یکی از اقداماتی که در اساسنامه بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان آمده است، تربیت نیروهای کارآمد و کمک به استعدادهاست. در این راستا چند سالی است که دورههای آموزشی مختلفی در این موسسه برگزار میشود. ایده اولیه این دورهها از کجا به وجود آمد؟
ایده برگزاری دورههای آموزشی را من از همایشی که در روسیه دعوت بودیم، الگوبرداری کردم. بعد از آن این ایده را بومی کردیم و با کمی تغییر به اجرای آن پرداختیم. آنها در آستراخان، نویسندگان جوان را در کنار مراسم اصلی خود آوردند تا شور و هیجان را به آن برنامه بیاورند و از طرفی به نوعی به آنها کمک کنند تا اتمسفر تعاملات حرفهای ها را نیز تجربه کنند.
چنین شرایطی در گذشته در کشور خودمان وجود نداشته است؟
شرایط امروز با گذشته بسیار متمایز است. من به خاطر دارم که روزگاری جوانها برای آنکه بتوانند امثال مصطفی مستور و احمد دهقان و رضا امیرخانی را ببینند، باید پرسوجو میکردند تا ببینند که این عزیزان کجا کارگاه یا سخنرانی دارند؛ بعد بروند در آن مکان تا کلاس تعطیل شود و برای او دست تکان بدهند. در آن زمان که شرایط مثل امروز آسان نبود. اما امروز بچهها با حضوری ساده در این دورههای آموزشی در دو روز به یکباره با 20 استاد درجه یک ارتباط برقرار میکنند.
در یک دوره دو روزه چه اتفاقی قرار است رخ دهد؟
این دیدار دو روزه مثل یک آمپول دوپینگ میماند و به ادبجو شوک وارد میکند؛ در دو روز که نمیشود همه چیز را یاد گرفت. در واقع این نشست باعث سرعت گرفتن انگیزهها برای طی کردن مسیر موفقیت میشود. برای مثال فردی که قرار بوده مسیر موفقیت را در 10 ساله طی کند با دیدن این افراد و صحبتهای آنها انگیزه میگیرد و این مسیر را دو ساله میرود. البته بعضیها هم در اثر این شوک میسوزند و از بازی حذف میشوند؛ یعنی این افراد با واقعیت روبهرو میشوند و به سراغ هنر یا حرفه دیگری میروند که به نظر من در هر دو حالت به نفع افراد است.
این دورهها چند سال است که برگزار میشود؟
این سومین سالی است که این دورهها برگزار میشود.
آیا شما که این افراد را آموزش میدهید، برای انتشارشان هم از آنها حمایت میکنید؟
ایده من تصاحب این آدمها نیست. مجموعه حاکمیتی باید کاری را انجام دهد که مجموعههای خصوصی نمیتوانند انجام دهند. دلیل این دیدگاه هم مشخص است؛ به نظر من اگر کاری را مجموعه خصوصی میتواند انجام دهد، باید اجازه دهیم تا آن کار را بدون مشکل پیش ببرد و مزاحم آن نشویم. استفاده صحیح از بیتالمال آن است که ما در دستگاه حاکمیتی کاری را انجام دهیم که بخش خصوصی به هر دلیلی از انجام آن عاجز است. به همین دلیل ما چاپ رمان را در بنیاد تعطیل کردهایم و به اعتقاد من معنی نداشت که بنیاد به عنوان یک نهاد دولتی به دنبال یک اثری برود که بخش خصوصی هم به دنبال آن است و من از جیب دولت 5 میلیون بیشتر به آن نویسنده بدهم و به این شکل در رقابت با او موفق شوم. در واقع در این رقابت من با پول نفت بخش خصوصی را زمین میزنم. من در بنیاد جلوی انتشار آثاری را گرفتم که بخش خصوصی میتوانست آن را منتشر کند و به نظرم این کار درستی بود. اما در همین بنیاد ما یک مجموعه 10 جلدی گامبهگام تا داستاننویسی منتشر کردیم که بسیار مجموعه خوبی است و شاید برای بخش خصوصی کار بسیار سختی باشد تا چنین مجموعهای را منتشر کند.
پس تلاشی برای حفظ این افراد ندارید؟
ما اهل گروه و دارودسته نیستیم؛ درست برخلاف بعضی از ناشران که دارودسته راهانداختهاند و با روشهای متعدد، عجیب و غریب سعی میکنند تا کارآموزان و مرتبطین خود را حفظ و مدیریت کنند تا صاحب کتابهای آنها نیز باشند. ما در بنیاد به همه، به جز کسانی که میآیند توهین میکنند و شئونات قانونی را رعایت نمیکنند، خدمات میدهیم. در کل این کارگاهها یک دورهای است که شبیه قیف میماند و اینها هر مرحلهای که میگذرد، کارشان سختتر میشود. ما تا به امروز چهار دوره پیشرفته داستان کوتاه داشتهایم که از این میان حداقل 16 نفر صاحب کتاب شدهاند.
با همه این تفاسیر این افراد دوره دیده را به ناشران معرفی نمیکنید؟
شما میدانید اینکه یک نفر وارد فضای حرفهای نشر شود، کار سادهای نیست و همین الان اگر کسی کتاب آماده داشته باشد، باید یک سال در میان ناشر بدود تا بتواند آن را چاپ کند؛ اما این بچهها به واسطه این رفت و آمدها هم اعتمادبهنفس پیدا کردهاند و هم از آن طرف وقتی ناشر میبیند که یک نفر به این اندازه دوره دیده است، با آنها کنار میآید و روی آن هزینه میکند. ما دوره پیشرفته رمان هم داشتیم که این دورهها با حضور احمد دهقان به نتیجه رسید و چند نفر از همین افراد امروز صاحب رمان شدهاند. ما به روش گلخانهای با این افراد برخورد نکردیم و حتی این افراد را به جایی معرفی نمیکنیم؛ چراکه باید این مرحله را بگذرانند و بروند یاد بگیرند که در بازار چطور میتوانند کتابشان را معرفی کنند. ما نمیتوانیم برخورد گلخانهای با نویسنده جوان داشته باشیم و آب، نور و شرایط محیطی را فراهم کنیم و توقع داشته باشیم که شش ماه بعد نویسنده تحویل جامعه بدهیم. علاقهمندان به نویسندگی باید بدانند که در همین شرایط سخت باید رشد کنند. گاهی در این فضا توفان میآید، گاهی باد میزند و گاهی باران میبارد. البته من بعد از چاپ اثر حاضر هستم که برای این عزیزان رونمایی بگیرم؛ اما حاضر نیستم که در پروسه چاپ کمکشان کنم.
پس این رمانی که با آرم بنیاد ادبیات داستانی در انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد و جایزه پروین را هم گرفت به چه شکلی بود؟ آیا این خلاف صحبتهای شما نیست؟
این اثر برای قدیم است. اگر بخواهم به سوال شما پاسخ دقیق بدهم باید بگویم که در گذشته بنیاد یک سری از آثار را خریده بود و این آثار را خودش چاپ میکرد و میفروخت. یعنی من با ورودم به بازار باید دم و دستگاهی برای نشر درست میکردم که این موضوع، کار بسیار حرفهای و سختی است و احتیاج به تلاش بسیار زیادی دارد. من همه این کارها را از بنیاد خارج کردم. یعنی در حال حاضر ما حق مالکیت یک سری کتاب را داریم و قرار بود این کتابها را خودمان منتشر کنیم؛ اما در حال حاضر و با توجه به توافقات انجام شده آن کتابها را با کاغذ، انبار و پتانسیل فروشگاههای، مجموعهای دیگر منتشر میکنیم. ما در توافقنامهای که در اردیبهشت 94 با انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کردیم، چاپ این کتابها را به آنها واگذار کردیم و آن کتابی که مد نظر شماست نیز در همین مسیر تولید شده است.
انتشارات علمی و فرهنگی هم نشر دولتی است. پس تفاوتی حاصل نشده، قبول دارید؟
من با دولتی یا غیر دولتی بودن نشر کاری ندارم و مشکل اصلی من کار نشر از سوی یک موسسه است. حرف من این است که من به عنوان بنیاد شعر و ادبیات و به وسیله پول نفت نباید بیایم و نشر خصوصی را زمین بزنم. حالا ناشر دولتی در همان پارادایمهای نشر مشغول کار نشر است. باید توجه داشته باشید که در حال حاضر دو دسته آثار در بنیاد وجود دارد. دسته اول آثاری است که از قبل خریداری شده و ما طی توافقنامهای چاپ آنها را به انتشارات علمی و فرهنگی واگذار کردیم و دسته دوم کتابهایی است که این روزها از سوی داستانآموزان و ادبجویان چاپ میشود که خود آنها پیگیر کارها هستند. البته بچهها اصرار دارند که ما در پروسه چاپ آنها را کمک کنیم و ما نیز اصرار داریم که کمک نمیکنیم و این کمک نکردن عین کمک کردن ماست.
برای تبلیغات آثار این کارآموزان چه کاری انجام دادهاید؟
ما بعد از دورههای لازم با این بچهها یک کتابی به اسم «قرار ساعت 22» را منتشر کردیم که از هر کدام از این افراد یک داستان در آن منتشر شده است. این روش عین روش کارگاههای آموزش داستاننویسی خلاق آمریکاست. بعد از چاپ، نسخههایی از کتاب «قرار ساعت 22» را برای تمام ناشرانی که در حوزه ادبیات داستانی کار میکنند، ارسال کردیم و به آنها گفتیم که این بچهها همه آموزش دیدهاند و این نیز نمونهای از آثار آنهاست و سندی برای تایید تواناییهای این علاقهمندان به داستاننویسی. حال نوبت دوستان ناشر است که اگر علاقهای دارند به سراغ این افراد بروند. جالب است که بدانید از میان ناشرانی که برای آنها کتاب فرستادیم، تنها نشر نیستان این موضوع را پیگیری کرد. همانطور که در صحبتهای قبل مطرح کردم، من قصد ندارم تا از این فضا سوءاستفاده کنم و از این افراد برده بسازم. من وظیفه آموزش داشتم و این کار را انجام دادهام و آینده به خود این افراد بستگی دارد.
در سالهای گذشته جایزهای وجود داشت به نام «گام اول»، آیا قصد ندارید تا برای حمایت از همین بچهها و کسانی که کتاب اولی هستند، این جایزه را مجددا راهاندازی کنید؟
وقتی من به بنیاد آمدم تازه داشتند درباره جایزهها تصمیم میگرفتند و من در جریان تصمیمگیری جوایز نبودم و بعد از مدتی به من ابلاغ شد که شما باید جوایز سهگانه را برگزار کنید. «گام اول» نیز در همان تصمیمات حذف شد و به نظر میآید که تصمیم اشتباهی هم نبود؛ چراکه وقتی یک نفر با کتاب اول خود قصد جایزه بردن دارد، توانش را در همین جایزهها میتواند محک بزند؛ کمااینکه ما در جایزه جلال افرادی مانند نسیم مرعشی، داریوش احمدی و مریم جهانی را نیز داشتیم که با کتاب اول به موفقیت رسیدهاند. باور کنید در داوریهای جلال داورها نمیدانند که کتاب برای چهکسی است یا از سوی کدام ناشر منتشر شده یا کتاب چندم نویسنده است. به نظر من ایجاد جایزهای برای کتاب اولیها پرداختن به همان فضای گلخانهای ادبیات است. از طرفی کسی که واقعا کتابش شرایط رقابت با سایر اثرها را نداشته باشد و سه ماه بعد از انتشار آن بیاید و جایزه بگیرد، شاید دچار مشکل خاک صحنه نخوردن شود. از آن طرف هیچ منطقی هم وجود ندارد که ما جلوی این افراد را بگیریم و بگوییم که چون این کتاب اول آن نویسنده است، نباید جایزه بگیرد. بنابراین اگر کتابی شرایط برگزیده شدن را داشته باشد، خوشحال میشویم که این اتفاق برای آن رخ دهد.
از این موضوع و این وظیفه بنیاد فاصله بگیریم. آیا شما بعد از گذشت نزدیک به 5 سال از شروع فعالیتهای خود در بنیاد، انتقادات را هم شنیدهاید؟
تمام کسانی که امروز منتقد ما هستند، قبل از ما اختیارات و دسترسیهایی داشتهاند برای کارهایی که امروز ما انجام دادهایم؛ اما انجام ندادهاند و امروز هیچ کدام نمیتوانند عملکرد خودشان را با ما قیاس کنند. ما فراموش نمیکنیم که جایزه جلال در دورهای که رو به قبله شده بود،جایزهای بود که امثال مجید قیصری، مصطفی مستور و رضا امیرخانی نامزدی خود را در آن رد میکردند. آن هم در شرایطی که میزان جایزه جلال در آن زمان 110 سکه بهار آزادی بود. شما حتما به خاطر دارید که جشنواره شعر فجر پیش از آنکه به بنیاد واگذار شود گاهی چند ماه وقت یک معاونت وزارتخانه را میگرفت؛ اما امروز این جایزه به یک فعالیت عادی و راحت تبدیل شده است و میبینیم که بدون کوچکترین مشکلی برای بدنه وزارت ارشاد، برگزار میشود.
در این سالها بخشی از فعالیتهای آموزشی بنیاد به صورت مجازی انجام میشود. دلیل افزایش فعالیتهای مجازی بنیاد چیست؟
همانطور که در همه جای کشور مشکلات مالی وجود دارد، در بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان نیز شرایط به همین شکل است و شما به خوبی میدانید که وقتی در مملکت ما مشکل مالی پیش میآید، در ابتدا هزینههای فرهنگی کاهش پیدا میکند و بعد دوستان به سراغ سایر حوزهها میروند. در شرایط فعلی ما نمیتوانیم نمایندگیهای استانی داشته باشیم و واقعا علاقهای هم به این کار نداریم؛ چراکه گسترش بروکراتیک بیش از آن که به کمک سازمان بیاید، جلوی دست و پای آدم را میگیرد. در همین راستا ما آمدیم تا عدالت حضور را تا حد امکان با زیرساخت غیرفیزیکی و مجازی فراهم کنیم. شما به خاطر دارید که یک زمانی استفاده از امکانات مجازی پیچیده بود و فرد برای ارتباط با آن باید کار سختی را انجام میداد؛ اما امروز شرایط به آن شکل نیست و هر فردی خیلی راحت با یک گوشی تلفن همراه به هر گوشه جهان سرک میکشد. در شرایط فعلی فضای مجازی مطالبه مردم است و امروز مردم علاقهمند هستند که همه کارهای خود را در آن فضا انجام دهند. پایگاه نقد شعر و نقد داستان یکی از این فضاهایی است که از فرصت و ظرفیت فضای مجازی استفاده میکند و به جرات میگویم که نمونه آن در دنیا وجود ندارد.
این پایگاه چه فرصتی را برای علاقهمندان به داستاننویسی که در محیطی غیر تهران ساکن هستند، فراهم کرده است؟
با استفاده از این ظرفیت هر فارسیزبانی در هر کجای عالم که به اینترنت دسترسی داشته باشد، میتواند اثرش را برای این پایگاه ارسال کند و بعد از گذشت چند روز نقد آن را بخواند. اصلا امتیاز نقد اثر برای نویسندگان و شاعران به کنار، شما تصور کنید که این پایگاه فرصتی است که هر فردی به وسیله آن میتواند هر صبح که از خواب بیدار میشود، به سراغ یکی از این پایگاهها برود و چند نقد جدید درباره شعر یا داستانی بخواند.
استقبال از این دو پایگاه به چه میزان است؟
تا به امروز حدود 2300 نفر در پایگاه نقد شعر و 1000 نفر در پایگاه نقد داستان عضو شدهاند. جالب است که بدانید هر کدام از این پایگاهها توسط یک نفر اداره میشود. یعنی در یک طرف ماجرا احسان رضایی و در طرف دیگر غلامرضا طریقی نشسته است.
دیگر برنامههای شما برای عدالت توزیع فرهنگی چیست؟
ما کارگاههای مجازی داستان و شعر هم داریم که افراد از هر کجا که باشند، میتوانند در این کارگاهها شرکت کنند. ما یک بار یک حساب سرانگشتی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که تا به امروز حدود 1000 نفر از دورههای ما استفاده کردهاند. من در ابتدا فکر میکردم که این آمار کم است؛ اما بعد از رصد به این نتیجه رسیدم که واقعا همین تعداد آدم در کشور هستند که ادعا یا احساس استعداد ادبی دارند. در دورهها و کارگاههای حضوری هم بیش از هشتاد درصد ظرفیت را برای شهرستانیها گذاشتهایم.
افرادی که ادعا یا احساس استعداد دارند؟ این موضوع را بیشتر توضیح میدهید؟
افراد ادبی امروز به دو دسته تقسیم میشود. دسته اول کسانی هستند که چند کتاب منتشر کردهاند و ادعا دارند که نویسنده هستند و دسته دوم کسانی هستند که میگویند ما استعداد هستیم؛ اما به ما توجه نمیشود. به نظر من امروز دیگر کسی در کشور نمیتواند ادعا کند که چرا به من توجه نمیشود؛ چراکه حداقل توجه به هر فرد علاقهمندی انجام میشود.
یکی دیگر از وظایف بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان که در اساسنامه آن هم آمده است، جریانشناسی رصد و تحلیل وضعیت ادبیات داستانی کشور است که من فکر میکنم بخش «آتیه داستان ایرانی» در همین راستا ایجاد شده است. کمی درباره این بخش توضیح دهید.
از دورهای که من به جایزه جلال آمدم، هر سال بخشهای ویژهای را داشتیم تا از ظرفیت جایزه جلال برای توجه به بخشهای دیگر استفاده کنیم. امسال ما 40 سالگی انقلاب را پیش رو داشتیم و به نظرمان آمد که ما کار تکراری انجام ندهیم. یعنی برنامه دعوت از یک پیشکسوت و اهدا دو شاخه گل و یک تقدیرنامه را انجام نداشته باشیم. بنابراین به نظرمان آمد ضمن احترام به همه پیشکسوتان و باتوجه به اینکه در این 40 سال به آنها توجه شده و در آینده نیز توجه خواهد شد، ما نگاه رو به گذشته را کنار بگذاریم و نگاه رو به آینده داشته باشیم. هدف ما این بود که در این بخش 40 سال دوره جدید زندگی ما ایرانیها در حوزه داستان را بررسی کنیم و بگوییم که تاثیر 40 سال انقلاب بر فضای نویسندگی چه بوده است. در واقع ما بجای آنکه اثر را ملاک قرار دهیم، نویسندگان برآمده از این شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را مد نظر قرار دادیم و این 20 کاندید کسانی هستند که بعد از انقلاب متولد شدهاند و گرایشات مختلفی دارند. البته یکی دیگر از ملاکهای ما این بوده که همه این افراد اثری با دغدغههای ملی، انقلابی و دینی داشته باشند. در این راستا بودند افراد دیگری که میتوانستند در این لیست باشند اما هیچ اثر روشنی با این مولفهها نداشتند. از طرفی هم نمیتوانستیم این لیست را خیلی باز بگذاریم و انتخاب را سخت کنیم. علاوه بر این، افزایش تعداد اسامی کیفیت اسامی را نیز کاهش میداد. من فکر نمیکنم که تا به امروز یک جای معتبر چنین کاری کرده باشد و برای آن فرد جایزهای مناسب در نظر گرفته باشد که آن جایزه نیز از طرف وزیر اهدا شود.
من فکر میکنم که چند باری چنین کاری انجام شده است؛ شما مطمئن هستید که نفر اول بودهاید؟
شاید در گذشته جایزههای دورهمی یا وبلاگی این کار را کرده باشند که به دلیل درجه اعتبار آن من اطلاع ندارم. به هر حال چون این کار در گذشته انجام نشده بود، ما متوجه مشکلات آن نیستیم و نمیدانیم که چه مشکلاتی در آینده رخ خواهد داد. در واقع ما ریسک کردیم که نتیجه آن را بعد از برگزاری کامل متوجه خواهیم شد. ما این کار را کردیم تا بقیه هم جرات کنند و از اتاقهای پشت جایزه بیرون بیایند.
جایزه بهترین کتاب دفاع مقدس حوزه هنری و جایزه مترجم محبوب من که از سوی انجمن صنفی مترجمان استان تهران برگزار شد؛ رویکردی شبیه به آتیه ایرانی داشت. قبول دارید؟
منظور من جایزه ادبی معتبر است که در حاشیه خود چنین مراسمی را برگزار کرده باشد. نگاه من سمت سازمان یا نهادی نیست؛ چراکه امروز نرمافزارهای اجتماعی نیز نظرسنجی دارند و به راحتی میشود در آنها شرکت کرد.
نتایج این نظرسنجی چقدر در حوزه ادبیات اهمیت دارد؟
بدون شک برای فرد میتواند افتخاری محسوب شود؛ اما باید توجه داشته باشیم که این نظرسنجی ذات ادبیات را نمیتواند عوض کند و گیرم که فلان شخص توانست رای بیاورد، اما این موضوع بیانگر آن نیست که فلان شخص از همه بهتر است. این را هم به یاد داشته باشید؛ نویسنده یک کنشگر فعال است. قرار نیست نویسنده فقط بنشیند در اتاق بنویسد و دیگر هیچ کاری با فضای فرهنگی و ادبی نداشته باشد. اتفاقاتی از این دست به تواناییهای دیگر نویسندهها اعم از تعامل با خوانندگان، ایجاد قدرت کمپینسازی و ... هم توجه دارد.
در حال حاضر سوال مهم این است که این 20 نفر چطور انتخاب شدند و چرا نام برخی افراد مطرح در لیست قرار ندارد؟
ملاک انتخاب این افراد بنیاد است. وقتی بنیاد بوکر یا نوبل لیست خود را اعلام میکند کسی از آنها سوال نمیکند که روی چه حسابی این لیست معرفی شده است و من واقعا از این سوال تعجب میکنم و برایم بسیار عجیب است. به نظر من در آن طرف بجای این سوالها، لیست را نقد میکنند و به نظر من نقد میتواند بسیار موثرتر باشد. البته من میدانم که این سوال از کجا میآید. در واقع به دلیل آنکه دوستان تا به امروز کار بیحساب و کتاب از ما ندیدهاند، عوض نقد کردن، سوال میپرسند.
البته من موافق نظر شما نیستم و به نظرم این دیدگاه برای یک جایزه خصوصی صدق میکند و این حق هر فردی است که بداند وقتی جایزهای با پول بیتالمال برگزار میشود، رویه آن به چه شکل است. با حرف من موافق هستید؟
جالب است که بدانید در سال گذشته هزینه بنیاد روی هم رفته چهار میلیارد و نیم بوده است و این پول آب و برق برخی سازمانهای ما نیز نمیشود. به هر حال در توضیح شیوه انتخاب باید بگویم که یکی از فاکتورهای ما سن بود که برای همه روشن است؛ ملاک بعدی داشتن اثر مرتبط است و سومین عامل این است که مجامع علمی و ادبی به آن فرد توجه کرده باشند. عوامل حاشیهای دیگری مثل توجه مخاطب یا تاثیر اثر در بازار نیز مورد توجه گروه داوری قرار گرفته است. ما در بنیاد به 40 سالگی انقلاب جایزه میدهیم و طبیعی است کسی که از سازمان مجاهدین خلق مثبت نوشته است، نمیتواند گزینه مناسبی برای ما باشد. با همه این تفاسیر اگر از هر فرد ادبی بپرسیم که بجز این لیست چه اسامی را مد نظر دارید، بیش از یک یا دو اسم را نمیتواند نام ببرد؛ بنابراین قبول کنید یک لیست با وجود 5 تا 10 درصد خطا، لیست قابل قبولی است.
در لیست اولیه چند نفر حضور داشته است؟
در فهرست ابتدایی حدود 240 نفر حضور داشتند و منبع ما برای این لیست سایت خانه کتاب بود. ما برای این کار به همه مدیرکلهای استانها به عنوان متولیان فرهنگی هر استان نیز نامه زدیم تا نویسندگان واجد شرایط خود را معرفی کنند که در این بین تنها سه استان پاسخ دادند!
علاوه بر خانه کتاب که اطلاعات را در اختیار شما قرار میدهد، ناشران هم با شما همکاری دارند؟
قبلا ناشران به ما میگفتند که شما جایزه دولتی برگزار میکنید، پس خودتان بروید و کتاب را تهیه کنید؛ اما الان شرایط به آن شکل نیست و ناشران تازه زنگ میزنند و خواهش میکنند که فلان کتابشان جا مانده و اگر میشود در داوریها لحاظ شود. خیلی خوشحالم که بهعنوان یک خرده مسئول فرهنگی به کمک همکارانم در بنیاد شرایط را به این شکل تغییر دادهایم.
بدون شک در این سالها فشارهایی هم روی بنیاد بوده است. چقدر از سایر نهادها روی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان فشار آوردهاند؟
من 14 دوره جایزه در بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان برگزار کردم و سوال من از شما این است که مگر میشود کسی 14 دوره جایزه با این همه سروصدا برگزار کند و فشاری روی او نباشد؟ ما زنگهایی از جاهای مختلف داریم؛ از نویسنده، از ناشر، از نهاد صنفی، از نهادهای غیرمرتبط... اما رفتار حرفهای خودمان را انجام میدهیم. روزی در دوره معاونت دکتر سیدعباس صالحی، این موضوع را با وی در میان گذاشتم و پرسیدم که آیا به ما برای انجام کارها طبق قانون و رویههای عرفی رخصت میدهید. وی در جواب گفت که عرفا، قانونا و شرعا آن کاری را که باید انجام بدهید، انجام بده و نگران چیزی نباش. چقدر هم سر این موضوع سختی کشیدیم. واقعیت این است که در کل این 55 ماه مسئولیتم کسی از میان داوران و هیات علمی نیامده است تا بگوید که نظر ما این نبوده و گزینه برگزیده، مد نظر من نیست و برگزیده تغییر کرده است.
در نشستی که برای جایزه پروین برگزار شد. یکی از داوران معتقد بود که نظر من لحاظ نشده است؟
بله درست گفته است. برگزیده مورد نظر او نبوده است اما بدون شک مورد نظر دو داور دیگر بوده است و به همین دلیل او را انتخاب کردهاند.
از موضوع اصلی بحث فاصله نگیریم، چه اتفاقاتی برای افراد لیست «آتیه داستان ایرانی» و منتخبین مردمی میافتد؟
بزرگترین اتفاقی که ما از این رویداد به دست میآوریم، جلب توجه رسانهها به این 20 اسم است. ما میتوانستیم پنج نفر را اعلام کنیم؛ اما هدفمان این بود که این 20 اسم را در جامعه ادبی مطرح کنیم تا دیده شوند. در واقع عدد را بالا بردیم تا اگر سروصدایی هم میخواهد ایجاد شود برای تعداد بیشتری انجام شود. در کل باید بگویم که اصل برگزاری این جایزه ایجاد شور و شعف در فضای ادبیات کشور است.
یکی از اتفاقات خوب دوره شما راهاندازی سایت «الفیا» بود؛ اما این سایت در همین دوره شما تعطیل شد. چه اتفاقاتی برای این سایت رخ داد؟
این سایت واقعا دیده میشد و کار بسیار خوبی هم بود؛ اما محدودیتهایی نیز وجود داشت. من با علی قنواتی «همشهری داستان» را راهاندازی کردم و در چند نشریه هم فعالیت داشتهام و جنس رسانه را میدانم. به نظر خودم از جهتی جزو دسته مطبوعاتیها به حساب میآیم و این علاقه من به مطبوعات وجود داشته، وجود دارد و وجود خواهد داشت. ما یک مجله داستان هم داشتیم که به دلیل مسائل و مشکلات توزیع تعطیل شد. بد نیست که بدانید 70 درصد کیوسکهای روزنامهفروشی ایران در تهران و 70 درصد کیوسکهای تهران در منطقه 6 تهران است. در نتیجه میتوان گفت که نصف کیوسکهای این مملکت در منطقه 6 تهران است و به همین دلیل مطبوعات ما با ذائقه افراد منطقه 6 منتشر میشود و این بزرگترین ظلمی است که به فضای مطبوعاتی کشور میشود. با این حال من این خبر را به شما میدهم که یک پروژه بزرگتری در راه است که مجبور شدیم «الفیا» را کنار بگذاریم.
چه کسی مسئول این رسانه خواهد شد؟
مسئولیت هر اتفاقی که در بنیاد رخ میدهد با من است. در واقع اگر اتفاقات خوبی در بنیاد رخ میدهد به این دلیل است که من همکاران بسیار خوب و توانمندی در بنیاد دارم و اگر اتفاق بدی رخ میدهد، تنها به این دلیل بوده که احتمالا من کوتاهیای انجام دادهام. در نهایت من هم تا مدتی در بنیاد هستم و دیر یا زود میروم و فقط امیدوارم که روسفید باشم.
در صحبتهای خود به محدودیت اشاره کردید. چه چیزی این مجله را محدود کرده بود؟
بالاخره ارزش رسانه به نقد و برندگی آن است. نمیشود شما روی شاخه بنشینی و گاهی وقتها به آن شاخه چکش بزنی و گاهی با اره آن را ببری. حتی اگر برای هرس این کار را انجام دهیم با مخ زمین میخوریم! شرایطی هم پیش آمد که متوجه شدم این سایت آن طور که باید و شاید چابک نیست. من نمونهای را برای شما بیان میکنم تا با مشکلات آشنا شوید. برای مثال ما میخواستیم در این مجله روی کتابی کار کنیم و این کتاب چند ماه بعد به عنوان برگزیده یا نامزد جایزه جلال معرفی میشد و این موضوع حرف و حدیثهایی را به وجود میآورد و خیلی از عزیزان متوجه نبودند که مجله و سایت از هیات داوران جوایز ما جداست و ربطی به هم ندارند. به همین دلیل ما درگیر بازیهایی شدیم که ربطی به ما نداشت. این سایت دقیقا همان مشکلاتی را داشت که روزنامه ایران با دولت دارد.
در حال حاضر وضعیت مالی بنیاد به چه شکل است؟
سال گذشته ما یک میلیارد و نیم کمتر از سال قبل آن هزینه داشتهایم. امسال نیز با همه افزایش هزینههای جامعه حدود 2 میلیارد تومان هزینه کردهایم. ما یک موسسه دولتی هستیم اما تلاش میکنیم که با یک نگاه خصوصی حرکت کنیم. تعداد همکاران من در بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان 30 نفر است. روزی که آمدم 28 نفر بودیم و اسم موسسه «بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان» بود و در این مدت مسئولیت شعر، جوایز و انجمنهای ادبی نیز به بنیاد واگذار شده که حداقل باید 15 تا 20 نفر نیرو نیز به تیم ما اضافه میشد؛ اما این اتفاق رخ نداد. به هر حال ما با همین بودجه اندک با تمام توان در حال حرکت هستیم.
چه اتفاقاتی رخ داده که تا حدودی نگاهها به جایزه دولتی جلال و فجر تغییر کرده است؟
ما با تلاش، کسانی را در بنیاد به عنوان دبیر اعلام کردیم که تا دنیا بود نمیتوانستند دبیر شوند و این در حالی بود که شخصیت و پتانسیل دبیری جایزه بزرگی مثل جلال یا شعر فجر را داشتهاند. من خیلی دوست ندارم اسم جایزه دولتی را روی جایزه جلال، پروین یا فجر بگذاریم؛ چراکه به اعتقاد من این جوایز ملی است. میگویم جایزه ملی است به آن دلیل که در این جوایز همه کتابهای چاپ شده و دارای مجوز بررسی میشود و حق همه در نظر گرفته میشود.
این ادعا را همه جوایز میکنند؛ اما چطور میشود همه کتابها را خواند؟ چنین چیزی شدنی است؟
بله میشود. ملاک بنیاد در این قسمت داوران هستند. وقتی فردی قرار است از بین چند هزار کتاب تنها 5 کتاب را انتخاب کند، حتی کتاب ششم و هفتم نیز به دردش نمیخورد؛ بنابراین ریزش اولیه کار بسیار راحتی است. ما هدفمان این نیست که همه کتابها رتبهبندی شوند. هدف ما این است که هر داور پنج اثر برتر را معرفی کند. داوری مراحل ابتدایی بسیار ساده است. وقتی داور کتابی را باز میکند و در یکی از آثار اشکال وزنی میبیند، آن اثر را کنار میگذارد؛ چراکه چنین کتابی نباید به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برگزیده شود. اینها را گفتم تا بگویم سرعت ریزش اولیه داوران بسیار بالاست. شما نمیدانید یک جایزه ملی را اداره کردن چقدر سخت است. شما میبینید که جایزهای راه افتاده که پول جایزه آن را دو ناشر میدهند؛ خب در چنین شرایطی سروته بازی مشخص است. به نظر من این کارها نیز بد نیست و اشکالی هم ندارد اما باید به اندازه خودش سروصدا کند. جایزه خوب است اما جایزهای که هدفش برگزیده شدن یکی از کتابهای فلان نشر است؛ این همه تبلیغ و سر و صدا نیاز ندارد. اصلا شما تصور کنید ناشری که جایزه راه میاندازد تا به بهترین کتاب خودش جایزه دهد؛ به اصطلاح همه دور هم هستند تا یکی کاری انجام بدهند؛ اما در جایزهای مثل جلال شرایط به این صورت نیست. 9 عضو هیات علمی از سوی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد معرفی میشود. برخی دوستان به موبایل خود نگاه میکنند و جایزه راه میاندازند و اسامی را مطرح میکنند اما به دلیل شرایط خاص، هیات علمی و داوران جایزه جلال از داخل تلفن همراه بیرون نمیآید؛ حداقل اگر هم بیرون بیاید از دل یک موبایل بیرون نمیآید. ما از هیات علمی چند اسم اصلی و چند اسم ذخیره میگیریم تا اگر فلان داور به هر دلیلی قبول نکرد به فرد دیگری پیشنهاد دهیم. گاهی این اسامی داوران به قدری جذاب است که هیچ کس فکرش را هم نمیکرده است.
مکان زندگی داور هم برای شما اهمیت دارد؟ میخواهم بدانم که بین داور شهرستانی یا پایتختنشین فرقی میگذارید و عدالت فرهنگی در این بخش نیز رعایت میشود؟
بعضی وقتها به دلیل مسائل جغرافیایی و دور بودن یک فرد کارشناس به پایتخت، هیات علمی جوایز، داوران خوبی را انتخاب نمیکنند و آنجاست که من به دلیل وظایف حاکمیتی که دارم باید این کار بکنم و به هیات علمی بگویم که شما نگران محل زندگی داور مورد نظر خود نباشید و ما امکانات رفاهی رفت و آمد را برای آنها فراهم میکنیم. خدا رحمت کند عباس عبدی را که ما او را به عنوان داور داستان کوتاه انتخاب کردیم. ابوتراب خسروی، محمدحسین جعفریان، دکتر نکویی، سید قاسم ناظمی، محمدکاظم کاظمی، بهمن ساکی، جعفر یاحقی، احمد اکبرپور و ...مثالهای دیگر هستند.
در جوایزی که بنیاد برگزار میکند به چه میزان میتوان لابی کرد؟
لابی کردن در جوایز بنیاد بسیار سخت است و چه بشود که دوتا داور نظرهای یکسانی داشته باشند و معمولا انقدر داوران بحث میکنند تا بالاخره یک نفر قانع شود. شیوه انتخاب داوران طوری است که نمیشود مطمئن بود سه داور در یک بخش قرار میگیرند. چون واسطههایی در انتخاب و بعد، قبول کردن مسئولیت توسط خود داوران وجود دارد.
پس با این توضیحات قضیه دکتر حسین پاینده به چه شکل بود؟
قضیه دکتر پاینده اتفاق خوبی نبود اما کاملا بر اساس قانون بود. در سال نخستی که ما جایزه را از خانه کتاب تحویل گرفتیم؛ آئیننامه جایزه میگفت که اعضای هیات علمی میتوانند در جایزه شرکت کنند به شرطی که در انتخاب داوران آن بخش نظر ندهند و دکتر پاینده نیز به همین شکل انتخاب شد. البته ما این موضوع را در سالهای آینده تصحیح کردیم.
چرا در برخی دورهها، تعداد نامزدهای یک بخش از یک نشر چشمگیر میشود؟ برای مثال در دوره چهار نامزد از یک نشر بود.
بله ما در دورهای چهار اثر از یک ناشر هم داشتهایم و این تجربه اتفاقا بیانگر آن است که ما جایزه را مدیریت نمیکنیم که مثلا یک اثر از نشر فلان و یک اثر از نشر بهمان انتخاب کنیم و همین طور کاندیدها بین نشرها تقسیم شود. اجازه دهید راحت به شما بگویم؛ اگر داوران به این نتیجه برسند که پنج کاندید نهایی از یک نشر باید باشند؛ باز هم ما آن پنج کاندید را اعلام خواهیم کرد و ترسی از این موضوع نداریم.
جایزه نفر برگزیده جایزه جلال در ابتدا 110 سکه بود؛ چه شد که از تعداد سکهها کم شد؟
من با دکتر سید عباس صالحی که در آن زمان معاون فرهنگی وزارت ارشاد بود، صحبت کردم و به او گفتم که میزان 110 سکه برای این جشنواره خوب نیست و جشنواره را زمین زده است و به همین دلیل داوران کسی را به عنوان نفر برگزیده انتخاب نمیکنند. داور مینشیند و میگوید من110 سکه به این فرد بدهم به دلیل این کتاب؟ اصلا به لحاظ روانی کشش این توجه را ندارد؛ بنابراین به دکتر صالحی گفتم که این 110 سکه بجای آنکه باعث ارتقاء این جایزه شود، باعث ضربه خوردن ادبیات میشود. به همین دلیل من به همراه دکتر صالحی به شورای عالی انقلاب فرهنگی رفتیم. بحث کردیم و دوستان قانع شدند که این جایزه نباید از جایزه کتاب سال بیشتر باشد و الان دیگر همسنگ شده است.
به عنوان آخرین سوال؛ در بخش بینالملل چه اقداماتی انجام شده است و به نظر شما اقداماتی که انجام میشود کافی است؟
ما وضعمان در دنیا بد نیست، خصوصا در بخش داستان؛ عملا بر خلاف حرفهایی که میشود شرایط کتابهای فارسی آن طور هم بد نیست. برای مثال در آستراخان که 2000 کیلومتر با مسکو فاصله دارد کتابهای امیرخانی و بایرامی موجود بود. در همین کشور کتاب بایرامی به عنوان یکی از آثار مهم نمایشگاه کتاب مسکو معرفی میشود و کتاب امیرخانی به چاپ سوم میرسد. همه این موارد بیانگر آن است که ما ضعیف کار نکردهایم. معمر کودریچ که به ایران آمده بود میگفت که من آثار ایرانی را پیش یکی از معروفترین نویسندگان کرواسی بردم و آن فرد از خواندن آثار ایرانی شگفتزده شده بود. او جای ایران را در نقشه بلد نبود اما از خواندن کتابهای ایرانی لذت برده بود. واقعیت این است که ما در حوزه بینالملل ایدههای بسیار زیادی داشتیم که مشکلات مالی خیلی به این مسائل ضربه زد. اتفاقاتی در این حوزه در حال رخ دادن است اما چون نهادهایی که این کارها را انجام میدهند به هم لینک نیستند اتفاق محسوسی رخ نمیدهد. به نظر من ما هم مثل همه جای دنیا به یک موسسه نیاز داریم که تنها روی این موضوع کار کند. همانطور که کرهجنوبی و ترکیه این کار را کردند.
صحبتی اگر باقی مانده بفرمایید.
در این گفتوگو مجالی نشد درباره انجمنهای ادبی صحبت کنیم. امیدوارم در فرصت بعدی مفصل به موضوع انجمنهای ادبی بپردازیم.
نظرات