به بهانه انتشار مجموعه شعر «این خواب پر از پرتگاه»؛
عبور از دیالکتیک چشمی؛ نگاهی دیگر به شعرهای مهرداد فلاح
مهرداد فلاح در «چهارجوابیها» از خواندیدنی عبور کرده، در جهانی بیرون از زبان میایستد و جمله نمیسازد یا تصویر نمیکشد بلکه شیء میآفریند.
نوجویی و تجربهگرایی در مهرداد فلاح موجب میشود که رفتار دیگری با شعر در پیش بگیرد. دیالکتیک چشمی بربستری از زبان ، دریچهای است که مهرداد فلاح از آن با مخاطب خود حرف میزند. او این شعرها را خواندیدنی نامگذاری میکند، هرچند که پیدایش شعر دیداری در غرب با نامهایی مثل pattern poetry و concrete poetry به قرن پنجم پیش از میلاد و به سنت بینایی محوری برمیگردد که پیش از این به مقایسه شعر و هنرهای دیگر مثل نقاشی، مجسمهسازی و موسیقی پرداخته است و حتی میتوان گفت که سلطه بینایی بر زبان عملا بعد از اختراع پدیدهای موسوم به خط رخ داده است.
در تفکر یونان باستان، بینایی برترین حس انسان تلقی میشد تا جایی که اندیشیدن مترادف دیدن به شمار میآمد. به باور ارسطو، به دلیل غیرمادی بودن نسبی شناخت از طریق بینایی، این حس بیشترین همانندی و نزدیکی را با ذهن دارد والبته هنوز هم چشم مرکز جهان ادراکی انسان وکانون مفهوم «خود» است، اما از آنجا که به عقیده لوین وفلاسفه موافق او از جمله نیچه، در بینایی اراده به قدرت، بسیار زیاد است و گرایشی عمیق به سلطهیابی وتمامیتخواهی وجود دارد،شعر نیز آنجا که دیداری،خواندیدنی است-به رغم آنچه همگان آن را درگیری مخاطب برای مشارکت در خلق وآفرینش عنوان کردهاند- کاملا در اراده و اختیارشاعر قرار میگیرد.
هرچند که شاعر پایه و بنیان این چشمانداز بینایی را بر کلمات و زبان استوار کرده است اما به نظر میرسد آنجا که مخاطب را با معماهای دیداری روبهرو میکند، همزمان او را از شعر دور کرده است. مهرداد فلاح به شعر بهعنوان یک اثر هنری نگاه میکند نه آنچه فرهنگ سه هزارساله برای ما به یادگار گذاشته است اما چشم، بیرون از زمان و تاریخ نمیایستد، لذا آنجا که شعر از زیباییشناسی در زبان فاصله میگیرد، به یاد نمیماند و پس از حل معماها در پیکر شعر فراموش میشود. هر چند که به نظر نمیرسد ماندگاری شعر در یک دوره زمانی چندساله برای مهرداد فلاح مهم باشد زیرا آن چیزیکه اهمیت دارد تغییراتی است که در طول زمان اتفاق افتاده و تثبیت میشود.
خواندیدنی تلاش دوبارهای است برای اینکه مخاطب همزمان زبان و چشم را برای آفرینش به کار بگیرد و به تعبیر شاعر، معنایی جدید خلق کند اما به نظر میرسد که قادر نیست او را به درک کلی در ساختار شعرها برساند و تنها به لذت کشف آنچه در فرم پدید آمده است محدود میماند. واضح است که اگر این نوع شعر در همین مرحله و منحصر به خواندیدنیها باقی بماند از محتوای عاطفی خالی میشود و ارتباط خود را با مخاطب از دست میدهد، مگر اینکه آن را مرحله گذاری در روند تکامل شعر به عنوان یک اثر هنری تلقی کنیم و البته اگر بپذیریم جهان امروز با تغییر مدیومها، قرار است نوع دیگری از هنر را به ما عرضه کند باید حتی از آنچه در شعرهای خواندیدنی رخ میدهد فاصله بگیریم.
مهرداد فلاح این را میداند و شعربلند «چهارجوابیها» که با فرمی خاص و ویژه ارائه میشود، تلاش او در این مسیر به شمار میآید. در این کتاب مخاطب با صحنههایی متشکل از کاراکترهای نمایشی مواجه میشود و حتی شاعر در مقدمه کتاب از خوانندگان میخواهد که شعرها را باهم خوانده و اجرا کنند به این ترتیب جا برای تاویل مخاطب باز شده و میتواند در این شعر بلند چند صدایی خلق کند و بیافریند.
سزان معتقد بود که بایدبتوانیم بوی درختان را نیز نقاشی کنیم. به نظرمیرسد شعر را بتوان به سمتی برد که بوی درختان را هم سرود. سارتر در «ادبیات چیست؟» مینویسد: «شاعر از زبان به مثابه ابزار دوری جسته و کلمات را شی ء تلقی میکند، نه نشانه». مهرداد فلاح نیزدر «چهارجوابیها» در جهانی بیرون از زبان میایستد و جمله نمیسازد یا تصویر نمیکشد بلکه شیء میآفریند.
باداباد!
من که تا ایستاده تیپا میخورم از سفر
دلخوشم به شعاری که بالای قله هرصبح میدمد
ببینم آیا در دست دیگر این بازی
میشود پای تیزتری برداشت؟
از شعر «اویی که توی آینه»، صفحه 52، مجموعه شعر «بریم هواخوری»
منابع:
فلاح. مهرداد، بریم هواخوری، انتشارات فصل پنجم، 1396
فلاح. مهرداد، این خواب پر ازپرتگاه، انتشارات مانیاهنر، 1397
فلاح. مهرداد، چهارجوابیها، انتشارات مانیاهنر، 1396
فلاح. مهرداد، دارم دوباره کلاغ میشوم، انتشارات آرویج، 1378
فلاح. مهرداد، از خودم، انتشارات نیم نگاه، 1380
فلاح. مهرداد، چهاردهان و یک نگاه، انتشارات فرهنگی-هنری نارنج، 1376
فلاح. مهرداد، در بهترین انتظار، ناشر: گوینده، 1371
فلاح. مهرداد، تعلیق، نشر آزاد، 1363
پالاسما. یوهان، چشمان پوست، ترجمه علیرضا فخرکننده، نشر چشمه، 1395
سارتر.ژان پل، ادبیات چیست؟، ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، انتشارات نیلوفر، 1388
نظر شما