دانشوران و محققان، به ویژه هواداران تفکر چپ سیاسی و مدافعان سیاستهای فمنیستی- در دهههای 1960، 1970 و 1980 از متدولوژی تاریخ شفاهی برای به صحنه آوردن گروهها و اقشاری استفاده میکردند که از قدیم صدای آنها را در روایات تاریخی خاموش کرده بودند. فهم بشر از ظلم و ستمی که بر همنوعانش در طول تاریخ رفته از طریق تاریخ شفاهی افزایش مییابد و ورود به عرصه سیاستهای رهایی بخش را ممکن میسازد.
لین آبرامز، نویسنده این کتاب، متولد 5 نوامبر 1960، استاد تاریخ مدرن و رئیس دانشکده علوم انسانی دانشگاه گلاسکو است. حوزه تخصصی وی تاریخ زنان و روابط جنسیت در بریتانیا از قرن هجدهم به بعد و همچنین مباحث نظری و روششناسی در تاریخ شفاهی است.
او این کتاب را در هشت فصل تدوین کرده که عبارتند از مقدمه: تبدیل رویه عملی به نظریه، خصوصیات تاریخ شفاهی، خود، ذهنیت و بیناذهنیت، خاطره، روایت، هنراجرا و قدرت و توانمند سازی.
تاریخ شفاهی چیست؟
«تاریخ شفاهی» را در شمار رویههای عملی و به عبارت دیگر در ردیف شیوههای پژوهشی تعریف کردهاند. تاریخ شفاهی به ضبط گفتار دستهای از انسانها اطلاق میشود که پیام، گزارش یا خاطره قابل توجهی برای گفتن دارند. تحلیل خاطرات گذشته این مردم نیز در مسیر همین عمل معنا مییابد. از این رو ابعاد نظری تاریخ شفاهی نیز همچون سایر رویههای عملی تاریخی باید به درستی تبیین شوند. موفقیت تاریخ شفاهی تا بدانجا پیش رفته که اکنون جزء رویههای عملی امتحان شده در حوزه پژوهش به شمار میآید و نه تنها در تحقیقات تاریخی بلکه در حوزههای گستردهای مانند قومشناسی، مردمشناسی، جامعه شناسی، مطالعات بهداشت و درمان و روانشناسی نیز برای خود جا باز کرده است.
تاریخ شفاهی از دهه 1960 به این سو از رویه عملی محض، که عموما به عنوان ابزاری برای گردآوری اطلاعات درباره گذشته استفاده میشد به رشته نظری پیشرفته با خصوصیات منحصر به فرد تبدیل شده است. نمونههای فراوان که در هر دو سوی این طیف وجود دارد بر راه پیموده شده روشنی دلالت میکنند. کتاب «جایگاه یک زن: تاریخ شفاهی زنان کارگر از 1890 تا 1940 به قلم الیزابت رابرتز از مورخان انگلیسی که در سال 1984 منتشر شده است، نمونهای بارز از تاریخ «بازیابانه» به شمار میآید. اثر مذکور بر پایه مصاحبه با بیش از یکصد پاسخگو، وضعیت و شرایط زندگی زنان در شمال انگلستان را بررسی کرده و برای تشریح و تفسیر زندگی زنان معمولی بریتانیا و اثبات این نظریه که علت فقر و بیچارگی در زنان در نگاه خود آنان به هیچ وجه با تبعیض جنسیتی ارتباط نداشت، از مواد و مصالح کیفی به عنوان شواهد و مدارک اصلی استفاده میکند.
خصوصیات تاریخ شفاهی
از خصوصیات تاریخ شفاهی میتوان به شفاهیت و روایت اشاره کرد.
در خصوص شفاهیت میتوان گفت که سر و کار تاریخ شفاهی با کلام شفاهی است. لذا تحت فرمان شفاهیت نفس میکشد. اهمیت مضاعف واجنگاری و همچنین سهولت کار با متن مکتوب در قیاس با مصاحبه ضبط شده اغلب موجب فراموشی این کیفیت یا بایگانی شدن آن در پس ذهن میشود. دانشوران حوزه سنتهای شفاهی، مانند داستانگویی، قصههای عامیانه و از این قبیل، همواره به شفاهیت، شکل و ضرباهنگ افعال گفتاری، توجه جدی مبذول داشتهاند. زیرا این مولفهها قادرند ویژگیهای مهم داستان مانند محتوا، شیوه نقل و بستر فرهنگی تولید آن را بر ما آشکار کنند.
از سوی دیگر ماهیت روایی را نمیتوان از تار و پود شفاهیت مصاحبه جدا کرد. راه و رسمی را که مردم با تمسک به آنها داستان میسازند و دنیای خود را به واسطه همان داستانها تفسیر میکنند، به «روایت» مرسوم است؛ به بیان دیگر، روایت را باید قالبی برای «ترجمه دانستهها به گفتهها» تلقی کرد. تقریبا تمام تاریخهای شفاهی یا دستکم گفتههایی که در مصاحبههای غیر رسمی، غیر ساختارمند یا نیمه ساختارمند از راوی استخراج شده است در قیاس با قالب رسمی پرسش و پاسخ، به وضوح مشخصههای روایی خود را به نمایش میگذارند.
قدرت و توانمندسازی
در سال 1988 پال تامسون در دفاع از پتانسیل تحولآفرین و توانمندساز تاریخ شفاهی نوشت: «شکی نیست که تاریخ شفاهی میتواند ابزاری برای دگرگونسازی محتوا و اهداف تاریخ باشد و از این قابلیت برخوردار است که تمرکز تاریخ را تغییر دهد و افقهای تازه را برای جست و جو و تحقیق پیش روی آن بگشاید؛ موانعی که بر سر راه معلم و متعلم، بین نسلها، نهادهای آموزشی و دنیای بیرون وجود دارد با قدرت تاریخ شفاهی برداشته میشوند؛ و آنگاه که نوبت به ثبت مکتوب تاریخ میرسد... قادر است به مردمی که در شکلگیری تاریخ و تجربه آن نقش داشتهاند از طریق کلمات همان مردم، جایگاهی محوری ببخشد.»
این استدلال امروزه جاذبه چندانی ندارد. از زمان اظهار چنین نظری تا به امروز کاربرد تاریخ شفاهی به عنوان ابزاری برای توانمدسازی افراد، گروههای اجتماعی و جوامع، و تغییر اجتماعی، سیاسی و علمی بسیار گستردهتر شده است. دانشوران و محققان، به ویژه هواداران تفکر چپ سیاسی و مدافعان سیاستهای فمنیستی در دهههای 1960، 1970 و 1980 از متدولوژی تاریخ شفاهی برای به صحنه آوردن گروهها و اقشاری استفاده میکردند که از قدیم صدای آنها را در روایات تاریخی خاموش کرده بودند. فهم بشر از ظلم و ستمی که بر همنوعانش در طول تاریخ رفته از طریق تاریخ شفاهی افزایش مییابد و ورود به عرصه سیاستهای رهایی بخش را ممکن میسازد.
خویشتن خویش
مورخ شفاهی میداند که راوی در حین روایت داستانی از یک رویداد یا تجربه، مستقیم یا غیر مستقیم درباره خودش به ما اطلاعات میدهد. مصاحبهای که کل وقایع و تجربیات زندگی یا تاریخ زندگی کسی را به ثبت میرساند، به مصاحبه شونده امکان میدهد تا در لابهلای ماجراهایی که از زندگیاش روایت میکند احساسی که هماکنون درباره خودش دارد نیز برملا سازد. نتیجه و اوج زندگی او در همین دیدگاهی است مه مصاحبه شونده از خویشتن خویش پیدا کرده و به ما نشان میدهد. «خود» در اینجا به معنای فرد خودمختار و مستقلی است که از خودآگاهی یا باطن پیچیده و پرمایهای برخوردار است. یکی از اهداف اصلی مورخان شفاهی را کاوش در این باطن و استخراج محتویات آن «خود» تشکیل میدهد. استفاده رشتههای علوم اجتماعی و علوم انسانی از اسناد شخصی یا ذهنی- مانند خود زیستنامه، خاطرات مکتوب و تاریخ شفاهی، از قدیمالایام ابزاری برای دستیابی به اطلاعات تجربی و شناخت فرهنگ سوژههایشان بوده است.
ذهنیت و بیناذهنیت
امروزه در نظریه تاریخ شفاهی، قایل به وجود دو ذهنیت در مصاحبه هستند که طی تعامل با یکدیگر به تولید پدیدهای موسوم به بیناذهنیت دست مییابند؛ پدیدهای که در کلمات راوی پدیدار میشود. مقصود از ذهنیت عبارت است از اجزای تشکیلدهنده خودشناسی انسان، هویتی که به مدد تجربه در وجود او شکل گرفته است؛ ادراک، زبان و فرهنگ انسان- به عبارت دیگر خزانه عاطفی او.
مقصود از بیناذهنیت در بافت تاریخ شفاهی، رابطه بین مصاحبه شونده و مصاحبهگر است یا دینامیک بین فردی موقعیت مصاحبه و همچنین فرایندی که بازیگران صحنه مصاحبه به وسیله آن با یکدیگر همکاری میکنند و روایت مشترکی را میآفرینند.
خاطره
در بیان کلی، مورخ شفاهی برای کشف چهار معما از مردم سوال میکند؛ 1- رویدادی که اتفاق افتاده است. 2- احساس راوی درباره آن رویداد.3- نحوه یادآوری آن. 4- خاطرات عمومی کسانی که راوی به آنان رجوع میکند و بستر گستردهتری را برای داستان او فراهم میسازد. خاطره در کانون این فرآیند مینشیند و تمرکز تاریخ شفاهی بر خاطره و فرایند یادآوری است. همانطور که نسخ تاریخی کهن یا خلاصه مذاکرات اعضای کابینه دولتها برای مورخانی که در تحقیقاتشان از سنتهای دیگر تبعیت میکنند، حکم منابع اولیه را دارد، یادآمدههای خاطره نیز برای مورد شفاهی همین جایگاه و کاربرد را داراست.
اما این گونه نیست که خاطرات ما از وقایع و تجربیات گذشته، بدون برخورد با هیچ مانع یا خدشهای به یادمان بیاید. خاطره باید از چنین فرآیندی عبور کند؛ فراخوانی تصاویر ذهنی، داستانها، تجربهها و عواطف متعلق به زندگی گذشته؛ مرتبسازی آنها؛ قرار دادن عناصر مذکور در بستر یک روایت یا داستان و سرانجام نیر نقل آنها به طریقی که دست کم بافت فرهنگی و اجتماعی ما در شکل دادن به آن دخالت دارد.
روایت
در دهههای اخیر، لفظ «روایت» به یکی از پربسامدترین واژهها در تاریخ شفاهی تبدیل شده است. امروزه بیش از گذشته به جای مصاحبهشونده یا پاسخگو از راوی سخن میگوییم و پاسخ یا واکنش او را با لفظ «روایت» معنا میکنیم.
شرح منظم و مرتب از تجربهها یا مطالب بینظم و نسق را روایت گفتهاند.
آنچه که در تجزیه و تحلیل روایی مورد شناسایی قرار گرفته و تشریح میشود، شیوه داستانسازی مردم و استفاده از آن برای تفسیر دنیایشان است. اما روایت محدود به محتوای داستان نیست. بلکه بیان و نقل آن را نیز شامل میشود. این توالی رویدادها یا حقایق نیست که روایت را میسازد. بلکه تاکیدها، آب و تاب دادنها، فراز و فرودهای صدا، ساختار، معترضهها، سکوتها و در مجموع آرایش و به نمایش درآوردن داستان است که روایت از درون آن بیرون میآید.
هنر اجرا
تغییر زاویه «نگاه» از «چه گفتن» به «چگونه گفتن»، اجماعی را حول این نظر شکل داده که تاریخ شفاهی در واقع اجرای نمایشگونه راوی برای مخاطبان است. پس هوشیاری نسبت به شکل و قالب اجرای روایتهای شفاهی را نیز الزامی میکند. علاوه بر این، هیچ روایتی را نمیتوان جدای از فرم یا قالب یعنی اجرای آن، فرض کرد. اجرای نمایشگونه فعل گفتاری نیز از ارکان تاریخ شفاهی به شمار میآید. یعنی علاوه بر محتوای تاریخ شفاهی باید به ویژگیهای اجرای آن نیز توجه کنیم. شاخکهای مورخ شفاهی باید به شفاهین یا سخنوری بسیار حساس باشد.
کتاب «نظریه تاریخ شفاهی» در 421 صفحه و شمارگان 1250 نسخه، با قیمت 40 هزار تومان در سوره مهر منتشر شده است.
نظر شما