برای شروع بحث میخواهیم به سالهای قبل برگردیم، نخست از زادگاه و روزگار تولد و خانواده خود بگویید.
بنده در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۲۰ در قم در یک خانواده فرهنگی متولد شدهام. البته در شناسنامهام تاریخ ۲۷ خرداد نوشته شده است، اما پدرم در پشت قرآن موروثی پدرش تاریخ تولدم را ۲۵ اردیبهشت ثبت کرده است. اسم پدرم باقر و پدربزرگ من آقانصرالله ملقب به اشرف الواعظين، واعظ مشهور شهر بوده است که در سال ۱۳۱۷ قبل از تولد من درگذشته است. پدر من ابتدا در زی روحانیت بود چون جد ما مجتهد بود. جدم مرحوم حاجی ملامحمد صادققمی فقیه بسیار معروف زمان ناصرالدین شاه بود که شرح حالش در منابع دوره قاجاری از قبیل الماثر و الاثار اعتمادالسلطنه درج است. از فتاوی منحصر او جواز تراشیدن ریش یا کوتاه کردن آن در حد تراشیدن بوده است. پدر من و عموزادههایش تا زمان رضا شاه و سختگیریها، در این لباس بودند، دیگر اغلب از این لباس بیرون آمدند و در ادارات دادگستری یا فرهنگ مشغول بهکار شدند، پدر من به اداره فرهنگ (آموزش و پرورش امروزی) رفت و آنجا به کار مشغول شد.
تحصیلات شما از کجا شروع شد و در این مسیر چه روندی را طی کردید؟
تحصیلات ابتدایی من در مدرسه شایگان (بهنام دکتر سیدعلی شایگان، وزیر فرهنگ) به مدیریت پدرم تا کلاس چهارم ابتدایی و دبستان بدر (به نام بدر، وزیر فرهنگ زمان پهلوی) در کلاسهای پنجم و ششم ابتدایی و در دبیرستان حکیم نظامی قم (امام صادق کنونی) بوده است. دبیران ادبیات من در دوره دوم دبیرستان، یعنی سهسال رشته ادبی، علیاصغر فقیهی صاحب کتاب تاریخ آلبویه، شاهنشاهی عضدالدوله، وهابیان، تاریخ مذهبی قم، ترجمه نهجالبلاغه و غیره و مرحوم علیمحمد فاطمی قمی بودند. این دبیرستان جایگاه دبیران فاضلی بود که در دوره دکتری ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ثبتنام کرده بودند و میخواستند نصف هفته را به کارشان برسند و نصف هفته را به دانشکده بیایند و در کلاسها حضور پیدا کنند. به این خاطر اینها اغلب قم را انتخاب میکردند. در دوره اول دبیرستان مرحومان امیرحسن یزدگردی، حسن ساداتناصری و ابوالفضل مصفا(مصفی) دبیران ادبیات من بودند که بعدها دکتری ادبیات گرفتند و استاد دانشگاه شدند. قبل از اینکه من به آنجا بروم مرحوم حسین کریمان استاد معروف دانشکده الهیات و مولف کتابهای تاریخی ری باستان در دوجلد قطور، تهران قدیم، طبرسی و مجمعالبیان که رساله دکتری او بود و کتابهای دیگری درباره شاهنامه و... و همینطور محمدامین ریاحی، همه در آن دبیرستان دبیر بودند. باری من تعلیمات اولیه را نزد پدرم یاد گرفتم و پدرم خیلی علاقهمند به ادبیات بود. در همان دوره ابتدایی یعنی از کلاس سوم تا ششم ابتدایی، برای من معلم خصوصی گرفته بود تا فرانسه و انگلیسی بخوانم، وقتی به دبیرستان رفتم من را به حوزه برد تا عربی بخوانم به علاوه معلم عربی هم گرفت که این کلاس عربی خیلی برای من مفید بود. در دبیرستان از علیاصغر فقیهی خیلی آموختم و الان گاهی اوقات میبینم که بعضی اطلاعاتی که در مورد خیلی از زمینهها دارم از مطالبی است که ایشان سرکلاس برای ما گفته است. دیگران از این گوش شنیدند از آن گوش بیرون کردند، اما من نگه داشتم.
از قرار معلوم در دانشکده هم استادان معروفی داشتهاید؟
پس از گرفتن دیپلم متوسطه ادبی در سال ۱۳۳۸ در کنکور رشته ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شرکت کردم و در همان سال قبول شدم. آن زمان لیسانس 3 سال بود در این دوره 3 ساله بزرگترین استادان ادبیات کشور در این دانشگاه بودند و من از محضر مرحومان، جلال همایی، بدیعالزمان فروزانفر، ابراهیم پورداود، محمدتقی مدرسرضوی، میر جلالالدین محدثارموی، محمد معین، ذبیحالله صفا، پرویز ناتلخانلری، صادق کیا، صادق گوهرین و غیره تلمذ کردهام و خیلی از این استادان آموختم بهخصوص از دو استاد یعنی «فروزانفر» و «معین» خیلی مطلب آموختم و در پایان دوره با رتبه اول در سال ۱۳۴۱ فارغالتحصیل شدهام. آن موقع قانون بود کسانی که در رتبه و رشته خودشان شاگرد اول میشدند، 4 سال بورسیه میشدند که برای ادامه تحصیل به خارج بروند و مدرک دکتری بگیرند. چون من زبان فرانسه خوانده بودم و علاقهمند هم بودم، در سال ۱۳۴۲ با استفاده از بورس دولتی به کشور فرانسه عازم شدم و در رشته زبانشناسی عمومی در دانشگاه سوربن ثبتنام کردم و در سال ۱۳۴۶ (۱۹۶۷م) موفق به اخذ دکترای سیکل سوم در رشته زبانشناسی شدم. استاد راهنمای من آندره مارتینه (André Martinet) زبانشناس معروف و بنیانگذار مکتب نقشگرایی فرانسه در زبانشناسی است.
در کلاسهایشان هم شرکت کردید؟
من در کلاسهای ایشان همیشه شرکت میکردم و بسیار از ایشان آموختم. شاید بگویم هیچکس از معلمان من از نظر مقدار معلوماتی که از آنها کسب کردم به اندازه مارتینه نبود و امروز هرچه که مینویسم رد پای تعلیمات کلی این مرد بزرگ در آن وجود دارد. یعنی آن کلیات نظری که در زبانشناسی ایشان برای ما شرح میداد و نیز مطالبی که در کتابها و مقالات ایشان هست در حال حاضر راهنمای من است. همزمان که زبانشناسی میخواندم، در کلاسهای درس زبانهای قدیم ایران نیز شرکت میکردم، استاد زبان پهلوی من ژان پیر دومناش (Jean Pierre de Menasce) بود. استاد زبانهای دیگر ایرانی من امیل بنوئیست (Emile Benveniste) زبانشناس و ایرانشناس و هند و اروپاشناس بزرگ و معروف فرانسوی بود که اوستا و پهلوی و دیگر مسائل زبانشناسی را تدریس میکرد. من در تمام کلاسهای ایشان شرکت میکردم.
و به ایران بازگشتید.
با این مقدار معلوماتی که آموخته بودم در سال 1346 به ایران برگشتم. بعد از طی یکسال و نیم خدمت سربازی در شهرهای شیراز، اصفهان و مراغه، بلافاصله در سال 1348 در دانشگاه تهران بهعنوان استادیار زبانشناسی استخدام شدم. در طول زمانی که خدمت سربازی بودم هرجا که فرصتی فراهم میشد از تحقیق درباره زبانها و گویشهای محلی کوتاه نیامدم و استفاده کردم. همچنانکه مدت 3 ماهی که در مرکز پیاده شیراز بودم، در کنار تخت من یک نفر که لیسانس علومسیاسی از دانشگاه تهران داشت و اهل مسجد سلیمان بود، به گویش بختیاری بهداروند صحبت میکرد استفاده کردم و گویش بختیاری بهداروند را همان موقع در دفتری نوشتم و الان آماده چاپ کردهام که انشالله چاپ خواهد شد. مدتی که در مراغه بودم سعی کردم ترکی یاد بگیرم، میخواستم از آن یکسال و نیمی که از ما بیگاری میکشند، -از یک نفر که دکتری زبانشناسی از یک دانشگاه معتبر خارجی گرفته است و عمرش داشت تلف میشد-، حداقل بهرهای ببرم و (خدمت ادبی-فرهنگی) انجام داده باشم. بعد که در دانشگاه تهران استخدام شدم، تاز زمان بازنشستگی در آنجا بودم، تا اینکه 11 سال پیش تقاضای بازنشستگی کردم و خوشبختانه موافقت شد. مجموع سنوات خدمت من با احتساب دوران سربازی تقریبا 40 سال شد. (یعنی از سالهای 48 تا 86). در این مدت شاگردان زیادی را پروراندم و از زیر دست من رد شدند، که بعضی از آنها استادان کنونی زبانشناسی در دانشگاهها و موسسات علمی کشور هستند، مثل دانشگاه علامه، پژوهشگاه علوم انسانی، دانشگاههای اصفهان، مشهد و... حتی بعضی از آنها هم بازنشسته شدند و درگذشتهاند.
از تاسیس مجله زبانشناسی و همکارانتان بگویید.
مقارن انقلاب فرهنگی، من با مرکز نشر دانشگاهی شروع به همکاری کردم و به آنها پیشنهاد کردم که مجله زبانشناسی را تاسیس کنم و همکاران و دانشجویان را آنجا به کار بگیریم تا در آن ایام فترتی که پیش آمده بود عمرشان تلف نشود. خوشبختانه موافقت شد و مجله زبانشناسی را در سال 63 تاسیس کردم و مدت 23 سال و هرسال دو شماره این مجله چاپ میشد و فعالیت داشت. همکاران ما در آنجا هم استادان دانشگاههای ایران و هم دانشگاههای خارج بودند و من کوشش میکردم که از این دانشجویانی که با من رساله گرفتهاند و نکات تحقیقی در رساله آنها هست، بخواهم که یک مقاله از پایاننامه خود استخراج کنند و برای مجله زبانشناسی بفرستند، همین کار هم انجام میشد و من این مقاله را میخواندم و اصلاح و ویرایش میکردم و به صورتی که قابل چاپ باشد به مجله میدادم، یک مقدار تحقیقاتی از این دست هم در مجله زبانشناسی هست. فعالیت این مجله ادامه داشت تا اینکه وضع نشر دانشگاهی بههم خورد،نصرالله پورجوادی از آنجا رفت و حاسدانی که بعد آمدند -البته حاسدان ابتدا زیرپای ایشان را پوست خربزه انداختن بعد هم جارو کردند- آنجا را به تعطیلی کشاندند،
چه کسانی بودند؟
حالا نمیشود از کسی اسم برد ولی این کار را انجام دادند! دیگر برای من مقدور نبود که ادامه بدهم، چون محیط غیرعلمی شده بود. تا زمانیکه ایشان آنجا بود اشخاص بسیار موجه و دانشمندی مثل ابوالحسن نجفی، احمد سمیعیگیلانی، اسماعیل سعادت، حسین معصومیهمدانی، حسن مرندی و... آنجا مشغول به کار بودند، بعضیها مدیر مجله بودند و... بعد از آقای پورجوادی این افراد همه یکییکی از آنجا رفتند، آن مرکز الان موسسه مردهای بیش نیست، یک فروشگاه اینجاست و عدهای هم آنجا هستند که بهعنوان کارمند کار میکنند که حقوقی بگیرند. دیگر مرکز چاپ کتابهای جدید و تحقیقات و... نیست، تقریبا 10 مجله داشت، مجلات معتبری مثل نشر دانش، معارف، زبانشناسی، باستانشناسی، نامه ایران باستان و... همه تعطیل شد!
در مورد پیشینه فرهنگستان توضیح میدهید؟
من در سال 1370 به عضویت فرهنگستان زبان و ادبفارسی درآمدم. این فرهنگستان در سال 1369 تاسیس شد، ما سه فرهنگستان داشتهایم؛1-فرهنگستان ایران که در سال 1314 تشکیل شد و مرحوم فروغی مدتها رئیس آنجا بود. با فروپاشی سلطنت رضا شاهپهلوی در شهریور 1320 کار این موسسه هم کُند شد، عملا تا سال 1328 فقط اسمی از فرهنگستان بود اما هیچ جلسهای برگزار نمیشد و کاری نیز انجام نشده است. مجموعه واژههایی که چاپ کردند جزوهای نزدیک به 100 صفحه حتی کمتر است، با عنوان واژههای مصوب فرهنگستان که تا سال 1319 به تصویب رسید. واژههایی علمی که الان ما در گیاهشناسی، جانورشناسی، زمینشناسی داریم همه یادگار آن فرهنگستان است. آن زمان خیلی از اصطلاحات علمی به زبان عربی و فرانسه بود، عربیهای آن یادگار دارالفنون است. آنچه که ما امروز دولبیها میگوییم، آن موقع در دارالفنون ذوفلقتین میگفتند، مهرهداران را ذوفقار میگفتند و تعبیراتی نظیر اینها که هیچ فارسی زبانی متوجه اینها نمیشد چنانکه عربزبانان هم متوجه نمیشدند. بزرگانی مثل گل گلاب، دکتر حسابی، علیاصغر حکمت، خود فروغی و... در آن فرهنگستان بودند، این واژهها را فارسی کردند که بسیار کاربرد پیدا کرد و رایج شد. الان کسی جز پستانداران چیز دیگری نمیگوید، خیلی اصطلاحات علوم و خیلی اصطلاحات مربوط به موسسات علمی را در آن زمان وضع کردند. بهخصوص علیاصغر حکمت خیلی به فرهنگ کشور خدمت کرد. کلمات دانشگاه، دانشکده، دانشیار و ... را همه ایشان وضع کرد. بعضی مثل عباس اقبال و... مخالفت میکردند که چقدر کلمه دانش تکرار بشود؟ مثلا اگر بگوییم «دانشیار دانشکده ادبیات دانشگاه تهران»، چهقدر زشت میشود! امروزه میبینیم زشت نیست، خیلی هم خوب است، به هر صورت استادن برجستهای آنجا بودند. با کودتای 28 مرداد، فرهنگستان بهکلی تعطیل شد.
فرهنگستان دوم کدام بود؟
در سال 1350 عدهای از استادان، فرهنگستان زبان ایران را تاسیس کردند که دکتر صادق کیا، استاد زبان پهلوی دانشگاه تهران رئیس شد. اینها مکتبی به اسم ایرانکوده داشتند، یعنی مجلهای چاپ میکردند به اسم ایرانکوده که ناسیونالیست خیلی افراطی بود، محمد مقدم که خیلی افراطی بود، میگفت تمام کلمات عربی، معرب کلمات فارسی است، مثلا میگفت «راس» مقلوب همان کلمه «سر» عربی است و... عدهای از استادانی را که همین تفکر را داشتند جمع کرده بودند. نتیجه این شد که در طول 7 سالی که این فرهنگستان دایر بود تقریبا میشود گفت که هیچ کار مفیدی انجام ندادند و هیچ مجموعه واژههای مصوبی چاپ نکردند. فقط یک جزوه داخلی چاپ شد همه واژههای نامفهوم که شاید دهتا از آنها جا نیفتاد، شاید یکی از آنها رایانه باشد و چون خیلی ایرانگرای افراطی بودند طبعا با انقلاب اسلامی این موسسه تعطیل شد، چرا که با روزگار جدید هیچ تناسبی نداشت. ذبیح بهروز سردمدار این گروه بود و در آنجا عضویت داشت. ایشان مبدع حرفهای بیپایه در تاریخ و تقویم و گاهشماری در ایران است. با خیالبافی مشخص کرده است که زرتشت چندهزار سال و چند ماه و چند روز پیش در فلان نقطه متولد شد! در حالیکه این همه دانشمندان غربی که تحقیق کردند حدود زندگی زرتشت را تقریبی معین کردهاند. آقای صادقکیا دنبالروی این حرفها بود، بهروز کتابی به اسم تقویم و تاریخ دارد که من آن را خواندهام، بسیار پرت و پلا در آن گفته است. به هرحال اینها 7 سال مشغول تخریب زبان فارسی بودند و سعی میکردند کلمات عربی را از زبان فارسی بیرون کنند. مثلا برای کلمه رئیس، واژه «فر نشین» را مصوب کردند و...
و فرهنگستان سوم هم که فرهنگستان فعلی باید باشد.
بله. در سال 1369 باز عدهای در شورای انقلاب فرهنگی گفتند که ما فرهنگستان احتیاج داریم و از نو باید فرهنگستانی تشکیل بدهیم، عدهای را که اهل فن هستند دعوت کنیم و برای آمادهکردن این زبان برای بیان مفاهیم علمی سر و صورتی به زبان فارسی بدهیم، یعنی جزو اساسنامه فرهنگستان این است که فرهنگستان تشکیل شده است برای غنیسازی و پروردن زبان فارسی برای بیان مفاهیم علمی. شورای انقلاب فرهنگی 10 نفر را انتخاب کردند که اینها باز تعداد دیگری را برای تاسیس فرهنگستان دعوت کردند برای اینکه زبان فارسی را گسترش بدهند. در همان سال اول من به عضویت پذیرفته شدم، بعد عضوگیری شد و چندین گروه تشکیل دادند، یکی از آنها گروه واژهگزینی بود.
لطفا مختصری از کاری که این گروه انجام میدهد شرح بدهید.
در این گروه برای واژگان علمی، معادلسازی میشود، به این معنی که ما هفتاد گروه علمی از رشتههای مختلف تشکیل دادیم. استادان این رشتهها را از دانشگاههای مختلف دعوت کردیم، پژوهشگر در اختیار اینها گذاشتیم که واژههای علمی که در زبان انگلیسی هست را ترجمه و تعریف کنند و برای آن واژه پیشنهاد میکنند، بعد استادانی که ادبیات، زبانشناسی و دستور خواندهاند این واژهها را مورد بررسی قرار میدهند، اشکالات این الفاظ را بیان میکنند. مثلا میگویند که این از نظر ساختمان دستوری مشکل دارد یا از نظر آوایی تنافر حروف دارد یا معنا را نمیرساند و... اینها را جرح و تعدیل میکنند. ما سه شورای واژهگزینی داریم که در آنجا تصویب میشود. یکی از این گروها زیر نظر من و دیگری زیرنظر رئیس فرهنگستان است. بخش واژههای مهندسی را من مدیریت میکنم، واژههای علوم پزشکی را حداد عادل رئیس فرهنگستان برعهده دارند و خانم ژاله آموزگار هم مدیر بخش دیگری است که قبلا مرحوم حبیبی مسئولیت آن را برعهده داشت. گروههایی مثل گروه پزشکی، زمینشناسی، ژئوفیزیک، روانشناسی، اقتصاد، جامعهشناسی، زبانشناسی، شیمی، داروسازی و... همه این گروهها، تشکیلات و عدهای پژوهشگر دارند که اتفاقا آن پژوهشگران لیسانس یا فوقلیسانس هستند که در این رشتهها درس خواندهاند. چند نفر دستوردان و زبانشناس هم هستند که به اینها رجوع میکنند، بعد در گروههای سهگانه واژهگزینی بررسی میشود و عیب و ایرادها بیان و رفع و رایگیری میشود. خود استادانی که در آن گروهها هستند در جلسه حضور دارند، اگر موردی باشد برای ما شرح میدهند که ما در جریان مفهوم آن قرار بگیریم. تعدادی هم از اعضای شورای فرهنگستان حضور دارند و این موارد بررسی میشود.
نقدهایی هم بر بودجه فرهنگستان شد.
حالا عدهای به دلایل سیاسی علیه فرهنگستان تبلیغ میکنند که برای هر واژهای اینقدر پول میگیرند و حرفهایی از این قبل میزنند، در حالیکه اصلا اینطور نیست و این حرفها واقعیت ندارد. ما در حال حاضر 70 هزار واژه علمی به کمک استادان تصویب کردهایم، ما اعضای فرهنگستان که این واژهها را بلد نیستیم، هرکسی باید واژه مخصوص رشته خود را شرح بدهد، مفاهیم را بیان کند و لغت معادل آن را پیدا کند (بهقولی معادلسازی کند). فرهنگستان کارهای نیست بلکه هماهنگ کننده است. بعد از اینکه تصویب شد رسمی میشود. چندین سال پیش قرار شد در مجلس مصوبهای را بگذرانند که در نوشتههای اداری نباید هیچ کلمه خارجی به کار برود و مورد استفاده قرار بگیرد، ما در شورای فرهنگستان متوجه شدیم که این کار بسیار ناجور و دارای مشکلات عدیدهای است، به علت اینکه دست و پای همه را میبندد و عدهای مجبور میشوند لغتهای غلط و غلوط و اشتباهی وضع کنند که در جای نامناسبی به کار رود. از همین روی، رئیس فرهنگستان به مجلس رفت و توضیح داد مصوبه باید اینجور اصلاح و وضع شود که برای هر واژه خارجی که فرهنگستان معادل وضع کرده است، کاربرد آن واژهها باید در نوشتهها ممنوع بشود. به این ترتیب اصلاح شد که شامل حال همه واژهها نشود. دولت لیستی که شامل هزار واژه بود به ما داد که واژهگزینی کنیم، ما هم مجبور بودیم که این کار را انجام بدهیم، مثلا بهجای کلمه «مانور» در ارتش گفتیم «رزمایش» که الان بهکار میرود و کسی اصلا مانور نمیگوید و کمکم متروک شده است. به جای منشی تلفنی «پیامگیر» و «تلفن همراه» و... را وضع کردیم. خیلی کلمات دیگری را ابلاغ کردیم که بعضی از آنها جا افتاد و بعضی دیگر هم جا نیفتاده است.
کار فرهنگستان ابعادی دیگر هم دارد؟
کار فرهنگستان واژهگزینی تنها نیست بلکه یکی از گروههای مهم فرهنگستان گروه واژهگزینی است که به این اسم در جامعه شناخته شده است. در حالیکه ما یک گروه بزرگ دیگری به اسم گروه فرهنگنویسی داریم که مدیریت آن برعهده من است و سالهای پیش به شورای فرهنگستان پیشنهاد فرهنگ زبان فارسی را دادم چرا که زبان فارسی فرهنگ ندارد، لغتنامه دهخدا جُنگ لغوی است، وقتی کسی به این کتاب مراجعه میکند درمییابد که اجزای این کتاب چه قدر ناهماهنگ و بدون روش است. در فرهنگهای خارجی که زبانشناسان بزرگ انگلیسی، آلمانی و فرانسوی زبان نوشتهاند از تعریف یک لغت به مدلول و مصداق آن پی میبریم. درحالیکه در لغتنامه دهخدا، یا تعریف با زبان بسیار قدیمی ذکر شده و یا با مترادفات و یا معادلهای عربی است. من مقالهای درباره روش لغتنامه نوشتهام و آنجا گفتهام که مثلا کلمه «اسب» را نگاه کنید، 106 معادل عربی کاملا متروک را از فرهنگهای عربی و عمدتا از منتهی العرب در ذیل کلمه اسب بیان کرده است، این بهدرد چه کسی میخورد؟ چه فایدهای دارد؟ اسب را باید تعریف کرد، جنس، نوع و نقش و... مصداق آن مشخص شود. در تعریفهای اشیاء، ما به ابعاد و شکل نقش کار داریم و در تعریف دیگر چیزها، ملاکهای دیگری مد نظر قرار میگیرد. من در آن مقاله به تعاریف کاسه و پیاله و جام اشاره کردهام و مثال زدهام که هیچ فرد خارجی که شکل اینها را در کتاب ندیده است نمیتواند تفاوت آنها را تشخیص بدهد. یا امرود و گلابی یا قند و شکر و... اینها را مثال زدم، هیچکدام را نمیتوان متمایز شد. در حالیکه فرهنگهای بسیار خوبی در زبان انگلیسی است، هر چندسالی یکبار فرهنگ جدیدی چاپ میشود و به بازار میآید که از یک زاویه دیگر به زبان مینگرد و گوشههای تاریک این زبان را روشن میکند. درحقیقت ما فرهنگ امروزی مناسب زبان فارسی نداشتیم تا اینکه فرهنگ سخن دکتر انوری چاپ شد.
درباره فرهنگ معین هم بگویید.
فرهنگ معین هم دنبالهرو لغتنامه دهخدا است و گاهی با تعریف و گاهی با مترادفات معنی کرده است و همان عیوب لغتنامه را در سطح کمتری نیز دارد. فرهنگ انوری یک فرهنگ امروزی است و در یک گام بزرگ فرهنگنویسی فارسی را به پیش برده است. قرار بود که ناشر ویراست جدیدی از این فرهنگ به دست بدهد که به این اوضاع بیپولی و ورشکستگی برخورد کرده است. البته فرهنگ سخن یک فرهنگ کوچک دمدستی است، فرهنگ زبان کهن ادبیات فارسی نیست، یک مقداری از لغت قدیم هم دارد، بیشتر فرهنگ امروز است. دکتر انوری گفت ما واژهنامههای پایان بعضی از متون کهن را گرفتیم وارد کردیم و شاهد را هم بیان کردهایم. ایشان خود کتابها را مدخل گزینی نکرده است، ولی به هرحال هر خارجی که از من سوال کند برای آموختن زبان فارسی چه فرهنگی استفاده کنم؟ من جز فرهنگ 8 جلدی «سخن»، هیچ فرهنگ دیگری را توصیه نمیکنم. ما فرهنگی نیاز داریم که جامع لغات فارسی از قدیمترین ایام تا به امروز که این گفتوگو را انجام میدهیم یعنی (24- 5 – 1397) باشد. یعنی اگر یک لغتی در سایتها و فضای مجازی و جای دیگری باشد که این جوانان به کار میبرند ما آن لغت را اضافه کنیم. این لغات امروزی در کتابها نیامده است که شاهد داشته باشد.
از فرهنگ جامع زبان فارسی بگویید.
ما برای فرهنگ جامع زبان فارسی، تمام متونی که بعد از لغتنامه چاپ شده و در لغتنامه نیامده است را مدخلگزینی و غلط گیری کردیم به رایانه دادهایم. در این فرهنگ برای اولین بار به این شیوه کار میکنیم که از هر قرن یک شاهد میآوریم. مثلا مینویسیم قرن 4 شاهد آن را ذکر میکنیم، قرن 5 هم همینطور تا قرن 14، از قرن 14 که زبان فارسی بهسرعت دچار تغییر و تحول شده و واژگان مختلفی، -چه از زبانهای خارجی و چه واژههای جدیدی که در داخل جامعه ساخته شده است- در آن ورود کرده است، از هر 30 سال یک شاهد ذکر میکنیم که تغییرات این 100ساله را به این طریق نشان دهیم. ما تعجب میکنیم وقتی که میبینیم لغت 80 سال پیش که الان هم بهکار میرود، معنی آن عوض شده و به معنی دیگری بهکار میرود. یعنی در 80 سال پیش معنای دیگری داشته است که الان آن معنا اصلا کاربردی ندارد. مثلا کلمه «قدغن»، در کتابهای قاجاری آمده است: قدغن فرمایند که کسی آنجا نرود، یعنی «امر اکید»، در حالیکه امروزه ما قدغن را به معنای «ممنوع» بهکار میبریم. آنجا یعنی دستور اکید بدهید. امروز جوانها مطالب و عبارات و لغات و خیلی مطالبی از این قبیل را دیگر متوجه نمیشوند. در نتیجه ما در فرهنگستان 1200 یا 1300 متن را انتخاب و مدخلگزینی کردهایم و به رایانه دادهایم. فرهنگی که امروز نوشته میشود باید رایانهای باشد، هیچکدام از این فرهنگها رایانهای نیست همه دستی است و در کار دستی خیلی ارجاعات کور و اشکالات دیگری پیش میآید. ما برای جلوگیری از چنین مشکلاتی، دو نرمافزار مخصوص داریم یعنی این دو نرمافزار را سفارش دادیم تا برایمان طراحی کردند، یکی «فرهنگیار» و دیگری نرمافزار «پیکره» است. این مجموعه شاهدها و واژهها را ما «پیکره» میگوییم که ترجمه کلمه «corpus» فرنگی است. هر کاری در تحقیقات زبانی، امروز در فرهنگستان با پیکره انجام میشود. اینطوری نیست که یک کسی پیشنهاد بدهد که قواعد این زبان به این شکلی و دارای این ویژگیهاست، بلکه از خود متن انتخاب میکنند که همه چیز عینی باشد، ما هم همین کار را انجام دادیم. همه این کارها در فرهنگستان انجام میشود. در حدود 40 میلیون رِکُورد است. یعنی شواهدی که ما انتخاب کردیم، به این صورت بود که از هر لغت در هر متن 5 بار شاهد ذکر کنیم، که احیانا اگر شک کردیم که 5 بار یا بیشتر شاهد بود، باز انتخاب شود، به این ترتیب زبان همه متنها در این پیکره منعکس است. برای لغات جدید ما از روزنامه اطلاعات از بدو تاسیس تا امروز از هرسال یک شماره کامل گرفتیم و به رایانه دادیم و در آنجا موجود است. خیلی از اصطلاحات در آن اوایل از ترکیعثمانی وارد شده و در روزنامهها هم هست، مجلات دوره قاجاریه مثل روزنامه ایران و ... را دادیم خواندند و واژهگزینی و مدخلگزینی کردند.
اصطلاحات کتابهای علمی هم تا سطح دیپلم و سال اول لیسانس آورده شده است، چون بعد از این مرحله تخصصی میشود و برای فهمیدن و دسترسی به آنها باید به فرهنگهای تخصصی رجوع شود. چون که فرهنگ جامع زبان فارسی یک فرهنگ عمومی است. فرهنگ فیزیک، شیمی، ریاضی، روانشناسی، ادبیات و... همه موجود است، اصطلاحات عامیانهای که در کتابها بود آورده شده است، در مورد اصطلاحات پیشهوران بیشتر سعی کردهایم که عمومیها را ذکر کنیم، مثلا شیشهگری و خیاطی و... خیلی اصطلاح دارد، که باید در فرهنگهای تخصصی ذکر شود. در نتیجه ما این واژهها را در اختیار داریم و برای کل کار و تعریفنگاری، در حدود هر دو یا سه سال، یک شیوه نامهای نوشتهایم، که این فرهنگ باید به چه شیوهای باشد، چطور تعریف شود، چه کلمات و ترکیباتی ثبت شود و شیوه و روش و چگونگی کار نیز بیان شده است. اگر به لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین مراجعه کنید چون هیچ شیوهنامهای ندارند و ننوشتهاند، بعضی جاها میبینید که کلمات مرکب را مدخل کرده و بعضی جاها ذیل کلمه اصلی آمده است، اصلا مشخص نیست که چه شیوهای دارند. ما دقیق بررسی کردهایم که ساختار زبان فارسی باکدام شیوه تناسب بهتری دارد. متوجه شدیم که بهترین شیوه این است که مثلا «اقدام کردن» را ذیل «اقدام» بیاوریم، نه در مدخل جدا و دیگری، چون به آن وابسته است و همه ترکیبات در همان جا ذکر شده است. در نتیجه مدخلهای ما سنگین میشود، تعریفنگارانمان را آموزش دادیم و از آنها خواستیم که شیوهنامه را چندین بار مطالعه کنند و مسلط بشوند، ویراستاران ما هم کارهای آنان را میخوانند و اصلاح میکنند. اینقدر عبارتهای اصطلاحات را تعریف و اصلاح کردیم که الان چنان ماهر شدهاند که برای هر شیئ تعریف جامع و مانع ارائه میدهند. اصطلاحات علمی امروز را نیز به استادان هر رشتهای واگذار کردهایم، یک بخش علوم در آنجا تاسیس کردهایم و اصطلاحات هر رشته به آنها واگذار شده است که چگونه تعریفی باید ارائه بشود؟ باید تعریف عمومی که از نظر علمی غلط نباشد ارائه دهند، باز این تعاریف مورد بررسی قرار میگیرد و طبق آن الگوی تعاریف خودمان مینویسم و در اختیار استادان هر رشته قرار میدهیم که مورد بررسی قرار بدهند، بعد که مورد قبول واقع شد، در فرهنگ میگنجانیم. به این ترتیب ما داریم فرهنگی به شیوه فرهنگهای معتبر غربی با احتوا بر تمام واژگان عمومی زبان تالیف میکنیم. کتابهای ادبی به صورت کامل در این فرهنگ آمده، تمامی واژههای رایج بین مردم در این فرهنگ ذکرشده است، واژههای تخصصی، چه مربوط به پیشههای سنتی و چه مربوط به علوم در حد دیپلم و در حد واژههای همه کس فهم که در نوشتههای عمومی به کار میرود ذکر شده است. از آنجاییکه این فرهنگ شامل واژههای قدیم است برای هر کسی قابل استفاده نیست، بیشتر برای ادبا قابل استفاده است، ولی اگر کسی بخواهد اصطلاحات علمی و عامیانه و پیشهوران و... را بیابد، باید به این فرهنگ مراجعه کند. از جنبهای دیگر ما با اصطلاحات و تعبیرات شاعرانه در متون مواجه میشویم، خیلی از شاعران تشبیه بهکار بردهاند، ما برای چگونه ذکر شدن اینها شیوهنامه داریم. در فرهنگ معین مثلا یکی ذکر شده و دهتای دیگر از قلم افتاده است. طبق شیوهنامه ما اگر تشبیه، ترکیب و اصطلاحی را بیش از 3 شاعر بیان کردند در فرهنگ آورده میشود و اگر یک چیزی را مثلا صائب بهکار برده و جایی دیگر ذکر نشده است، این مربوط به هنر شاعرانه خود او است و جزو زبانفارسی نشده است. به شرطی که دیگران تقلید کرده باشند و جزو سنن ادبی شده باشد، ذکر میشود. همه اینها را با دقت و به تدریج روشها پیدا کردهایم، حالا با این وصف کوتاه و مختصری که بنده بیان کردم، متوجه میشوید که ما چه کاری در فرهنگستان انجام میدهیم و در کنار واژهگزینی که یک کاری جدا و مستقل است، یک همچنین کارهایی نیز در حال انجام شدن است.
در دانشنامه زبان و ادب فارسی هم مشارکت دارید؟
ما چندین گروه دیگر هم داریم، دریک گروه اسماعیل سعادت به کمک متخصصان، 7 جلد دانشنامه زبان و ادب فارسی را طراحی و چاپ کرد. در این دانشنامه تمام اصطلاحات ادبی، اسم کتابها، دانشمندان و... شرح شده است. مقاله همه فرهنگهای معروف زبانفارسی در فرهنگستان را من نوشتهام. قدیمیترین فرهنگ فارسی، لغت فرس اسدی است. این کتاب خیلی مسالهساز بود، مسائلی از این قبیل که آیا کتاب تالیف خود اسدی است یا کس دیگری آن را تالیف کرده است. من 15 صفحه درباره چگونگی تالیف این کتاب شرح دادهام. این هم یک بخشی از کار است که 6 جلد کامل «الف» تا «ی» است و یک جلد هفتم ذیل آن است، که مدخلهایی که از آنجا جا افتاده بود و بعد متوجه شدیم که باید به مطالب قبلی اضافه بشود، در این جلد هفتم آمده است. مثلا بعضی از استادان و دانشمندان در زمان تالیف این دانشنامه زنده بودند و شرح حال آنها در جلدهای قبلی ذکر نشده است ولی درجلد هفتم آمده است. این کتاب برای ادبا کتابی بسیار ضروری است که دائم دم دستشان باشد و به آن رجوع کنند. الان خیلی از استادن میگویند که این کتاب برای رفتن سرکلاس خیلی برای ما مفید است. در جنب این کار، یک گروه زبانها و گویش ایرانی داریم که مقدار زیادی از گویشهای ایران، توسط افرادی که ما به آنان این شیوه را یاد دادهایم، جمعآوری و چاپ شده است. دهها جلدکتاب راجع به گویشها چاپ کردهایم. واژهگزینی، فرهنگنویسی، گروه دانشنامه، گروه زبانها و گویشها این چهار گروه است. گروه دیگری با عنوان ادبیات تطبیقی داریم، که مجلهای بهنام ادبیات تطبیقی هم دارند و مقالاتی در این زمینه در آن چاپ میشود. گروه دیگری با عنوان ادبیات انقلاب اسلامی داریم که دکتر ترکی مدیر آنجا است و کارهایی در آن زمینه انجام میدهند. گروه دیگری با عنوان گروه شبه قاره داریم که زبان و فرهنگ ایران در شبه قاره را بررسی کرده و در حال چاپ یک دانشنامهای بهنام دانشنامه شبه قاره است. گروه دیگری به نام آسیای صغیر است که زبان و فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر و اسامی همه دانشمندان در آنجا ذکر میشود. یکی هم نامه فرهنگستان و دیگری ادبیات معاصر است. این 10گروه شد، گروه دیگری که گروه تحقیق در متون فارسی است با مدیریت کامیار عابدی در حال فعالیت است.
کار این گروه چیست؟
این گروه متنها را به شیوه دقیق تصحیح و چاپ میکنند، الان سیاستنامه و دیوان قطران که چاپهای مناسبی نداشتند توسط آقای دکتر عابدی آماده چاپ هست. این 11 گروه شد. یک گروه دیگری بهنام گروه دستور زبانفارسی است. در جنب این کارها عدهای از استادان را به آنجا آوردهایم که درحال تحقیق و پژوهش هستند، مثلا آقای دکتر محمدعلی موحد که عضو هنگستان است در آنجا مثنوی را تصحیح و چاپ جدیدی از مثنوی به دست داد که به سرعت تمام شد و الان به چاپ سوم رسیده است. اینها کارهای فرهنگستان است. عدهای به علت بد بودن با رئیس فرهنگستان بیانصافی میکنند میگویند یک موسسه زائد است و دارد پول این کشور را حرام میکند. آقای دکتر فتحالله مجتبایی کلی دانشجو در آنجا تربیت و پرورش داده است.
چه مجلاتی فرهنگستان چاپ میشود؟
در فرهنگستان حداقل 10مجله داریم. در گروه ما مجله فرهنگنویسی منتشر میشود، من این مجله را تاسیس کردم، الان قریب 10 یا 11سال است که منتشر میشود. بخشی با عنوان پژوهشهای لغوی دارد که در متون کار میکنند، لغات استخراج میشود و وجه اشتقاق آنها را پیدا میکنند، خیلی از این لغات و پژوهشها را در آنجا چاپ کردهام. یک مجله دستور داریم که مختص مسائل دستوری و مسائل نظری زبانشناسی دستور است. مجله دیگری با عنوان زبانها و گویش ایرانی داریم، مجله شبه قاره، مجله آسیای صغیر، مجله واژهگزینی، مجله ادبیات معاصر، مجله ادبیات تطبیقی، مجله جامعی که مسائل کلی در آن مطرح میشود نامه فرهنگستان است و آقای احمد سمیعی از ابتدا تاکنون مدیر آنجا است و 63 شماره آن تاحالا منتشر شده است.
در مورد بودجه فرهنگستان حرف و حدیثهایی زیادی است در این مورد توضیحی میدهید؟
بودجه فرهنگستان اینقدر کم است که درحال حاضر به ما مقروض است. به هرکدام از ما حدود 20 تا 30 میلیون بدهکاراست و عضویتی که میخواستند بدهند را ندادند. به پژوهشگران بدهکار هستند، اخیرا دبیر فرهنگستان خبر از بدهی 34میلیاری فرهنگستان داد و گفت 34 میلیاد تومان بدهی داریم. حالا بعضیها فکر میکنند که ما در فرهنگستان داریم در پول میغلطیم و پولها نفله میشود و فقط چندتا واژه ساخته میشود! من از سال 1370 تا 1397، یعنی27 سال است که در فرهنگستان مشغول به کار هستم. از سال 1386 که بازنشسته شدم تا الان هیچ جایی جز فرهنگستان کار نمیکنم. کار ویراستاران ما در فرهنگستان ویراستاری مدخلهایی است که تعریف میشود. ما واژهها را خوشهای تعریف میکنیم، یعنی الان به ادواری میرسیم که این جمعهای مکسر را مدخل میکنیم، چون اینها بیقاعده هستند ما اصلا نمیدانیم چه کلمهای عربی و به چه صورت جمع بسته میشود، جمعهای فارسی را میدانیم یا (ان) یا (ها) است. فقط جمعهای خاص را مدخل میکنیم مثل «ناوگان» که یک معنای جدیدی بدهد، چون جمعهای عربی بیقاعده هستند ما اینها را مدخل میکنیم و اغلب هم معانی جمعشان با معانی مفرد آنها متفاوت است. این موارد را در سایت هم بارگذاری میکنیم، از این جهت در دسترس نقد هم قرار میگیرد و کسانیکه علاقهمند هستند میتوانند نقد کنند. بنابراین، این فرهنگ ما در فرهنگستان از زمین تا آسمان با بقیه فرهنگها فرق دارد. در این 27سال علاوه بر مجلهای که من در فرهنگستان تاسیس کردم، مقالات زیادی در تاریخ تحول زبان فارسی نوشتهام که در مجلات به چاپ رسیده است، مثلا یک جلد در سال 80 باعنوان «مسائل تاریخی زبان فارسی» چاپ شد و در حال حاضر یک جلد دیگری باعنوان «20 مقاله در تاریخ زبان فارسی» در موقوفات افشار زیرچاپ است. فرهنگهای زبان فارسی در یک جلد در موقوفات افشار نیز زیر چاپ است. مجموعه نقدهایی که بر گویشها نوشتهام در یک جلد در فرهنگستان چاپ شد. بعضی فرهنگهای قدیم را نیز تصحیح کردهام و یا مشغول چاپ تصحیح هستم. پنج –شش نسخه کهن لغت فرس اسدی را بهصورت افست با مقدمه زیرچاپ دارم، دیوان عنصری را در میراث مکتوب مشغول تصحیح هستم کارها تمام شد و داریم مقابله میکنیم. اینها کارهایی است که در جنب این فرهنگ که من سر ویراستار آن هستم و همه را باید بخوانم و اصلاح کنم انجام میدهم.
فرآیند چاپشان چگونه است؟
جلد دوم را دوسال پیش چاپ کردیم، جلد سوم امسال اول مهر چاپ میشود، اگر بودجه داشتیم، پژوهشگر بیشتری میگرفتیم و به کار میپرداختیم و طبعا زودتر مجلدات بعدی را به چاپ میرساندیم، منتهی بودجه و نیروی کافی در اختیار ندارم. نیروی متخصص اینکار هم به زحمت پیدا میشود و هم به زحمت پرورده میشود. هر ادیبی به این کار علاقهمند نیست، کسی که لغوی باشد و به این کارها بپردازد و مثل ماشین روزها پشت کامپیوتر بنشیند، این شواهد را بخواند، دستهبندی کند، ببیند به چه معانی به کار رفته است و این معنی را تفکیک کند و شاهد مناسب جلوی آنها بیاورد و تازه باید چندین بار اینها را اصلاح کند، ببیند این شاهد مناسب است یا مناسب نیست و... این فرد باید به تدریج کار کند و یاد بگیرد از همین روی آدمهای این مدلی به ندرت پیدا میشوند. به همین خاطرکار ما خیلی دشوار است.
هدف علم زبانشناسی چیست و چه تعریفی از آن دارید؟
هر زبانی برای خود قواعد خاصی دارد که باید بررسی و تحقیق شود. علاوه براین هر زبان وجوه مشترکی با زبانهای دیگر دارد که این موارد هم باید شناسایی و در مورد آنها تحقیق شود . کارِ زبانشناس مطالعه علمی زبان است، زبانشناسی علمی است که سعی در کشف قواعد مشترکِ بین زبانها و شناخت ذهن انسان به عنوان پدیدآورنده زبان دارد. در واقع، هدف علم زبانشناسی احاطه بر کل زبان است نه بر یک زبان خاص.
لطفا در مورد زبانمعیار توضیح دهید، چون یک زمانی مساله زبانمعیار در رسانهها و.... رعایت میشد، حالا اگر ما به تفکیک در دانشگاهها، رسانهها و جاهای مختلف بخواهیم در این مورد صحبت و بحثی داشته باشیم، موقعیت زبان فارسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من قبلا یک مقالهای با استفاده از کتابهای زبانشناسان غربی نوشتهام که در آنجا به تعریف زبان معیار و اصول آن پرداختهام. زبان معیار مافوق همه گونهها و گویشهای زبان است. زبانی است که در اخبار صدا و سیما، سخنرانیهای علمی، کتابهای علمی باید بهکار برود و صنایع ادبی در آن نباشد(خالی از صنایع ادبی باشد). زبانی است که فقط بر مفاهیم دلالت بکند و این خیلی مهم است، یعنی ممکن است که شما یک مقالهای بنویسید و در آن تشبیه و استعاره هم به کار ببرید، این از معیار خارج میشود. زبان معیار باید طوری باشد که وقتی یک فردی صحبت میکند یا مینویسد، برای خواننده و شنونده حجابی بین این مطالبی که در این زبان گنجیده است وجود نداشته باشد و مانعی در کار نباشد و بلافاصله این مطلب را بفهمد و درک کند. شما مثلا شعر حافظ را بخوانید این زبان ادبی فوق معیار است، مدام باید بررسی کنید که چه میخواهد بگوید، مثلا ایهام دارد و کدام معنی موردنظر است و... این مسائل نباید در زبان معیار وجود داشته باشد. مثلا وقتی که اخبار پخش میشود، من باید فورا متوجه بشوم که در کشور چه خبر است. در مورد مطالب علمی هم همینطور است باید دانشجو و خواننده بدون هیچ اشکالی این مطلب را متوجه بشود. پس بنابراین، نحو زبان معیار باید نحو شسته رفتهای باشد. جایگاه اجزای جمله، معیار باشد یعنی مطابق باشد با بیشترین ترتیب اجزایی که در نوشتار رسمی و معیار است. یعنی مثلا اگر اول فاعل بعد مفعول بعد متمم باید باشد، در زبان معیار دقیقا باید همین ترتیب رعایت شده باشد، نه اینکه جای اجزای جمله جابهجا بشود. نوشتههای آل احمد را ببینید که چگونه جای اجزای جمله را تغییر میدهد، ایشان میخواسته یک سبکی ایجاد بکند، این اصلا زبان معیار نیست. یک فوق معیار و یک زیر معیار داریم. فوق معیار همین زبان ادبی (زبان شاعرانه) است، زیرا معیار زبان عامیانه است. اولا ساختار زبان عامیانه با زبان نوشتار و رسمی و معیار متفاوت است، اجزای آن جابهجا میشود ولی چون در گفتار بهکار میرود و موقعیت خارجی در آن وجود دارد، این کمک میکند که حتی اگر اجزای جمله سرجای خوشان هم نباشد باز مطلب فهمیده بشود ، مثلا «من کتاب را خریدم»، در گفتار میگوییم؛ «خریدم من کتابُ»؛ این معیار نیست چون ترتیب اجزای جمله سرجای خودشان نیستند.
نظرتان در مورد دستور زبانفارسی و کتابهای دستور چیست؟ چرا ما دستور واحدی نداریم؟ از میان دستورهای چاپ شده کدام کتاب دستور را میپسندید؟ نظرتان درمورد دستور مفصل امروز از فرشیدورد و دستور لازار و خیامپور و دیگر کتابهای دستور زبان فارسی چیست؟
ما یک دستور سنتی داشیم که به این دستور سنتی، دستور تجویزی میگوییم. یعنی همیشه میخواسته درست خواندن و درست نوشتن را یاد بدهد، درحالیکه این دستور نیست. دستور عبارت از توصیف ساختمان یک زبان به صورت علمی است. مثلا زبان رسمی کشور را کنار بگذارید، به گویشها بپردازیم، یک پژوهشگری که میخواهد در مورد گویش «لری» بحث بکند، باید آواهای این گویش، ساختمان دستوری، معناشناسی و واژگانی آن را نیز دقیق شرح بکند، این نمیخواهد به گویندگان آن گویش چیزی یاد بدهد، دستوردان باید این را توصیف کند، در حالیکه تا به حال چنین کاری انجام نشده است، فکر کردهاند که میخواهند مطلب را درست یاد بدهند در حالیکه این مربوط به دستور زبان نیست، دستور زبان توصیف ساختارهای علمی یک زبان است. چون در زبانشناسی مکاتب مختلف وجود دارد، طبعا دستورهای متفاوتی هم میتواند وجود داشته باشد و از نظر علمی نیز با هم فرق دارند. دستورهای سنتی میخواستند جدید بشوند یکسری مطالب جدیدی را آوردهاند، اما موفق نبودهاند، چون در دستورهای سنتی حرفهای غیرعلمی است. یکی دو مورد میگویم تا بهتر متوجه بشوید که اشکال کار کجاست. اولا که زبان در طول تاریخ درحال تحول است، بنابر این اگر کسی بخواهد دستور جامعی بنویسید، نمیشود از شاهنامه و بیهقی شروع کند تا به امروز برسد، چرا که در زمان فردوسی و بیهقی زبان ساختار دیگری دارد. ما فعل شرطی داریم: «اگر من به آنجا رفتمی او را بدیدمی»، این عبارت در زبان امروزی کاربردی ندارد نیاز به شرح دارد، بنابراین باید برای دورههای مختلف، دستورهای مختلفی نوشته شود، نمیشود همه را قاطی کرد. یکی از اشکالات دستورهای سنتی همین است، یعنی قاطیکردن دورههای مختلف است. توصیفها و تقسیمبندی این دستورها عینی نیست بلکه ذهنی است، ما یک «رفت» و یک «برفت» داریم، ایرانیهای قدیم الکی و از سر خود، این «ب» را اضافه نمیکردند، امروزه این را نمیفهمند میگویند «ب» «زینت»، در حالیکه «ب» زینتی وجود ندارد. هر چیزی که در زبان هست یک نقشی دارد. قانون کم کوشی بر ذهن بشر حاکم است، یعنی اینکه با کمترین کوشش معنا را ادا کند. اگر چیزی به کلمات زبان اضافه کنیم، طبعا یک انرژی تلفظی، غیر از انرژی ذهنی نیاز دارد که ما از آن آگاهی نداریم، این انرژی تلفظی را زمانی متوجه میشوید که چیزی را آنقدر تکرار کنید تا خسته بشوید، تا خسته شدید متوجه میشوید که برای آن تلفظ، انژری صرف شده است. پس این «ب» در «برفت» و «بگفت» و... به هرحال یه چیزی اضافه میشود، این یک زمانی یک نقشی داشته که الان متوجه آن نمیشوند، این است که ما میگوییم دیدگاه سنتیها غیرعلمی است. یک مثال دیگری، در انگلیسی میگویند که یک «s»تعلق وجود دارد، (ALI,S BOOK ) کتابِ علی، این مثل همان اضافه ماست، اگر به زبان فارسی نگاه کنیم و این حالت اضافه که نشانه صوری آن یک کسره مصوت ( - ِ) است خوب که بررسی کنیم متوجه میشویم که دو نوع بیشتر نیست، یکی از اینها وابستگی یا همان تعلق را نشان میدهد که من در دستورهایی که نوشتهام، آن را اضافه تعلقی نامیدهام. در زبان فارسی «کتابِ علی» و «درِ باغ» هیچ فرقی ندارد، در عالم خارج نرویم (عالم خارج را معیار قرار ندهیم) در زبان، این کلمه «کتاب» با یک لینک یا با یک حلقه به کلمه «علی» وابسته شده و کلمه «در» با این حلقه به «باغ» وابسته شده است، هر دوی اینها وابستگی و تعلق را نشان میدهند، در حالیکه در کتابهای سنتی، به یکی اضافه ملکی و به دیگری اضافه تخصیصی میگویند. «مالکیت» مربوط به عالم خارج است، یعنی ما میتوانیم انسانی «مالک» باشیم، باغ نمیتواند مالک باشد، اما در زبان این طور نیست. این کلمه با کلمه دیگری با یک حلقه به همدیگر وصل میشوند و یک گروه تشکیل میدهند، حالا وقتی به معنا نگاه میکنیم تعلق را نشان میدهد. اضافههای «لب لعل» و «دست روزگار» مربوط به ادبیات و صنایع ادبی است و جزو دستور زبان نیست. من در کتابهای دستوری که قبل از انقلاب در سه دوره نوشتم همه را کنار گذاشتم ولی بعد از انقلاب فکر کردند که ما نادان و مریض بودیم این مطالب را حذف کردهایم دوباره اینها را وارد دستور زبان کردند. تمام این پرت و پلاهایی که در دستورهای سنتی است ذهن دانشآموز و دانشجو را خراب میکند. در حال حاضر دستور زبان «لازار» بهتر از دستورهای دیگر است. برای اینکه یک نفر خارجی بوده، ساختارهای زبان را توصیف کرده است، هیچگونه اضافاتی ندارد، کتاب دستور عبدالرسول خیامپور نیز بهتر از بقیه کتابها است،
نظرتان درباره کتاب فرشیدورد چیست؟
کتاب آقای فرشیدورد مغشوش است، اصولا آن مرحوم ذهنی مغشوش و بیماری داشت، همهاش به این و آن میپرید و بد میگفت، نوشته زبانشناس، نیمه زبانشناس، شبه زبانشناس و... یک چیزهایی برای خودش بافته است. جستهوگریخته چیزهایی مفیدی در کتاب ایشان پیدا میشود، ولی منظم و سیستماتیک نیست، در حالیکه در یک دستور علمی همه اینها باید سیستماتیک توصیف بشود. فرشیدورد، قدیم و جدید را قاطی کرده است، مدام میگوید که کتابهای من زبانشناسی است درحالیکه اصلا اینطور نیست، در سال 1350 که دستور معاصر را چاپ کرد، من آن کتاب را نقد کردم، عیبهای دستور سنتی را بیان کردم و گفتم این شش یا هفت عیب در دستورهای سنتی وجود دارد که در این کتاب همه آن عیبها آمده است. حالا کجای این زبانشناسی است؟ خلاصه از همان زمان یک سفره نان و کوزه آب برداشته بود و پشت سر ما و همه زبانشناسان دیگر بد و بیراه میگفت.
اشاره کردید که روانشاد فرشیدورد میانه خوبی با زبانشناسان نداشت، اصولا اختلافی بین ادبیاتیها و زبانشناسان وجود دارد، علت را در چه میدانید؟
اصلا اختلافی وجود ندارد. یعنی اگر کسی ادبیات را بهصورت علمی مطالعه کند، مثلا نوشتههای یاکوبسن را -که زبانشناس و ادیب بسیار بزرگی بود و در مورد استعاره تئوری دارد و... - را مطالعه بکند اصلا اختلافی وجود ندارد. فرد ادیب ناچار است که زبانشناسی بداند. اگر با زبانشناسی آشنا نباشد، وقتی که متون قدیم را میخواند، آنچه که درباره زبان شاهنامه و بیهقی میگوید علمی نیست. اشکال کار اینجاست، ما میگوییم که ادبا باید چند واحد زبانشناسی بخوانند، همانطور که زبانشناسان هم باید ادبیات بخوانند تا این دو به همدیگر نزدیک بشوند، مرحوم فرشیدورد اجازه نداد که دانشجویان ادبیاتفارسی زبانشناسی بخوانند، میگفت من خودم زبانشناس هستم هرچه میخواهید از من یاد بگیرید. درحالیکه در دورههای اول که ما به گروه زبانشناسی آمده بودیم و سه یا چهارسالی از تشکیل گروه میگذشت، مرحوم هرمز میلانیان -همکار ما که سه یا چهار سال پیش در پاریس فوت کرد- به دانشجویان ادبیات زبانشناسی درس میداد، آن زمان دکتر شفیعیکدکنی دانشجو بود، دو واحد زبانشناسی با دکتر میلانیان گذراند، بعد یک روز به گروه ما آمد و گفت این اصطلاحات عمودی و افقی زبانشناسی را در ادبیات به کار بردیم، ما هم گفتیم هیچ اشکالی ندارد. دوره بعد من تدریس کردم، چندین نفر از استادن بازنشسته مرحوم مثل عزیزالله جوینی، برات زنجانی، بهزادی اندوهجردی و چند نفر از استادان دانشگاه شیراز و... همه یک دوره زبانشناسی بامن گذراندند، بعد مرحوم فرشیدورد اجازه نداد، گفت که من خودم میخواهم زبانشناسی تدریس کنم.
به نظرشما، زبان در خدمت ادبیات قرار میگیرد یا ادبیات درخدمت زبان است؟
بدون شک زبان در خدمت ادبیات قرار میگیرد، زبان و ادبیات از هم جدانشدنی نیستند، این که ابزار از چه طریقی کار میکند، یکی جنبه لفظی است و لفظ در شعر خیلی مهم است.
در مورد پیشینه فرهنگنویسی فارسی توضیح میدهید؟
از آنجایی که زبان رسمی ما چند قرن زبان عربی بود، دانشمندان ایرانی به فکر تدوین فرهنگ زبان نبودند. نخستین بار اسدی طوسی، شاعر برجسته خراسان، الفاظی را که خاص آن منطقه بود و در فرهنگ خود منطقه آذربایجان متوجه نمیشدند، براساس قافیه مرتب کرد و کتاب کوچکی به نام «لغت فرس» نوشت. طوسی با تالیف این کتاب خدمتی درخور ستایش به زبان فارسی کرد و علاوه بر ضبط و تعریف لغات، به ذکر نام و شعرهای پیشگامان مانند ابوشکور بلخی، شهید بلخی و رودکی نیز پرداخته است. شاعران معاصر اسدی طوسی در آذربایجان، که با واژههای بومی خراسان آشنایی نداشتند از این لغتنامه بسیار استفاده بردند. اسدی همانگونه که خود در کتاب لغت فرس گفته است این کتاب را برای آن نوشت تا شاعران و نویسندگان پارسی زبان سرزمینهای غربی ایران که با برخی از واژههای به کار رفته در خراسان و فرارود آشنایی نداشتند بتوانند مشکلات لغوی خود را به یاری این کتاب رفع کنند. بعد در هندوستان تعدادی فرهنگ فارسی نوشته شد. پس از آن، در عثمانی -ترکیه امروز- برای کسانی که قصد یادگیری زبان فارسی را داشتند فرهنگهایی نوشته شد. سپس شخصی ایرانی ملقب به «داعیالاسلام» که ساکن هند بود و برای تبلیغ اسلام به آنجا رفته بود زمانی که متوجه شد هندیهایی که قصد دارند زبان فارسی را یاد بگیرند هیچ فرهنگ لغتی ندارند در سال 1305 هجری شمسی واژهنامهای فارسی به فارسی در پنج جلد بهنام «فرهنگ نظام» تالیف کرد که در حیدرآباد منتشر شد. سنت فرهنگنویسی این چنین ادامه پیدا کرد تا اینکه مرحوم دهخدا متوجه شد در این فرهنگنامهها جای بسیاری از واژهها و ترکیبات خالی است و بر آن شد تا فرهنگ زبان کاملتری بنویسد. 17 جزوه از آن در زمان خود دهخدا بهچاپ رسید اما ادامه این لغتنامه تالیف وی نیست. من مدت دوسال در دوره دانشجویی در موسسه لغتنامه دهخدا حرف گاف را نوشتهام. پس از آن دکتر معین آمد و فرهنگ دهخدا را خلاصه و تا اندازهای واژهها و ترکیبات جدید به آن اضافه کرد، اما فرهنگ جامعتری که پس از همه این فرهنگها آمد فرهنگ بزرگ سخن است که خاص فارسی معاصر است و در آن دکتر حسن انوری نگاهی هم به گذشته داشته است.
عدهای معتقدند که زبان فارسی پس از هزارسال ثابت مانده و اینکه پس از هزاران سال از پیدایی آثار مکتوب فارسی، هر کسی میتواند شعر رودکی را بخواند و معنی کند مایه مباهات نیست، در انگلستان زبان شکسپیر را فقط در دانشگاه تدریس میکنند، مردم کوچه و بازار زبان شکسپیر را نمیفهمند، برای اینکه ذهنیت آنها عوض شده و زبانشان تحول پیدا کرده است، نظرتان در این مورد چیست؟ آیا شما این را نشان درجا زدن ادبیات فارسی میدانید؟
نه نشان درجا زدن نیست، قواعد زبان مربوط به خود زبان است و این قوانین با هیچ قاعده دیگری از قبیل فلسفی و اجتماعی و... ارتباطی ندارد. یک زبانی سریع تحول پیدا میکند و علت آن هم مشخص نیست و یک زبان دیگری کندتر تحول پیدا میکند، این به منزله درجا زدن یک مساله سیاسی- اجتماعی است اصلا ارتباطی ندارد. ما اگر بگوییم از مشروطیت به این طرف درجا زدیم، این مساله اجتماعی است که داریم بیان میکنیم، زبان که اینطوری نیست و این وضعیت را ندارد، مردم در قرن چهاردهم زبان فردوسی و بیهقی را متوجه میشوند و اتفاقا برای ما فارسی زبانها این یک حسن است که ما با متون گذشته ادبی خودمان ارتباطمان قطع نشده بلکه استمرار داشته است. عدهای توجیه میکنند که چرا از هزارسال پیش زبان فارسی تغییر زیادی نکرده است، میگویند علت این است که زبان فارسی از دوره میانه وقتی که به فارسی دری رسیده است، سریع تغییر و تحولات خودش را کرده، تثبیت شده و کمتر تحول پیداکرده است، برعکس زبان انگلیسی دراین چهار صدسال خیلی تحول پیدا کرده است، آنگونه که باید شکسپیر را به زبان انگلیسی امروزی ترجمه کنند. زبان فرانسه کمتر تحول پیداکرده است، معلوم نیست که زبان انگلیسیها چرا اینقدر یکمرتبه تغییر پیدا کرده است. هیچ ارتباطی به درجازدن و تند رفتن ندارد.
به نظر شما چه خطری در کمین زبان فارسی است؟
امروز زبان ما با خطر ورود روزافزون واژههای انگلیسی روبهرو است. در این راستا وظیفه سنگینی بهدوش فرهنگستان زبان و ادب فارسی و استادان رشتههای علمی است. اگر این استادان اهمیت واژهسازی به زبان فارسی را درنیابند و مفاهیم جدید رشتههای خود را با واژههای آنها یکجا از خارج وارد کنند، طبیعی است که فارسی انباشته از لغات انگلیسی میشود و مقداری از این لغات به تدریج از زبان علم وارد زبان روزمره میشود. البته ورود لغات بیگانه به یک زبان، چندان خطری محسوب نمیشود، به شرط آنکه این لغات راههای واژهسازی زبان قرض گیرنده را نبندند و زایایی آن را از بین نبرند. دولت ایران و بهویژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میتواند با تخصیص بودجه و پذیرش دانشجویان خارجی، حداقل کسانی را بهعنوان مترجم یا پژوهشگر فراهم بیآورد تا آثار ما را به دیگر زبانها ترجمه کنند، امروز تنها کاری که میتوان انجام داد همین است.
چه مطالعاتی در مورد شبه قاره داشتهاید، از چه زمانی و چگونه به این مبحث علاقهمند شدید، چه بخشهایی از شبهقاره مورد توجه شماست و در این زمینه با چه استادانی همکاری داشتهاید؟
من به شبه قاره و مطالعات آنجا علاقهمند نبودم، اما از آنجایی که بیشترین فرهنگهای ما و تعدادی از دستورهای ما درشبه قاره نوشته شده است، طبعا با کتابهایی که در آنجا نوشته شده ارتباط زیادی داشتم. بهخصوص وقتیکه فرهنگها را بررسی کردم، متوجه شدم که هندی زبانها، زبان فارسی ندان بودند (زبان فارسی را نمیدانستند) زبان مادری اینها فارسی نبود و خیلی از لغات زبان فارسی را بد فهمیدهاند، خیلی الفاظ جعلی در نسخههای مغلوط بوده است که وارد فرهنگها کردند، از قدیمترین اینها «فرهنگ غواص» در قرن هفتم است که پر از تصحیفات است. فرهنگ مویدالفضلاء، شرفنامه منیری، مدارالافاضل، برهان قاطع جهانگیری، همه پر از لغات جعلی، تصحیف شده و معانی غلط است. بنابر این بررسی کردم که این اغلاط زدوده بشود و متأسفانه مجموع اینها در برهانقاطع جمع شده است، برهان قاطع یک دلیل راه گمراهکننده برای ادبا است. مثلا به بررسی لغات یک حوزهای پرداختم و مقالهای در مورد «تاب بازی» نوشتم، اول همه لغاتی که در فرهنگها آمده است را بررسی کردم متوجه شدم که تمام این لغاتی که در این مورد در فرهنگها آمده است همه بیاساس و بیریشه است و هیچکدام شاهد ندارد و غلطخوانی است، معلوم نیست از کجا و چه مولف بیسواد هندی اینها ذکر کرده است! بنابراین من از این راه به فرهنگها که عمدتا در هند نوشته شده بود، به مطالعه در مورد شبهقاره پرداختم.
به تهاجم فرهنگی اعتقاد دارید؟
بله، ببینید الان ما یک فرهنگ جهانی داریم که همه جای عالم را گرفته است، این کشورهای کمونیستی که دور خودشان را دیوار آهنین کشیده بودند، فرهنگ از ورای این دیوار در جوامع آنها رسوخ کرد. هند که خیلی سنتی بود، الان رقصشان از سنتی به مدرن تغییر کرد. لباسهای سنتی دارند، کت و شلوار و کراوات هم دارند، موسیقی سنتی و سبک جدید غربی هم دارند، در بعضی از کشورها این تهاجم بیشتر و در بعضی دیگر کمتر است. عربها لباس ظاهر را حفظ کردند، ولی همه چیزشان غربی است، از اتومبیلهایی که سوار میشوند، از کاخهایی که در آنها مینشینند و کاخهایی که در لندن خریداری میکنند و... هیچ چیز آنها سنتی و عربی و اسلامی نیست. با این عصر اینترنت و فضای مجازی و... دیگر نمیشود هیچ جامعهای را بست، این ظروف مرتبطه است.
چه تعریفی از نخبه دارید؟
به نظر من اگر کسی در رشته یا تخصص خود بیشتر از دیگران بلد باشد و در کارش تسلط داشته باشد نخبه است. در قدیم به این ویژگی هنر میگفتند، درواقع هنرمند با نخبه یکی بود، به هرحال در هر رشتهای، آن کسی که توانایی خوبی دارد و بهتر از اقران خود عمل کند، نخبه است.
یکی از جالبترین خاطراتتان؟
خاطرهای از دوران دانشجویی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بگویم، وقتی که من در دبیرستان بودم با اسم استادان بزرگ آشنایی داشتم. کتاب دستور زبانی که میخواندیم، دستور پنچاستاد بود، اسم بهار ، قریب، فروزانفر، همایی و یاسمی روی این کتاب بود، ما دانشجوی خامی بودیم سال اول که به دانشگاه آمده بودیم، فکر میکردیم همه اینها از نظر مقام در یک سطح هستند، یک روز در سرسرا ایستاده بودم، مرحوم استاد همایی عصا زنان از سمت راست دانشکده بیرون آمد و از طرف دیگر فروزانفر میآمد، وقتی که فروزانفر پیش همایی رسید مثل یک دانشجویی که جلو استاد بایستد، به همان حالت خیلی مودبانه در مقابل همایی ایستاد، آن موقع من تفاوت را فهمیدم و بعدها هم شنیدم و متوجه شدم که استاد همایی تمام علوم قدیم از ادبیات و فقه و اصول و هیئت و نجوم و... همه را خوانده بود و میدانست و به همین جهت هم توانست کتاب «التفهیم» ابوریحان را تصحیح و چاپ کند. محاسبات و... همه را دقیق میدانست، استاد فروزانفر این علوم را نخوانده بود بلکه به کمک استعداد فوقالعاده و حافظه بسیار قوی و سرشار خود در ادبیات برجسته شده بود و به همین جهت در مقابل همایی خیلی بهاحترام ایستاده بود. این چیز جالبی بود و چندین جای هم این مطلب را گفتهام که تفاوتها را بدانند و مواظب باشند. البته استعداد همایی مثل فروزانفر نبود، فروزانفر نبوغ داشت و به کمک نبوغ خود جبران میکرد ولی مثل همایی درس نخوانده بود.
آیا فرزندان راه شما ادامه دادهاند؟
من دو پسر و یک دختر دارم، هر سه در آمریکا زندگی میکنند و هیچکدام در رشته من کار نکردند. پسر اول من از 12 سالگی به آمریکا رفت. من به ایشان گفتم که پزشکی بخواند، چندسالی پزشکی خواند و بعد گفت علاقهای ندارم و میخواهم مدیریت اداری بخوانم، همین رشته را ادامه داد و الان در یک شرکتی مشغول به کار است. دومی فقط برای معلمی و استادی ساخته شده بود و مغز ریاضی بود. مرتب مسائل ریاضی را حل میکرد، مثلا یک مرتبه صدا میزد که پیداکردم، پیدا کردم، مادرش میگفت چه را پیدا کردی؟ میگفت این مساله را حل کردم. باز من از اولی پند نگرفتم و دخالت بیجاکردم، به ایشان گفتم که اگر دکتری ریاضی هم بگیری آخر کار این است که ببینی استخدام میشوی یانه؟ بعد سرماه منتظر باشی که سهشاهی حقوق بدهند و نتوانی با آن زندگی بکنی و همین استادی و گرسنگی و این حرفها است. رشته مهندسی بخوان که بتوانی کار آزاد بکنی، به اجبار پذیرفت و جزو صد نفر اول کنکور سراسری شد. در دانشکده شریف رشته عمران و تخصص عمران قبول شد، روز اول که به کلاس رفته بود، آمد به مادرش گفت که امروز استاد درباره قیرگونی و ماسه و این چیزها حرف زد، اصلا حال من بهم خورد. خلاصه با بیعلاقگی ادامه داد، بعد به دانشگاه لس آنجلس آمریکا رفت و رشته محیط زیست خواند، معدل 4 گرفت و در همانجا مشغول کار شد. سومی که دخترم بود، خانم من به ایشان گفت که ادبیات بخوان تا کتابخانه پدرت را حفظ کنی، گفته من به هنر علاقهمند هستم، به دانشگاه هنر رفت و خیلی هم خوب کار کرد، رسالهای راجع به تاثیر سوررئالیسم بر طرحی نوشت. بعد گفت دو برادرم که رفتند آمریکا، اجازه بدهید من برای دیدن یک دورهای به نیویورک بروم، به نیویورک رفت و دورهای دید و همانجا هم مشغول به کار شد و گفت من دیگر به ایران نمیآیم. الان آنجا در یک کمپانی کار میکند، اوایل طراح کیفهای زنانه بود، درحال حاضر در یک کمپانی در نیویورک طراح کفش است. یک کارخانه در چین و یکی در مکزیک داشتند، ایشان ناظر این شرکتها است.
موقع تفریح چهکار میکنید؟
اگر به شما بگویم من هیچ زمانی تفریح نداشتم باور میکنید؟ من تمام شب و روز مشغول مطالعه و تحقیق هستم. فقط در این چند سال اخیر چند روزی در اروپا و اسپانیا کنار دریا میرویم و استراحتی میکنیم، آنجا هم ساکن نمیشوم، سعی میکنم زبان اسپانیایی یاد بگیرم.
سخن آخر
آرزوی موفقیت
علی اشرف صادقی در یک نگاه:
1340- 1342 همکاری با موسسه لغتنامه دهخدا و تدوین بخشی از حرف گاف
1346 شروع خدمت سربازی در شیراز
1348 استخدام بهعنوان استادیار زبانشناسی در دانشگاه تهران
آبان1349- 1350 معاونت امور خدمات آموزشی دانشگاه تهران به مدت ده ماه
1349- 1357 ویراستار دانشنامه ایران و اسلام
در این مدت بسیاری از مقالات ایران و اسلام را از روی متن انگلیسی و فرانسه (ENCYCLOPedia of ISLAM ) ترجمه کرده و مقالات دیگران را ویرایش کرده است.
1350 ازدواج با خانم پوران یمین
1352تولد بابک، اولین فرزند
1357 تولد بیژن، دومین فرزند
1362- 1364 ویراستار دانشنامه جهان اسلام
1363- 1386 تاسیس و سردبیری مجله زبانشناسی (تا انتشار شماره اول، سال بیست و دوم)
1364- تولد آذین، سومین فرزند
1364- 1372 ویراستاری دایرةالمعارف بزرگ اسلام
1364تاکنون - عضویت درشورای علمی دایرةالمعارف بزرگ اسلامی
1370- 1393 عضویت درشورای ویرایش زبان فارسی در صدا و سیما
1370تاکنون – عضویت پیوسته و دائمی فرهنگستان زبان و ادبفارسی
1372- 1374 استاد اعزامی زبانفارسی به دانشگاه چالزپراگ در جمهوری چک
1373- 1392 مدیریت گروه دستور زبانفارسی در فرهنگستان زبان و ادبفارسی
1375تاکنون – مدیریت گروه فرهنگنویسی در فرهنگستان زبان و ادبفارسی
1386 بازنشستگی از دانشگاه تهران
1386تاکنون- سردبیری مجله فرهنگنویسی
نظرات