چهارشنبه ۹ آبان ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۸
شاعر محصول زمانه‌اش است

حسن اجتهادی معتقد بود هرچقدر هم که زندگی صنعتی شود، هنرمند باید بر آن احاطه داشته باشد و ذهن او نباید تحت‌ تاثیر قرار گیرد. چیزی فرای تکنولوژی باید در ذهن هنرمند باشد؛ هنرمند باید چند پله بالاتر باشد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ از شیراز- احسان اکبرپور: انتشار این گفت‌وگو پس از درگذشت غریبانه و اندوه‌بار حسن اجتهادی، تصمیمی دشوار بود و غم‌انگیز. همانند ده‌ها جلد دفتر شعر و نمایشنامه و فیلمنامه‌ منتشرنشده‌ این شاعر کازرونی، انتشار گفت‌وگویی که بهمن‌ماه ۹۶ در خانه‌اش انجام دادم، موکول شد به زمانی پس از رفتن‌اش. از این‌جهت، غمی بزرگ بر سینه‌ام نشست؛ تا آخر عمر. حسن اجتهادی، صمیمی بود و فروتن، مثلا وقتی پرسیدم چرا این دفترهایی که در گوشه‌ اتاقی که عکس عباس کیارستمی هم روی دیوارش بود، منتشر نمی‌شوند؟ تبسمی آمیخته به غم بر لب‌هایش نشست. «چی بگم... به دلایل مختلف به‌صورت کتاب منتشر نشد... چاپ کتاب مسائل و مشکلاتی دارد.» خبر داد که به تازگی تعدادی از شاعران کازرون و بوشهر (آقایان اژدی و اسکندری) در حال انتخاب گزیده‌ای از اشعار کلاسیک او هستند؛ اگرچه باز هم در زمان حیات‌اش منتشر نشد.

جز شعر کلاسیک و قصیده که در آن تبحر داشت، و همچنین شعر نو، ۲۰ منظومه‌ بلند در کشوی اتاق‌اش بود؛ و به‌قول خودش «هفت، هشت منظومه‌ مرا هم رندان ربودند.» وقتی گفتم عنوان منظومه‌های ربوده‌شده را بگویید که روزی به نام خود چاپ نکنند؛ تبسمی تلخ بر چهره‌ پوشیده از برفش نشست و نام برد: «یک سال در جنوب وطن» (منظومه‌ای بود در ۱۲قسمت که از ماه فروردین شروع می‌شد تا اسفند)، «با قصه‌های هفته‌ حماسی»، «خیابان‌ها، کابوس‌ها، رؤیاها»، «سمفونی عروسی آیدا» (اسم دخترم آیداست، برای او سروده‌ام)، «روایت‌های مصور مرد جنوبی» (این منظومه را به استاد بهرام بیضایی تقدیم کرده‌ام، خیلی دلم می‌خواست به ایشان هدیه می‌دادم که... ربودند.»

سوم دی‌ماه ۱۳۲۵ در کازرون به‌دنیا آمد. نخستین شعرش را کلاس دوم دبستان سرود. دوسال بعد در یازده‌سالگی دوبیتی‌اش در مجله‌ اطلاعات بانوان منتشر شد. «مجله‌ای مثل زن روز بود، یک دوبیتی بود.» هنوز یادش هست آن دوبیتی را: «پریشان مرغک بشکسته‌بال‌ام/ خروشان‌موجِ دریای خیالم/ هم‌آغوشم به تنهایی و اندوه/ دگرگون‌حالت و قامت‌هلالم.»

از خودش می‌پرسم این ذوق از کجا می‌آمد؟
بخشی از آن هم موروثی بود، برادرم ناصر اجتهادی شاعر کلاسیک‌کار قدری بود، طنز و فکاهی کار می‌کرد. با روزنامه توفیق و رادیو همکار بود، بعد هم با کیومرث صابری همکاری داشت.» برادر شاعرش پانزده‌سال از او بزرگ‌تر بود. «مادرم هم ذوق شعری داشت و وزن را کاملا درک می‌کرد. پدرم هم ذوق شاعری داشت، شاعر حرفه‌ای نبود؛ اما چند شعری سروده بود.» بعد انگار بر سر ذوق آمده باشد از به‌یادآوردن خاطرات آن روزها. «یادم هست وقت‌هایی که از رادیو شعر می‌خواندند و گاه بعضی قسمت‌ها شعر مشکل وزن و عروض داشت، مادرم کاملا متوجه می‌شد و به آن اشاره می‌کرد. وزن را کاملا ذوقی می‌دانست.» جد بزرگ‌شان سیدعلی مجتهد کازرونی شعر‌هایی به عربی و فارسی سروده و دیوانش هم چاپ شده است. «مقبره‌اش در یکی از اتاق‌های کتابخانه حافظیه است.»

هرچه از سن دبستان گذشت، علاقه‌اش به شعر بیشتر شد و گرایش بیشتری هم به سمت ادبیات و هنر نشان داد. «بعضا خانواده‌ام هم متوجه استعداد و خلاقیت من شدند.» به‌تدریج علاقه و مطالعه بیشتر شد. رشته‌ ادبی را در دبیرستان انتخاب کرد و فارغ‌التحصیل شد. بعد چند سالی در کازرون معلم بود. «در دبستان تدریس می‌کردم، عده‌ای از دوستان گفتند حیف است که تو در دبستان تدریس کنی. در سال‌های آخر معلمی، در دبیرستان تدریس کردم.» 

دهه‌ ۴۰ خورشیدی، دهه‌ اوج جریان‌های شعری است و دهه‌ برآمدن حسن اجتهادی شاعر با قصیده‌هایش. «چه شد که ابتدا به سراغ قصیده رفتید؟». همان‌گونه که نشسته بود بر لبه‌ تخت، سیگاری دیگر گیراند. «خب البته من همه‌ی قالب‌ها را امتحان کرده‌ام و در همه‌ آن‌ها شعر سروده‌ام، اما همچنان معتقدم که اول باید شعر کلاسیک تجربه شود.» در سال‌های بعدتر به قالب منظومه روی آورد؛ قالبی که علاقه‌ی زیادی هم به آن دارد. 

سرودن منظومه سخت است؟
بله توانایی‌های دیگری می‌طلبد، ذهنی منضبط و متمرکز می‌خواهد. اگر بخواهیم قیاس کنیم، منظومه در دشواری سرودن شبیه قصیده است.» در ذهنش در پی جایی است انگار. «از این لحاظ، تعداد منظومه‌های من خیلی زیاد است.

بحث را بردیم به شعر امروز. «مدت‌هاست گفته می‌شود بعد از شاملو شاعری زبان‌آفرین و صاحب دستگاه اندیشگانی نداریم...» پرسشم را تصحیحی کرد. «کمتر داریم.»

آیا هر دهه باید یک شاعر بزرگ داشته باشیم؟

سیگار بعدی را روشن کرد. «نفس ادبیات، هنر و شعر این را ایجاب می‌کند که در هر دهه شاعران شاخصی باشند و قشر وسیعی از شاعران جوان را تحت‌ تاثیر قرار دهند.» 
از همان جوانی دلبسته و پیگیر شعر جهان بوده است. «در شعر و هنر جهان هم نظایرش را داریم، مثلا لورکا در شعر، بونوئل در سینما، دالی در نقاشی.» 

اگر باید این‌گونه باشد، چرا نیست و شاعری جریان‌آفرین نداشته‌ایم در این سال‌ها؟

صریح است. «بخش مهمی از این فقدان، به افت سطح فرهنگی هنرمندان، و سهل‌پسندی و آسان‌گیری آن‌ها برمی‌گردد، و همچنین نداشتن نگرش همه‌جانبه به فرهنگ. منظورم ابتدا فرهنگ خودی و بعد فرهنگ جهانی است.» معتقد است بسیاری از شاعران امروز به فرهنگ بومی احاطه ندارند. «باعث تأسف است که بعضی شاعران موارد بسیار ابتدایی را هم نمی‌دانند.» 

می‌پرسم آیا زندگی صنعتی هم تأثیری بر این فقدان دارد؟

هرچقدر هم که زندگی صنعتی شود، هنرمند باید احاطه داشته باشد و ذهن او نباید تحت‌ تاثیر قرار گیرد. چیزی فرای تکنولوژی باید در ذهن هنرمند باشد؛ هنرمند باید چند پله بالاتر باشد.

حسن اجتهادی انواع شعر را به مهارت و کارآزمودگی تجربه کرده است؛ از قصیده و غزل و رباعی، تا شعر نیمایی و سپید. «من به این موضوع خیلی معتقدم. به نظرم هر شاعری باید در وهله‌ نخست شعر کلاسیک را به خوبی بداند و بلد باشد... البته برخی معتقدند برای خوب‌دانستن، تنها خواندن و آگاهی از شعر کلاسیک کافی است، اما این بسنده نیست؛ باید عملا تجربه شود و شاعر باید بتواند غزل، مثنوی، دوبیتی، رباعی و قصیده بگوید.»

از قصیده که می‌گوید چشمان‌اش می‌درخشد. یکی از دفترهایش را که جلدی آبی‌رنگ دارد، نشانم می‌دهد: «قصیده‌ها». به شکل جدی از سال ۴۶ قصیده‌هایش در نشریات ادبی کشور منتشر شده، پیش از آن هم البته شعر می‌سرود. 
 
عکس‌: امید منوچهری دی ۹۶

اما آیا تفاوت میان قالب‌های شعری، بر محتوای شعرها هم تاثیر می‌گذارد؟

بله، از لحاظ ساختاری متفاوت است؛ قصیده یک حال‌وهوا دارد، غزل و دوبیتی و... هم حال‌وهوایی دیگر.» به رباعی که می‌رسد، ایرج زبردست را تحسین می‌کند: «رباعی‌سرای واقعاخوبی است، کارهای جدیدش را البته ندیده‌ام.»

پس دلیل تجربه‌ سبک‌ها و قالب‌های متفاوت، به‌منظور زدن حرف‌های متفاوت بوده است؟ بله، حتما این‌گونه بوده.

در شعرهای نیمایی‌اش، رگه‌های اجتماعی پررنگی دیده می‌شود. «اصولا شاعر خود جامعه است.» 

با این حساب نسبت شاعر با مردم و جامعه چیست؟ آیا زبان آنهاست، آیا باید به زبان آن‌ها بگوید یا باید از جامعه‌اش جلوتر باشد؟

سیگار بعدی. رابطه‌ شاعر و جامعه، رابطه‌ مستقیم و تنگاتنگ است. شاعر برخاسته از جامعه است، شاعر باید شم اجتماعی داشته باشد. مثلا ایرادی که از قاآنی می‌گیرند همین است. او در زبان بسیار قوی است، اما او را مقایسه کنید با خاقانی که می‌گوید هان ای دل عبرت‌بین از دیده نظر کن.

پس با ایدئولوژی هنر برای هنر موافق نیستید؟

«به هیچ وجه موافق نیستم، موضوع پرتی است.»

شعرهای جدید را خیلی جدی می‌خواند. معتقد است پیوند شاعر و جامعه از آن‌ رو گسسته است که «شاعر دور افتاده است از جامعه‌اش.»

دوباره رسیده‌ایم به دهه‌ ۴۰. آن را دهه‌ای درخشان در شعر می‌داند. «نقش شعر جهان و ترجمه‌ شعر مدرن اروپا بر شعر ما چه‌اندازه اثرگذار بوده است؟» بی‌هیچ مکثی: «بسیار زیاد بوده است... حتی شاملو هم تاثیرپذیری خود را از لورکا، نرودا، ناظم حکمت و مایاکوفسکی پنهان نکرده است.»

معتقد است در دهه‌ ۴۰، بر شعر کلاسیک متمرکز بود و در سال‌های ۵۱، ۵۲ به بعد روی آورد به شعر نو. «جایی رسید که شعر نو غلبه کرد بر شعر کلاسیک.» نقد براهنی و دستغیب بر سهراب را قبول ندارد. «سپهری زبان مستقیمی ندارد و به این تفکر دامن می‌زند که گویا توجهی به جامعه و زمانه‌اش ندارد، اما اگر با دقت‌ و همه‌جانبه‌تر نگاه کنیم، این توجه در او هست؛ اما خب کمتر است.»

در آرشیو دفترهای بی‌شمار منتشرنشده‌ حسن اجتهادی، تعداد قابل‌توجهی فیلمنامه و نمایشنامه هم هست. «در آن سال‌هایی که در کازرون زندگی می‌کردم، نمایش‌های موفقی روی صحنه بردم.» اولین حضورش روی صحنه برمی‌گردد به سال ۱۳۴۸ که در نمایش «نفس» از محمدمهدی ثانی نقش اول را بازی کرد. «آخرین تجربه‌ بازیگری‌ام، بازی در فیلم بوی باد از آقای کشتکاران به نام بوی باد است.» علاقه‌اش به نمایش کمتر از شعر نیست. «از جوانی به بیضایی علاقه داشتم؛ سبک و اندیشه‌اش در تئاتر و سینما را می‌پسندیدم.» معتقد است همه‌ هنرها به هم مرتبط‌اند؛ اگر عمیق نگاه کنیم.

دو، سه اثر دارد که ترکیبی از شعر و سینماست: «زوایای راز در مربع پاییز» و «از دلباختگی‌های دوربین». بخشی از دلباختگی‌های دوربین را می‌خواند. «از هوا قیچی و نمک می‌بارد/ سمپاشی روی گروه فیلمبرداری/ می‌آید کارگردان با دوربینی بر گردن‌اش/ از تپه‌های روبه‌رو/ کور است چشمان دوربین و فیلمبردار/ دور است منظره/ خدایا چه کنم که خودم برگردم پشت دوربین.»

اما چرا امروز، جریان شعری ما از جامعه گسسته است؟ آن سهل‌پسندی که حسن اجتهادی از آن می‌گوید، برآمده از چیست؟ تنها یک دلیل: «کم‌بهادادن به شعر.»

می‌پرسم تاثیر تحولات سیاسی اجتماعی در نیم‌قرن اخیر بر هنر و جریان شعر چه‌اندازه عمیق بوده است؟ «خیلی، خیلی، بسیار زیاد. نمونه‌اش هم تجربه‌های شاعران و هنرمندان ماست.» به‌جد معتقد است که «شاعر محصول زمانه‌اش است.»

حسن اجتهادی با وجود شهرت و مقبولیت‌اش در جوامع ادبی و اهالی شعر و هنر، کمتر در مجامع ادبی حضور پیدا می‌کرد. خودش درباره دلیل این گوشه‌گیری می‌گوید: بخشی از آن پابه‌سن‌گذاشتن است. اگر سرحال باشم می‌روم، اما از یک جهت هم ارتباط چندانی با این جوامع ندارم. برخی فکر می‌کنند تنها رفتن به انجمن‌ها، شاعر را به جایی می‌رساند، اما این‌گونه نیست... مطالعه و پیگیری شاعر و به‌ویژه مطالعه، بسیار موثرتر از رفتن انجمن‌هاست.

گفت‌وگوی ۴۷دقیقه‌ای‌ام، آخرین گفت‌وگوی مطبوعاتی‌ام با حسن اجتهادی، در حالی پایان یافت که او بر مطالعه و پیگیری شاعران تأکید می‌کرد. سیگار واپسین را هم گیرانده بود و حلقه‌های نقره‌ای در انبوه محاسن و موهایی به رنگ برف؛ گم بود. مثل نگاه‌اش وقتی به شعر می‌اندیشید، به نمایش، به هنر.

حسن اجتهادی هشتم خردادماه ۹۷، در ۷۱سالگی در میان بهت و اندوه دوستدارانش، در شیراز درگذشت. قدرش به‌قدر همت هنری و ذوق شاعری و وسعت اندیشه و طبع آراسته، هرگز دانسته نشد. با آن همه دفتر شعر و نمایشنامه، تنها «غزل‌های جنوبی» ـ گزیده‌شعرهایش ـ در سال ۱۳۸۱ منتشر شد. دفترهای بی‌شمارش اما ماند در کشوی اتاقی که به اندازه‌ یک تنهایی بود.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها