«نماهایی از ایران از یادداشتهای مسافری در شرق» نوشته سِر جان مَلکُم با ترجمه شهلا طهماسبی از سوی انتشارات ققنوس منتشر شد. این کتاب درباره مأموریتهای ملکم در ایران، بهویژه مأموریت اول، و موضوعات ادبی و زندگی اجتماعی و خلقوخوی ایرانیان است.
در این کتاب به اقداماتی که ملکم انجام داده است پرداخته شده است، ملکم در مدت اقامت در ایران به اهمیت سیاسی و تجاری جزایر و بنادر خلیج فارس پی برد و پس از بازگشت به هند، به لرد ولزی پیشنهاد کرد که جزیره هنگام را اشغال و در آن پایگاه دریایی تأسیس کنند، اما اقدامی صورت نگرفت. این کتاب از زبان دانای کل بیان میشود، شاید به این علت که او آسانتر بتواند احساسات و افکار و داوریهای خود در مورد ایرانیان را، که بیشتر با عداوت و غرض و کینه و تحقیر همراه است، از زبان دیگران بیان کند.
کتاب در 21 بخش و یک نمایه تنظیم شده است. سفر از بمبئی به خلیج فارس، مسقط، خلیج فارس و بوشهر، کوهنشینان، دره کازرون، خاصیت جوهر شوره، پرندگان شگفتیانگیز، میهنپرستی ایرلندیها، ارباب ایرانی، اهمیت رسوم در ایران، توصیف رسومی که در دیارها به جا میآوردند، پایان خوش نبرد تشریفات بین هیئت اول و دربار کوچک شیراز، حکایت دو گربه، مقدمه نسخه خطی عهدنامه، حکایات اخلاقی سعدی، نامه نظامالملک به محمدشاه، مرگ یزدگرد، خدمتکاران ایرانی، خروج از شیراز-پرسپولیس، داستانکارهای رستم، لطیفهای درباره یک ورزشکار، سیاحان و عتیقهفروشان، مادر سلیمان، شاه عباس بزرگ، آداب شرفیابی به دربار؛ دومین دیدار، تقدیم هدایا، بار یافتن به حضور شاه، وقتگذرانی شاه، غذاهای سلطنتی، خروج از سلطانیه، تبریز؛ دریاچه ارومیه، مراغه، نصریالدین، خدمتکاران ایرانی، کردستان، راهزنی، ورود به سنندج و... بخشهای این کتاب را دربرمیگیرد.
سر جان ملکم در سال 1769 در اسکاتلند در خانوادهای روستایی به دنیا آمد. در سیزده سالگی با درجه استواری به ارتش کمپانی هند شرقی انگلستان پیوست. در هند، زبان فارسی را که زبان ادبی و رسمی بود و نیز آداب و رسوم اجتماعی-فرهنگی مشرقزمین را چنان آموخت که در 1792 میلادی مترجم فارسی نیروهای نظامی انگلیسی در ایالت حیدرآباد شد. همراه هیئت اکتشافی دماغه امیدنیک سفر کرد و در 1796 میلادی به سمت منشی اول فرماندار کل هند، لرد و لزلی که به اِرل/مارکی مورنینگتُن نیز شهرت دارد، منصوب شد. دو سال بعد معاون حاکم حیدرآباد شد و فرانسویها را از آنجا اخراج کرد.
در سال 1800 م/1215 ه.ق، پس از حدود دو قرن که انگلستان با ایران رابطه سیاسی نداشت، با شدت گرفتن خطر حمله ناپلئون بناپارت به هند از راه ایران با همراهی پاوِل اول تزار روسیه و پیشروی زمان شاه افغان به سوی هند از راه خراسان، ولزلی ملکم را شتابزده با هدایا و کبکبه و دبدبه بسیار همراه با سه نظامی و دو غیرنظامی انگلیسی به ایران فرستاد تا فتحعلیشاه را که، به گفته پاشای ترک تبعیدی هیچ اطلاعی از مسائل سیاسی اروپا و علل دوستی یا دشمنی قدرتهای بزرگ با یکدیگر نداشت، در ازای دریافت سه یا چهار لَک روپیه مقرری سالانه یا روشه شخصی، به امضای عهدنامهای تعرضی و دفاعی برای ممانعت از اتحادش با فرانسویان و حمله به افغانها وادار کند. ملکم شق دوم، پرداخت رشوه و هدیه، را برگزید و پایهای برای اخلاف خود در روابط و سلوک با ایرانیان گذاشت که چند دهه از آن پیروی کردند و استوارش ساختند. این ماموریت در زمانی صورت گرفت که مهدی علیخان ایرانیتبار که نماینده مقیم کمپانی هند شرقی در بوشهر بود، با همین مقاصد از سوی جاناتان دانکن، حاکم بمبئی و با موافقت ولزلی به دربار ایران گسیل و مامور مذاکره با فتحعلیشاه شده بود.
قرارداد ناپلئون با تزار روسیه در هفتم ژوئیه ۱۸۰۷ در تیلسیت که ضمن آن ناپلئون به شرط تحریم انگلستان، دست روسیه را برای تصرف سوئد، فنلاند و مستملکات عثمانی آزاد گذاشت و تکمیل و تایید مجدد آن در ۱۴ اکتبر ۱۸۰۸، ماموریت سر جان ملکم را حساستر کرد. فتحعلی شاه هم در این سال (۱۸۰۸) به وی اجازه سفر از بوشهر به تهران را نداد، اما سال بعد او را که با خود هدایای فراوان برای شاه قاجار آورده بود به حضور پذیرفت و چون احتمال بازگشت ژنرال گاردان به اروپا میرفت و فشار روسیه بر ایران افزون شده بود، راه برای امضای قرارداد ۱۲ مارس ۱۸۰۹ ایران و انگلستان هموار بود که به موجب آن دولت ایران متعهد شد که تعهدات نظامی خود با کشورهای دیگر را به سود انگلستان لغو کند و این قرارداد به مفهوم آن بود که ژنرال گاردان و افسرانش باید از ایران بروند که در سال ۱۸۱۰ رفتند و جای آنان را انگلیسیها گرفتند و همین عمل موجب فاجعه سال ۱۸۱۲ در جبهه اصلاندوز شد.
مشاور توپخانه ارتش ایران در جبهه اصلاندوز یک افسر انگلیسی به نام «لیندسی» بود و توپخانه ایران نیروی خودی را به گلوله بست و باعث شکست ایران از روسیه شد که با میانجیگری و اعمالنظر انگلیسیها قرارداد ترک مخاصمه میان روسیه و ایران بهامضا رسید. بنابراین، مداخلات استعماری و سلطهگری انگلستان در ایران با ماموریتهای سر جان ملکم آغاز شد که ماهیت آن با ماموریت برادران شرلی که ۱۰۲ سال پیش از آن آغاز شده بود متفاوت بود، مداخلات انگلیسیها در ایران از آن پس موجب تزلزل حاکمیت، عقبماندگی و بدبختیهای ایران و ایرانیان شد.
ناشران اصلی در درآمد این کتاب نوشتهاند: «تا کنون هیچ یک از موضوعاتی که به ایران مربوط میشده مرا به وحشت نینداخته است. من مورخ نیستم، بنابراین کتابهای خشک و بیروحِ قطع رحلی سر جان ملکم نگرانم نکرده؛ سفرهای آقای موریه هم باعث دلواپسیام نشده چون سیاح نیستم؛ تحقیقات فاضلانه سر ویلیام اوزلی ممکن بود یک عتیقهشناس را بترساند، اما شغل من این نبوده است. و چون انگشتهای زمخت و تعلیم ندیدهای دارم و ذوق نقاشی منظر بدیع در من نیست، کتابهای باشکوه سر رابرت کرپورتر را بدون هراس تماشا کردهام اما ظهور حاجی بابای پدرسوخته قضیه را عوض کرد. او را با دلشوره تعقیب کردم ولی وقتی فهمیدم گر چه به مرزهای قلمرو کار من نزدیک شده، دست درازی خاصی به آن نکرده، خیالم راحت شد و بلافاصله با عزم راسخ به سراغ چمدانهایی رفتم که یادداشتهایم را در آنها میگذاشتم... با تمام این حرفها چون به گنجینه سریام دلبستگی داشتم، مدتی طول کشید تا تصمیم به انتشارشان بگیرم. یک روز که به این موضوع فکر میکردم تصادفا چشمم به یک کتاب شعر فارسی روی میز افتاد و با صدای بلند گفتم، فال میتواند به تردیدم خاتمه بدهد! آن وقت به روش دوستان ایرانی در این طور مواقع، چشمهایم را بستم، کتاب را باز کردم، هفت صفحه عقب رفتم و چهار سطر اول را خواندم که از این قرار بود:
هر که سفر کرده پسندیده شود / ز آینه نور کمالش دیده شود
پاکیزهتر از آب نباشد چیزی / هر جا که کُند مقام گندیده شود
بی اندازه خوشحال شدم و بدون فوت وقت نوشتههایم را برای کتابفروش فرستادم از او خواستم هیچ خبری در مورد استقبالی که از این کتاب میشود به من ندهد، و در لفافه به او گفتم اگر محتویات جعبههای مزبور مورد حمایت قرار گیرند، هرگز کهنه نخواهند شد.»
چشمانداز تهران، دماوند، ری، ورود به پایتخت
یکی از جاهایی که ملکم به آن جذب شده دماوند است، وی درباره این کوه اساطیری ایرانیان مینویسد: «اولین چشمانداز ما از تهران، پایتخت امروزی ایران، بسیار پرابهت بود. تقریبا پای البرز قرار گرفته، رشته کوه بزرگی که از اروپا تا آخرین نقطه آسیا امتداد دارد. رشته کوه البرز مرتفع است اما از بلندترین قله آن، دماوند که از میان ابرها سر به فلک کشیده و همیشه پوشیده از برف است، همه چیز کوچک به نظر میرسد. دماوند را از فاصله صد مایلی از پای آن دیده بودیم، اما هر چه جلوتر میرفتیم بر شکوه و جلالش افزوده میشد و آن دسته از همراهان ما که از خواندن اشعار فردوسی لذت برده بودند نقشه میکشیدند که هر چه زودتر به تماشای این کوه استثنایی که شاعر قلهاش را «سر به فلک کشیده و دور از دستری بشر» توصیف کرده، بروند. یکی از ایرانیان گروه به اسم میرزا ابراهیم که دماوند را دیده بود کنجکاوی ما را با شره جزئیات عجایبی که وقتی به آنجا رفتیم باید ببینیم، برانگیخت. میگفت:
«یکی از اینها غاری است که زمانی محل سکونت دیو سفید بوده که به دست رستم نابود شد. و اگر شانس یاری کند شاید بتوانید یک نشر دختر دیو را در سکونتگاهش نوک یک صخره دسترسناپذیر است و گهگاه لب صخره ظاهر می شود ببینید. میگویند با وجود سنی که از او گذشته که حداقل دوهزار و چهارصد سال میشود، تند و چالاک با دوکش نخ میرسد و ظاهرش تکان نخورده است.»
«نماهایی از ایران از یادداشتهای مسافری در شرق» در 301 صفحه شمارگان 1100 نسخه و بهای 32 هزار تومان از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است.
نظر شما