خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مهدی افشارنیک: من به تازگی رمان سال سی ابوالفتحی را تمام کردم. این رمان به مجموعه داستان «پلها» نویسنده شبیه است؛ زبان، فرم روایی، ساختار و شاید از همه پررنگتر و اساسیتر بینامتنیتی که ابوالفتحی از آن برای شکلدهی به مضامینش استفاده میکند وجه اشتراکهای اساسی این دو اثرند.
تفاوت شاید تنها در مصداقها باشد. اگر در داستان «مرگ و زندگی ولادیمیر ایلیچ» روابط عاشقانه لنین بود که با شخصیتهای قصه ارتباط معنایی و روایی پیدا میکرد و در قصه کوتاه «گرفتگی» روی زندگی میرعماد خطاط دست گذاشته شده بود، در رمان «سال سی» ابوالفتحی به گفتوگو با فردوسی و شاهنامهاش مینشیند. میرزا سعید رمان سال سی همچون ابوالقاسم فردوسی در دوران پرالتهابی از نظر سیاسی و البته شکوفایی به لحاظ فرهنگی زندگی میکند.
اینجا هم فردوسی بخشی از عمر خود را در دوران سامانیان سپری کرده که مصادف بوده با غلیان احساسات ملیگرایانه و استقلالطلبانه. در چنین زمانهای بوده که فردوسی دست از هرکاری کشیده تا بتواند روایتگر قصهها و افسانههای کهن ایرانی باشد و از قهرمانها و مبارزههای ایران و ایرانی بگوید. میرزا سعید رمان سال سی هم در زمانهای زندگی میکند که احساسات هویتطلبانه دوباره به اوج خود رسیدهاند پس او هم دست از هرکاری میکشد تا بتواند روایتگر قهرمانیها و مبارزههای زمانهی خود باشد؛ یعنی از سال سیودو، برخی از حوادثی که در همان سالها در محل زندگانی میرزا سعید یعنی نهاوند افتاده بگوید و از همه مهمتر روایتگر مبارزه و شکست قهرمان ملی آن سالها یعنی مصدق باشد. پیوند معنایی تاریخی دو متن دستکم در ظاهر از همین نقطه آغاز میشود.
هرچند قرار نیست این پیوند تمام و کمال باشد؛ سال سی یک روایت معاصر از شاهنامه نیست و قاعدتا اتفاقها و حوادث نعلبهنعل تکرار زندگانی فردوسی و شاهنامهاش نیستند. اگرچه نام دو پسر میرزا سعید، سهراب و سیاوش است، ولی زندگی این دو شخصیت رمان ربط چندانی به شاهنامه ندارد. نام دخترش هم که سحر است و به شاهنامه بیربط است کاملا. از همین رهگذر است که سال سی رفته رفته به معانی تازه و متفاوت خود سر و شکلی میدهد. ابوالفتحی ابتدا به تاریخ و متن مشخصی ارجاع میدهد و بعد هر اتفاقی که در طول رمان بیافتد، چه عینبهعین، چه بیربط، از هر دو حالت برای رسیدن به معنایی به خصوص سود میجوید.
گاه با شباهت و گاه از سر تضاد. گفتوگویی دوسویه و البته بیپایان شکل میگیرد. برای نمونه همینکه سحر، برخلاف برادرانش نامش ارجاعی به شاهنامه ندارد و حتی در جایی از رمان به این مطلب اشاره میکند که هیچ علاقهای به اسمش ندارد و اساسا وضعیت دوگانهی او که به خواست و میل او ربطی ندارد، همه اینها میتواند تبعیض علیه زنان در زمانهی زیست میرزا سعید را تداعی کند. یا سهراب رمان بر خلاف سهراب شاهنامه نتنها سرانجامش کشتهشدن به دست پدر نیست، بلکه به او وظیفه ادامه دادن راه پدر محول میشود. یا در دریافتی تمثیلی میتوان سیاوش را نماد جوانهای منفعتطلب زمانه دانست که ربطی به سیاوش شاهنامه ندارد.
ولی شاید مهمترین ارجاع رمان سال سی ، در عنوان آن نهفته باشد. سال سی، اشاره دارد به بیتی منتسب به فردوسی: «بسی رنج بردم در این سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی.» هدف فردوسی از سُرایش شاهنامه در این بیت، زنده نگهداشتن فارسی به مدد روایتگری عنوان شده. فردوسی با دست گذاشتن روی قهرمانهای ملی، افسانهها و اسطورههای تاریخی تلاش کرده تا هویت ایرانی را در لابهلای کلمههایش، در نوشتههایش زنده نگه دارد . آیا «سال سی» هم میخواهد به کمک کلمهها، با دست گذاشتن روی قهرمانهای زمانهاش، از هویت ملی و ایرانی بگوید؟ موتیفهایی چون خانواده، زمین (زمینهای با ارزشی که به فرزندان میرزا ارث میرسند)، شهر(در اینجا نهاوند)، مهاجرت و ... مدام در طول رمان تکرار میشوند. موتیفهایی که در کنار یکدیگر و با هم به ملیت (ایرانی) ارجاع میدهند و این برداشت را که میرزا سعید، فردوسی و نویسنده هر سه یک هدف را پی گرفتهاند تقویت میکند.
نظرات