وی عنوان کرد: این کتاب مبنای تئوریک خوبی دارد که تا سالهای آینده میتواند برای کسانی که در حوزه رسانههای اجتماعی پژوهش میکنند، گرهگشا باشد. الان دنیا دارد زیر انگشتان ما و کاربران دیگر تغییر میکند. ماجرای آقای فرخنژاد که اخیرا در اینستاگرام رخ داده است، از همین دست است. امروزه متاسفانه در ایران، در میان سیاستگذاران و برنامهریزان، عباراتی چون اردوگاه خصم، وحشتزدگی اخلاقی، آسیبهای فضای مجازی، درباره فضای مجازی تکرار میشود و این صدا آنقدر بلند است که کسانی درک درستتر از این رسانهها دارند و میتوانند منتقل کنند به محاق رفتهاند. در نتیجه شاهد این هستیم که آن سیاستگذاری لازم و شایسته در این حوزه انجام نمیگیرد.
امیدوارم این کتاب، توجهها را به خودش جلب کند و کمک کند که نگاه عمیقتری به رسانههای اجتماعی صورت بگیرد و کمک کند که ما آن کاربردی که شایسته رسانههای اجتماعی هست کشف کنیم و بهجای جبههگیری و مقاومت در برابر رسانههای اجتماعی و نگاههای آسیبشناختی، بپذیریم که دغدغه بسیاری از سیاستگذاران حوزه فضای مجازی، مثلا در اروپا، پاویسی و تراس و سکولیریتی است. این بحثهای برای ایجاد امنیت در فضاهای تروریسی است و ایجاد یک محیط امن برای تراکنشهای مالی. ما باید به این سه مفهوم برسیم. لازمه این امر این است که نگاهمان را به فضای مجازی و رسانههای اجتماعی تغییر بدهیم.
حسین ساعی دیگر کارشناس این نشست، ناظر علمی ترجمه این کتاب بوده است و اعتقاد دارد که دستکم یک پژوهشگاه درخصوص فضای مجازی تشکیل بشود. ما هنوز رشته کاملا مرتبطی در این حوزه نداریم. در حوزه علوم شناختی عقب هستیم؛ در زمینه مطالعات مرتبط با آیندهشناسی رسانهها عقب هستیم. بیشتر افراد در بخش اقتصادی که در تعابیر آقای دکتر حسنی هم بود و یکی از پربسامدترین مسائل این حوزه هست، ورود کردهاند اما ورود به مطالعات اجتماعی این حوزه بسیار کم است. از سوی دیگر علیرغم اینکه در بالاترین سطوح کشور، تاکیدی بر استراتژیک بودن این حوزه برای کشور وجود دارد، بازهم متاسفانه کسی سرمایهگذاری جدی در این بخش نمیکند.
ساعی میگوید: حتی خود شورای عالی فضای مجازی که اگرچه تلاش کرده است و پژوهشگاه کوچکی را راهاندازی کرده است، اما سرعت تحولات آنها آنقدر کم است که بود و نبودش چندان مؤثر نیست.
اما اگر بخواهیم درباره این کتاب صحبت کنیم، باید بگویم که «فرهنگ اتصال» یکی از پربسامدترین کتابها در این حوزه است و در تاریخ قرن ۲۱ قطعا جزء ۲۰ کتاب برتر این حوزه است. نویسنده کتاب دیگری هم در سال ۲۰۱۸ منتشر کرده که در آن به پلتفرمهای جدید توجه شده است و به آنهم توجه ویژهای شده است.
چندی پیش کتاب «مانوئل کاستلز» را در پژوهشکده فرهنگ و اندیشة اسلامی بررسی میکردیم و من انتقاداتی به آن کتاب داشتم از لحاظ ادبیات علمی آن. برخی از موارد طرحشده در آن کتاب از نظر تجربی کاملا رد شده است. ایشان بحث دیگری را درباره نسبت افزایش استفاده از فضای مجازی و گسترش فضای مجازی و وقوع انقلابهای اجتماعی در برخی از کشورها، داشتند که با مطالعات تجربی کاملا مردود شده است. آن کتاب مدلهایی را در شبکههای «خشم و امید» بررسی میکند که مشخصا در مورد ایران، دوسه مقاله وجود دارد که خلاف آن را توضیح میدهد. چون آن کتاب به اتفاقات سال ۸۸ در ایران اشاره میکند که هرچه فعالیتها در فضای اجتماعی بیشتر شد، تظاهرات کف خیابان کمتر شد.
اما برگردیم به همین کتاب. درباره عنوان کتاب، به نظر من «اتصال» ضعیفترین عبارتی است که میتوان استفاده کرد و پس از آن «شبکه» و بعد چیزهای عمیقتری که بتواند به وضعیتهای اجتماعی اشاره داشته باشد. البته نویسنده از اتصال شروع میکند و سپس به اجتماع و اکوسیستم و چیزهایی شبیه به آن میرسد. انتقاد دیگری که به این کتاب وارد است این است بهزعم من تاکید نویسنده است بر مفهوم پلتفرم؛ مفهوم زیرساخت فراتر از پلتفرم است و اصلا در این کتاب مورد تاکید قرار نمیگیرد. اتفاقا در حوزه سیاستگذاری کشورهایی مثل کشور ما مفهوم زیرساخت میتواند خیلی مهمتر باشد.
دکتر ساعی سپس به ترسی که در صدسال گذشته از رسانههای جدید، در کشور وجود دارد اشاره میکند و ادامه میدهد: الان من فکر میکنم که این ترس، ترس درستی است؛ چیزهایی آمدند که واقعا ترسناک بود و نتایج آن را هم دیدهایم. این مسئله مانند انفجار هستهای است. در کشوری مانند آمریکا، با زیرساختهایی که دارند، انفجار هستهای را در داخل راکتور مهار میکنند و از آن گرما و انرژی استخراج میکنند. وقتی ما آن راکتور و آن زیرساخت را نداریم، اگر بخواهیم از این انرژی استفاده کنیم، انفجار مخربی در کشور ایجاد میشود. همانطور که شده است.
محمد خندان، سخنران بعدی این نشست است و معتقد است انتخاب این کتاب در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی انتخاب خوبی بوده است. او در مورد ترجمه هم میگوید که معادلگذاریها و جملهبندیهایی که در ترجمه بهکاررفته است، حقیقتا قابلقبول است. او اینگونه داد که نویسنده کتاب چهره شاخص و مطرحی است که کتابهای متعددی در حوزه رسانه داشته است و میتوانیم بهعنوان یک متفکر برجسته روی او حساب کنیم. کار او یکی از جامعترین کتابها راجع به رسانههای اجتماعی است. حال باید بپرسیم که چگونه میتوان این شخص و کتاب او را بهعنوان یک آموزگار ببینیم؟ نخست باید گفت که ادعای انتقادی بودن کتاب، اغلب خود را در پرسشهایی نشان داده است که نویسنده مطرح میکند. من اینجا بخشی از این پرسشهای قابل تامل را روخوانی میکنم:
پلتفرمهای منفرد، چگونه بخش خاصی از زندگی روزمره را رمزگذاری و به برَند تبدیل میکنند؟ آنها چه کارکردهایی را مختص کاربر بسط دادهاند؟ و کاربرها چگونه به تفاوت فناوریهای این پلتفرمها واکنش نشان میدهند؟ تاکتیکها و مکانیسمهای پلتفرمهای منفرد چگونه درهم تنیده شده است؟ آنها بر مبنای چه فرضیات ایدئولوژیک یا سیاسی عمل میکنند؟ اینها همه پرسشهای مهمی هستند. نویسنده جای دیگری از بنیانهای ایدئولوژی لایک زدن صحبت کرده است و همچنین میپرسد: چه هنجارهای اجتماعی و فرهنگیای از اکوسیستم رسانههای متصلکننده پشتیبانی میکنند؟
پیوند تکنولوژی با علائق فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، بهراستی پرسش ماست. خلاصه اینکه اگرچه سنی از این کتاب گذشته باشد، اما پرسشهای مهمی را طرح کرده است که کمتر میتوان آنها را زمانمند و منقضی شده دانست.
علاوه بر این نویسنده در بررسی و پاسخ این پرسشها، رویکردی انتقادی یا ترکیبی دارد. درست است که در اینجا از واژه «انتقادی» صحبت کرده است و این میتواند ما را به یاد مارکسیسم یا مکتب فرانکفورت بیندازد، اما نویسنده در جایی به فوکو اشاره کرده است و جای دیگری به ساختارشکنی یا تئوری بلاناماتور. اینها هریک مکاتب و رویکردهای متفاوتی هستند. غرض اینکه نویسنده واژه انتقادی را در منحصرا در معنای چپگرایانه آن بهکار نبرده است.
از نظر نویسنده کتاب فناوریها یا متصلکنندههای اجتماعی، هم میتوانند توانمندکننده باشند و هم بهرهکشی. اینجا جایی است که ما باید از آن بیاموزیم: با یک فرمول ساده نمیتوان با فضای مجازی و فناوریهای فضای مجازی مواجه شد. پیچیدگی وجود دارد. نویسنده تلاش میکند که این پیچیدگی را در ابزاری که برای تبیین برگزیده است بهکار بگیرد. به عبارت دیگر این مسئله مهم در کتاب وجود دارد که نقطه تعادلی که بین لذت کاربر و مقاومت انتقادی وجود دارد کجاست؟
درس دیگری که نویسنده به ما میدهد این است که نباید نگاهی آرمانشهرگرایانه به تکنولوژیهای جدید و اجتماعی داشته باشیم. در این نگاه آرمانشهری، نحوی سخنورزی وجود دارد که معمولا شرکتهای مالک این پلتفرمها آن را ترویج میکنند و به ما میگوید که شبکههای اجتماعی برای ما شفافیت و همکاری به ارمغان میآورند. این گزارهها نگاه کاملا آرمانی و حتی اسطورهای به این شبکهها را ترویج میکند.
مجید سلیمانی مدیر گروه مطالعات رسانه پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی پس از دکتر خندان باز اشارهای به عنوان کتاب کرد و گفت: با مشاهده عبارت «تاریخ انتقادی» انتظار داشتم که با یک کتاب کاملا انتقادی مواجه بشوم، اما واقعیت این است که بحثهای انتقادی خیلی خاصی در این کتاب طرح نشده است. البته شاید پرداخت به شیوههای حکمرانی این پلتفرمها به نحوی بحث انتقادی محسوب بشود، اما فهمی که ما از مطالعات انتقادی داریم حول مباحثی از مکتب فرانکفورت و مطالعات پسااستعماری و حوزههای امپریالیسم است که بحث از آنها در این کتاب نبود.
او نقطه قوت کتاب را در پرداختن به مفهوم پلتفرم رسانهای میبیند و اعتقاد دارد که همین برجستگی میتواند کتاب را زنده نگه دارد. او میگوید همین پرداختن به این پلتفرمهای رسانهای با عنوان «ساختارهای اقتصادی اجتماعی» است که میتواند این کتاب را ادامه بدهد. الگویی که نویسنده برای تحلیل این پلتفرمها استفاده میکند، میتواند در مورد دیگر پلتفرمهایی که اکنون جاافتادهاند استفاده شود.
نکته این است که سرعت تغییر و تحولات بسیار بالا است و ما حقیقتا به آن نمیرسیم. اما گاه چیزهایی را پیدا میکنیم و میبینیم که آنچه امروز با آن روبهرو هستیم، پیشتر در مورد آنها بحث شده است. در مورد رسانههای اجتماعی هم همینطور است و گاه میشود از تحقیقاتی که بر روی پلتفرمهای منقضیشده انجام شده بوده استفاده کرد. چراکه برخی از مسائل در مورد تمام این مدلها قابلتعمیم و همیشگی هستند.
کتاب «فرهنگ اتصال» به ترجمه دکتر حسین حسنی در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است و یکی از منابع مهم در زمینه فضای مجازی و رسانههای اجتماعی محسوب میشود.
نظر شما