گفتوگوی تفصیلی ایبنا با نفر اول سومین جایزه "داستان تهران"؛
جای یک بوطیقا برای ادبیات داستانی ما خالیست/اگر ادبیات همه چیز نباشد هیچ چیز نیست
حمیدی پارسا: من به این جمله معروف شدیدا معتقدم که اگر ادبیات همه چیز نباشد هیچ چیز نیست. بنابراین آن دسته که نگاه ابزاری به ادبیات دارند بعید میدانم بتوانند از ادبیات به عنوان ابزار استفاده و بهره مناسب ببرند.
عناوینی از جمله رتبه دوم در بخش داستان سومین جشنواره هنر آسمانی، کسب جایزه اول دومین دوره داستان کوتاه تهران (از میان 1400 داستان) در سال 1394 برای داستان "یاخچی آباد بیمارستان مفرح" ، قرار گرفتن در جمع داستانهای برگزیده سومین دوره جایزه داستان بهرام صادقی در سال1395 برای داستان "کار گِل" و اخیرا کسب جایزه اول، سومین دوره سومین جایزه "داستان تهران"؛ برای داستان "آ سید شریعت موسوی" از دست آوردهای ادبی اوست.
حمیدی پارسا دو رمان به نامهای "کشف المحجوب" و "و قابیل از کلاغ آموخت" را به پایان رسانده است. به بهانه جایزه اول سومین دوره جایزه "داستان تهران" با وی در دو جلسه به گفتوگو نشستیم که حاصل آن از نظر مخاطبان میگذرد:
از آغاز تا کنون داستان کوتاه برای ما از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و با اقبال بهتری مواجه شده. آیا این اقبال به خاطر نبودن تجربه ی رمان درابتدا بوده یا شرایط سیاسی و اجتماعی ما این اقتضاء را به وجود آورده ؟ یا توجه به سنت کهن ادبی ما با نگاه مینیمالی به ادبیات این فضا را فراهم کرد؟
اولا با این جمله شما به طور کامل موافق نیستم که داستان کوتاه در فضای ادبی ما بیشتر مورد اقبال است. اما با شما موافقم که داستان کوتاه گونه ای است که در ادبیات ما مورد اقبال بوده و خواننده داشته. درادبیات داستانیمان از ابتدا هم داستان کوتاه داشتهایم و هم رمان. هدایت اگر داستان کوتاه دارد رمان هم داشته است. قبل از بوف کور تهران مخوف نوشته شده که رمان بوده. نویسندگانی مثل بزرگ علوی و جلال آل احمد هم رمان داشتهاند هم داستان کوتاه. داستان کوتاه ژانر مهمی در ادبیات ما بوده ولی توجه داشته باشید فقط در ادبیات ما به این صورت نبوده. در تمام کشورهایی که ادبیات داستانی در آنها رونق دارد داستان کوتاه هست و مورد توجه قرار میگیرد.
چه اندازه این روند متاثر از انسان ایرانی و هویت ایرانی است؟
بخشی از این روند – اهمیت و اقبال به داستان کوتاه- به این بر میگردد که انسان ایرانی انسانی نیست که حافظه تاریخی بلند مدتی داشته باشد. اگر ما به وضعیت 6 قرن اخیر نگاهی بیندازیم میبینیم که مدام حکومتها و سلسلههای مختلف آمدهاند و رفتهاند. از همین جهت اگر ایران را مقایسه کنیم با کشوری مثل انگلستان میبینیم متفاوت است. بنایراین مردمانی که این گونه هستند طبیعی است که به مقاطع زندگی توجه داشته باشند نه به کلیت زندگی. پس داستان کوتاه میتواند در چنین فرهنگی مورد توجه باشد. البته خیلی از رمانهای ما هم بیشتر داستان بلنداند تا رمان.
برخی داستان کوتاه را در سنت ادبیمان به سبب ویژ گیها یشبه غزل تشبیه کردهاند. موافق این نظرید؟
غزل یک گونه از شعر با مختصات خودش اشت. در مقابل غزل ما مثنوی را داریم که برای بیان تفصیلی یک موضوع بسیار قالب مناسبی است و تعداد ابیاتش هم محدودیتی ندارد. داستان کوتاه از این جهت میتواند شبیه غزل باشد که شما برای بیان روایت قصهات تعداد صفحات و کلمات محدودی در اختیار داری بنابراین لازم است برای بیان داستان از هر کلمه نهایت استفاده را ببری. باید از بین مقاطع مختلف زندگی قهرمانت یک یا دو صحنه یا مقطع را انتخاب کنی. مانند مثنوی نیست که مجال داشته باشی مدام بگویی و یک مطلب را با زبانهای مختلف تکرار کنی. بله. از این منظر داستان کوتاه به غزل شباهت دارد و رمان به مثنوی.
چه عوامی باعث می شود مخاطب امروز سراغ داستان کوتاه برود؟
از جنبههای مختلف میشود به این سوال پاسخ داد. مهمترین دلیلی که مخاطب، داستان کوتاه را انتخاب میکند وجه ادبی داستان است و البته پاسخ به نیازهای زیباشناختی مخاطب. دلایل دیگری هم میتواند باشد. در زندگی امروز چون سرعت مهم است لذا فرمی که زودتر با مخاطب وارد یک تعامل کامل میشود ارجحیت دارد. رازآلود بودن داستان کوتاه، از این جهت که بخشهایی از زندگی را نشان میدهد و به آنها نور میتاباند و بخشهایی دیگر در تاریکی و فضای رمزگونه میماند، از دیگر عوامل جذابیت داستان کوتاه برای مخاطب است. اینها دلایلی است که از جنبه مخاطب میتوانیم به آنها اشاره کنیم. از سمت نویسنده هم دلایل خاصی میتوان بیان کرد.
داستان کوتاه چقدر برای نویسنده میتواند جذاب باشد؟
برای نویسنده هم این رمز و راز جذاب است. چون نویسنده در واقع باید چالشی با خودش داشته باشد و این چالش جذاب است. نویسنده با خودش فکر میکند مثلا از این شخصیت یا موقعیتی که قرار است بنویسم، به کدام قسمت بپردازم و کدام قسمت را در تاریکی رها کنم. کجا را انتخاب کنم که بهترین انتخاب باشد. از این حیث نویسنده میتواند به داستان کوتاه مایل باشد و برای او جذابیت داشته باشد.
علاقه خودتان به کدام گونه است؟
اگر بخواهیم برای خواندن انتخاب کنم رمان را انتخاب میکنم و البته برای نوشتن هم رمان انتخاب من است. رمان برای من جذابتر است. اگر در داستان کوتاه رمز و راز است در رمان عمق وجود دارد. در رمان نویسنده فرصت این را دارد که یک شخصیت یا موقعیت را عمیقا بکاود. و این عمقی که در رمان شکل میگیرد برای من جذاب است.
ما شما را به عنوان داستان کوتاه نویس بیشتر میشناسیم. شاهد این حرف جشنوارههایی است که شما در آنها شرکت کردهاید.
من هم تجربه نوشتن داستان کوتاه دارم و هم رمان. اتفاقا دو رمانی که نوشتم و هنوز منتشر نشدهاند از نظر حجم نسبت به کارهای هم نسلها و هم دورهایهای خودم حجم بیشتری دارد. منتها چون داستان کوتاههای من دیده شدهاند شاید بیشتر با داستان کوتاه شناخته شوم والا بیشترین زمانی که من صرف میکنم برای نوشتن و خواندن مربوط به رمان است.
تفاوتی بین مخاطب داستان کوتاه و رمان وجود دارد؟
نه. این موضوع بر میگردد به سلیقه، ذهنیت و موقعیت افراد. شاید مخاطب رمان تشنگی بیشتری دارد. به این معنا که میخواهد با گستره وسیعی از درام و داستان پردازی مواجه شود.
به عمق رمان از نظر محتوایی اشاره کردید. چه اندازه مطالعه عمدتا غیر داستانی در حوزههای دیگر از قبیل فلسفه، دین، روانشناسی، جامعه شناسی و ... به نویسنده کمک میکند؟ ظاهرا این رویکرد در بین نویسندهها اندک است و ما شاهد آثار سطحی و تنزل یافتهای هستیم. از طرفی کارگاههای ادبیات داستانی بیشتر رویکرد فرمی پیدا کردهاند و جای مطالعات بین رشتهای و ارتباط نویسندهها با دیگر اقشار کم است.
برای من داستان کوتاه و رمان روایت سویههای نادیده زندگی است. هر کدام از ما تجربیاتی داریم و با وجوهی از زندگی آشناییم. اما وجوهی از زندگی هست که برای ما ــ من یا فرهنگ و جامعه ماــ تاریک است. این وجوه در سایهاند، تاریکاند و ما آنها را نمیبینیم. اگر داستان و رمان ما را با آن وجوه تاریک رودررو نکند کار خودش را انجام نداده. نویسنده کسی است که اولا باید وجوه تاریک را ببیند و ثانیا بتواند آنها را نشان بدهد. نویسنده تا وقتی که فقط به تجربیات خودش و مطالعه آثار داستانی دیگران متکی باشد به سختی میتواند یک قدم از آثار دیگران جلوتر برود. نویسنده وقتی میتواند یک قدم جلوتر از دیگران بایستد که عمیقا در حوزههای مختلف مطالعه داشته باشد. در فلسقه، دین، روانشناسی، جامعه شناسی و فرهنگ. بخشی از مطالعه مطالعه کتابخانهای و خواندن کتاب است، بخشی مطالعه میدانی و غیر کتابخانهای. ممکن است نویسنده از ورای دیدن آدمها مطالعه روانشناسی داشته باشد. به نظرم نویسنده تفاوتی با فیلسوف ندارد. جز این که نویسنده اثر داستانی خلق میکند و فیلسوف این کار را نمیکند. یعنی انتظار میرود نویسنده مثل یک فیلسوف عمیق باشد.
میدانم که در حوزه نظریه و نقد ادبی هم به طور جدی فعالیت میکنید. ادبیات ما از این حیث با فقر مواجه است. چرا به این موضوع گرایش پیدا کردید؟
من اگر بخواهم به علائق خودم اشاره کنم میتوانم از ادبیات، فلسفه، دین و هنر نام ببرم. وقتی ادبیات و فلسفه را در کنار هم میگذاریم ارتباط این دو هم میتواند جذاب باشد. حوزه ارتباط این دو میشود نظریه های ادبی و مباحث مرتبط با نقد هنر و نقد ادبیات. یکی از مشکلاتی که ما در ادبیات داستانی داریم عدم آشنایی با نظریه ادبی و فقدان نظریه ادبی است. این آسیب من را به این سمت سوق داد که باید به این موضوع فکر کرد. الان شاید نتوانیم نظریه ای برای ادبیات بیان کنیم اما می توانیم فکر کنیم در این فضا. این سوال برای من جدی است که آیا ما میتوانیم از سنت ادبی و سنت فلسفی خودمان برای ادبیاتمان به نظریهای برسیم. البته در سنت ما برخی از ادیبان و حکما نگاههای مفصل و عمیقی به ادبیات دارند اما جای یک بوطیقا برای ادبیات داستانی ما خالیست. من به اندازه بضاعت خودم به این موضوع میاندیشم و مطالعه میکنم. به نظرم باید در فضای ادبی ما به این موضوع فکر شود.
از دین به عنوان یکی از علایق تان صحبت کردید. چقدر متون دینی و مقدس به نویسنده می تواند کمک کند؟
متون دینی حتما به کار نویسنده میآید. فارغ از این که ما به این متون معتقد باشیم یا نه. از منظر یک نویسنده وقتی به آنها نگاه میکنیم این متون سراسر پر از ایدههای ناب و جذاب و پر از اندیشه است. این اندیشه همان گوهری است که نویسنده به آن نیاز دارد. یکی از مهمترین منابع برای اندیشه همین متون دینی است که میتواند نویسنده به آن مراجعه و با آن گفتوگو کند و حاصل این گفتوگو در اثر داستانی دیده شود.
حالا که از دین و ادبیات حرف میزنیم تعریف شما از ادبیات دینی چیست؟ چه متنی را لزوما دینی میدانید؟
با دو رویکرد میتوان به ادبیات دینی نگاه کنیم. رویکرد اول اینکه بگوییم ما اصلا ادبیات و رمان دینی نداریم چون وقتی دین را به یک امری اضافه میکنیم به این معناست که دین در رابطه با آن امر گزاره های ایجابی داشته باشد. دین در این مورد گزاره ایجابی ندارد لذا میتوان نتیجه گرفت که ما ادبیات دینی یا رمان دینی نداریم. رویکرد دوم اما میگوید ما ادبیات دینی و داستان دینی داریم. اگر از این منظر به ادبیات نگاه کنیم تعریف من این است که داستانی داستان دینی است که در جهت هدف دین حرکت کند. هدف دین در نهایت هدایت انسان است، حرکت انسانها از ظلمت به سمت نور. اگر رمانی موجب این اتفاق شود و به مخاطب آرامش دهد و او را به سمت نور هدایت کند این رمان میتواند رمان دینی باشد.
اگر یک متنی – مشخصا متن مورد نظرم متن ادبی و رمان است - در پی انتقال یک گزاره عام مثل راستگویی باشد و از طرفی دین هم به آن گزاره توجه داشته باشد و آن را تایید کند آیا آن رمان دینی خواهد بود؟
خیر. ببینید برخی از گزاره های عام اخلاقی هستند که هر انسانی به آنها معتقد است. ما میگوییم این نوع گزارهها حسن و قبح ذاتی دارند. منتها دین از یک منظر دیگر به این گزارهها نگاه میکند. دین میگوید اگر امری خوب است به واسطه آن است که خدا به آن امر کرده و اگر امری بد است خدا آن را نمیپسندد. بنابراین نیت مولف نقش دارد و مهم است. وقتی میگوییم ادبیاتی دینی است که مولف آگاهانه در این راستا حرکت کرده باشد.
از دین و هدایت صحبت کردیم. آیا هر اثر دینی موجب هدایت مردم خواهد شد؟
خیر. قرآن هم این گونه نیست. قرآن میگوید این کتاب باعث هدایت عدهای و گمراهی عدهای میشود. نمیتوانیم بگوییم یک متنی داریم و این متن باعث هدایت همه آدمها میشود. این که مخاطب از متن چه تاثیری می گیرد به علل مختلفی وابسته است. این که انسانها چه تجربیات، آگاهیها، زیست و نگرشی دارند باعث برداشتهای متفاوت از یک متن میشود.
به جریان ادبی قم بپردازیم. به نظر می رسد ادبیات قم با توجه به تلاش هایی که نویسنده ها انجام داده اند جایگاهی در ادبیات ایران برای خودش پیدا کرده است و روند رو به رشدی دارد. راجع به این جربان برایمان بگویید.
من خیلی با تفکیکهای این شکلی که ادبیات قم، ادبیات تهران، اصفهان و... موافق نیستم. همه فضای ادبیات را باید با هم ببینیم. بله در شهر قم تجربه های خوبی اتفاق افتاده. آثار قابل توجهی از نویسندهها منتشر شده و این امید وجود دارد اگر نویسندهها استمراری داشته باشند در آینده بیشتر از آنها بشنویم و یک جریان شکل بگیرد.
طلاب بخشی از این جریان را شکل دادهاند. از ملزومات دنیای طلبگی تبلیغ است. اقبالی که در جامعه حوزوی به وجود آمده به نظرتان در صدد استفاده ابزاری از این فضا نیست؟
من نمیدانم هر نویسنده چه نیت و هدفی دارد. ممکن است برای یک عده ادبیات بیش از یک ابزار نباشد و برای عده دیگری فراتر از این باشد و رویکرد ابزاری به آن نداشته باشند و ادبیات برایشان جدیترباشد. هر دو وجود دارد. من به این جمله معروف شدیدا معتقدم که اگر ادبیات همه چیز نباشد هیچ چیز نیست. بنابراین آن دسته که نگاه ابزاری به ادبیات دارند بعید میدانم بتوانند از ادبیات به عنوان ابزار استفاده و بهره مناسب ببرند.
وقتی به رمان نگاه میکنیم میبینیم که رمان محصول جامعه مدرن است و مدرنیته یک گسست تمام عیار با سنت دارد. رمان از عدم قطعیت، انسان تنها، شک، تردید و گزارههای دیگری صحبت میکند. گاهی ایجاد شبهه میکند اما در مقابل، دین از قطعیت حرف میزند، جای شک و شبهه باقی نمیگذارد و به دنبال حل مساله است. کسی که دغدغه دین دارد و از منظر دین به پیرامون خودش مینگرد چگونه این تناقض را با ادبیات مدرن به سرانجام میرساند؟
برخی پیش فرضها را ما مدام تکرار میکنیم در حالی که میتوان از خود این پیش فرضها سوال کرد. این پیش فرضها به این راحتی و قطعیتی که بیان میشود نیست. مثلا اینکه رمان محصول دنیای جدید است، امانیستی است، بنابراین همواره باید چنین باشد. خب این ماجرا به این قطعیتی که بیان میشود نیست. اگر یک اثری در دورانی شکل میگیرد که دوران سیطره علم است نه دوران سیطره ی دین این بدین معنا نیست که همواره این اثر چنین کارکرد و شکل و شمایلی داشته باشد. ما پیش از شکل گیری رمان قالبهایی برای قصه گویی داشتهایم. مثلا نمایشنامه و قصههای بلند داشتهایم. قصههایی شبیه هزار و یک شب و امثالهم. در یک برههای رمان و سینما شکل میگیرد. فرمها و قالبها در یک زمانهایی شکل میگیرند و این به آن معنا نیست که همواره به همان شکل و گونه بمانند. من برای این حرف از باختین کمک میگیرم. او در کتاب تخیل مکالمهای میگوید رمان یگانه گونه ادبی فرجام نیافته است. یعنی رمان گونهای است که همه استعدادهایش بالفعل نشده. لذا قابل تعریف هم نیست و هنوز امکان وقوع شکلهایی جدید برای آن فراهم است. نکته دوم این که نه رمان لزوما ناشی از عدم قطعیت است و نه دین لزوما سرتاسر بیانگر قطعیت است. اتفاقا دین بسیار گشوده است. نقطه نمیگذارد برای پایان. بله، یک سری حقایق را قطعی بیان میکند اما آن حقایق به اصطلاح در جیب ما که نیستند. مواجهه ما با آن حقایق برای ما مطرح است و هر روز میتواند شکل متفاوتی به خود بگیرد. ما با ظهور و تجلی حقایق مواجهایم و این گونه نیست که یک تجلی همواره باشد. درست است که حقایق قطعی است اما ما مواجهههای گوناگونی با آن داریم.
یک سوالی که خیلی کلیشه ایی است اما به نظرم سوال مهمی است این است که چرا می نویسید. چرا ادبیات و رمان. به هر حال اگر اهل نوشتن اید که هستید گونه های دیگری برای نوشتن وجود دارد.
واقعیتش این است که این سوال را از خودم خیلی میپرسم. میتوانم کارهای دیگری انجام دهم که ثمرات خاص خودش را داشته باشد. تنها دلیلی که برایم روشن است این است که دوست دارم داستان بنویسم. وقتی مینویسم حال بهتری دارم. آرامش بیشتری پیدا می کنم. اگر یک روزی احساس آرامش برایم نیاورد احتمالا دیگر ننویسم.
برگردیم به بهانه این گفتؤگو که برگزیده شدن شما به عنوان نفر اول جایزه داستان تهران است. آن هم دوبار پیاپی. جدای از این که حتما داستان شما از یک سطح قابل قبولی برخوردار بوده اما واقعا داستان جشنوارهای لم خاصی دارد؟ سلیقه داوران دستتان آمده؟ اگر چیزی هست به ما هم نشان بدهید.
مواد لازم برای یک داستان جشنوارهای... این چیزهایی را که میگویم مخلوط کنید حتما برنده خواهید شد. (این ها را با لبخند میگوید). من واقعا وقتی مینویسم به مخاطب، جشنواره و سلیقه داوران فکر نمیکنم. من کلا با جمعهای ادبی خیلی آشنا نیستم. من مثلا با خانم مرشدزاده، خانم طباطبایی، آقای خدایی و محقق که داوران این دور جایزه تهران بودند هیچ آشنایی ندارم. من از این بزرگواران یک صفحه هم داستان نخواندهام. لذا اصلا به سلیقه آنها آشنا نیستم. هیچی نمیدانم. فقط میدانم خانم مرشدزاده، چادر سر میکند و خانم طباطبایی خیر. در همین حد هم در باره آقایان محترم. جمع اینها هم متعلق به یک جریان نیست که من بگویم این جریان را شناختم و داستان را نوشتم. من فکر میکنم اگر نویسنده بخواهد موفق باشد باید شبیه خودش داستان بنویسد. اگر نویسندهای نگاه خودش را بنویسد موفق خواهد شد. به نظرم یکی از دلایل موفقیت-اگر داشتهام- به خاطر تفاوت جهان زیسته من با دیگران است. من تقریبا آثار هم نسلانم را نخواندهام. هر چندآثار خوب و مفیدی هم وجود دارد در بین آنها. بیشتر از مطالعه داستانی به مطالعه غیر داستانی میپردازم. برای من خواندن تاریخ، فلسفه، عرفان و هنر جذابتر است و فکر میکنم این خوانشها در اثر من خودش را نشان داده است.
شما یک انزوایی دارید. به عدم ارتباط با محافل ادبی اشاره کردید. این انزوا به شما کمک کرده؟
قطعا هم کمک کرده و هم به من ضربه زده است. بالاخره در جمعهای ادبی آدم یک چیزهایی یاد میگیرد. قبلا ارتباط داشتهام الان کمتر شده. حضور زیاد در این جمعها ونشستن طولانی با آدمهای محدود آدمها را شبیه هم میکند. بعد از یک مدت دغدغهها و فکرها و نوشتههای آنها مثل هم میشود و بوی تکرار و کهنگی به خودشان میگیرند.
داستان جمالزاده را پیش رو داریم برای این جشنواره کاری ارسال کرده اید؟
نه.با اینکه یک داستان جدید دارم که از قضا در اصفهان قدیم میگذرد اما ترجیح دادم آن را ارسال نکنم.
خیلی از داستان نویسهای خوب در داستان تهران شرکت میکنند. یکی از شرایط جشنواره استفاده از المانهای شهری تهران است و اتفاقهایی که نوعی با تهران مرتبط اند. بالطبع تهرانیها به واسطه تجربه زیستهای که دارند بهتر میتوانند از فضای تهران استفاده کنند و داستان بنویسند. شما ساکن قماید. تجربه سکونت در تهران را ندارید. چه عاملی باعث شد در جایزه تهران موفق شوید؟
اول این که مهمترین عامل در یک جشنواره ادبی، ادبیت متن شماست. درست میفرمایی، کسی که در مورد موضوعی مینویسد باید با آن موضوع آشنا باشد. راههای آشنایی اما متفاوتند. یک راه تجربه مستقیم است. همه راهها به تجربه مستقیم ختم نمیشود. راه دیگر تجربه غیر مستقیم است. خواندن کتاب، سفرنامه، زندگی نامه. دیدن فیلم، دیدن عکس، گفتوگو با آدمها. من برای داستان«آ سید شریعت موسوی» که در این دوره برگزیده شد نزدیک به 10 بار رفتم بازار تهران. دیدم، قدم زدم، با فروشندهها صحبت کردم، غذا خوردم، اما داستان من در سال 1320 میگذرد. تجربه آن زمان امکان پذیر نبود لذا برای این بخش باید به زندگی نامهها و تاریخ مراجعه میکردم.
چه دلیلی دارد برای داستان تهران بروید 10 بار بگردید، مطالعه کنید تا نهایتا یک داستان برای جشنواره ارسال کنید. همین قم با استفاده از تجربه زیسته خودتان یک داستان خوب مینوشتید و به آرامشی که از بودن با ادبیات به آن اشاره کردید لذت میبردید؟ چه انگیزه باعث شد داستان برای جشنواره بفرستید؟
اولا این که جشنواره خودش انگیزه است. نکته دوم این که من را وارد فضایی میکند که برای من جدید و نو است و کمک میکند به غنی شدن تجربیات من. نکته دیگری که برایم جالب است برخورد دیگران مخصوصا داوران نسبت به اثرم است. وقتی داستانی را تمام میکنم نسبت به آن دلزده میشوم. احساس میکنم کار خراب شده. وقتی میبینم داوران که آدم های حرفه ای هم هستند اثر را تایید میکنند متوجه میشوم که کار خیلی بد نبوده.
از پیشینه ادبی خودتان بگویید.
من از سوم دبیرستان چیزهایی شبیه داستان مینوشتم. از 83 جدی تر به ادبیات نمایشی پرداختم. بعد ادبیات داستانی برایم جذابتر شد. همیشه مینوشتم ومیخواندم. در اینکه کاری را به چاپ بسپارم قدری وسواس دارم. بیشتر تجربههای نوشتنم در مدرسه اسلامی هنر بوده.
نظرات