یکی از منتقدان حاضر در جلسه نقد و بررسی رمان «زی-پو» در قم، از زاویه شباهتهای جالبی که به گفته او میان فرآیند ساخت داستان و بازی شطرنج وجود دارد، به نقد این اثر پرداخت.
در ابتدای این جلسه میثم رمضانی، ساختن داستان را به بازی شطرنج تشبیه کرد و گفت: شباهت عجیبی بین داستان (چه داستان کوتاه چه رمان) و شطرنج وجود دارد؛ بازیگر شطرنج یاد میگیرد شطرنج سه مرحله دارد: شروع بازی، وسط و پایان. شروع معروف است به گسترش مهرهها، بعد از گسترش باید ارزیابی کنیم که گسترش کامل است یا ناقص. گسترش کامل یعنی اینکه سوارهای سبک و سنگین در جاهای مشخص خودشان قرار گرفتهاند و شاه به قلعه رفته باشد. وقتی گسترش موفقی داریم که از پیش مشخص و طراحی شده باشد. در داستان به طور تطبیقی جای مهرهها را عناصر داستان و اطلاعات میگیرند.
نویسنده کتاب «شایدباد شاید آتش» افزود: زمان گسترش به طور کامل وارد بازی میشویم. همه مهرهها آمدند بیرون و بازی پیچیده شده و تنها چیزی که میتواند به بازیگر کمک کند، خلاقیت خودش است. بازیگر باید بداند چگونه اطلاعات را بیرون بریزد و با توجه به مهارتش بازی را کنترل کند تا بازی از دست نرود. وسط بازی یعنی مرحله مدیریت شطرنج. جنگ وسط بازی که تمام میشود، میرویم به آخر بازی. آخر بازی با پیادههاست و به خلاقیت و نقشه راه نیاز ندارد. اگر مراحل قبلی را درست طی کرده باشیم پایان موفقی خواهیم داشت. همین امر در داستان هم صادق است.
این منتقد در بخش دگیری از سخنانش گفت: نقاط قدرت این داستان، جسارت نویسنده در رمان است و نگاه غالب جامعهشناسی بر رمان است. شروع و گسترش این رمان متأسفانه ناقص است. اطلاعات و نقشه راه گسترش را کامل نمیکند و در اطلاعات میماند. رمانی که ۲۰۰ صفحه است، ۵۰ صفحه هم برایش زیاد است. اطناب از تعلیق کار کاسته و اواسط کار بازی پیچیده میشود اما هیچ کدام از مهرهها همدیگر را نمیزنند. مدیریت رمان یک جاهایی نیاز به حذف و ایجاز دارد.
وی به عنصر خلاقیت در داستان پرداخت و آن را ناجیِ نویسنده معرفی کرد و گفت: خلاقیت در داستان برمیگردد به کشف شهود نویسنده، اما این امر نیز اتفاق نمیافتد و صرفاً ما یک گزارش ژورنالیستی داریم و یک سری اتفاقات را میخوانیم. وقتی نویسنده تجربه ندارد، باید از خلاقیت و تخیل کمک بگیرد. یک جاهایی از داستان که روایت میشود و مثالهای که بیان میشود، دم دستی است و کمترین خلاقیت را دارد. در رمان نوآوری نمیبینیم در حالی که ما در رمان به نوآوری نیاز داریم. جامعه شناسی به نویسنده کمک کرده و رمان همچنان طراوت خودش را دارد اما عدم رعایت ایجاز و خلاقیت جان داستان را گرفته و رمان را از نفس انداخته است.
زهره عارفی دیگر منتقد حاضر در این جلسه با اشاره به اسم داستان «زی پو» آن را مناسب محتوای داستان دانست و گفت: زی-پو نام یک فندک است؛ ایده ساخت این فندک از آنجا آمده که آتش فندک در برابر باد مقاوم است و «همه جا کار میکند» اگر از همین نام داستان استفاده کنیم و به محتوای آن بپردازیم، میتوان اینطور گفت که: در جوامع بدوی به علت حکومت پدران بر خانواده باعث میشده مرد هم خونهای خود را نیز به عقد خود در بیاورد و پسرها به دلیل رانده شدن نسبت به پدرها کینه ورزند.
نویسنده رمان «فرمان یازدهم» افزود: این عقده از سوی دیگر، از طرف زنها نیز برای جلب توجه مردها نسبت به خود، باعث حسادت آنها به هم میشده است. از این دو موضوع میخواهم به این برسم که در خانواده آقای «عباس حقیقت» به نظر میرسد، دخترش «آذر» خود را جایگزین مادر میکند.
این منتقد ادامه داد: رمان «زی پو» با خاطرهای از کودکی آذر شروع میشود که همراه پدرش میخواهد به کوه برود، نرسیده به قله، عباس پا کُند میکند تا آذر به فتح قله برسد. آذر کوچک به فریب پدر پی میبرد و این خاطره در ذهن او باقی میماند. آذر همین فتح را در مورد مرتضی که معشوق اوست، در صفحههای پایانی داستان به کار میبرد.
عارفی به بخشهایی از داستان اشاره کرد و افزود: در تمام داستان، آذر سعی دارد انتقام سکوتهای پروین مادرش را از عباس که بارها با حقه دیوانگی از صد ضربه شلاق جان به در برده است، بگیرد. آذر در صفحه 166 جملهای میگوید که میتواند نشان دهد، او تمام سعی اش را کرده تا انتقام مادر آرام و ساکت خود را از پدری که همواره زیرآبی رفته بگیرد: «مامان تونست تو رو ندیده بگیره، من نه».
این نویسنده به نمادپردازی در داستان هم اشاره کرد و گفت: خالی از لطف نیست که بگوییم داستان آذر و عباس و پروین، در واقع نمادی از جامعه است که همواره آتشش چون فندک زی-پو بخشی از جامعه را تهدید میکند.
نظر شما