واقعیت این است که همان طور که کتاب هم اشاره میکند بحثهای فراوانی درباره جهانیشدن و تأثیرات آن بر گروههای مختلف اجتماعی از جمله جوانان در جریان است. مطالعات مختلف حاکی از آن است که جهانیشدن و فرایندهای مرتبط با آن، به لحاظ کمی و کیفی بر شرایط زندگی روزمره جوانان تأثیرگذار بوده و موجب بهبود و یا در برخی مواقع تخریب و نابودی سطح زندگی آنها در اقصاء نقاط جهان شده است.
با بیژن خواجهنوری مولف کتاب «جامعه شناسی جوانان: تحولات زندگی جوانان در روند جهانی شدن» گفتوگویی داشتهایم که مشروح آن را میخوانید:
تعریف جوان در دنیای جهانیسازیشده نسبت به دورههای پیش از گسترش این مفهوم دست خوش چه تغییراتی شده است و اساسا مفهوم جوانی با جهانی سازی چه دگرگونیهایی را تجربه کرده است؟
در گذشته در جوامع سنتی معنی جوان و محدوده سنی جوان خیلی روشن نبوده و نیست. به این دلیل که به محض آنکه کودک بزرگ میشد خود را در محیط کسبوکار و شغل و ازوداج میدید. منتها در دورهای که امروز ما در آن به سر میبریم جوانان به دلیل اینکه دوره تخصیلاتشان گسترش پیدا کرده و از یکسری امکاناتی برخوردار شدهاند که پیشینیان نداشتهاند و سبک زندگیشان تغییر کرده است؛ ما به پدیدهای به نام دوره جوانی روبرو هستیم. یعنی از دهه ۵۰ میلادی به بعد در اروپا و آمریکا و بعد هم در بسیاری از کشورهای دیگر که مواجه با مدرنیته قرار گرفتند (از جمله ایران) ما با مفهوم جوانی روبرو شدهایم.
این جوانان خصلتهایی را دارند که جوانان پیشین نداشتهاند. مثلا شیوه زندکیشان کاملا متفاوت از همسنهایشان در دورههای گذشته شده است. اصولا در گذشته امکانات مختلفی در اختیار افراد این دوره سنی وجود نداشته که بتوانند از میان آن برنامه و مثلا گذران وقتی را که تمایل دارند برای خودشان انتخاب کنند. اما پس از جنگ جهانی دوم با توجه به شرایطی که در اروپا و آمریکا رقم خورد یک فرصتی ایجاد شد که جوانان با فراغ بال بتوانند به لذتهای جوانی بدون اینکه هزینهای هم برایشان داشته باشد بپردازند و از هزینههای درآمدی که خانوادهها کسب میکنند بهره ببرند. مسئله تحصیلات هم به مرور گسترش پیدا کرد و دورههای مختلف دانشگاهی و درسی ورود جوانان را به عرصههای زندگی و مسئولیتهای اجتماعی به تاخیر انداخت.
اینجا بود که عملا پدیده جوانی بروز و ظهور پیدا میکند که البته تعریف اینکه جوان به چه گروه سنی اتلاق میشود برای کشورهای مختلف با فرهنگهای مختلف متفاوت است. با این حال آنچه که سازمان ملل لحاظ کرده است یک بازه زمانی بین ۱۵ تا ۲۹ سال است و اخیرا هم به دنبال آن است که این دوره را کمی متفاوت کند. چون به دلایلی که کاملا هم مطرح نشده ولی میتوان تشخیصش داد و مثلا یکی موردش داستان اشتغال است و بسیاری از جوانان ما امروز با مشکل یافتن شغل مواجه هستند و درآمد ندارند و به خانواده وابستهاند نیاز دارند بازه دوره جوانی را روی ۱۹ تا ۳۵ سال تعریف کنند.
این جهانیسازی که با نظم نوین اقتصادی موسوم به اقتصاد آزاد همراه بوده است پدیدهای تحت عنوان پدیده مصرفگرایی را نیز به دنبال داشته که تمامی کالاها حتی محصولات و تولیدات فرهنگی (کتاب؛ فیلم و موسیقی) را به کالایی مصرفی تبدیل کرده که صرفا برای سرگرمی هستند. در این وضعیت فرهنگی؛ نسبت جوانان با مقولهای تحت عنوان فرهنگ چگونه تعریف میشود؟
باید بین جهانیشدن و جهانیسازی و احیانا تهاجم فرهنگی تفکیک قائل شویم. ما یک فرآیند جهانیشدن داریم که به طور طبیعی اتفاق افتاده و محصول تعاملات فشرده و وسیع بین جوامع مختلف و همینطور تحولات تکنولوژی و فناوریست. بحث دیگری هم داریم تحت عنوان جهانیسازی که به جای اینکه یک پروسه و فرآیند باشد میتواند یک پروژه باشد. در فرآیند جهانیشدن تمام کشورها با فرهنگهای مختلف این امکان را دارند که کالاهای فرهنگی خودشان را در سطحی جهانی به معرض دید و حتی برای فروش بگذارند. مثلا شما در دهه آخر قرن بیستم شاهد بودیم در آمریک و اروپا کتابهایی مثل مثنوی و دیوان حافظ و خیام و ... ترجمه میشود و به طور وسیعی مورد استقبال عموم قرار میگیرد. کما اینکه در یکی از سالهای اواخر قرن بیستم کتاب مثنوی معنوی یا کلیات شمس به عنوان دومین کتاب پس از انجیل در سطح آمریکا به فروش رسید. این یک بحث کلی جهانیشدن است که ما هرچقدر بتوانیم روی داشتههای فرهنگی خودمان به طور عالمانه و حسابشدهای کار کنیم میتوانیم آنها در سطح جهانی عرضه کنیم و همین کار را کشورهای دیگر هم انجام میدهند.
یک بحث دیگر تعریف پروژههای همگونسازیست که در همگونسازی کشوری که تکنولوژی قویتری دارد بهره بیشتری از این مناسبات تبادل فرهنگی میبرد؛ کما اینکه آمریکا و اروپا و در این دهه گذشته کشورهای کره و ترکیه نیز از این روند استفاده میکنند و کالای فرهنگی خودشان را در سطح جهانی به فروش میرساند. وقتی که شما در مورد فروش کالا صحبت میکند به نظر نمیرسد توطئهای در میان باشد و شما فقط میخواهید به عنوان فروشنده فیلم و موسیقی و کتاب خودتان را بفروشید. دقیقا کاری که امثال سینمای هالیوود و بالیوود که از تولیدکننندگان و توزیعکنندگان بزرگ فیلم هستند انجام میدهند. اما از طرف دیگر کشوری مثل آمریکا یا کشورهای اروپایی در پی همگونسازی کشورهای دیگر با ارزشهای خودشان هستند. اینجا میتوان بحث توسعه یا تهاجم فرهنگی را به پیش کشید. حتی شخصا در مورد کشورهایی مثل ترکیه و کره جنوبی من فرض را بر این میگذارم که توطئهای در کار است و یک برنامهریزی در راستای تخریب ارزشهای اجتماعی و خانوادگی کشورهای اسلامی همچون ایران صورت گرفته است. یعنی وقتی من به فیلمهای شبکه جم و یکسری از این کانالهای ماهوارهای نگاه میکنم میّبینم که دقیقا خانواده؛ روابط خانوادگی و جوانان را هدف قرار دادهاند.
بحث تنها تهاجم فرهنگی نیست و موضوع اصلی این ابتذالیست که عرصه تولیدات به اصطلاح فرهنگی را در خورد حل کرده است؛ ما حتی در سینما و شبکه نمایش خانگی خودمان هم که ساخت داخل است همین مناسبات و روابط از دید شما نادرست را میبینیم و این دیگر تولید کشوری خارجی نیست که به نام تهاجم فرهنگی بشناسیمش و مشخص است پای مناسبات مهمتری مثل پول و اقتصاد بیمار در میان است.
این تهاجم و همگونسازی کجا میتواند جواب بدهد؟ آنجایی که از درون هم ما درست و خوب کار نمیکنیم. خود ما روی مباحث فرهنگیمان خوب کار نکردهایم و فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی خودمان را درست نشناختهایم یا برای متخصیصینی که دغدغهمند هستند فرصتسازی نکردهایم که بیایند در حوزههای فرهنگی ایدههایشان را بدهند و موجب تقویت فرهنگی یک جامعه و رشد و شکوفایاش شوند. یعنی وقتی خودمان یک خلاء در بحث فرهنگی داریم باید حتما این ضعفها را در نظر داشته باشیم و فقط از تهاجم فرهنگی سخن بگوییم.
زمانی ایرانیها با یک گشودگی نسبت به فرهنگهای مختلف رفتار میکردند و از تمام داشتههای فرهنگهای دیگر برای پویایی فرهنگ خودشان استفاده میکردند؛ اما امروز متاسفانه گهگاه به یک حالت دگم آمدهایم و بسیاری از عناصر فرهنگی که در فرهنگ ما تلفیق شدهاند را نادیده گرفتهایم و خودمان هم چیزی برای عرضه ارائه نکردهایم. نتیجه این روبرو شدن انفعالی با فرهنگهای دیگر همین است که جوانهای ما بسیاری از عناصر فرهنگی خودشان را نمیشناسند. به عنوان مثال در مورد مصرف موسیقی؛ چند درصد جوانان ایرانی با آلات موسیقی سنتی خودشان مثل تار و سهتار و سنتور آشنایی دارند و چند درصد با گیتار و ... آشنا هستند؟ ما در تلویزیون خودمان هم نسبت به ابزار موسقی ایرانی به عنوان یک مقوله فرهنگی کملطفی و بیتوجهی کردهایم و به همین دلیل خوراک فرهنگی که شبکههای ماهوارهای تدارک میبینند ذائقه فرهنگی جامعه و جوانان را تحت تاثیر قرار دادهاند.
در مورد فرهنگ باستانی خودمان؛ چقدر شاهنامه را برای جوانان معرفی و بازخوانی کردهایم و در قالب پویانمایی و ... به کودکان و نوجوانانمان ارائه دادهایم؟ عملا هیچچیز. اما همین جوانان ما جومونگ را بهتر میشناسند و اسطورههای فرهنگ کرهای را میشناسند. چون آنها برای عرضه فرهنگ و اسطورههای خودشان برنامه داشتهاند و آن را نه فقط برای جوانان خودشان بلکه برای دیگران هم عرضه میکنند.
مسئله دیگر اینکه حوزه خانواده و روابط است؛ در این سالها فیلمها و سریالهایی از ترکیه و کره و آمریکای لاتین بیشترین استقبال را در ایران داشتهاند زمانی فیلمهای آمریکای جنوبی در ایران باب شده بود و خب ما اینگونه توجیه میکردیم که این فیلمها مربوط به فرهنگ کلمبیا و مکزیک است بعد کمکم از آسیای شرقی سریالهایی مورد توجه قرار گرفت و باز هم میتوانستیم بگوییم اینها هم از منظر دینی با ما جفتوجور نیستند ولی الان سریالهای ترکیهای خانوادهها را به روابط خراج از چارچوب عرف دعوت میکند و عملا خیانت را نمایش میدهد. ما در داخل ضعیف عمل کردهایم و متاسفانه یک استراتژی درست نداشتهایم و از همه نیروها و سرمایههایمان بهره نبردهایم و در گروههای فکرمان هم تنها از افراد و گروههای خاص استفاده کردهایم و به این نقطه رسیدهایم.
در یکی از بخش های کتاب از نسبت جوانان با دو مقوله فردگرایی و جمعگرایی را نیز مورد بررسی قرار دادهاید آیا واقعا نسل جوان امروز انسانی جمع گرا تر شده که به فعالیتهای جمعی برای رسیدن به یک جامعه درست متمایل است یا انسانی فردگراست که نهایتا در صفحات شخصی در دنیای مجازی خودی نشان میدهد؟
اینکه فردگرایی خوب است یا جمعگرایی یک مقوله است و اینکه آیا جوانان م فردگرا شدهاند بحثی دیگر. اساسا موضوع فردگرایی تا حدودی پدیده میمونی است. یعنی اینکه شما تلاش کنی تا جایی که میتوانی پتانسیل خودت را رشد بدهی ولی اگر این فردگرایی ورای ابزارهای قانونی و پذیرفته شده برود خطرناک میشود چون شما فقط خودتان را میبینید و به دیگران اهمیتی نمیدهید. متاسفانه در جامعه ما فردگرایی از نوع دوم در حال گسترش است و فردگرایی حتی ان فردگرایی که در کشورهای غربی وجود دارد هم نیست و با نوعی خودخواهی و فقط خود را دیدن مواجه هستیم.
نمیتوانیم بگوییم این پدیده تحت تاثیر جهانی شدن است. یعنی پدیده فردگرایی وقتی وارد بستر جامعه ایران شده؛ به دلیل مشکلاتی که ما خودمان در جامعه داریم به فردگرایی که در حوزههای تربیتی و آمورشی اهمیت دارد نشده است و جامعه ما به این شکل فردگرا شده که تقریبا طیف وسیعی از مردم و مخصوصا جوانان فقط میخواهند گلیم خودشان را از آب بگیرند. یعنی جامعه میگوید به ارتباطی ندارد که دیگران چه میکنند و چه مشکلاتی دارند و ... همینکه بتوانیم خودمان زندگی کنیم کفایت میکند. یکی از ارزشهایی که در حال حاضر به وجود آمده همین است و برای همین نظارت اجتماعی تا حدود زیادی کاهش پیدا کرده است. از طرف دیگر ما مکانیزمهایی هم برای شکلگیری جمعگرایی نداریم این فردگرایی لجامگسیخه شده است.
در سطح جهانی هم پدیده فردگرایی گسترش پیدا کرده ولی همانطور که گفتم از منظری متفاوت از آنچه در جامعه ما اتفاق افتاده است.
ما در جامعه خودمان از یک طرف با نوعی سیاستگذاری و اعمال قدرت برای سد کردن شکلگیری هرگونه ارگانیزیشن طرف هستیم و از طرف دیگر همچون خیلی دیگر از نقاط دنیا و بر اساس همین روند جهانی شدن با تولیدات فرهنگی روبرو هستیم که تز «ما چه کار به بقیه داریم» را القا میکنند و تاکید دارد اگر هرکسی خودش را درست کند در نهایت جامعه درست میشود.
ریشه اینکه اگر فرد درست شود جامعه درست میشود به آموزههای تفکری ما هم بازمیگردد که بحث مفصلش را شهید مطهری مطرح کرده و رابطه بین فرد و جامعه را تبیین کرده است. عدهای دیگر اما معتقدند باید جامعه را درست کنیم و اگر چنین شود افراد آن جامعه هم درست میشوند. در هرصورت اینکه من فقط کار خودم را به پیش ببرم و توجهی نکنم بر سر دیگران چه بلایی میآید و این رسیدگیها وظیفه دولت است ... قطعا مشکلساز است و وقتی افراد سرشان به لاک خودشان رفت نه فقط در یک حوزه که در حوزههای مختلف شاهد مشکل خواهیم بود. شاید هم سازمانهای دولتی هم چنین رویکرد فردگرایانهای را بطلبند اما مهم است که ما به درستی سازمانهای مردمنهاد را گسترش ندادهایم. در دوره اوایل انقلاب و حتی دوره ریاست دولت اصلاحات شاهد ظهور گسترش سازمانهای مردمنهاد وسیعی بودیم که کمک میکرد جوانان ما سازمانیافته عمل کنند و تجربه مشارکت اجتماعی داشته باشند. در دولتهای هشتم و نهم فعالیت سازمانهای مردمنهاد به نحو چشمگیری کاهش پیدا کرد و اگر هم فعالیتی بود به طرف حوزههای کشیده شد که دولت وقت تمایل داشت یا مثلا فقط در مساجد شکل میگرفت.
ما باید همه افراد را در اشکال مختلف با حاکمیت پیوند بدهیم و به طور وسیعتر با جامعه پیوند بدهیم. یک نفر به اصطلاح مسجدیست از طریق مسجد پیوندش بدهیم؛ فرد دیگری کار فرهنگی میکند به نحوی دیگر. وقتی شما جلوی سازمانهای مردمنهاد را میگیرید این افراد در جامعه رها میشوند و تجربه مشارکت اجتماعی کاهش پیدا میکند و نهایتا جایی که جامعه باید به صورت منسجم با هم در ارتباط باشد حلقههای اتصالی از بین رفته و دیگری جای این حلقهها را میگیرد و بعضا با سازمانهایی با ارزشهایی دیگر پیوند میخورد. در حال حاضر ما همین مشکل را داریم و البته فضا در دولت آقای روحانی تلطیف شده و دوباره سازمانهای مردمنهاد پا گرفتهاند اما باز هم میطلبد که برای موضاعات مختلف بر اساس نیازهای متفاوت به وجود بیاید.
جوانان از گروههای مختلفی هستند و برای تمام این گروهها باید برنامه داشته باشیم. یعنی باید بستر را آماده کنیم که افراد به شکلی با جامعه خودشان پیوند بخورند.
محیطزیست امروز در همه جای دنیا یکی از آن موضوعاتی ست که به شدت با فعالیت اجتماعی و جمع گرایی و شهروند بودن گره خورده است، شما هم در فصل آخر کتاب به تحلیل ارتباط میان جوانان و محیطزیست پرداختهاید. آیا واقعا فعالیت محیطزیستی برای یک جوان ایرانی محلی از اعراب خواهد داشت وقتی که با آن برخوردهای درستی نمیشود؟
بحث محیطزیست بسیار مهم است. در مفاهیم اسلامی ما هم بحث طبیعت بسیار پررنگ است. در مورد ایران قبل از اسلام هم ما توجه به محیط زیست را برجسته میبینیم. یعنی هم به لحاظ دینی و هم به لحاظ ملی این پتانسیل را داشتیم که مثلا روز سیزدهبهدر به دامان طبیعت بروند. اما به مرور این هنجارهای اجتماعی ضعیف شده که با گسترش فرآیند جهانی شدن و فناوریها دوباره در حال برجسته شدن برای جوانان است. اینجا هم برجستهسازی بیشتر از آنکه از طریق رسانههای ملی باشد به واسطه شبکههای مجازی و ... اتفاق اقتاده است. در همین راستا اگر مسئولان محترم هم از همین فضای مجازی به شکلهای مختلف استفاده کنند میتوانند حسایست جامعه را نسبت به محیط زیست افزایش بدهند.
البته تنها بالا بردن حساسیت کفایت نمیکند. باید مقتضیات دیگر را هم اضافه کرد و مشارکت مردم و جوانان در امر محیطزیست را هم تقویت کرد. اساسا اینکه حساسیت را بالا ببریم اما قوانین و مقررات نوشته یا نانوشته به شکلی موجب شود که جوانان جسارت ورود را پیدا نکنند یا به دلیل قضایایی مثل برخورد با فعالین دلزده شوند کفایت نمیکند. اگر شما بستر را نسازید بخشهای عمدهای از جامعه وارد مقوله محیطزیست نمیشوند هرچند که این مسئله یک پدیده جهانیست و جنبشها و احزاب محیطزیستی در همه جای دنیا وجود دارد.
بخشهایی از جوانان ما هم نسبت به محیطزیست حساس هستند و حتی حاضرند هزینهاش را هم بدهند اما مهم است که بستر لازم برای این فعالیتها فراهم شود و گسترش داده شوند. قوانین و مقررات مانع باید کاهش پیدا کند و نگاهمان هم به مسئله مشارکت جوانان در امر اجتماعی باید تغییر کند و دید امنیتی به ماجرا نداشته باشیم. هرچقدر دید امنیتی نسبت به مسئله اجتماعی همچون محیطزیست تشدید شود مشارکت هم کمتر میشود هرچند که حساسیتها نسبت به آن بالا باشد.
اساسا تغییرات اقلیمی که برای ما هم مشکلساز شده در سطح جهانی مورد بحث است و نیاز به هماهنگی جهانی دارد اما همینکه میگوییم باید با رویکرد جهانی به مسئله نگاه کنیم موضوع امنیتی میشود.
و سوال آخر اینکه آیا این جهانی سازی توانسته باعث شکلگرفتن مفهوم جهانوطنی در ذهن و جان جوانان و به ویژه جوانان ایرانی شود؟
جهانوطنی در برخی از جوانان ما شکل گرفته است و ما جوانانی را میشناسم که از طریق اینترنت با جوانان سایر کشورها در ارتباط هستند و دوست شدهاند. نفوذ فرهنگهای مختلف و ارزشهای فرهنگی متفاوت و اینکه سبک زندگی جوانان را که بررسی میکنید میبینید یکسری از عناصر جهانی در زندگی جوان ایران هم جذب شده و جاریست. حتی برخی از جوانان را میبینیم که میگویند نمیتوانند در ایران زندگی کنند و نهایتا مهاجرت میکنند. یعنی همه مهاجرتها به دلیل مشکلات سیاسی و بیکاری و ... نیست و گاهی چون نوع زندگی دیگر جوانان دنیا را هم دیدهاند ازرشهایشان هم تغییر کرده و خودشان را با جوانانی از دیگر نقاط دنیا همراستا میبینند و میل دارند در کشوری زندگی کنند که با ارزشهایشان همسو باشد.
اگر مشکلات اقتصادی کاهش پیدا کند؛ چیزی که پس از برجام داشت اتفاق میافتاد و تعداد گردشگران خارجی در ایران زیاد شده بود و مسافرت ایرانیها به خارج از کشور هم افزایش پیدا کرد دوباره شکل بیگرد مردم بیشتر مسائل جهانی میشوند و هویت جهانوطنی در جامعه ما هم شکل میگیرد.
کتاب «جامعه شناسی جوانان: تحولات زندگی جوانان در روند جهانی شدن» نوشته بیژن خواجهنوری توسط انتشارات تیسا منتشر شده است.
نظر شما