وامپیلوف از مطرحترین نمایشنامهنویسان قرن بیستم روسیه است که وجه کمدی آثارش به طنز چخوف بسیار نزدیک است.
نقطه قوت و نوآوری وامپیلوف در مقام نمایشنامهنویس در تفاوت آثار او به لحاظ مضمون است. جنبه اخلاقی وجود انسان و ارتباط متقابل میان ایدهآل و واقعیت، تقابل میان اوج احساسات و عملگرایی، مبارزه میان نیمه زنده و نیمه روح آدمی از مضامین اصلی آثار اوست.
اولین نمایشنامه بلند او «خداحافظی در ژوئن» در سال 1996 نوشته شد. قهرمان اصلی این نمایشنامه دانشجوی ممتازی به نام کولیسف است. این شخصیت نماینده نسلی در شوروی است که از تحقق ایدهآلهای انقلاب اکتبر سرخورده شده است و به واقعی بودن هدف شوروی- تحقق کمونیسم- پوزخند میزند. در این نمایشنامه تقابل درام وامپیلوف با درام سفارشی معمول شوروی به خوبی نشان داده میشود.
«ماجرای مترانپاژ»، نمایشی تکپردهای است که در سال ۱۹۷۱ نگاشته شده است. داستان مدیر هتل کمستارهای است به نام کالوشین که با یکی از مسافرانش به نام پاتاپف درگیر میشود و طی اتفاقاتی شک میکند که شاید پاتاپف آدم مهم و صاحبمنصبی باشد. این سوءتفاهم باعث میشود تا خود را به دیوانگی بزند تا از تبعات مصیبتبار احتمالی که تصور میکند ممکن است به دلیل درگیری با چنین آدمی که از مرکز آمده و شاید درصدد تنبیه و حتی اخراج او برآید، فرار کند.
صحنهای از نمایش «ماجرای مترانپاژ» به کارگردانی محمدحسن معجونی
درگیری ذهنی کالوشین تبدیل به موقعیت اصلی نمایش شده و همه افراد حاضر را درگیر میکند و تا جایی پیش میرود که سایر کاراکترها هم دچار درگیریهای درونیشان میشوند و سوال ابتدایی «مترانپاژ کیست؟» به یک آشفته بازار پر از تناقض تبدیل میشود. ماجرای مترانپاژ، نمایش سرزنده و بانشاطی است. باوجود اینکه بیش از چهل سال از نگارش آن گذشته است اما همچنان موضوعیت اجرایی دارد، چراکه شرایط و دلایل ایجاد موقعیتها و بروز کنش و واکنشها در نمایش از سوی مخاطبان قابلدرک و باورکردنی است.
نمایشنامه «ماجرای مترانپاژ» در ایران با طراحی و کارگردانی محمدحسن معجونی از خرداد تا مرداد 1396 در تماشاخانه پالیز و در اردیبهشت 1397 مجددا در پردیس شهرزاد به روی صحنه رفته است.
وامپیلوف در سال 1968 نمایشنامه «شکار مرغابی» را به پایان رسانید. این نمایشنامه مهمترین اثر وی به شمار میرود. زیلوف قهرمان اصلی نمایشنامه «شکار مرغابی» ادامه کولیسف در «خداحافظی در ژوئن» است. شخصیتی مسخشده و سردرگم که تعمدا به ارزشهای اخلاقی پشتپا میزند و از تخریب خود لذت میبرد. منظور وامپیلوف از «شکار مرغابی» رازی است که منتقدان هم نتوانستهاند آن را بگشایند اما در اینکه شکاری معمولی نیست و نیازی عمیق و معنوی را دنبال میکند، هیچ شکی وجود ندارد. درگیری زیلوف در این اثر مربوط به درون خود اوست که ادامه زندگی را برایش غیرممکن میسازد.
صحنهای از نمایش «شکار مرغابی» به کارگردانی حمیدرضا قطبی
این نمایشنامه به این لحاظ در ادبیات شوروی حائزاهمیت است که برای اولین بار قهرمان اصلی اینچنین منفی است و تا پایان اصلاحنشده باقی میماند. او اولین انسان زائد در ادبیات شوروی است که نمیتواند خود را با معیارهای جامعه وفق دهد. در بخشی از این نمایشنامه که با واکنش زیلوف در مواجهه با خبر مرگ پدرش اختصاص دارد میخوانیم:
« زیلوف: پدرم مرده
سایاپین: کی؟
زیلوف: دیروز بعدازظهر، ساعت شش... آخ پدرجون! پدرجون... اگه میدونستم... گالینا.. پدر مرده... آره... آره... تو پول داری؟ بیار هر چه قدر درای. من میرم... امروز. همین الان... آره ... توی دفتر منتظرتم. منتظرم
سایاپین: میرسی؟
زیلوف: باید برسم... پنج ساعت با هواپیما، دوازده ساعت با کشتی، بعدش با اتوبوس... امیدوارم برسم.»
وامپیلوف خود طعم تلخ بیپدری را چشیده و به این موضوع در دیگر اثر خود نمایشنامه «پسر بزرگ» نیز اشاره میکند. قضیه بی اعتنایی آدمها به یکدیگر و ترس از مافوق و تزویر موضوعات مشترکی است که در هر سه نمایشنامه «قضیه مترانپاژ»، «پسر بزرگ» و « شکار مرغابی» وجود دارند.
نمایشنامه «شکار مرغابی» متنی متاثر از آثار چخوف است. الکساندر وامپیلوف را بیشتر به عنوان یک کمدینویس میشناسند و نمایشنامه «شکار مرغابی» نیز یک متن تراژدی - کمدی است اما وجهه کمدیاش به طنز آثار چخوف نزدیک است.
الکساندر وامپیلوف به دایناسور روس معروف است و نقطه عطفی است در گذار از نمایشنامهنویسی تئاتر صرفا رئالیستی- سوسیالیستی و این گذار در این نمایشنامه به خوبی قابل مشاهده است.
حمیدرضا قطبی کارگردان نمایش «شکار مرغابی» در مصاحبهای درباره این اثر گفته است: «در این نمایش قهرمان داستان با دریافت تاج گل مرگ که از طرف دوستش برای او فرستاده می شود تصمیم به خودکشی می گیرد. وامپیلوف در این اثر به مشکلات اخلاقی نسل خود میپردازد.»
قطبی این اثر را در خرداد ماه 1395 در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه برد.
وامپیلوف در نمایشنامههای خود از بعد اجتماعی زندگی قهرمانانش شروع میکند و به رابطه جامعه با انسان میپردازد سپس این معضلات را در سطح محدودتر و خانواده بررسی میکند و بعد از آن نوبت رابطه انسان با خودش میرسد.
شخصیتهای مسخشدهای همچون زیلوف، که بازتابدهنده واقعیت محض جوانان دهه هفتاد شوروی هستند، از دل نگاه سادهانگارانه به انسان خلق میشوند و هویت پیدا میکنند. زیلوف محصول سالهای حکومت برژنف (دوران رکود) است و مهمترین معضلی که در «شکار مرغابی» مطرح میشود مشکل مسکن، رکود جامعه و درگیربودن انسانها با کارهای روزمره و پیش پاافتاده است.
نمایشنامههای «قضیه مترانپاژ»، « والنتینا تابستان گذشته در چولیمسک»، «پسر بزرگ»، «شکار مرغابی» و «خداحافظی در ژوئن» از آثار وامپیلوف هستند که با ترجمه مژگان صمدی در نشر مرکز منتشر شدهاند.
نظر شما