فرشته احمدی میگوید: این انگیزه باید برای دیگران به وجود بیاید که برای درک ادبیات ما به درک درستی از ابعاد مختلف زیستی و فرهنگی ما برسند و لازمه این شناخت رفتوآمد است.
اخیرا مجموعه داستانی از 10نویسنده معاصر ایران از سوی انتشاراتی در انگلستان در دست چاپ است. در این مجموعه که «کتاب تهران» نام دارد، داستانهایی از کورش اسدی، فرشته احمدی، محمد طلوعی، آذردخت بهرامی، حامد حبیبی، محمد حسینی، آتوسا افشیننوید، امیرحسین خورشیدفر، پیام ناصر و گلی ترقی وجود دارد و دبیر این مجموعه فرشته احمدی، داستاننویس است. در آستانه انتشار این مجموعه داستان در انگلستان با فرشته احمدی درباره روند و کیفیت ترجمه آثار معاصر فارسی به دیگر زبانها و مشکلات پیش رو و همچنین نحوه انتخاب داستانهای این مجموعه و مسیری که برای انتشار این کتاب طی شده، گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
انگیزه و هدف از ترجمه و انتشار این مجموعه داستانها چه بود و چه مسیری برای شکلگیری مجموعه داستان «کتاب تهران» از انتخاب داستانها تا نویسندگان طی شد؟
ترجمه ادبیات فارسی به دیگر زبانها همیشه مشکلات زیادی پیش روی خود داشته است. ترجمه اثر از فارسی به زبان دیگر کار پرهزینهای است و ناشران تجربیات شیرین و خوشایندی از انتشار آثار ایرانی ندارند تا تمام هزینههای چاپ و ترجمه اثر فارسی را متقبل شوند اما به نظر من مهمترین مشکل در این میان عدم شناخت فرهنگ ایرانی و فارسیزبانهاست. دلیل اینکه ادبیات ایران سختخوان و سختفهم به نظر میرسد و مخاطبان در درک مفهوم آن با مشکل روبهرو میشوند و در نهایت برای ترجمه فقط سراغ متنهای یکلایه و ساده میروند که از عدم شناخت فرهنگ ما سرچشمه میگیرد. ما متنهای سختتر و چندلایهتری مانند آثار امبرتو اکو، جیمز جویس و هاینریش بل ترجمه کردهایم و همه اینها توسط ما فهمیده شدهاند چون این متون برایمان مهم بود و به این امر واقف بودیم که باید برای ترجمه و فهم و نقد آنها وقت بگذاریم. اگر هاینریش بل از تاثیرات جنگ جهانی بر ملت آلمان نوشته است، ما را علاوه بر مطالعات جانبی که در این باره داشتهایم، از زاویه دید این نویسنده هم با این مقوله آشنا میکند تا به کنه مطلب پی بریم. اینها به این دلیل است که پایه آموزش ما بر این بوده است که علم را از آن طرف وارد کنیم و همیشه چشممان به آنها بوده تا دنبالهروی کنیم. به عنوان مثال آدم بفرستیم تا در آنجا آموزش ببیند و بیاید اینجا تدریس کند و همیشه به نوعی زیر سایه آن طرف بودهایم.
بنابراین شناخت فرهنگ ما همیشه از جنبه توریستی جالب بوده نه به لحاظ اهمیت واقعی آن. درست مانند اینکه یک روستا را ببینیم و از آن عکس بگیریم و در نهایت اسم روستا هم یادمان برود. ما خیلی شدید در حاشیه هستیم و شناخت فرهنگ ما در سایه مسائل سیاسی خاورمیانه -که ما بخش کوچکی از آن هستیم- مهجور مانده و از حیث هنری و فرهنگی کمتر در رسانههای خارجی به ما پرداخته شده است. خوشبختانه سینمای ما وضعیت مناسبی دارد و همچنین برخی از هنرهای تجسمی که نیازی به ترجمه ندارند مانند نقاشی و عکاسی که توانستهاند کمی از فرهنگ ما را منتقل کنند اما در ادبیات این کار از همه جا سختتر است چون نیاز به ترجمه دارد. به هر حال فکر میکنم این انگیزه برای دیگران باید به وجود بیاید که برای درک ادبیات ما به درک درستی از ابعاد مختلف زیستی و فرهنگی ما برسند و لازمه این شناخت رفتوآمد است. مساله شناخت ادبیات ما به صورت یکجانبه نیست، کمی پیچیده است و نیاز به همدلی و تلاشهای زیادی دارد و همچنین کیفیت زبانی که از زبان فارسی ترجمه میشود، در این میان نقش مهمی ایفا میکند. اگر دقت کنید میبینید متونی که درسالهای اخیر از فارسی ترجمه شده بسیار ساده و یک لایه است. به محض اینکه داستانها بعد سیاسی، اقلیمی و بعد اجتماعی عمیقتری پیدا کنند، ترجمهاش سختتر میشود و همانطور که گفتم قدم گذاشتن در این راه همدلی زیاد و کار طولانیمدتی میطلبد.
و در نهایت همین مسائل هم انگیزه گردآوری این کتاب شد، اینطور نیست؟
البته انتشار این کتاب قطرهای از دریاست و فقط میتواند مثالی از انجام این کار باشد. شروع انجام این کار به این صورت بود که گروهی از نویسندگان و منتقدان- متشکل از پنج نفر - تشکیل شدند و مجموعه داستانهای ایرانی را از سال 2000 به بعد مطالعه کردند و هر کسی فهرستی از 10داستان کوتاه انتخابی خود ارائه کرد. سپس همگی داستانهای انتخابی یکدیگر را خواندند و در نهایت به فهرستی بیستتایی رسیدیم. آن فهرست را به ناشر ارائه دادیم. در انتخاب این فهرست بیستتایی معیارهایی نظیر معاصر و شهری بودن داستانها و همچنین وجه ترجمهپذیری قصهها- در تیم پنج نفره ما شخصی بود که به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت و داستانها را از جنبه ترجمهپذیر بودنشان بررسی میکرد-مد نظر داشتیم.
البته در فهرست اولیه که حدود چهل داستان بود گروه پنج نفره ما فارغ از رفاقت داستانهای مختلفی را پیشنهاد داده بودند که طیفهای مختلف فکری و جغرافیایی را شامل میشد. تنوع داستانها و اسامی در آن فهرست بسیار زیاد بود. به عنوان مثال در آن فهرست داستانی به نام «شش سانت از رازی که توی دلم ماند» نوشته مردعلی مرادی – از مجموعه داستان «رازهای سانتیمتری» - و همچنین داستانهایی از نویسندگانی چون فریبا وفی، ابوتراب خسروی، مهدی ربی، محمد کشاورز و نویسندگان شهرستانهای دیگر وجود داشت. در نهایت ناشر با توجه به مکان قصهها و شناختی که از مخاطب خود داشت، به این فهرست نهایی رسید. به عنوان مثال داستانی از ابوتراب خسروی در فهرست انتخابی ما وجود داشت که ناشر بسیار شیفتهاش بود ودر فضایی مربوط به جنگ و در عین حال سورئال میگذشت اما در نهایت چون با داستان شهری مربوط به تهران قرابتی نداشت از فهرست حذف شد.
در نهایت ناشر طی جلسات متعددی که در اسکایپ با ما داشت روی داستانهایی که در تهران میگذشت، دست گذاشت و عنوان کرد که با وجود داستانهایی در این فهرست از شهرها و جغرافیای مختلف ایران وجود دارد، بهتر است تمرکز را بر داستانهای تهران بگذاریم تا مخاطب آن طرف با این میزان پراکندگی جغرافیایی گیج نشود و با داستانهایی درباره پایتخت ایران و درنهایت داستانهایی با وجه اشتراک بیشتری مواجه شود.
به نظر میرسد ناشر در انتخاب این داستانها هوشمندانه عمل کرده و انتخاب فضایی همگن برای مجموعهای که پدیدآورندگانش چندان برای مخاطبان کشور مقصد شناختهشده نیستند، درست و بجاست. شناخت فرهنگ و جغرافیا از پایتخت یک کشور پله مناسب و امنی برای شروع رفتوآمدی است که خودتان به آن اشاره کردید.
تهران در داستانهایی که در نهایت انتخاب شدند و به فهرست 10تایی راه یافتند، از جنبههای مختلف دارای اهمیت بود. به عنوان مثال در داستان «سان شاین» کورش اسدی تهران- که داستان سختی هم برای ترجمه است- در شب جشنی نزدیک پل گیشا در یک موقعیت شهری خاص از سوی یک راوی سرگردان معرفی میشود. در داستانی دیگر دغدغه راوی مهاجرت و رفتن از تهران است و در داستان دیگری مهاجرت دانشجویی به تهران و تغییر مناسبات او با خانوادهاش سوژه قصه است. این سوژهها نشان از تاثیرات مختلف تهران بر نحوه زندگی آدمها دارد که در مقدمهای که خانم بهروزان برای این مجموعه نوشته است به این مساله اشاره شده است. در این داستانها تهران گاهی مبدا مهاجرت است و گاهی مقصد آن. تهران با توجه به زوایای مختلفی که به آن نگاه میشود، نقشهای مختلفی در داستانها میتواند ایفا کند. در برخی از داستانها اسم تهران چندان مهم نیست اما تیپهای مختلف آدمها که در یک آپارتمان زندگی میکنند و بررسی طبقات مختلف اجتماعی در یک آپارتمان مسکونی که چندان به هم ربطی ندارند و به هم با کنجکاوی نگاه میکنند، سوژه اصلی است، مانند چیزی که در داستان «همسایهها» نوشته آقای امیرحسین خورشیدفر اتفاق میافتد. در داستان دیگری به نام «آنسوی دیوار» نوشته خانم گلی ترقی باز هم اشارهای به مرکز و پایین شهر تهران در مقایسه با شمیران میشود و به مواجهه شخصی از شمال شهر با منطقه و طبقه دیگری از تهران میانجامد و در نهایت مقایسه طبقات مختلف اجتماعی را هم در این داستان داریم. در مجموع میتوانم بگویم که در این 10قصه منظر رنگارنگی از تهران را میبینیم.
به نظر میرسد معرفی این طیف از نویسندگان در کنار نویسندگانی مانند گلی ترقی و شهرنوش پارسیپور که به کرات به مخاطب خارجی معرفی شدهاند، اتفاق خوبی است.
اتفاقا معیار دیگری که این ناشر داشت غیرتکراری بودن داستانها برای ترجمه بود که منجر به حذف داستانهایی از آذردخت بهرامی و مهسا محبعلی شد. حرفی که شما میزنید درست است و من هم خوشحالم که در این فهرست ترکیبی از چند نسل نویسنده را داریم. به عنوان مثال پیام ناصر نویسندهای است که دو مجموعه داستان خوب دارد که به دلیل نحوه برخورد خودش در فضای مطبوعات کمتر دیده شد. درنهایت طیف متنوعی از نسلها و نویسندههای مختلف از گلی ترقی گرفته تا نویسندهای مانند پیام ناصر در این مجموعه دیده میشوند. امیدوارم کیفیت داستانها به گونهای باشد که هم آبروداری کند و هم تجربهای موفقیت آمیز برای ناشر باشد.
موجبات ارتباط با این ناشر چگونه و از طریق چه کسانی فراهم آمد؟
از طریق بنگاه ترجمهای به نام «ویزیتینگ آرت» که نقش نماینده و ایجنت را ایفا میکرد با انتشارات «کاماپرس» آشنا شدیم.
روند ترجمه این داستانها به چه صورتی پیش رفت؟ ترجمه به صورت گروهی ترجمه انجام شد یا اینکه مترجم تمام این داستانها یک نفر بود؟
خیر مترجمان مختلفی در این مجموعه همکاری داشتند. به عنوان مثال خانم ترقی مترجم خودشان را معرفی کردند که قبلا هم از ایشان آثاری ترجمه کرده بود و خانم ترقی فقط ترجمه ایشان را قبول داشت. مترجم داستانهای مختلف، متفاوت بودند به عنوان مثال ترجمه داستان من را خانم کارولین کراسکری که قبلا هم از من اثر ترجمه کرده به عهده داشت.
انتخاب مترجمان به عهده خود نویسندگان و شما به عنوان دبیر مجموعه بود یا ناشر و بنگاه هم در این زمینه همکاری داشتند؟
خوشبختانه کار بسیار حرفهای انجام شد. با نویسندگان قرارداد بستند به طوری که حقالزحمههای مترجمان و نویسندگان در آن قرارداد منظور شد. مترجمان در واقع توسط تیم «ویزیتینگ آرت» بعد از گرفتن نمونهکار و تایید کیفیت کارهای مترجمان انتخاب و تایید شدند. در نهایت ادیتوری انگلیسی هم آثار را ادیت کرد. طبق آخرین خبری که دارم این مجموعه طی یکی دو ماه آینده منتشر خواهد شد و امیدوارم که این کار شروعی مناسبی برای انتشار چنین مجموعههای تروتمیز و به گونهای حرفهای باشد.
در صفحه اینستاگرام انتشارات کاماپرس به مقدمهای اشاره شده که قرار است در ابتدای کتاب بیاید و از قرار معلوم به داستان ایرانی و شهری میپردازد. خودتان هم در میانه گفتوگو به این مقدمه اشاره کردید در این مقدمه به طور خاص به چه مبحثی پرداخته شده است؟
البته بهتر است درباره مقدمه کتاب بعد از انتشار بحث شود و در اینجا به عنوان پیش خبر به اختصار کمی توضیح میدهم. من هنوز مقدمه را نخواندهام. خانم بهروزان شخصیتی آکادمیک دارند و بدیهی است که این مقدمه را به سبک و سیاق و ساختار استانداردهای سرزمین مقصد بنویسند. قرار است ایشان در این مقدمه نگاهی کلی به سیر تاریخی ادبیات ایران داشته باشد و در نهایت به داستاننویسی معاصر ایران، نقش تهران در این داستانها و داستان شهری ایرانی بپردازد که طی صحبتهایی که با هم داشتهایم مطمئنم مطلب درخوری خواهد بود.
نظر شما