه داشتهاند. به نظر من آنچه که باعث شده امروز مولانا کمتر مورد توجه قرار گیرد، چیز کلیتری است.
امروز متاسفانه در جامعه ما کتاب، کتابخوانی و مطالعه مغفول مانده است. سرانه مطالعه در ایران بسیار پایین است و شاید جزو کمترین مقدار مطالعه که در جهان است و این یک قانون و جو کلی است که در ایران حاکم شده است. برعکس اروپا و آمریکا که یک کتاب در چاپ اول حدود چند میلیون نسخه چاپ میشود، در ایران کتابهای ما با پانصد نسخه و نهایتا هزار نسخه به چاپ میرسد. این نشان میدهد که متاسفانه مردم ما مقداری از مطالعه دور شدهاند و وقتی که جو کلی جامعه کمتر مطالعه میکند، طبیعی است که آثار همه نویسندگان کمتر مطالعه میشود.
به نظر من اینکه مولانا کمتر مورد توجه قرار میگیرد، ربطی به تقابل مذهب و عرفان ندارد، بلکه جو عمومی وکلی است که در کشور حاکم است و متاسفانه مطالعه جایگاه خودش را از دست داده است، به همین دلیل شما به هر بزرگ دیگری هم که اشاره کنید، میبینید که آثارش کم مطالعه میشود. شاید باز به نسبت و با این وضعیت رکود مطالعه که در کشور موجود است، رغبت به مولانا بیش از سایرین است. باز هم با توجه به این جو، اقبال به مولانا، نشستهای مثنویخوانی، مولاناپژوهی و آثاری که درباره مولانا نوشته میشود، در کشور ما نسبت به دیگر بزرگان بیشتر است.
به تازگی کتابی با عنوان «آیینه روی دوست» از شما منتشر شده است، بفرمایید که این کتاب درباره چیست، در چه حوزهای است در آن به چه موضوع و مطلبی را مورد بررسی قرار دادهاید؟
کتاب «آیینه روی دوست» با عنوان فرعی «انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی» است. همانطور که عنوان آن هم گویاست، در مورد انسان کامل است. انسان کامل یک اصطلاح خاص فلسفی- عرفانی است که البته نخستین بار این اصطلاح به شکل طبقهبندی شده توسط «ابنعربی» بیان شده است، اما قبل از ابنعربی هم این مفهوم در ادبیات ما وجود داشته است و اصلا به فرهنگ و تمدن خود اسلام برمیگردد. انسان کامل در حقیقت آیینه تمامنمای صفات الهی است. یعنی آن وجودی که مظهر و تجلیگاهی شده که اسما و صفات الهی در وجودش به ظهور برسد، انسان کامل است. مباحث در مورد انسان کامل زیاد است که در کتاب «آیینه روی دوست» به صورت مفصل توضیح دادهام که ریشههای قرآنی، روایی و ... دارد.
ساختار کتاب به چه صورت است؟
در این کتاب ابتدا این مفهوم را از دیدگاه عرفان نظری، ابنعربی و شارحان ابنعربی بیان و تبیین کردهایم که اصلا انسان کامل در عرفان اسلامی به چه معناست. بعد از آن در چند فصل و چند بخش خصوصیات برجسته آن مثل جامعبودن انسان کامل، اولین تجلی بودن، علت هستی بودن، مظهریت اسما و صفات حق بودن، بحث ولایت تکوینی، قدرت تصرف در عالم داشتن و قسمتهای مختلف مورد بررسی قرار دادهایم، یعنی نظرات ابنعربی و شارحان او را گفتهایم، بعد ریشههای این باور در قرآن، احادیث، عرفان و برهان را توضیح دادهایم و بعد از آن نشان دادهایم که این اندیشه در آثار سنایی و عطار به چه شکل ورود پیدا کرده، در آثار شمس و مولانا به چه صورت تجلی یافته، در آثار عارفان مکتب تلفیق مثل شیخ محمود شبستری، شاهنعمتالله ولی، جامی، بیدل و ... به چه شکل ظهور پیدا کرده است. بعد از آن به این پرداختهایم که این اندیشه در ادبیات عرفانی شیعی و کسانی مثل عمان سامانی، کبیر اصفهانی، علامه همایی و نیر تبریزی هم به چه شکل تجلی یافته است. یعنی هر فصل یک گسترهای از ادبیات عرفانی از سنایی تا به روزگار معاصر را در بر میگیرد که این شخصیت و جایگاه انسان کامل را هم در عرفان نظری و هم در ادبیات عرفانی مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
نگارش این کتاب «آیینه روی دوست» چقدر زمان از شما گرفت؟
نگارش کتاب «آیینه روی دوست» تقریبا چهار سال طول کشید و کارهای ویراستاری و آماده سازی برای چاپ آن هم حدود یک سال و نیم به طول انجامید که میتوان گفت از زمان شروع این کار تا وقتی که منتشر شد، حداقل پنج سال از ما وقت و کار گرفت که خردادماه همین امسال توسط انتشارات اطلاعات به چاپ رسید.
اگر کار جدیدی در دست پژوهش، نگارش یا چاپ دارید هم بفرمایید.
کار جدیدی که در دست اماده سازی برای چاپ دارم با عنوان «آفتاب در میان سایه» است و در حقیقت تفسیری نو بر داستان اول مثنوی یعنی «پادشاه و کنیزک» است که یکی از مناقشهبرانگیزترین و رازآمیزترین داستانهای مثنوی هم هست که در این کتاب نشان دادهایم که دلیل قتل زرگر توسط طبیب روحانی چه بوده و در حقیقت به یک معنا اثبات ولایت انسان کامل هم هست. شارحان مثنوی بیشتر سعی کردهاند که این مسئله را با نگاه تاویلی حل کنند. منتها ما علاوه بر این نگاه تاویلی شارحان، سعی کردهایم که به این سوال پاسخ دهیم که چرا باید یک طبیب روحانی و یک مرد الهی دست به عملی مثل قتل بزند که ظاهرا یک عمل خلاف شرع است. بنابراین در این کتاب تفسیری نو از این داستان بیان کردهایم و تقریبا آماده چاپ است و باید ببینیم که با کدام انتشارات میتوانیم آن را منتشر کنیم.
نظر شما