در ابتدای برنامه سینا دادخواه، نویسنده عنوان کرد: صدمین سالروز سلینجر تنها در ایران برگزار نمیشود و در بسیاری از نقاط دنیا برگزار شده است. چیزی هم که ما را در این عصر زمستانی به یکدیگر وصل کرده است چیزی جز عشق به داستانخواندن و داستاننوشتن نیست.
سپس علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب درباره پدیده سلینجرخوانی در ایران صحبت کرد و گفت: چگونگی موقعیت ادبیات کشورهای دیگر در ایران از پرسشهای مهمی است که همیشه مطرح میشود. این سوال هم وجود دارد که تفاوت ذائقه مخاطبان از چه چیزهایی نشأت میگیرد و همچنین دغدغه پایین بودن سرانه مطالعه در ایران که این سئوال را به وجود میآورد براساس چه مبنا و آماری این مسأله بیان میشود. در صحبتی که در روسیه با موضوع چخوف در ایران داشتیم به استقبال خوانندگان ایرانی اشاره کردیم و آماری ارائه دادیم. بر طبق این آمار این میزان بالغ بر 160 بار چاپ ترجمه «باغ آلبالو» بوده است یعنی بالغ بر یک میلیون و 950 هزار نسخه. رتبه بعدی را ویکتور هوگو با 250بار چاپ از 10 ترجمه بالغ بر یک میلیون و 300 هزار نسخه دارد. علاقه مردم ایران به مفاخر دنیا مثالزدنی است. ما این برنامه را برای سولژنیتسین هم برگزار کردیم و صدمین سال تولدش را جشن گرفتیم و به بیان موقعیت آثار او به لحاظ چاپ در ایران پرداختیم. برای تحلیل این موقعیتها باید تحقیقات کمی و کیفی انجام بدهیم.
معاون فرهنگی شهر کتاب در ادامه گفت: سلینجر بدون تردید از نویسندگان بزرگ قرن بیستم است و ایرانیان او را با «ناتور دشت» شناختند آفتی که گریبانگیر سلینجر در ایران بوده مترجمان ضعیف است. که به صورت سردستی و کاسبکارانه سراغ آثار او رفتهاند. در دهه 80 و 90 بیشترین ترجمه از آثار او وارد بازار کتاب شد. از مجموع 155 اثری که درباره سلینجر منتشر شده مجموع شمارگان آثار او به 290 هزار نسخه میرسد. این تیراژ براساس آمار خانهکتاب و ارشاد است و صحت آن 85 تا 90درصد است. رمان «ناتوردشت» 50 بار چاپ شده و بهترین مترجمانش آقای گلشیری، کریمی و کسانی هستند که خودتان به آن اشراف دارید اما باقی مترجمان کسانی هستند که شما حتی نام آنها را هم نشنیدهاید.
وی در انتها گفت: شخصیت هولدن در ذهن به لحاظ ماندگاری نموداری مانند «شازده کوچولو» دارد.
سینا دادخواه مشکل ترجمههای ضعیف و مکرر را فقدان کپیرایت دانست و سپس کلیپی درباره آثار و زندگی سلینجر پخش شد.
سخنران بعدی امیر پوریا، نویسنده و منتقد سینما بود. وی درباره شیطنت ادبی سلینجر مطالبی عنوان کرد و گفت: اتفاقی توی کارهای سلینجر میافتد که با توجه به کارنکردن او از 1960 به بعد خیلی شگفتانگیز است. نسبت عجیبی بین کارهای او با دیگر قالبهای ادبی وجود داشت. اینکه ما امروز نسبتی بین داستاننویسی و داستان به مانند آنچه در کارهای موراکامی وجود دارد ببینیم چندان چیز عجیبی نیست اما در زمانی که سلینجر در مدت زمان بین دو جنگ مینوشت این میزان نسبت داشتن اعضای خانواده گلس با خود ادبیات نشاندهنده چیزی فراتر از ارجاعات است و شیطنت ادبی است. ما فکر میکنیم اگر در مکالمات روزمره خود به اسم نویسندگان و شاعران اشاره کنیم صحبت ما فاخر میشود. اما دغدغه سلینجر اصلا این نیست. بهطور طبیعی وقتی عنوان داستانی به نام «بالاخره هفتهای یه بار آدم را نمیکشه» را میخوانید شاید فکر کنید در مورد کارهای بدی مانند مصرف مواد مخدر و ... در آن داستان بحث شده است اما در نهایت با یک داستان حاوی مضمون انسانی مواجه میشویم. این عمل را سلینجر در بسیاری از داستانهایش انجام داده است. شیطنت در آثار سلینجر بهمعنای عوض کردن توقعات خواننده از متن است.
در ادامه مصطفی مستور نویسنده و مترجم بهعنوان باعث و بانی این جلسه و سخنران دعوت شد. وی گفت: سلینجر نویسندهای بدون نقص است. گاهی اوقات علقه و ارتباطی بین شما و نویسنده یا هنرمندی خاص بهوجود میآید که ناگهان شما مجذوب شخص خاصی میشوید و توضیح این مسائل بسیار دشوار است و به علایق و روحیات درونی فرد برمیگردد. علاقه من به سلینجر هم به همین شکل است. اگر نویسندهها را به ایستگاه قطار و خوانندهها به مسافران تشبیه کنیم، من در ایستگاه سلینجر پیاده میشوم و علاقهای به امتحان کردن ایستگاههای دیگر ندارم. برای من وقت تلف کردن است که از لحاظ ذهنی خودم را حرام کسانی کنم که در نهایت با من 20 درصد قرابت ذهنی دارند. به قول سهراب قبل از آشنایی با سلینجر «دستهای ما در پی چیزی میگشت». همیشه دنبال نویسندهای میگشتم که تمام کارهای او را دوست داشته باشم بعد از دیدن فیلم «پری» داریوش مهرجویی مبهوت ایدههای فیلم بودم و قدرت بلندشدن از روی صندلی را نداشتم. تیتراژ را دنبال کردم تا رسیدم به جمله برداشتی آزاد از «فرنی و زویی» نوشته سلینجر. بعد از آن به سراغ کارهای او رفتم در آن زمان تنها «دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم» و «ناتوردشت» ترجمه شده بود. اما بعدها که آثارش ترجمه شد و خواندم از آن فیلم خیلی بدم آمد و فکر کردم سلینجر حق داشته که از اقتباس سینمایی بدش بیاید. به هرحال من گمشده خودم اینطور پیدا کردم و از قطار در آن ایستگاه پیاده شدم.
سپس امیر پوریا، سئوالاتی مطرح کرد و مستور به آنها پاسخ گفت. امیر پوریا پرسید که آیا چیزی تحت عنوان کلیدواژه میتوان در جهان داستانی سلینجر پیدا کرد یا خیر؟ و مستور در پاسخ به این سئوال گفت: در سینما اصطلاحی به عنوان سینماگر مولف داریم که این عنوان برای سلینجر هم صادق است. سلینجر از اولین داستان تا آخرینش یک منظومه فکری را تبیین میکند و طبعا وقتی بهعنوان یک نویسنده جهان داستانی داشته باشیم مولفههای قدرتمندی هم داریم. سلینجر یک متفکر داستان است و به شما بهعنوان خواننده نوع نگاه به زندگی پیشنهاد میدهد و الگویی برای زندگیای که تحملش آسان نیست. از کلیدواژههایی که میتوان در داستانهای سلینجر پیدا کرد و در داستان او را باز کرد و به آن وارد شد معصومیت است. سلینجر این معصومیت را از کودکی تا بلوغ به گناه میرساند و این تقابل بین معصومیت و گناه بسیار برجسته است. قلابی بودن از دیگر کلیدواژههای این نویسنده است بهطوری که نشان میدهد ما در حبابی از تزویر و ریا زندگی میکنیم. کلیدواژه بعدی نایس یا خوببودن است که سلینجر بخش مهمی از آن را در کودکان تصویر میکند. کودکان داستانی او از فیبی، سیبل تا ازمه نجاتبخش داستانهای او هستند. این سه عنصر از کلیدواژههای داستانی سلینجرند. در کارهای سلینجر تنها شخصیتهای معدودی توانستند خودشان را با این جهان سازگار کنند و بقیه مانند سیمور گلس خودکشی کردند. شخصیتهای سلینجر یک سلوک سه مرحلهای را از جهان تزویر و ریا به جهان خوب طی میکنند. در مرحله اول شخصیت به آگاهی از جهانی میرسد سراسر دروغ. مثل شخصیت برادران گلاس که هنگامی که به این آگاهی میرسند دچار تهوع میشوند. این تهوع فیزیکی به تهوع روحی و معنوی اشاره میکند. بنابراین شروع به حرکت در خلاف جهت حرکت آب است و به همین دلیل این کاراکترها وصله ناجور تلقی میشوند. این روند تا رسیدن به نقطه امن یا نپذیرفتن شرایط ادامه مییابد.
مصطفی مستور در پاسخ به سئوال امیر پوریا درباره زبان و شیوه نوشتن سلینجر و لحن محاورهای او پاسخ داد: دو ویژگی در زبان سلینجر وجود دارد طنز سلینجر خیلی قوی است حتی در کارهای جدیاش مانند فرانی و زویی. نثر ناتوردشت هم به طنز تنیده شده است. و این طنز پارادوکسی درست میکند که انگار جدیترین مسائل را بیان میکند. اینکه سلینجر مسائل مقدس را با مسائل گناهآلود تلفیق میکند از دیگر ویژگیهای پارادوکسیکال کلام سلینجر است. این دو عنصر به ابیات حافظ ما نزدیک است. نقد ریاکاری و تقلب در اشعار حافظ و همچنین سراسر ناتوردشت تلفیقی از امر مقدس با امر گناهآلود به وجود میآورد به طور مثال حافظ در ابیاتی مانند
ترکیب مفاهیم مقدس با مفاهیم گناهآلود پارادوکس جذابی است. ساراماگو میگوید نویسندگان به خلق شخصیت به جمعیت جهان اضافه میکند و سلینجر در این زمینه بسیار موفق بوده است چون به جمعیت نخبه جهان اضافه کرده است. نشانه خوب بودن رمان این نیست که وقتی آن را خواندید دوست داشته باشید به نویسنده آن زنگ بزنید و صحبت کنید. نشانه خوب بودن رمان این است که در پایان دوست داشته باشید به شخصیتهای آن زنگ بزنید.
در ادامه کلیپی از مواجهه دانشجویان و اهل کتاب با سلینجر پخش شد و همچنین هنرمندان از آشنایی خود با سلینجر گفتند و بخشهایی از آثار او را خواندند. هوشنگ گلمکانی از انزوای این نویسنده و دقتی که سلینجر در آثارش به کار برده سخن گفت و سروش صحت از چگونگی مطالعه رمان ناتوردشت.
صحت علت خواندن این رمان را علاقهاش به خواندن و خریدن کتابهای جیبی دانست و گفت: وقتی این کتاب را از دستفروشهای انقلاب خریدم حتی معنی نام آن را هم نمیدانستم و صرفا به دلیل قطع جیبی و طرح روی جلد جذب آن شدم. بهنظر من سلینجر روی نویسندگان زیادی از جمله بوکوفسکی تاثیر زیادی داشته است.
سارا سالار در این کلیپ از خواندن هولدن و حس بدی که در ابتدا نسبت به شخصیت از خودراضی و خودخواه او داشت گفت و عنوان کرد: بعد از چند سال که فیلمی از زندگی سلینجر دیدم و با زندگی او بیشتر آشنا شدم و به تاثیرات جنگ در زندگی او پی بردم و متوجه شدم در تمام مدت به قدرت شخصیتپردازی سلینجر حسادت میکردهام. محمد بحرانی و حبیب رضایی قسمتهایی از آثار سلینجر را در این کلیپ خواندند و هوشنگ گلمکانی در این کلیپ عنوان کرد علت همذاتپنداری خوانندگان با سلینجر این است که بخشی از وجود خود را در هولدن میدیدند. رویای سینمایی خودم همیشه این بوده که اگر امکان ساخت فیلمی را پیدا میکردم ناتوردشت را بسازم.
سپس ابوالفضل حری، استاد ادبیات انگلیسی خوانش خود را از داستان «یک روز عالی برای موزماهی» ارائه داد و گفت: شخصیت سیمور در این داستان با مرگ خودش به رستگاری میرسد و شلیکی که او به خودش میکند به نظر من زیباترین شلیکی است که در دنیای ادبیات و سینما اتفاق میافتد و سیمور با این شلیک زنده میشود و همانطوری که آقای مستور گفت دلمان میخواهد به سیمور زنگ بزنیم. معنی این کلمه در انگلیسی یعنی کسی که بهتر میبیند و استحاله این شخصیت بهوضوح مشخص است. سیبل هم کسی است که میتواند آینده سیمور را ببیند. من این داستان را در سه بخش تقسیم میکنم. بخش اول درباره سیمور میشنویم و او را بهعنوان فردی خشن و جانی میپذیریم در میانه داستان و قسمت دوم با شخصیتی روبهرو میشویم که کاملا با آنچه در قسمت اول دیدم متغایر است و با انسانی روبهرو میشویم و اعمال انسانیاش با یک دختربچه. در بخش سوم سیمور خودکشی میکند و شخصیتش کامل میشود.
این استاد دانشگاه بخشهایی از پاراگراف آغازین این داستان را خواند و گفت: سلینجر همچنان زنده است چون همچنان خوانده میشود.
سپس سینا دادخواه متنی از سوگنامه مریم محمدخانی را در روز مرگ سلینجر که در فضای مجازی منتشر شده بود خواند و کلیپی باعنوان «وقتی از سلینجر حرف میزنیم از چه حرف میزنیم» پخش شد. در این کلیپ گلاره عباسی و مهراوه شریفینیا بخشی از آثار سلینجر را خواندند و نسیم مرعشی و امیر پوریا از علاقه خود به سلینجر و دلیل آن گفتند. مرعشی نوشتن مانند سلینجر را سهل و ممتنع دانست.
در انتهای برنامه نیما رئیسی بخشی از داستان زویی را خواند و از فرایند تولید کتاب گویا حمایت کرد. پایانبخش این برنامه پخش فیلم مستندی از پیروز کلانتری درباره داستانخوانی دانشجویان در «پارک شهر» بود.
همچنین مهدی پاکدل نسخه صوتی کتاب «ناطوردشت» منتشر شده از نوین کتاب گویا را برای علاقهمندان در فروشگاه شهرکتاب امضا کرد و از این کتاب رونمایی شد.
نظر شما