مارک لوی، نویسنده پرفروش این روزهای بازار فرانسه معتقد است که علیرغم آمارهای ناامیدکننده درباره مرگ کتاب کاغذی، آنچه روشن است این است که کتاب مقاومت میکند و به حیات خود ادامه خواهد داد.
اولین رمان او تحت عنوان «و اگر حقیقت داشت» در سال 2000 منتشر شد. او در طی این سالها حدود 20 اثر داستانی دیگر منتشر کرده که همه آنها پیشتاز بازار نشر فرانسه بودهاند.
آخرین رمان مارک لوی با عنوان «دختری چون او» در ماه آوریل سال جاری میلادی منتشر شد. او در تازهترین مصاحبهای که اخیرا انجام داده از سرچشمه الهام آخرین رمانش و وضعیت ادبیات در دنیای کنونی سخن گفته که در ادامه میخوانیم.
شما در نشست امضای آخرین رمانتان در منطقه پون لوک و سپس در شهر دوییل در شمال غربی فرانسه حضور خواهید یافت. چه شد به اینجا آمدید؟ و اینکه آیا از قبل با این منطقه آشنایی داشتید؟
بله من زمان زیادی را در این منطقه گذراندهام. زمانی که کودک بودم والدینم در تعطیلات آخر هفته در اینجا خانه کوچکی را اجاره میکردند. آشپزی نرماندی را بسیار دوست دارم و البته پنیرهایش را....خیلی شکمو هستم! در واقع اینجا مکانی است که از 40 سالگی زیاد به آن رفتوآمد داشتهام و همیشه هم با یک کیلو اضافه وزن از آن به خانه بر میگردم.
کمی درباره خلاصه داستان آخرین رمانتان، «دختری چون او» بگویید؟
این رمان، سفری به نیویورک است. داستانی درباره تفاوتهای فردی انسانها با یکدیگر. همه انسانها حامل تفاوتهای بسیاری با دیگران هستند و روش پذیرش یا عدم پذیرش این تفاوت از سوی اطرافیان، شرط حیاتی برای خوشبختی و شکوفایی است. در این داستان من یک اجتماع کوچک از همسایگان را در ساختمانی در خیابان پنجم سوژه قرار دادم. در آن ساختمان یک آسانسور دستی وجود دارد که بدون آسانسورچی قابل استفاده نمیباشد. این مرد(آسانسورچی) که در سایه و گمنامی به سر میبرد میتواند همه چیز را ببینید و بشنود...این داستان یک کمدی انسانی است.
شما در این داستان از محله نیویورکی خودتان الهام گرفته بودید؟
بله همینطور است. ماجراهای این رمان دقیقا در محلهای میگذرد که من تقریبا ده سال در آن زندگی کردهام و نطفه اصلی داستان هم دقیقا از ملاقات من با یک آسانسورچی در آن سالها شکل گرفت. یک روز وقتی که داشتم برای صرف شام با دوستانم بیرون میرفتم وارد یکی از همین آسانسورها شدم و همانجا مبهوت مردی شدم که متصدی آسانسور بود و مقابل دسته اهرم ایستاده بود. مردمی که داخل آسانسور بودند کوچکترین توجهی به او نمیکردند. این شغلهای مرموز و تودار مرا جذب میکند. زیرا در آن شناخت از دیگری وجود دارد که حقیقتا جذاب است.
چه کتابهایی را در این تابستان به همراه خود داشتید؟
آخرین کتاب الساندرو باریکو، نویسنده ایتالیایی را دارم میخوانم. و کتاب «حیوان در حال مرگ» نوشته فیلیپ راث را داخل کیفم گذاشتهام .خیلی وقت بود دلم میخواست دوباره بخوانمش. کتاب دیگری از دیدیه دکوئن با عنوان «دفتر باغ ها و برکهها» و یک مجموعه شعر از پابلو نرودا که این را هم دلم میخواسته دوباره بخوانمش. با خودم کتاب همیشه زیاد دارم.
چه احساسی دارید از اینکه به عنوان نویسنده فرانسوی که آثارش بیش از دیگران در سراسر جهان خوانده شده شناخته میشوید؟
میتوانم بگویم هیچ لذتی برای یک نویسنده مهمتر از این نیست که بداند کتابهایش خوانندگان بیشماری دارد. اما با اینهمه این موضوع مانع از آن نمیشود که شبها ظرف نشورم. خودم را مدیون خوانندگانم میدانم. این باعث خوشبختی بیش از اندازه من است؛ اما قسم میخورم که این چیزی نیست که بخواهم شبها قبل از خواب به آن فکر کنم.
از شما به عنوان یک نویسنده محبوب نام میبریم، خودتان چطور فکر میکنید؟
زیباترین چیزی است که میتواند برای من اتفاق بیفتد. نمیتوان کاری را انجام داد که در آن دیگران سهیم باشند و در عین حال از آنها روی برگردان بود. با هم جور در نمیآید. چیزی مثل دیوانگی و ریاکاری دیوانهوار است.
آینده ادبیات را چگونه پیشبینی میکنید؟
چند وقت پیش در یک مجله تخصصی میخواندم که فروش کتاب 3 یا 4 درصد افزایش یافته است. فکر میکنم که کتاب به طرزی کاملا عجیب و غریب دارد از خود مقاومت نشان میدهد. آمارهایی که وجود دارد حاکی از اینکه کیندل و کتاب الکترونیکی مرگ کتابهای کاغذی را رقم خواهند زد خیلی بدبینانه است. آنچه روشن است این است که کتاب کاغذی به بهترین نحو به زندگی خود ادامه خواهد داد.
درباره نویسندگان و حرفه نویسندگی نظرتان چیست؟
متاسفانه حرفه نویسندگی به شغل کممزدی بدل شده است و به هیج وجه از طرف دولت مورد حمایت و توجه قرار نمیگیرد.
آیا نوشتن کتاب دیگری را شروع کردهاید؟
در ذهنم بله، شروع کردهام؛ زیرا اول باید بتوانی ذهنت را از دغدغههای کتاب قبلیات خالی کنی. این طور نیست که از یک کتاب به کتاب دیگری بپریم. باید بتوانی با همه پرسوناژهایی که در کتاب قبلیات حضور داشتهاند خداحافظی کنی تا بتوانی شخصیتهای جدید را به خود جذب کنی.برای همین میگویم در ذهنم شروع کردهام اما بر روی کاغذ نه.
نظر شما