به عنوان کسی که سالها در حوزه سرویراستاری فعالیت داشته، به نظر شما تعریف و مفهوم سرویراستاری در ایران چیست و چه تفاوتی با ویراستار دارد؟
من در کتاب «سیری در سرویراستاری» که کانون پرورش فکری در سال 92 منتشر کرده به تجربههایم در مبحث سرویراستاری اشاره کردهام و امیدوارم حرفهایی که امروز بیان میشود مکمل آن مبحث باشد. تا به حال کتابهای بسیاری در زمینه ویرایش منتشر شده، اما من زمانی که این کتاب را نوشتم، هیچ منبع خوبی ندیدم که در زمینه سرویراستاری منتشر شده باشد. مشکل یکی دو کتابی که در موضوع سرویراستاری خواندهام این بود که بر اساس ذهنیتی ترجمهای و غیربومی مدلی را طراحی و به ناشران تازهکار ارائه کردهاند. به نظرم این به ضرر ناشران تازهکاری است که دقیقا همین مدل یا مدلها را پیاده میکنند. این مدلها جواب نمیدهد. اگر ناشر بخواهد این طرحها را پیاده کند باید بومی و براساس شرایط موجود تصمیم بگیرد. در مجموع ما سه نوع ویرایش داریم اول ویرایش محتوایی، دوم ویرایش زبانی یا ادبی و سوم ویرایش فنی یا صوری. وقتی در ایران از ویراستاری صحبت میشود معمولا منظور ویرایش دوم و سوم است. در ویرایش زبانی، رسایی جمله موردنظر است و اینکه کار ضعف تالیف نداشته باشد. در ویرایش فنی هم به ظاهر و شکل واژه و به تعبیر قدیمش رسمالخط توجه میشود. البته در ایران به ویرایش نوع اول هم توجه شده یعنی ویرایش محتوایی. به این معنا که فردی آشنا و حرفهای در یک حوزه درگیر محتوای اثر شود. سالهاست که ناشران، کتابهایی را که برای انتشار به آنها پیشنهاد میشود در صورتی که به زمینه کاری آن ناشر مربوط شود و در نگاه اول مردود به نظر نرسد، برای اظهارنظر به بررس آشنایی در آن حوزه میسپرند، اما واقعیت این است که کار بررس، ویرایش محتوایی آثار نیست. آنها فقط کتاب را میخوانند و نظرشان را میگویند و معمولا با مخفی نگه داشتن اسم خود کار را به ناشر تحویل میدهند و مراحل دیگر را مدیریت نمیکنند.
اما ما تعبیر دیگری هم داریم که سرویراستار است و مفهومش کاملا متفاوت است. سرویراستار یا سرادیتور در نشر تقریبا معادل و هموزن سردبیر در نشریه و کارگردان یا دراماتورژ در تئاتر و سینماست، کما اینکه ناشر تقریبا معادل و همرتبهی مدیر مسئول در مطبوعات و تهیهکننده در تئاتر و سینماست. اما نشر ایران از این نظر همپای مطبوعات و تئاتر و سینما پیش نیامده است. پیش از انقلاب در نشر ایران چیزی به نام ویرایش مطرح نبود، اما بعد از انقلاب ناشران به ویرایش اهمیت دادند و این حرفه در نشر ایران در حال حاضر جا افتاده و رسمیت پیدا کرده است. سرویراستاری هم که کاری مستقل از ویرایش است، با اینکه هر چه جلوتر آمدهایم بهتر شده، اما هنوز کاملا جا نیفتاده. در واقع ناشران کمتر حرفهای و یا خردهپا، برای صرفهجویی مالی، خود نقش سرویراستار را به عهده گرفتهاند. من از سال 1365 چهارسال مسئول واحد کودک و نوجوان انتشارات شکوفه امیرکبیر بودم و از سال 1369 سرویراستار نشر افق بودهام. البته در طول چهارسال اخیر بیشتر کار مشاوره انجام دادهام. در طول این سالها یکی از تلاشهایم این بود که سرویراستاری را جا بیندازم. سرویراستار به بیان خودمانی، ریشسفیدی است که همه تلاشش هدفگذاری و مدیریت جریان نشر و نزدیک کردن نویسنده و ناشر به یکدیگر است یا بگوییم نزدیک کردن فرهنگ و اقتصاد. او کسی است که حافظ منافع ناشر نزد نویسنده و حافظ منافع نویسنده نزد ناشر است.
در واقع سرویراستار همان مدیر فرهنگی نشر است؟
بله سرویراستار تمام مراحل محتوایی کتاب را از صفر تا صد مدیریت میکند و این مدیریت لایههای مختلف دارد؛ یک کارش سیاستگذاری برای نشر است و کمبودها و خلاءهای موجود در بازار را به ناشر میگوید و از سوی دیگر علایق و سلایق ناشر را نیز جویا میشود و براساس آن برای نشر سیاستگذاری میکند و به ناشر کمک میکند که نه فقط آثار خوب منتشر کند، بلکه جاهای خالی را پر کند و از پراکندهکاری پرهیز کند. مسئله دیگر این است که سرویراستار همیشه منتظر رسیدن کتاب نیست. خودش بازار را بررسی میکند و میبیند جای چه چیزهایی خالی است. در دنیا چه میگذرد و ناشران خوب دنیا چه کسانی هستند و در بازار نشر داخلی چه میگذرد. او صرفاً نمینشیند تا نویسندگان و مترجمان به او کار پیشنهاد کنند، بلکه دغدغه سفارش دادن و زمینهسازی برای تولید کتابهای خوب هم از کارهای سرویراستار است. البته او مراقب است که این سفارشدادنها به سریدوزی و تولید انبوه کتاب نینجامد. اگر حوزه نشر را به سه بخش کلی تقسیم کنیم یک قسمت تولید اثر است که تا پایان ویرایش ادامه دارد، یک قسمت آمادهسازی، چاپ و صحافی اثر است و قسمت سوم توزیع و تبلیغ اثر است. ما نمیتوانیم فرمولی واحد برای حدود اختیارات و وظایف سرویراستار کشف یا ابداع کنیم، چون چنین امری کاملا بستگی به شرایط ناشر و تواناییهای سرویراستار دارد. با این همه معمولا قسمت اول مربوط به سرویراستار است و قسمت دوم و سوم با ناشر و یا دیگر مدیران بخشها. حالا اگر سرویراستار سنگ اول را در بخش اول کج بگذارد، انتشار کتاب تا ثریا کج میشود. اشتباهاتی که مطبوعاتیها هر از چندی مرتکبش میشوند به علت شتاب مطبوعاتی و انتشار نسخههای جدید، پوشش داده میشود و از یاد میرود، اما اشتباه در حوزه نشر به این سادگی برطرف نمیشود چون تولید کتاب، روندی طولانی و پرهزینه است و تولیدی روزانه و هفتگی نیست، بنابراین مثل یک لکه سیاه تا مدت ها روی پیشانی نشر باقی می ماند. نکته دیگر اینکه سرویراستار باید در امر جریانشناسی قوی باشد و بداند که تمایل جامعه به کدام نوع کتابهاست و یا مثلا در حال حاضر زمان صعود و نزول کدام نویسنده و شاعر است. همچنین برگزیدگان جشنوارهها و جریانهای ادبی چه کسانی هستند.
این مفهوم چه تفاوتی با تعریف سرویراستاری در خارج از کشور دارد؟
در غرب ویراستار یا بگوییم سرویراستار نشر خیلی قدرت و اختیارات دارد. البته آنها پشتوانههای علمی و تجربی هم دارند که این اختیار به آنها داده میشود. روزی که نویسنده میخواهد کارش را برای پذیرش به سرویراستار ارائه دهد مانند مصاحبه دکتری است و ممکن است استرسزا و دلهرهآور باشد. سرویراستاری در ایران در درجه اول رواج چندانی ندارد و درثانی سرویراستاران اغلب چنان اختیاراتی ندارند. علتش این است که به اندازه کافی نیروی مجرب نداریم و ناشر هم دستودلش میلرزد که بیش از حد به سرویراستارش اختیارات بدهد.
به نظر شما مفهوم سرویراستاری چقدر در نشر کودک و نوجوان در ایران جا افتاده و توانستهایم به وظایف اصلی سرویراستاران در نشر نزدیک شویم و ناشران چقدر سرویراستاران را پذیرفتهاند؟
خیلی وضعیت بهتر شده و روز به روز مفهوم سرویراستار بیشتر در ایران جا میافتد. همانطور که گفتم این موضوع که سرویراستار در نشر چه کاری باید انجام دهد فرمول قطعی از پیش تعیین شدهای ندارد. مقدار زیادی از وظایف سرویراستار در گفتوگو و تعامل با ناشری که همه عمر و سرمایهاش را در این حوزه گذاشته است، مشخص میشود. باید با هم گفتوگو کنند و به توافقی در این زمینه برسند. مثل دادوستد است که در آن اصل بر رضایت طرفین است. اگر بخواهم بین دو مقوله ویراستاری و سرویراستاری فرق بگذارم باید بگویم امروزه تقریبا همه ناشران حرفهای ادبیات کودک کتابشان را به دست ویراستار میسپرند. حتی کتابهایی که از سوی ویراستاران نوشته میشوند باز نیاز به ویرایش دارند و نباید از این مسئله تعجب کرد، چون وقتی ویراستار مطلبی مینویسد با شخصیت یک نویسنده مینویسد که کارش سنتز است و نه با هویت یک ویراستار که کارش آنالیز است. اینکه گفتم درباره ویرایش بود، اما مفهوم دیگری که در ایران دیرتر جا افتاده و هنوز هم فراگیر نشده، سرویراستاری است. اتفاق خوبی که در این سالها افتاده، این است که نویسندگان حرفهای سرویراستاری را قبول کردهاند. ببینید، ما اعتبار یک جشنواره و یا سمینار را به دبیر جشنواره و هیئت علمی و داوران و شرکتکنندگان آن میدانیم و نه اینکه جشنواره یا سمینار در فلان هتل گران و یا با صرف هزینههای کلان برگزار شده است. در حوزه نشر هم چنین قاعدهای رواج دارد، نویسنده حرفهای چون به سلامت و کاربلدی ناشر و سرویراستارش اعتماد دارد کارش را به آنها میسپارد. رفتار اقتصادی ناشر تابلوی اقتصادی نشر و رفتار محتوایی سرویراستار تابلوی محتوایی نشر است. نویسنده وقتی کارش را به ناشر معتمد و حرفهای سپرد، خودش میداند صلاحش در این است که پای صحبت سرویراستار بنشیند و در عین حال هر پیشنهادی را نپذیرد. به هر حال باید سواد و دانش و معلومات سرویراستار در حوزه تخصصیاش حتی بیشتر از نویسنده باشد تا بتواند اظهار نظر درست و سازندهای درباره آثار ارائه کند و انتظار پذیرش نویسنده را هم داشته باشد. پیشنهادهای خوب سرویراستار سبب بهترشدن کارش میشود درحالیکه در هیچ جایی از کتابها نامی از سرویراستار برده نمیشود. سرویراستاران نیروهای گمنام حوزه نشر هستند.
در بخشی از صحبتتان به ویراستار تخصصی اشاره کردید، آیا سرویراستار در نشر بزرگسال میتواند سرویراستار نشر کودک نوجوان هم باشد؟
این دو حوزه، هم تشابه دارند و هم تفاوت. روی کاغذ، سرویراستاری که در نشر بزرگسال فعالیت کرده میتواند در حوزه کودک و نوجوان هم فعالیت کند و بهعکس. اما باید مطالعات و تجربیات بسیار وسیعی داشته باشد. با این همه در عمل این کار خیلی حرفهای نیست، بخصوص که دنیا به طرف حرفهای شدن پیش میرود و شاخصه جهان مدرن، تخصصی شدن حوزههاست. زمانی که سرویراستار نشر افق بودم، افق کتابهای بزرگسالان هم چاپ میکرد اما چون 90 درصد کارهایش در حوزه کودک نوجوان بود، آن ده درصد آثار حوزه بزرگسال را هم رتقوفتق میکردیم اما وقتی بخش بزرگسال جدا شد، ادیتور مستقلی برای بخش بزرگسال آوردیم و افق تا به حال از همکاری آقایان احمد غلامی، اسدالله امرایی، امیرحسین خورشیدفر و احمد پورامینی بهرهمند بوده است. البته این تفکیک سرویراستارها برای کار هم بهتر است. چون شاید این مساله که فلان سرویراستار از بخش کودک و نوجوان در بخش بزرگسال هم نظر میدهد چندان برای برخی از نویسندهها خوشایند نباشد. بالاخر نشر بزرک و حرفهای باید نیروهای خاص هر بخش را به کار بگیرد.
چه تفاوتی بین سرویراستاری در نشر بزرگسال با سرویراستاری در نشر کودک نوجوان وجود دارد؟
سرویراستاری در کتاب کودک به جهاتی مشکلتر است چون کتاب کودک را بزرگسالی مینویسد که میخواهد ویژگیهای دنیای کودک را رعایت کند و نویسنده، کودک نیست و این آسان نیست. درواقع یک انسان بزرگسال از نسل قبل میخواهد برای انسانی کم سنوسال از نسل امروز بنویسد. اینجا خطر گسست نسلی هست و این بیم وجود دارد که نویسنده بزرگسال دنیای خودش را به کودک تحمیل کند. با اینهمه نمیتوان ادبیات کودکانه را طور دیگری تصور کرد. یعنی نمیتوان انتظار داشت که نویسندگان بزرگسال، قلم را زمین بگذارند و فقط خود بچهها برای بچهها بنویسند. تجربه نشان داده که بچهها از کارهای کودکانهای که بزرگترها برایشان نوشتهاند بیشتر لذت برده و میبرند تا کتابهایی که کودکان همسال خودشان برایشان نوشتهاند. با وجود احتمال عارضه تحمیل بزرگسالانه بر کتاب کودک، بسیاری از نویسندگان بزرگسال توانستهاند درون کودکانه خود را شعلهورتر کنند و در نقش یک کودک با مخاطبشان ارتباط موفقی برقرار کنند. میخواهم بگویم تفاوت نسلی در عین اینکه مشکل ادبیات کودک است نقطه لطف و شیرینی آن هم هست. اینجاست که سرویراستار باید چشم بیدار ادبیات کودک باشد و کتاب خوب را بشناسد. این یکی از ویژگیهایی است که سرویراستاری در حوزه کودک را با حوزه بزرگسال متفاوت میکند. ویژگی دیگر این است که در ادبیات کودک با پدیدهای به نام تصویرگری روبهروییم. وقتی به گروه سنی پایین میرسیم در کتابهای زیر سن 12 سال تصویر اهمیت بیشتری پیدا میکند.
معمولا در انتشارات تصویرگری کتابها زیر نظر مدیر هنری است، آیا مدیر هنری هم زیرنظر سرویراستار کار میکند؟
تصویر کتاب زیرنظر مدیر هنری مجموعه است و اینکه مدیر هنری زیر نظر سرویراستار باشد یا نه، براساس توافقی است که بین آنها صورت میگیرد و بستگی به توانایی سرویراستار و مدیر هنری دارد. که سرویراستار دارد. مثلاً وقتی مرتضی ممیز یا محمودرضا بهمنپور یا کیانوش غریبپور یا حسین نیلچیان مدیر هنری مجموعه است دیگر نیازی به دخالت سرویراستار نیست و به نظرم نقش او در حد یک مشاور است، اگرچه مدیران هنری ورزیده، خودشان به سراغ سرویراستار یا نویسنده میروند و نظر او را جویا میشوند.
قطعا معیارهایی که سرویراستاران در پذیرش یا ویراستاری آثار مد نظر دارند، با گذشت سالها تفاوتهایی داشته است، به نظر شما کدام معیارها تغییرات بیشتری داشتهاند؟
برای اینکه هم کلیگویی نکنم و هم به سوال شما پاسخ دهم مثالی میآورم. ما هر قدر جلوتر آمدهایم ادبیات داستانی ما پیچیدهتر و بیان نویسندگان غیرمستقیمتر شده. به لحاظ اجتماعی هم طبقه اجتماعی متوسط جدید شکل گرفته و به دلیل سفرهای خارجی و گسترش اینترنت و ماهواره، اطلاعات مخاطبان بیشتر شده است. فیلمهای سینمایی و سریالها، در مجموع، هم بهتر و هم بیشتر شدهاند. اصولا سلیقه ادبی مردم بالاتر رفته و این مساله در معیارهای سرویراستاری هم تأثیر گذاشته است. وقتی میگوییم سرویراستار باید جریانشناس باشد دلیلش این است که بداند سلیقه مردم عوض شده و اگر او به این تحول مهم توجه نکند نمیتواند با سلیقه جامعه پیش برود. ما هر داستان جدیدی که میخوانیم متوجه میشویم که اینطوری هم میتوان داستان نوشت. یعنی گویی با نوشته شدن داستانهای جدید و بهکارگیری شگردها و فرمهای جدید، تعریف و دامنه مفهوم داستان هم گسترش پیدا میکند. اصولاً هنر و ادبیات هرچه جلوتر رفتهایم به سمت ایجاز پیش رفته است و دیگر پیام مستقیم ندارد و اصالت را بیشتر به مخاطب میدهد و بجای اینکه بگوید من چه میگویم، میخواهد بداند که مخاطب چه میفهمد. علاوه بر آن خواننده امروزی فرصت کمتری هم برای مطالعه دارد و رمانهای مفصل قرن نوزدهمی که بالزاک نوشته خیلی برای مخاطب امروز جاذبه ندارد. البته نوجوانها مخصوصاً بعد از مجموعه هریپاتر گرایش بیشتری برای خواندن رمانهای مجموعهای دارند و تفاوت طبقهای و تفاوت سن هم موثر است. خب آیا سرویراستار میتواند از این تحولات برکنار و بیخبر باشد؟
از بعد اجتماعی هم اتفاق تازهای که در حوزه نشر کودک ایران افتاده، این است که بعضی از ناشران سالها در حوزه کتاب کمک آموزشی کار کردهاند و از نظر مالی پولدار شدهاند که خدا بیشتر بهشان بدهد. اما بعضیهاشان چون دغدغه فرهنگ داشتهاند به جایی رسیدهاند که دیگر پول راضیشان نمیکند و نمیخواهند که بچههای مردم فقط تستزنهای حرفهای بار بیایند. برای همین تصمیم گرفتهاند که کارشان شخصیت پیدا کند. حالا اگر این دوستان بخواهند با همان دید کتابهای کمک آموزشی وارد این حوزه شوند و درآمد داشته باشند و کتابهایشان ظاهری زیبا و باطنی مغشوش داشته باشد و موقعیت خود را در نفی و اذیت بقیه بدانند و رقابتهای ناسالم کنند خوب نیست. اما اگر رقابت سالم باشد اتفاقهای خوبی میافتد. از طرفی ناشران سنتی هم باید از این فرصت برای گسترش میدان کتاب کودک بهره بگیرند و خیال نکنند که سند این ملک به نام آنها زده شده و بعد بیایند و در مقابل ظهور نیروها و افکار و شیوههای جدید مقاومت کنند. امیدوارم این تحول جدید، در نهایت به گسترش حوزه نشر کتاب کودک منجر شود و به نفع بچههای این کشور باشد. من که از ورود دوستان جدید خوشحالم.
به نظر شما مشهور بودن و محبوبیت یک نویسنده چقدر در پذیرفتن کتابش از سوی سرویراستار تاثیرگذار است؟
گاهی خود کتاب راهش را باز میکند. حتی نویسندهای که اثر اولش است به نظر من کتاب خوب او خودش راهش را باز میکند و روی زمین نمیماند. گاهی کتاب خوب است و نویسندهاش شناخته شده نیست گاهی بهعکس است و یک نویسنده خوب که مطرح و شناخته شده است کتابی میآورد که حقیقتاً ارزش چاپ ندارد و سرویراستار باید پافشاری کند و بایستد و با ناشر صحبت کند و او را متقاعد کند که اثر خوب و قابل انتشاری نیست. گاهی هم باید اتفاقی در حد واسط میافتد. یعنی نویسنده برجسته کاری میآوردکه ارزنده نیست ولی قابل چاپ است. در این شرایط باید سرویراستار پیشنهادهای نشر را برای بهتر شدن اثر به صاحب اثر بگوید و کار را چاپ کند. در این شرایط میتوان مدیریت کرد. یعنی خیلی سختگیری هم نکرد و از نویسنده قوی کار متوسط هم پذیرفت. در عین حال فقط به دنبال نویسندگان بزرگ بودن نشر را به سرانجام نمیرساند. باید دنبال نویسندگان خوب نوقلم هم رفت.
آیا پیش آمده کاری از نویسندگان مشهور و شناخته شده به دستتان برسد و نخواهید آن را چاپ کنید اما ناشر با این کار مخالفت کند یا خودتان از برگرداندن کار به صاحب اثر خجالت بکشید؟
البته ناشر با ناشر فرق دارد. برخی ناشران اگر سرویراستار، کاری را نپسندند آن را کنار میگذارند و برایشان فرقی ندارد که اثر مربوط به نویسنده شناخته شدهای است یا نه. گاهی هم ناشر به خاطر رودربایستی با نویسنده یا خانواده نویسنده یا لزوم نزدیک شدن به قدرت یا آقازادهبودن نویسنده، مجبور میشود کتابی را علیرغم مخالفت سرویراستار منتشر کند که در آن شرایط هم باید متن کتاب، حداقلها را داشته باشد. خب جاهایی هم ما مخالفت کردهایم و وقتی اصرار ناشر را دیدهایم، به نوعی به مصالحه رسیدهایم. یعنی گفتهایم اگر قرار است کار منتشر شود، باید حداقلهایی داشته باشد و از نویسنده خواستهایم بیاید و یک سری ایرادها را برطرف کند تا قابل چاپ و یا قابل تحمل شود. گاهی هم نویسندگان بزرگ باید بپذیرند که به دوران افول خود رسیدهاند. کار سخت ما جواب رد دادن به نویسندگان بزرگ است. تلخترین خاطرههای من این بوده که مجبور شدهام با نویسندهای توانا وارد بحث شوم و بگویم این کار در شان شما نیست و ما نمیتوانیم چاپش کنیم و سبب دلخوری و قهر وکنارهگرفتن آن نویسنده از نشر شده است. البته گاهی به ما گفتهاند که ما فلان نویسندهایم و ما پاسخ دادهایم که اینجا هم فلان نشر است و به علت همین سختگیریهای اصولیاش به نشری بدل شده که شما خواهان انتشار کارتان در آن هستید و خلاصه از این کلکلها که طبیعی هم هست. اما خوشحالم که بگویم نویسندهها و ناشران حرفهای و باتجربه کمتر با هم مشکل داشتهاند.
شما چهار سال در نشر امیرکبیر بودهاید؛ از نویسندگانی بگویید که در آن زمان نخستین کارهایشان را منتشر کردهاید؟
وقتی مسئول واحد کودک و نوجوان انتشارات امیرکبیر بودم، محمدهادی محمدی اولین کارش را برای انتشارات امیرکبیر آورد به نام «فضانوردها در کوره آجرپزی» که اتفاقا کار خیلی خوبی بود. نگاه ما هم در آن زمان این بود که ما نیامدهایم صرفا آثار نویسندگان مشهور را منتشر کنیم و معتقد بودیم شناساسی نیروهای جدید در حوزه نشر لازم است و یکی از کارهای سرویراستار هم شناسایی و معرفی چهرههای جدید است. همینطور محمدرضا یوسفی از نویسندگانی بودکه به انتشارات امیرکبیر علاقه داشت و معمولا کارهایش را برای چاپ به امیرکبیر میآورد و اولین کتابهایش در امیرکبیر منتشر شد. یا زندهیاد حسین ابراهیمی (الوند) کتابهای اولش را در امیرکبیر منتشر کرد. اینکه فقط کار نویسندگان مشهور را چاپ کنیم جریانسازی در نشر نیست نوعی پختهخواری است. ناشران حرفهای باید کارهای نویسندگان ناشناس را هم مطرح کنند.
سرویراستاران با چه چالشهایی روبهرو هستند؟
چالشهای این حوزه به دو منطقه درونی و بیرونی تقسیم میشوند. چالش درونی این است که سرویراستار بعد از مدتی فسیل و بیسواد میشود و خطر بیسوادی برای سرویراستاران وجود دارد. چون زندگی او وقف این میشود که کتابهای نشر خاصی را که در آنجا کار میکند بخواند و فقط با آن نویسندگان ارتباط داشته باشد و روی قالب ادبی خاصی تمرکز کند و کارهای ناشران دیگر را نخواند. او سرش خیلی شلوغ میشود و اگر سالهای طولانی مشغول کار باشد از حوزههای دیگر بیخبر میماند و از شاهکارهای مختلف جا میماند. این باعث میشود سرویراستاران، بیشتر کارهای متوسط و ضعیف بخوانند تا بتوانند از میان آنهمه کار ضعیف و متوسط که مثل باران بر سر نشر میبارد، به کار خوبی برسند. ویراستاران در حوزه کودک، باید آثار حوزه بزرگسال، شعر و ... هم بخوانند در جریان عمومی کتابها هم باشند. سرویراستار اگر بخواهد به جایی برسد نباید روز و شباش در یک نشر خلاصه شود. باید به تئاتر، سینما، نمایشگاهها و اگر ممکن باشد به سفرهای خارجی برود. اگر ناشران باهوش باشند کاری میکنند که سرویراستارشان نیروی پارهوقت باشد و در عین حال بتواند در نشر دیگر هم کار کند و تجربههایش در انتشارات دیگر را به نشر دیگر انتقال دهد. البته منظورم انتقال اطلاعات محرمانه نیست بلکه انتقال تجربههاست.
چالش بیرونی هم مساله ایجاد تعادل بین لزوم فروش کتاب و ارزشهای محتوایی کتاب است و این دو را با هم جمع کردن کار مشکلی است. گاهی کتاب عمیق است ولی فروش زیادی ندارد. در امیرکبیر که حرفهایترین ناشر قبل از انقلاب بود افرادی که بیش از انقلاب در حوزه نشر در این انتشارات فعالیت میکردند به ما میگفتند که در هر نشری چهار یا پنج کتابند که خرج بقیه کتابها را در میآورند و خیلی پرفروش میشوند. در امیرکبیر هم تا مدتها دو کتاب «دیکشنری آریانپور» و «فرهنگ معین» بود که انتشارات امیرکبیر را اداره میکرد. بعد از انقلاب امیرکبیر به دست مدیران آسانسوری افتاد. یعنی به جای اینکه پلهپله بالا بروند یکدفعه سوار آسانسور قدرت میشدند و بالا میرفتند و مدتی بعد مدیریت عوض میشد. مشکل دیگر این است که گاهی به سراغ نویسندهای میروید و از او کتاب میخواهید و بعد که او کار نازلی به شما تحویل میدهد دیگر ایراد گرفتن یا رد کردن اثر بسیار سخت است.
برگزاری کارگاههایی در حوزه آموزش سرویراستاری تا چه اندازه میتواند در زمینه تربیت و پرورش سرویراستاران موثر باشد و در کشور ما چقدر به آموزش اصولی و تخصصی سرویراستاران توجه میشود؟
واقعیت این است که فقط با اهمیت دادن به چیزی آن چیز مهم نمیشود. باید زمینهای به لحاظ صنعتی وجود داشته باشد. باید این کار ورودی و خروجی درست و منظمی داشته باشد. وقتی ناشران ما بیشتر شبیه بقالیهای کوچک هستند چه لزومی دارد پول بدهند و سرویراستار به کار بگیرند؟ در کشوری که تعداد ناشران از تعداد نویسندگان و کتابفروشان بیشتر است چطور میتوان از سرویراستاران حرفهای سخن گفت؟ واقعیت این است که به آموزش سرویراستاران در ایران به اندازهای توجه شده است که صنعت نشر در کشور پیشرفت داشته. ما باید در بخش غیردولتی دورههایی در قالب آکادمیک راهاندازی کنیم و ببینم نیاز ناشران چیست و به آن بپردازیم. الان مساله ویرایش از مشکلاتی است که ناشران با آن درگیرند. در انجمن نویسندگان کودک کارگاههای داستانخوانی و نقد داستان برگزار شده اما راجع به ویراستاری کمتر کارگاهی داشتهایم. البته هرچه جلوتر آمدهایم، این نیاز بیشتر حس شده است. من احساس میکنم ناشران حرفهای کمکم این آمادگی را پیدا میکنند که نیروهایشان را برای تعلیم دادن و حرفهای شدن به این کارگاهها بفرستند. برگزاری این کارگاهها در بخش دولتی بیشتر قابل پیگیری است اما از نهادهایی مثل کانون پرورش فکری که مدیرانش مرتب عوض میشوند و بعضی از آنها هیچ سابقهای در کار برای کودک ندارند نمیتوان انتظار زیادی داشت.
آیا در برخورد ناشران دولتی و ناشران خصوصی با سرویراستاری تفاوت وجود دارد؟
متاسفانه حوزه سرویراستاری در ناشران دولتی جواب عکس داده است. البته برخی چهرههای شناخته شده سرویراستار نشر دولتی شدهاند و اتفاقات خوبی هم افتاده و نویسندگان هم تعدادی کتاب کارکردهاند و برای چاپ به آنها سپردهاند اما وقتی مدیر بعدی آمده کارشناسان و سرویراستاران هم عوض شدهاند و کتابهایی که قبلا پذیرفته شدهاند را لغو کرده و بعضا نویسندگان را غضب کرده و قراردادشان را لغو کردهاند. اینکه مدیر قبلی و متخصصانش درست گفتهاند، یا مدیر جدید و متخصصانش درست میگویند بحث ما نیست. بحث این است که قراردادهای قبلی نویسندگان یا رد میشوند یا در بهترین حالت تعدیل میشود که اصلا خوشایند نیست. البته من هم مدتی از روی جوانی و بیتجربگی قبول کردم که مدیر بخش کودک انتشارات امیرکبیر شوم و چهار سال آنجا بودم و خیلی از کتابهایی که ما در آن دوران چاپ کردیم مخالفی نداشت. اما بعد از اینکه از آنجا بیرون آمدم نویسندگان به من زنگ میزدند و میگفتند به اعتبار شما کتاب را به امیرکبیر دادهایم و الان چاپش به مشکل برخورده است. و این مشکلات با تغییر مدیریتها رخ میدهد الان که 28 سال است در نشر افق هستم در همه موقعیتها و شکستهایش هم شریک هستم و میتوانم پاسخگو باشم و این خیلی بهتر است تا اینکه مدیریتها خیلی سریع عوض شود. بخش خصوصی در انتشار کتاب خیلی حواسش جمع است. هر کتابی منتشر نمیکند. ولی در نشر دولتی چون خرج و مخارج از کیسه خلیفه تامین میشود کتابهای کم ارزش یا خیلی زیادی هنری هم چاپ میشود با کیفیت و گرافیک عالی و ضعف در متن. گاهی کتاب چاپ کردن تبدیل به آئین دوست یابی می شود. به هر حال همیشه نویسندگان و ناشران حرفهای سرویراستاری را کمک به ارتقای کارشان میدانند و نویسندگان و ناشران ضعیف سرویراستار قوی را مانعی در روند کارشان میشمارند.
نظر شما