دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۳
داستان‌های من از انرژی محض زاده می‌شوند

اریک‌ شویار، رمان‌نویس پست مدرن فرانسوی از این می‌گوید که قوه تخیل چندانی ندارد و داستان‌هایش از انرژی محض زاده می‌شوند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از میوزیک‌ اند لیترچر- اریک شویار، رمان‌نویس پست‌مدرن فرانسوی است که به خاطر رمان‌هایش چندین جایزه ادبی در فرانسه کسب کرده است. او اولین رمان خود «مردن مرا سرد می‌کند» را در بیست‌وسه سالگی نوشت و تاکنون بیش از بیست اثر داستانی نوشته است.

قوه تخیل شما بی‌حد و مرز و تمام‌نشدنی به نظر می‌رسد. نمی‌توان اریک شویاری را تصور کرد که خسته و بی‌حوصله باشد و بالطبع، یک خواننده‌ اریک شویار که چنین باشد. شما در ژانرهای بسیاری کار کرده‌اید: رمان، داستان کوتاه، نقد، مقاله، بلاگ. آیا این محدوده وسیع و گوناگون ژانرها از ترس‌تان از بی‌حوصلگی می‌آید؟
مثل دکترها، نویسندگان متخصص هم داریم: رمان‌نویس، مقاله‌نویس، شاعر، گزین‌گو و ... و نویسنده عمومی؛ من یکی از همین مورد آخری‌ام. پاسخ من به نگرانی‌ها، چالش‌ها، بحران‌ها و تمام رویدادهای مختلف زندگی، یک پاسخِ نوشتاری است. نه منحصرا اما کمتر پیش می‌آید که احساس نکنم نیاز است با نوشتن چیزهایی که برایم اتفاق می‌افتد مقابله کنم. این راه گول نخوردن از سرنوشتی است که برایم مقدر شده. اگرچه، قوه تخیل زیادی ندارم؛ می‌دانم بعضی از رمان‌هایم آنقدر وحشیانه‌اند که مردم ممکن است فکر کنند این‌گونه‌ام، اما واقعیت این نیست. من به قوه تخیل به عنوان نوعی فضای ذهنی فکر می‌کنم که در آن بعضی نویسندگان راحت و بی‌دردسر این طرف و آن طرف می‌روند و کاراکترهای داستان‌هایشان را ملاقات می‌کنند. و درنتیجه کتاب‌هایشان شبیه گزارش‌هایی است که از این سرزمین درونی می‌آید. هیچکدام از این‌ها در مورد من صدق نمی‌کند. برای من همه چیز در لحظه نوشتن با هم در جمله می‌آید. داستان‌های من از انرژی محض زاده می‌شوند.

اما جمله اول اگر از تخیل‌تان نمی‌آید پس از کجا می‌آید؟
آغاز همیشه کار اراده است. من همیشه تعمدا اولین جمله را عجیب و غریب می‌نویسم تا فضای کشف‌نشده‌ای را باز کنم. حداقل اینطوری می‌توانم مطمئن باشم اولین نفری هستم که بر این ساحل پا می‌گذارم. لحظه‌ای را که رمان «درباره جوجه‌تیغی» را با این جملات شروع کردم خوب به یاد دارم: «دقیقا شبیه به یک جوجه تیغی ساده و گرد است، این حیوان، آنجا، روی میزم.» عملا یک نوشته اتوماتیک بود. هیچ هدف مشخصی نداشتم. قضیه سورپرایز کردن خودم است تا آن عبارات کلیشه‌ای در ادبیات را به کار نبرم. من معتقدم که هنر در کل و ادبیات به طور خاص این شانس را به ما می‌دهد که محدوده آگاهی‌مان را به خوبیِ نواحی تجربیاتمان وسعت ببخشیم، تا از قطار در حال حرکت افکار بپریم و خودمان را از شرایط خاصی که باعث زحمتمان شده برهانیم.

جایی خواندم که در هشت سالگی نوشتن را آغاز کردید. و حالا کتاب کودک هم می‌نویسید. آیا خاطره‌ای یا نسخه‌ای از اولین چیزهایی که در بچگی نوشتید دارید؟ آیا اینکه در بچگی می‌نوشتید در این سال‌ها بر اینکه نویسنده کودک بشوید تاثیری داشته؟
این اشتیاق جوانی به نوشتن عجیب است، زیرا از لذت خواندن زاده شده است. تلاش‌هایم شدیدا ابتدایی بودند. تقریبا هیچ چیزی از آنها باقی نمانده، تنها یک شعر احمقانه و یک داستان کوتاه ملودرام که دیرتر نوشتم، به نام «شورش در بخارست». بچه‌ها نویسنده‌های کودک پیش پا افتاده‌ای هستند، زیرا قدرت و اقتدار یک قصه‌‌نویس یا خلاقیت یک نویسنده را ندارند. داستان باید توسط آدم‌های بزرگ‌تر گفته شود. به طور ایده‌آل توسط یک پدربزرگ با ریش بلند سفید. از چهارده یا پانزده سالگی تا اولین پیش‌نویس‌های رمان اولم، هر سال چیزهایی را که سال قبل نوشته بودم نابود می‌کردم؛ بلوغ تازه به دست آمده‌ام باعث می‌شد از آنها خجالت بکشم. اما امروز می‌توانم ساعت‌ها پای آن ورق‌های قدیمی وقت بگذارم.

اگر این درست باشد که ادبیات واقعی است، امید دارید که چه ارتباطی بین واقعیت شما و خواننده به وجود بیاید؟ و وقتی صحبت از کارهایتان در بلندمدت می‌شود، امید دارید چه واکنشی دریافت کنید؟
من هیچ تصمیمی برای خوانندگان خودم ندارم. بهتر است از آنها بپرسید تصمیمشان در قبال من چیست و می‌خواهند با کتاب‌های من چه کار کنند. با این همه، شخصیت خواننده، به عنوان یکی از کاراکترها (و مطمئنا غیرقابل‌ پیش‌بینی‌ترین آنها) در کتاب‌های من حضور دارد. او به طور غیرمستقیم درگیر است. به او نیاز دارم تا رازهای کوچکم را شرح دهم، صفحه به صفحه، تا خواندنش را به جلو ببرم. بدون آن ادامه دادن به نوشتن کتاب برایم بی‌فایده خواهد بود. خوانندگان در کتاب های من درگیرند و من رویشان حساب می‌کنم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها