نقد حسن رحمانی بر ترجمه کتاب «درآمدی به متافیزیک» مارتین هایدگر
ترجمه متن فلسفی از زبان واسطه چه مشکلاتی را به وجود میآورد؟
حسن رحمانی، مترجم و پژوهشگر فلسفه در یادداشتی به نقد کتاب «درآمد به متافیزیک» مارتین هایدگر ترجمه انشالله رحمتی پرداخته است. این کتاب که نخستینبار در سال 1953 میلادی انتشار یافت، از مهمترین آثار هایدگر به شمار میرود.
این کتاب که نخستینبار در سال 1953 انتشار یافت، از مهمترین آثار هایدگر به شمار میرود. مترجم درباره اهمیت این اثر در مقدمه خود چنین مینویسد: «از شواهد برمیآید که خود هایدگر اهمیت خاصی برای این بخش از درسگفتارهایش قائل بوده است. نخستین بخش از درسگفتارهای خویش [کذا!] که برای عرضه و انتشار عمومی برگزید [و] در شرح و بسط و حک و اصلاحشان کوشید، همان است که در این اثر آمده است. به علاوه در مقدمه ویراست هفتم وجود و زمان، درآمد به متافیزیک را بخش دوم آن اثر معرفی میکند.» اما هایدگر که مترجم فارسی تاریخ تولد او را به جای 1889 به غلط 1884 ذکر میکند، در یادداشت کوتاهی که برای چاپ هفتم (و نه ویراست هفتم!) «وجود و زمان» در سال 1953 نوشته، هیچ اشارهای به این مطلب نکرده است.
هایدگر در این یادداشت، پس از بیان اینکه در چاپ جدید «وجود و زمان» عبارت «بخش نخست» را که در چاپهای پیشین آن ذیل عنوان کتاب وجود داشته، حذف کرده، و نیز با اشاره به اینکه دیگر، بعد از گذشت ربع قرن، قصد ندارد بخش دومی برای آن بنویسد، چنین میآورد: «برای ایضاح این پرسش (یعنی پرسش از وجود) به «درآمدی به متافیزیک» که همزمان با تجدید چاپ این کتاب در همین انتشارات منتشر میشود، ارجاع میدهم.»
کتاب «درآمد به متافیزیک» مشتمل بر دو بخش است. بخش اول «ترجمه متن درسهای هایدگر» بر اساس ترجمه انگلیسی آن است که این ترجمه خود بر پایه چاپ انتشارات نیمایر انجام پذیرفته و بنابراین دربردارنده افزودههای چاپ انتشارات کلوسترمان، به عنوان مجلد چهلم از مجموعه آثار هایدگر، نیست.
متن هایدگر به چهار فصل تقسیم شده:
فصل نخست به پرسش بنیادی متافیزیک میپردازد. هایدگر این پرسش را در اینجا اینگونه تقریر میکند: «چرا اصلاً چیزی هست، به جای اینکه هیچ چیز نباشد؟»
فصل دوم به بحثی بسیار دقیق و پراهمیت درباب گرامر و ریشهشناسی واژه «Sein» (وجود) اختصاص داده شده است.
فصل سوم به پرسش از ذاتِ وجود میپردازد و فصل چهارم که مفصلترین و مهمترین فصل کتاب است و در چهار قسمت تدوین یافته، به مفاهیمی میپردازد که در طی تاریخ فلسفه در مقابل وجود قرار گرفته و ظاهراً به نوعی آن را محدود ساختهاند: وجود و شدن، وجود و نمود، وجود و اندیشیدن و وجود و بایستن. (در چاپ کلوسترمان، علاوه بر اینها دو متن کوتاه نیز به عنوان ضمیمه وجود دارد: متن اول نقد هایدگر درباب این نوشته خودش است و متن دیگر تحریر اول صفحات 31 تا 36 از دستنوشته این اثر است.)
در ابتدای ترجمه فارسی کتاب فهرستی تفصیلی از متن هایدگر با عنوان «چکیده درآمد به متافیزیک» آمده است که از برگردان انگلیسی ترجمه شده است. در انتهای این بخش دو ضمیمه وجود دارد: یکی پینوشتهای مترجمان انگلیسی که در اصل در پایین صفحات کتاب بوده، اما مترجم فارسی آن را به انتهای بخش اول کتاب منتقل کرده و دیگر اصطلاحنامه توصیفی آلمانی به فارسی که عیناً برگردان اصطلاحنامهای است که مترجمان انگلیسی به انتهای ترجمه خود ضمیمه کردهاند.
بخش دوم شامل هفت مقاله در شرح و توضیح و تفسیر این اثر هایدگر است. این مقالات را مترجم از میان سیزده مقاله موجود در کتابی که به اهتمام دو مترجم انگلیسی با عنوان «راهنمای درآمد به متافیزیک هایدگر» گردآوری و منتشر شده، برگزیده و به فارسی برگردانده است. در انتهای این بخش پینوشتهای مقالات آمده و در پایان کتاب نیز واژهنامه و نمایه گنجانیده شده است.
مشکل عمده کتاب «درآمد به متافیزیک» این است که نه از روی متن اصلی آلمانی، بلکه از روی برگردان انگلیسی آن ترجمه شده و از اینرو فاصلهای دوچندان از متن اصلی دارد. نتیجه دسترسی نداشتن مترجم به متن اصلی و ترجمه به اصطلاح تحتاللفظی از زبان انگلیسی این شده که متأسفانه ترجمه فارسی متنی دارای کاستیها و نارساییهای بسیار و مشحون از اغلاط و اشتباهات از کار درآمده است.
چنانکه پیشتر اشاره شد، بحث اصلی و محوری کتاب درباب مسأله وجود است و کلمات کلیدی آن عبارتند از: «وجود» و «موجود» و مشتقات و مترادفات آنها، اما در زبان انگلیسی معادلهای دقیقی برای این کلمات وجود ندارد و بنابراین ترجمه انگلیسی از این حیث، گذشته از اشکالات دیگر، دارای ابهامات اساسی است. به این ترتیب، مترجمان انگلیسی چارهای ندیدهاند جز اینکه کلمات آلمانی das Sein(وجود)، das Seiende(موجود)، Seiendes(چیزی که هست)، Seiend و das Seiend(صفت مشتق از مصدر sein) را به being ترجمه کنند، منتها قرارداد کردهاند که هرگاه being در ازای das Sein باشد، آن را به صورت Being بنویسند.
شگفتآور این است که مترجم فارسی در پانوشت صفحه 20 کتاب چنین مینویسد: «در زبان فارسی امکان بزرگنویسی به صورتی که در زبان انگلیسی معمول است، وجود ندارد. بنابراین واژه وجود را نمیتوان آنگونه که در ترجمه انگلیسی دیده میشود، مشخص کرد، از سوی دیگر با توجه به بسامد بسیار این واژه در چنین متنی، قرار دادن آن در داخل گیومه، موجب آشفتگی در متن میشود، گو اینکه قرار گرفتن در داخل گیومه در زبان فارسی، چندان نمیتواند مفهوم بزرگنویسی واژهها در زبان انگلیسی را افاده کند. بنابراین در ترجمه فارسی ناگزیر [!] این لفظ بدون هیچ نشانهای به کار رفته است.» باید پرسید وقتی ما در زبان خود دو کلمه مختلف «وجود» و «موجود» را داریم، چه نیازی هست که به تقلید از مترجمان انگلیسی، به دنبال قرار دادن نشانهای برای مشخص کردن تفاوت این دو باشیم؟!
همین مشکل سبب شده که اشتباهات متعددی به ترجمه فارسی راه یابد. در ذیل چند نمونه از این اشتباهات را ذکر میکنیم: در ترجمه فارسی (ص79) چنین آمده است: «برای مثال وجود (das Seiende) در این قطعه گچ کدام است؟ نفس این پرسش مبهم است، زیرا واژه «وجود» را، همانند to on یونانی، به دو معنا میتوان فهمید.»
متن آلمانی:
Was ist z. B. an diesem Kreidestück das Seiende? Schon diese Frage ist zweideutig, weil das Wort «das Seiende» nach zwei Hinsichten verstanden werden kann, so wie das griechische to on.
ترجمه انگلیسی:
What, for example, is the being (das Seiende) in this piece of chalk? Already this question is ambiguous, because the word "being" can be understood in two ways, as can the Greek to on.
در اینجا being در هر دو مورد به اشتباه به «وجود» برگردانده شده.
نمونه دیگر؛ ترجمه فارسی (ص 155):
«معمولاً زبان، واژه، را ترجمان فرعی و تبعی تجارب دانستهاند. چون اشیاء و فرایندها در این تجارب آزموده میشوند، زبان نیز به صورت غیرمستقیم ترجمان و گویی، بازآفرینی، وجود تجربه شده است.»
متن آلمانی اینگونه است:
Gemeinhin gilt die Sprache, das Wort, als nachträgliche und beiherlaufende Ausdruck der Erlebnisse. Sofern in diesen Erlebnisse Dinge und Vorgänge erlebt werden, ist die Sprache mittelbar auch Ausdruck, gleichsam eine Wiedergabe des erlebten Seienden.
ترجمه انگلیسی نیز چنین است:
Language, the word, is ordinary taken as a derivative and incidental expression of experiences. Insofar as things and processes are experienced in these experiences, language is also, indirectly, an expression and, as it were, a reproduction of the experienced being.
در این مورد نیز being به «وجود» ترجمه شده.
در ترجمه انگلیسی Seiende das که به معنی «موجود» است، غالباً به beings ترجمه شده و مترجم فارسی هم به تبعیت از آن، «موجودات» گفته، در حالی که باید «موجود» بگوید. مثلاً به جای عبارت مشهور «موجود بما هو موجود» (das Seiende als solches)، به پیروی از ترجمه انگلیسی (beings as such) تعبیر «موجودات بما هی موجودات» را قرار داده است (مثلاً ص 260). این اشکال به طور کلی در کلماتی که به صورت اسم جنس به کار رفتهاند، وجود دارد. مثلاً در کتاب به بسیاری موارد از این دست برمیخوریم: «انسانها، گوینده-آری-ونهاند فقط به این دلیل که در حاقّ ذات خویش، گوینده-اند، مطلقِ گویندهاند.» (صص 149-148) این جمله در متن آلمانی به این صورت است:
Der Mensch ist nur deshalb ein Ja- und neinsagender, weil er im Grunde seines Wesens ein Sager, der Sager ist.
ترجمه انگلیسی چنین است:
Human beings are yes- and no-sayers only because they are, in the ground of their essence, sayers, the sayers.
در اینگونه موارد مترجم تحت تأثیر ترجمه انگلیسی از صیغه جمع استفاده کرده است، در حالی که در زبان فارسی صیغه مفرد به معنی اسم جنس معمول است.
فصل دوم کتاب درباب گرامر و اتیمولوژی لفظ Sein است، بنابراین در اینجا در درجه اول بحث به طور مشخص درباره واژه آلمانی Sein است، نه مفهوم وجود. اما مترجم بدون توجه به این نکته به ترجمه این فصل پرداخته و عنوان فصل را نیز چنین آورد استه: «درباره گرامر و ریشهشناسی واژه وجود». بدین ترتیب به عنوان نمونه در صفحه 111 اینگونه میخوانیم: «بنابراین واژه هستی را، «وجه مصدری ]اسم فعلی[» مینامیم.» ولی میدانیم که واژه «هستی» نه وجه مصدری است، نه مصدر و نه - به تعبیر مترجم - اسم فعلی (Verbalsubstantiv)، و سخن هایدگر مربوط به واژه das Sein در زبان آلمانی است.
یکی دیگر از اشتباهات مترجم این است که اغلب در برابر Substantiv آلمانی و substantive انگلیسی «اسم ذات» را قرار داده، در حالی این کلمه به معنی مطلق اسم است که هم شامل اسم ذات میشود و هم اسم معنی. این اشتباه باعث شده که Substantivierung آلمانی و substantivization انگلیسی را به «اسمذاتسازی» (ص 137) ترجمه کند. همچنین در صفحه 457 تعبیر بیمعنی «اسم ذات فعل» به کار رفته است، دربرابر the substantive of the verb.
ترجمههای نادرست و نامفهوم از جملات ساده نیز در ترجمه کم نیست: «اگر جویای یک موجود عظیم هستیم، زمین در این حوالی است. ماه که از پشت است به نزدیکترین قله که [به ما] طلوع میکند، موجود (seined) همانسان خود آن نزدیکترین قله موجود است - و همینطور است در مورد یک سیاره.» (ص 141) این عبارات را مقایسه کنید با متن اصلی آلمانی که چنین است:
Wenn wire es auf gewaltiges Seiendes absehen, dann ist uns die Erde nahe. In gleicher Weise seiend wie die nächste Bergkappe ist der Mond, der dahinter aufgeht oder ein Planet.
یا ترجمه انگلیسی آن که اینگونه است:
If we are looking for a mighty being, then the earth is nearby. The moon that is rising back there is in being in the same way as the nearest mountaintop – and so is a planet.
یعنی: همانگونه که نزدیکترین قله کوه موجود است، ماه هم که از پشت آن طلوع میکند، یا یک سیاره، موجود است.
در ادامه به عنوان «مشت نمونۀ خروار» به برخی دیگر از خطاهای ترجمه اشاره می شود:
در صفحه 228 آمده است: «ولی اگر کسی پرسش «انسانیت چیست؟» را بر روی جلد کتابش بنویسد، حتی اگر چه در مقام پرسیدن نباشد، به این دلیل کهنمیخواهد بپرسد و نمیتواند هم بپرسد، این شیوهای است که پیشاپیش هرگونه حقِّ جدی گرفته شدن را، تقویت کرده است.» متن آلمانی چنین است:
Dass man aber auf den Buchdeckel seiner Bücher die Frage setzt: Was ist der Mensch?, obgleich man nicht fragt, weil man nicht fragen will und nicht fragen kann, das ist ein Verfahren, das von vornherein jedes Recht verwirkt hat, ernst genommen zu werden.«
این قطعه در ترجمه انگلیسی اینگونه است:
But if one puts the question "What is humanity?" on the cover of one 's books, even though one is not questioning because one does not want to question and cannot do so, this is a procedure that has forfeited in advance every right to be taken seriously.
در اینجا forfeited has از مصدر to forfeit که در ترجمه انگلیسی به ازای verwirken آلمانی آمده و به معنی «از دست دادن چیزی بر اثر کوتاهی خود» است، به خطا «تقویت کرده است» ترجمه شده است. لابد مترجم آن را با fortify اشتباه گرفته است. خطای دیگر این است که Mensch (انسان) تحت تأثیر ترجمه انگلیسی (humanity) در اینجا و در اغلب مواضع کتاب به «انسانیت» ترجمه شده. Was ist der Mensch? (What is humanity?) یعنی انسان چیست، نه انسانیت چیست. در صفحه 229 آمده: «این رویارویی پرسشگرانه، برای نخستینبار انسانیت را به موجودی که خودش همان است و باید همان باشد، باز میبرد.» این جمله در اصل آلمانی اینگونه است:
Diese fragende Auseinandersetzung bringt den Menschen erst auf solches Seiendes zurück, das er selbst ist und zu sein hat.
ترجمه انگلیسی:
This questioning confrontation first brings humanity back to the being that it itself is and has to be.
یعنی: تنها این رویارویی پرسشگرانه است که انسان را به موجودی بازمیبرد (برمیگرداند، رجعت میدهد) که این موجود خود انسان است و انسان باید این موجود باشد.
- در صفحه 109 کتاب چنین آمده است: «در ادامه بحث این مطلب را در مدّنظر خواهیم داشت و بنابراین تحقیقات زبانشناختی و گرامری را با یک بازی بیربط و بیثمر خلط نمیکنیم.» این جمله در متن آلمانی اینگونه است:
Dies ist in folgenden zu bedenken, damit wir die sprachlichen und grammatischen Betrachtungen nicht als eine öde und abseitige Spielerei missdeuten.
ترجمه انگلیسی:
We should keep this in mind in what follows, so that we do not mistake the linguistic and grammatical investigations for a barren and irrelevant game.
مترجم در فهم معنی should (در اینجا: «باید» ) و so that (در اینجا: «تا اینکه») دچار خطا شده است.
- مترجم گاه به واژهسازیهای نادرست و بعضاً بسیار شگفتانگیز دست زده است، به عنوان نمونه «صورتواژه» (ص 130) به جای Wortform (= صورتِ کلمه، صیغه) آلمانی word form انگلیسی. نمونههای دیگر: «والانُمون» (ص 125) و «والانمونه» (ص 115) برای prototype / Vorbild (=نمونه اصلی، الگو)؛ «معاصرسازی» (!) برای Zeitigung که مترجمان انگلیسی به temporalizing ترجمه کردهاند؛ «اینجا-وجود» ( ص 273) به جای Da-sein (در ترجمه انگلیسی: Being-here)؛ «خانمانداری» (!) برای das Heimische / the homeliness، در حالی که مترجمان انگلیسی درباره این کلمه را توضیح دادهاند (ص 328): «"Homely" [جای راحت] ترجمه heimisch به معنای "خانگی" است.»
- ظاهراً مترجم فارسی به تفاوت کاربرد «است» و «هست» قائل نیست! یا از آن غفلت کرده و در جایی که مطابق با قواعد دستور زبان فارسی باید «هست» به کار برد، «است» آورده:
- «طوفان تندری عظیمی که در کوهها به راه میافتد، "است"». (ص 84)
- «میگوییم خدا است، زمین است.» (ص 157) به جای «خدا هست، زمین هست».
و یا هردو را آورده و انتخاب هرکدام را بر عهده خواننده گذاشته است (!):
- «فقط به دلیل آنکه ساختمان از قبل است / هست، میتوانیم آن را بیابیم.» (ص 83)
- در صفحه 99 میخوانیم: «نشانههای بسیاری از ظهور این اهریمنپرستی، همصدا با سردرگمی و بلاتکلیفی اروپا در برابر آن و در درون خویش، وجود دارد. یکی از این دست نشانهها، توانفرسایی روح به معنای سوء تفسیر آن است ...»
متن آلمانی:
Für das Heraufkommen dieser Dämonie, in eins mit der wachsenden Ratlosigkeit und Unsicherheit Europa gegen sie und in sich selbst, gibt es mannigfache Kennzeichen. Eines davon ist die Entmachtung des Geistes im Sinne einer Missdeutung desselben ...
ترجمه انگلیسی:
There are many omens of the arising of this demonism, in unison with the growing perplexity and uncertainty of Europa against it and within itself. One such omen is the disempowering of the spirit in the sense of its misinterpretation …
در اینجا، مترجمان انگلیسی Dämonie
(= قدرت قاهر خطرناک) را به غلط به معنی demonism گرفتهاند و مترجم فارسی نیز به پیروی از آنها آن را «اهریمنپرستی» ترجمه کرده است. همچنین در ترجمه فارسی، growing / wachsend (فزاینده) نادیده گرفته شده. کلمۀ disempowering / Entmachtung (= سلب قدرت) نیز به اشتباه «توانفرسایی» ترجمه شده. در صفحه 359 نیز «توانفرسایی ذهن و روح» در ازای Entmachtung des Geistes قرار داده شده است. مترجم اغلب Macht (power) را اشتباهاً به «نیرو» ترجمه کرده است، مثلاً در صفحه 51: «ولی آنچه بیفایده است در عین حال میتواند نوعی نیرو - نوعی نیرو به معنای صحیح کلمه - باشد.» در متن آلمانی:
Aber, was nutzlos ist, kann doch und erst recht eine Macht sein.
این جمله در ترجمه انگلیسی چنین است:
But what is useless can nevertheless be a power – a power in the rightful sense.
در اینجا به هیچ وجه نیرو، حتی «به معنای صحیح کلمه»!! هم منظور نیست، بلکه مقصود قدرت است. همچنین doch (nevertheless) به جای «در عین حال» باید «با این حال» ترجمه شود. البته مترجمان انگلیسی نیز در ترجمه erst recht (= به طریق اولی) به in the rightful sense دچار لغزش شدهاند.
نظر شما