«خاطرههای سپید» روایتی داستانی از آدمهایی است که برای ادامه زندگی خود به دنبال دلیلی محکم هستند.
همانطور که از نام کتاب برمیآید، کتاب بهمانند خاطرههایی به هم پیوسته است. این خاطرهداستانها در فصلهای مختلفی نوشته شدهاند و هر فصل نامی مخصوص به خود را دارد. بیشتر فصلها به نام افراد خانواده است مانند فصلهای؛ خودش، مادرش، پدرش، مادربزرگش و ... برخی فصلها هم به نام مقاطع تحصیلی مانند دبستان نامگذاری شده است. در ابتدای فصل «مادرش» میخوانیم:
«لاله بعد از بحث با کریم درباره قورباغه دست در دست مادر راه را ادامه داد. گاهی ناخن خود را به دیواری چینهای میکشید. تا رسیدن به مقصد دقایقی طولانی گذشت. هنوز پاهایش خسته نشد بود. دست خود را رها کرد. کمی دوید. به آفتاب میرفت و گرم میشد. صورتش را رو به خورشید میگرفت و چشمها را سفت میبست و شکل دماغ و دهنش عوض میشد.»
راوی این رمان دانای کلی است که بر جریان اشراف دارد و خواننده تمام ماجرا را از زبان او دنبال میکند. این دانای کل به مثابه دوربینی همه چیز و همهکس را توصیف میکند و به خواننده اطلاعات میدهد:
«دور از این عالم عمو محمد نجمی را به پارک و سینما و گردش میبرد و برای او اسباببازی و بستنیهای گلاب و آلاسکایی و پوپ و کانادافراست و الدورادو میخرید. بیشتر همراه با دوستش باقر کاظمی که هنرمند است. نجمی آن زمان روی حروف الفبای روزنامهها و کاریکاتورهای نشریه توفیق و سرووضع ظاهری مردم تا قالپاق ماشینها و شاید چیزهای دیگری از این قبیل حساس بود.»
زبان این کتاب روان است و با وجود این روانی خبری از جملات محاوره نیست. این داستان را میتوان در گروه داستانهای شهری نیز طبقهبندی کرد چرا که در این رمان خانه، محله، همسایه و فضاهای شهری نقش مهمی دارند.
این داستان یک روایت تصویری است از ارتباط آدمها با دوستان، همسایگان و افراد خانواده. خواننده با خواندن فصلهای مختلف این کتاب احساس میکند که در حال دیدن سریالی خانوادگی از یکی از شبکههای تلویزیونی سیماست:
«از مدرسه به خانه رسید و دید که مادربزرگ از علیآباد آمده. سماور به شدت دیژدیژ دارام میخواند. مادربزرگ نشسته بود و برای طلا قصه میگفت تا سرش گرم شود. و طلا بیآنکه همه چیز را بفهمد غشغش میخندید. مادربزرگ نجمی را بوسید و حسابی فشار داد. ربع ساعتی نگذشت که طلا او را دامنکشان به دنباله قصه کشاند...طلا از ته دل خندید. و قبل از خنده او مادربزرگ درنگی برای این خنده کرد.»
«خاطرههای سپید» خاطرات آدمهایی است که در زندگی خود به چیزهایی چسبیدهاند و از گذشته خود رهایی ندارند. خواننده با شخصیتهای این کتاب که اکثرا به تیپهای شناختهشده ادبی نزدیکاند به راحتی همذاتپنداری میکند.
در پشت جلد این کتاب میخوانیم:
«فضای آسوده و امن و مقبول و زیبای زندگی را چگونه می توان طرح و وصف و اجرا کرد؟ برای نوشتن کتاب زندگی چقدر مادیات صرف می شود؟ آن را چطور حساب میکنند؟ صفحهای یا خطی؟ عنوانش چیست؟ مسیری به نام زندگی پر از خیر و شر؟ خاطرههای سپید نجمی؟ سپید رنگ؟ چقدر سپید؟ سپید پررنگ؟ آدم فکر مبدا و مسیر و مقصد را از کجا می آورد؟ از همان جا که فیلسوفان آوردهاند؟ مسیر چگونه طی میشود؟ خوشبینانه؟ یا مثل آغاز شدن و پایان یافتن شعری به سبک سپید؟ آیا اینها هم نشانه ای طبیعی برای آن است که رویارویی با مرگ دیگران آدم را به هم میریزد؟»
داستان بلند «خاطرههای سپید» نوشته یغما کیهان در 128 صفحه و به قیمت 9000 تومان از سوی انتشارات آرما منتشر شده است.
نظر شما