ادوارد براون سالها در ایران زیسته و با بسیاری از شخصیتها و محافل داخلی در ارتباطی تنگاتنگ بوده و در نتیجه اطلاعات وسیعی از جامعه ایران و مناسبات درونی ساخت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن به دست آورده است که در تحلیلهایش به یاری او آمدهاند.
کتابی که او درباره این برهه از تاریخ ایران نوشته است، «انقلاب مشروطیت ایران» نام دارد که روایت کردهاند «این اثر به دلایل متعدد و مختلف، از همان نخستین سالهای چاپ و نشر، با اقبال علاقهمندان به مطالعات مشروطه ایران مواجه شد و تا مدتها، مرجع برخی از محققان داخلی و خارجی در مطالعه، وارسی و پژوهش در موضوع مذکور بود.» اما چگونه است که یک غیرایرانی درباره حادثه تاریخی مهمی در این کشور، کتابی مینویسد که چنین مرجعیت و اعتباری فراچنگ میآورد؟
یک دلیل روشن این موضوع به این واقعیت در زندگی ادوارد براون برمیگردد که او سالها در ایران زیسته و با بسیاری از شخصیتها و محافل داخلی در ارتباطی تنگاتنگ بوده و در نتیجه اطلاعات وسیعی از جامعه ایران و مناسبات درونی ساخت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن به دست آورده است که در تحلیلهایش به یاری او آمدهاند؛ مخصوصا از جمله دوستان نزدیک وی میتوان به ایرانیان متنفذی همچون سید حسن تقیزاده و علامه قزوینی اشاره کرد که او از دریچه آشنایی با اندیشه و مرام آنها ایران را شناخته است.
اما دلبستگی بروان تنها به نگارش این کتاب خلاصه نشده است بلکه آثار متعددش در حوزه ایران و ایرانشناسی، نشان میدهد که چگونه دلسوزانه و همراه با دلدادگی فراوان، کوشیده است تمامیت ایران را بشناسد و آن را در قالب آثار مکتوب وزین و سودمندی به دیگر جهانیان نیز بشناساند در نتیجه چهارجلد کتاب مبسوط درباره تاریخ ادبی ایران نوشتهاست و کتابی درباره طب در جهان اسلامی و همچنین به تصحیح و ترجمه اثار گرانسنگ ادبیات ایران نیز اقدام ورزیده است: تذکرهالشعرا و لبالالباب و چهارمقاله نظامی عروضی و... و از این رو در تاریخ ایران، همواره از او به عنوان یک ایرانشناس ورزیده نام برده شده است که درباره ادبیات و ساحتهای فرهنگی این سرزمین مینویسد و با خواندن اشعار شعرای آن میگرید و حتی نوشتهاند که چنان شیفته این فرهنگ و ادبیات شده است که خود نیز گاهی به تاسی از این شعرا ابیاتی نیز می سروده است. اما در عین حال برخی دادههای کتابهای او و البته فراتر از آن ارتباطات پراکندهاش با برخی محافل دگراندیش در ایران باعث شده او را گاه جاسوس انگلستان در ایران بدانند مردی که در واقع در کسوت پوششی پزشکی و طبابت به ایران میآید تا اطلاعات مبسوطی از آن گرد آورد و با خود به غرب ببرد.
این نگاه در واقع وجه منفیبافانهای است که اساسا درباره زیست بسیاری از سیاحان و دیپلماتهای غربی در ایران مطرح می شده است اما آنچه در این نگرش مهمتر از هرچیز به نظر میرسد نه کوشش برای بازنمایی و کشف صحت و سقم آن بلکه بازتاب روانشناسی اجتماعی در این نگرش است جوی از بیاعتمادی نسبت به عناصر غربی در ساحت فکری ایرانیان که تا سالها تحت عنوان توهم توطئه نیز به حیات خود ادامه داد. اما چرا جستجو در آن وجه در برابر اهمیت این روانشناسی اجتماعی تا حد زیادی رنگ میبازد را باید در کارنامه پربار ادوارد براون جستجو کرد مردی که بعدها توانست شاگردانی برجسته در حوزه ایرانشناسی تربیت کند که خود سرحلقه زنجیرهای شدند که در تداوم حیات فرهنگی ایران و تدوین تاریخ آن نقش مهمی داشتند از جمله میتوان به علیاکبر دهخدا، عیسی صدیق، ذبیح بهروز، لارنس لکهارت، نیکلسون، مینورسکی و... اشاره کرد با این حال امروز به همت حسن جوادی کتاب مبسوط و نسبتا کاملی درباره زیست و اندیشه ادوارد براون و چرایی شایعات مربوط به جاسوس بودن او تحت عنوان «ادوارد براون و ایران» نوشته شده است که خواندنش میتواند پرده از بسیاری از این چراییها بردارد.
همزیستی با اقلیتها و نقل روزمرگیها و زیست اجتماعی زرتشتیان
اما بدیعترین دادههای مربوط به تاریخ و فرهنگ و روزمرگی ایرانیان را در سفرنامه ادوارد براون به نام «یک سال در میان ایرانیان» میتوان بازجست. او در این کتاب به روشنی نشان میدهد که چقدر به تحقیق درباره زندگی اقلیتها در ایران علاقهمند است و در نتیجه اطلاعات درخورتوجهی درباره آداب و سنن و زیست و حتی طب عامیانه آنان و مخصوصا زرتشتیان میتوان در این کتاب از او یافت؛ در همین راستا او در سفر به یزد با اشتیاق تلاش میکند در میان زرتشتیان زندگی کند و مخصوصا نسبت به جزئیات زندگی آنها علاقهمندی فراوان نشان میدهد و بسیاری از این دادهها را افزون بر سفرنامهاش در کتابی که درباره طبابت نوشته نیز بازتاب داده است.
مثلا روایت کرده است که گیاهی همچون پودنه یا کاسنی که طبع سرد دارد و زرتشتیان برای درمان ناراحتیهای کبد از آن بهره میگرفتهاند، چقدر میان آنها محبوب بوده است و یا رازیانه که معتقد بودند مسکن است و درد را کم میکند و شاه تره که گرم و مرطوب است و سوء هاضمه را درمان میکند. اما آنچه تاریخیتر است و وجهه فرهنگیتری دارد کوشش براون در شناخت نقش نمادین و پررنگ گیاهان در زیست زرتشتیان است از جمله او در آتشکدهای طاقچهای میبیند که گلدان کوچکی بر آن نهاده شده است «که در آن چند شاخه از گیاهی شبیه به گیاهی بی خزان که دانه سیاه دارد بود.
دستور نام آن را {میگوید و براون ادامه میدهد که} بعدا فهمیدم که از این گیاه در بعضی مراسم ویژه دینی استفاده میشود و به دور خورشید میپیچد.» او در ادامه دیدههای خود را درباره روزمرگیها و زیست اجتماعی زرتشتیان در یزد نقل میکند و مینویسد: هفت تا ده هزار نفر از آنان در یزد و نواحی آن وجود دارند و تقریبا همه آنها مشغول امور تجارتی یا کشاورزی هستند {و} به طوری که من هم در یزد و هم در کرمان دیدم، آنها درستکار و با صداقت و اهل کار و کوشش هستند و با این که نسبت به گذشته امروزه کمتر در معرض آزار و اذیت قرار میگیرند، اما باز هم از طرف بعضی متعصبین مورد توهین و سوء رفتار واقع میشوند که آنان را در زمره مسیحیان و یهودیان و سایر اهل الکتاب محسوب نمیکنند.»
این کوششها شاید از یک منظر بتواند ادوارد براون را از برخی اتهامات درباره تعلق خاطرش به برخی محافل خاص فکری، مبرا کند و نشان دهد که این همراهیها را میتوان تنها علاقه او به همزیستی با اقلیتها به طور کلی تعبیر کرد و نه تعلق خاطری خاص مثلا به بابیت و دیگر اندیشههای مطرود در جامعه اسلامی. و بهتر از این گمانهزنیها شاید برای قضاوت درباره درستی و نادرستی این شایعات و تحلیلها، نقل این جملات در صفحه تقدیمیه کتاب انقلاب مشروطیت ایراناش، به کار آید: «به تمامی آنان که با اندیشه، گفتار یا کردار ایران را به گاه نیاز یاری کردند، چه با زبان، قلم یا شمشیر، چه آنان که کوشیدند، رنج بردند، گفتند یا ستیختند، خواه خدمتشان خرد یا کلان، این کتاب را فروتنانه تقدیم میکنم. باشد که به اثبات رساند سعی ناچیزم را در ترسیم بازپسین تلاش نژاد کهن در گسیختن اسارتش، به یکسوی افکندن زنجیرهایش و به زندگی برخاستن ملتی دگر بار...»
نظر شما