مترجم کتاب «تو بیهمتایی» با ایبنا مطرح کرد:
گرایش به کتابهای خودشناسی به دلیل جستجوی شكوفایی فردیت است!
آرزو خوشابی مترجم کتاب «تو بیهمتایی» معتقد است: گرایش مردم به كتابهای موفقیت و خودشناسی موضوع جدیدی نیست و از نهضت عصر نوین تا به امروز قدمتی صدساله دارد. تركیب موفقیت و معنویت بیشتر مورد توجه انسان امروز است كه به نوعی از فضای مادیگرایی و مادیات ناكام و سرخورده و افسرده بیرون آمده است و به دنبال آرامش بیشتر و شكوفاكردن «خود» حقیقی است و نه تقلید از دیگران. درواقع در جستجوی شكوفایی فردیت است.
اما آیا واقعا چنین نگرشی به مسائل آدمی و جستجوی ریشه همه پدیدهها و آسیبها و کمبودها از درون خود او و نگفتن از مناسبات اجتماعی تبعیضآمیز فریب انسان در قالب کتابهای مثبتاندیشی نیست؟ «شجاعت برای بیرون آمدن از منطقه امن»، «رها کردن و بخشیدن آنچه در بیرون از خود آزاردهنده است» و .. که به عنوان رکن اصلی این ژانر روانشناسی شناخته میشوند چه کارکرد و تعریف جامعهشناختی ایفا میکنند و چه معنایی دارند؟ آرزو خوشابی مترجم کتاب «تو بیهمتایی» در گفتوگو با ایبنا به چنین پرسشهایی پاسخ داده است:
کتابهایی مشابه «تو بیهمتایی» که به نوعی در ژانر موفقیت و خودشناسی دستهبندی میشوند؛ بازتولیدکننده یکی از ارزشهای بنیادی سرمایهداری، یعنی رقابت جویی هستند. به این معنا که میگویند انسانها متفاوتاند و هرکس به جایی میرسد نتیجه صلاحیتها، اعتبار و تواناییهای شخصی اوست. در اصطلاح به آن میگویند ایدئولوژی هوش! اینکه در چنین رویکردی مناسبات اجتماعی و تبعیضها نادیده گرفته میشود و حتی در همین کتاب میخوانیم «اینکه روابط بیرونی شما چیست مهم نیست!» هر فرد را به شکلی تربیت نمیکند که هرطور هست بتواند در این جامعه رقابتی خود را بالا بکشد و موفقیت یا شکستهایش هم به صرفا ناشی از ویژگیهای فردی او در نظر گرفته شود؟
جواب سوالی كه مطرح كردهاید برمیگردد به بینش و نگرش ما نسبت به هستی. بر میگردد به جهانبینی ما! از نظر دانش موفقیت، به ویژه دانش موفقیت معنوی، همه چیزهایی كه در بیرون با آنها مواجه میشویم از درون ما نشات گرفتهاند. فیزیك كوانتوم هم همین را میگوید منتها به زبان علمیتر. در واقع همه چیز بستگی به نگاه خود ما دارد. تبعیضها و مناسبات اجتماعی جهان اطراف ما همه انعكاسی از درون ماست و به همین دلیل هر كسی در موقعیت خاصی به دنیا میآید و زندگی میكند. بنابرین نگاه دانش موفقیت هم این است كه این خود ما و درون ماست كه باید تغییر كنیم. شاید اشاره كتاب آسمانی ما (قرآن) به این كه خداوند سرنوشت هیچ قومی را عوض نمیكند مگر آنها خود تغییر كنند (یا سرنوشتشان را تغییر دهند) اشاره به همین نگاه كوانتومی داشته باشد. اساطیر یونان باستان و حضرت مولانا نیز گفتهاند: آنچه در درون است در بیرون است. پس تبعیضها و مناسبات اجتماعی و كلا جهان بیرون ما، بازتاب جهان درون خود ماست.
به همین دلیل دانش موفقیت و معنویت مدرن بر این تاكید دارد كه خود را تغییر بده تا جهانات تغییر كند. «تو بی همتایی» به ما میگوید كه هیچ كسی یا هیچ چیزی عینا مانند تو نیست. اما مانند كدام«تو»؟ مانند «تو»ی حقیقی نیست. توی حقیقی باید جایگاه ویژه خود را بازیابد و شكوفا شود وآنگاه جهان پیرامون تو تغییر خواهد كرد.
فکر میکنید اساسا گرایش مخاطبان به کتابهای خودشناسی و موفقیت و نمونههایی مثل همین کتاب «تو بیهمتایی» بازتابدهنده چه شرایط اجتماعی و روانی خاصی در جامعه است؟
گرایش مردم به كتابهای موفقیت و خودشناسی موضوع جدیدی نیست و از نهضت عصر نوین تا به امروز قدمتی صدساله دارد. تركیب موفقیت و معنویت بیشتر مورد توجه انسان امروز است كه به نوعی از فضای مادیگرایی و مادیات ناكام و سرخورده و افسرده بیرون آمده و به دنبال آرامش بیشتر و شكوفاكردن «خود» حقیقی است و نه تقلید از دیگران. درواقع در جستجوی شكوفایی فردیت است.
همچنین سن روحی و معنوی بشر امروز بالاتر رفته و ناخودآگاه جمعی او جهانیتر شده (در این رهگذر نمیتوان به نقش فضاهای مجازی اشاره نكرد). در نتیجه تجربه كاملتری از «بیرون» دارد و همین سبب میشود كه بخواهد تجربه كاملتری از «درون» هم داشته باشد. تنشهای روانی عصر ما موجب شده كه انسان امروز هرچه بیشتر درباره خود یعنی درباره روح و روان خود بیاندیشد، بنویسد، بخواند و كنكاش كند و در نتیجه ناخودآگاه باطنگراتر و ژرف نگرتر شده است و برای حل تعارضات درونی، رفع تنشها، اضطرابها و افسردگیها و ... بیشتر در روح و روان خود تعمق میكند. آموزههای دینی و معرفتی هم كه خودشناسی را كلید خداشناسی معرفی میكنند به نوعی سبب شدهاند كه افراد بیشتر به سمت خودشناسی و باطنگرایی سوق داده شوند.
این بخشیدن و رهاکردنی که در کتاب از آن نام برده شده؛ در برخی بخشها با عرفان و به ویژه عرفان شرق گره خورده؛ و این بخشیدن با جنگندگی برای رسیدن به اهداف منافات پیدا نمیکند؟ جایی که ما در هند تنها پذیرش را میبینیم و پذیرش! حتی از طرف به حاشیه رانده شدن طبقه و فقیرترینهایشان.
«بخشیدن و رها كردن» منافات و ضدیتی با جنگندگی ندارد، چراكه هریك از این دو در واقع جواب سوالهای متفاوت یا داروی دردهای متفاوتی هستند. جنگندگی برای رسیدن به هدف چیزی جز جد و جهد و تلاش و جنگندگی نیست. اما كدام هدف؟ متاسفانه برای بسیاری از ما انسانها هدف گم شده است. بیشتر ما سرگردانیم و نمیدانیم هدف مان چیست و كجاست. چراكه جلوی راه دیدن و تشخیص هدف زندگیمان را انواع موانع پوشانده و سد كرده است. «بخشیدن و رها كردن» فرمولهای برداشتن موانع هستند. موانعی كه بیشتر درونیاند. اگر ما بتوانیم این موانع درونی را از پیش پا برداریم، طریق و جاده و هدف همگی روشن و آشكار میشوند. انسان در درونش میداند كه چه میخواهد و هدفش چیست اما موانع درونی مانند باورها و قضاوتهای غلط، خشمها و كینهها و زخمهای روانی، شرطیشدگیها و... درون شفاف او را تیرهگون كردهاند.
پس باید به مدد «بخشش و رها كردن» این تیرگی را بزدایید و تیرگی كه زدوده شد ناگهان نور درون او از پشت ابرهای تیره، آشكار شده و راه را روشن میكند و هدف در دسترس قرار میگیرد. اینك: انسان است و ـ هدف انسان است و مبارزه با خواهشهای نفسش كه او را مدام به بیراهه میكشاند و از هدف دور میكند ـ انسان است و ماموریت باطنیاش كه باید برای رسیدن به آن بجنگد و موانع بیرونی را بردارد.
گسترش منطقه امن یکی دیگر از مباحثیست که در کتاب از آن صحبت شده و لازمه دستیابی به اهداف دانسته شده است؛ اینجا هم به نظر میرسد یک مسئله نادیده گرفته شده و آن عدم عدم ثبات و امنیت اجتماعی و روانی و شغلی که با آن روبرو هستیم است؛ در شرایط لرزان اقتصادی و اجتماعی و ... واقعا گسترش منطقه امن راهکاری معقولانه و منطقیست؟ آیا اینجا احتیاط و حفظ حدالاقلهای معاش را باید پشت سر گذاشت؟
هیچكس نمیگوید كه عدم ثبات و امنیت اجتماعی و روانی و شغلی چیز خوبی است! اما تا تك تك ما یا دستكم حدنصاب مشخصی از ما انسانها درست نشویم و درست نیندیشیم نمیتوان بر شرایط لرزان اقتصادی و اجتماعی تاثیر گذاشت یا در مرتبهای بالاتر آن را بهینه كرد. شاید هم بتوان گفت كه بهینه كردن این شرایط دو سر دارد. یا باید تك تك افراد درست شوند یا سیستم گرداننده آنچنان عالی و درست كار كند كه بتواند با اعمال كردن مدیریت عالی، شرایط را بهینه كند. در هر دو حالت ضرورت درست شدن و شكوفا شدن تك تك افراد یا دستكم یك گروه مدیریتی عالی احساس میشود. پس این ما هستیم كه در قالب تك فرد هم اكنون باید شروع كنیم.
ضمن اینكه تاریخ هم گواه است كه بودهاند افرادی كه در محیطهای اجتماعی به ظاهر نامطلوب به اهداف خود و به تحول و دگرگونیهای درونی دست یافتهاند.
«تو بیهمتایی» به ما میگوید كه در هر شرایطی تلاش كن و انگیزهات را از دست نده ـ خودت را شكوفا كن ـ منتظر شرایط بیرونی عالی نمان ـ عمرت را هدر نده ـ اگر در شورهزاری یا در گلستان، باید رویش كنی و جوانه بزنی تا در زمان مناسب به ثمر بنشینی، حتی اگر همه چیز بسیار سخت باشد تو درونت پتانسیل لازمش را داری تا شكوفا شوی.
اما منطقه امن، اصلا یك منطقه واقعی نیست كه شما نگران این باشید كه اگر از آن منطقه بیرون بپریم، در شرایط لرزان اقتصادی به ناگاه به ورطه نابودی كشیده خواهیم شد! برعكس، منطقه امن یك زندان یا قفس خودساخته یا دیگر ساخته است كه ما در اثر شرطی شدگیها و باورهای آموخته شده غلطمان در آن گیر افتادهایم و اسیر شدهایم. قفسی كه به بهانه ایجاد امنیت و به بهای عدم خودشناسی و خودشكوفایی نمیگذارد راههای متنوع را بیازماییم. نمیگذارد آزادی عمل پیدا كنیم و ابتكار به خرج دهیم و میخواهد ما را مانند همه كند. ما را تبدیل به ماشینی محدود كند كه محصولش عینا محصول دیگران باشد. میخواهد فردیت، توانمندی و یكتایی ما را از ما بگیرد و آدم آهنیهایی شبیه به هم به جامعه تحویل دهد. شاید ظاهر این منطقه امن بنظر برسد اما باطنش زندانی است خودساخته كه میلههایش ترس است. ما باید از ترسهای مان عبور كنیم تا به شناخت والاتری از خودمان برسیم و بتوانیم راههای جدید و مؤثرتر را بیازماییم.
روح انسان بزرگ و بیهمتا و یكتاست. روح اشرف مخلوقات است كه میتواند و باید خدایگون شود... اما ما آن را در زندانی به ظاهر امن اسیر كردهایم.
درباره کتاب «تو بیهمتایی»
آنطور که در پشت جلد کتاب نوشته شده کتاب قرار است سفری جسورانه باشد برای یافتن مقصود؛ کشف خود واقعی و عشقورزی بیحد و مرز. کوت بلکسون در هشت فصل به نامهای «جهان در انتظار توست», «آیا جرات داری»، «فقط بگو فکر میکنی واقعا چه کسی هستی؟»، «کار ناتمام»، «بر ذهنت مسلط شو»، «جادهای به ناکجا آباد»، «اعتیاد اصلی»، «امروز روز خوبی برای مردن است»، «اکنون عشق بورزید» و »سفر واقعی آغاز میشود» از مخاطب میپرسد آیا این زندگی که الان میکنید همان زندگی است که به خاطرش به وجود آمدهاید؟ و به او متذکر میشود که اگر نیست، خیلی دیر نشده است. هیچوقت خیلی دیر نیست. متوقفش کنید. جرئت به خرج دهید و بازیهای خطیر بکنید.
کتاب «تو بیهمتایی؛ هدایایی از کائنات» نوشته کوت بلکسون و با ترجمه آرزو خوشابی در ۲۱۵ صفحه و به قیمت ۲۱۰۰۰ تومان توسط انتشارات پندار تابان منتشر شده است.
نظر شما