رئیس هیات مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در آئین گرامیداشت آیتالله جوادی آملی، گفت: مشرب فلسفی آیتالله جوادی آملی، مبتنی بر آثار ابنسینا و فارابی است که استوانههای مکتب مشاء هستند.
وی ادامه داد: ایشان هم مدرس، هم محقق و هم متواضع و دارای اخلاق حسنه است. مشرب فلسفی آیتالله جوادی آملی، مبتنی بر آثار ابنسینا و فارابی است که استوانههای مکتب مشاء هستند. بر آثار سهروردی هم تسلط دارد و این سیر ادامه پیدا میکند تا به حکمت متعالیه میرسد که پیشوایان آن ملاصدرا، میرداماد و در ادامه بزرگانی همچون حاجملاهادی سبزواری و در عصر معاصر مرحوم مطهری و جوادی آملی هستند. این مکتب ادامه پیدا کرد و از امتیازات کشور ما محسوب میشود. در حالیکه فلسفه در بسیاری کشورها حرام است، در این زمینه ما محیط بازی داریم و حتی علامه طباطبایی فیلسوف و مفسر قرآن بود. مرحوم امام خمینی نیز فیلسوف و مدرس فقه و اصول بودند. این همه از برکت مکتب ائمه اطهار است که مکتب حکمت متعالیه در کشور ما بهوجود آمد. در قرآن کریم حکمت متعالیه با خیر کثیر بیان شده است.
آیتالله جوادی آملی یک شخصیت هویتبخش است
سید رضا صالحی امیری نیز در ادامه این آئین با اشاره به اینکه وجود شریف آیتالله جوادی آملی نیاز امروز و ضرورت فردای جامعه ایران است، گفت: اگر امروز در جامعه با پدیدهای به نام شکاف نسلی مواجه شدهایم که نسل جدید آنگونه که باید نتوانسته با نسل گذشته ارتباط معنوی داشته باشد وجود آیتالله جوادی آملی میتواند این شکاف را پرکند و به نیازها پاسخ دهد. جوان امروز ما نیازمند بازشناسی شخصیتی مثل ایشان است.
وی در بیان چند ویژگی شاخص شخصیتی آیتالله جوادی آملی افزود: ایشان یک شخصیت هویتبخش است. بنیانهای معرفتی، فرهنگی، اخلاقی و فرقهای جامعه چیزی است که نظام سیاسی و اقتصادی بر آن بنا شده و بدون شک یکی از بنیانهای این جامعه آیتالله جوادی آملی است. از این منظر ایشان حق حیات بر گردن جامعه دارد. دومین ویژگی، انسجامبخشی و انسجامآفرینی است در جامعهای که با نحلههای متفاوت مواجهیم در این شرایط پرتنش نیازمند شخصیتهای اجماعساز هستیم و بدون شک ایشان یک شخصیت اجماعآفرین است و میتواند بهعنوان محور انسجام ملی، دینی و معرفتی در جامعه مطرح باشد. در جامعهای که نحلههای مختلف با هم مناقشه دارند نیازمند انسانهای بزرگی هستیم که همه برگرد او جمع شوند و در جامعه کنونی ایران بعد از مقام معظم رهبری مطمئنا آیتالله جوادی آملی چنین ویژگیای داراست و میتواند در تنگناها بهعنوان منجی وارد صحنه شود.
رئیس کمیته ملی المپیک بیان کرد: سرمایه نمادین یک ملت، دیگر خصیصهای است که میتوان درباره آیتالله جوادی آملی نام برد. ایشان نه فقط سرمایه امروز ما بلکه سرمایه نسلهای بعد نیز هست و سرمایه نمادین عامل اعتماد آفرینی است و ملت به این سرمایه اعتماد میکند. این سرمایه نمادین به اسطوره تبدیل میشود. دیگر ویژگی شاخص ایشان، خلاقیت و نوآوری در عرصههای مختلف فقهی، دینی، تفسیری و اخلاقی است. ما نیازمند چنین شخصیتهایی هستیم که از حوزه خلاقیت و نوآوری تراوش کند. آیتالله جوادی آملی چشمه جوشانی است که اگر به خوبی به نسل جدید معرفی شود همه میتوانند از معرفت دینی و فکری ایشان سیراب گردند. پنجمین ویژگی نیز نگرش تشکیلاتی و سیستمی است ایشان از یک مرکز پژوهشی و علمی برخوردار است که اندیشه و قدرت فکریاش را در اقصینقاط دنیا منعکس میکند.
قرآن و فرهنگ قرآنی میراث بزرگ آیتالله جوادی آملی است
عبدالله جوادی آملی، رئیس بنیاد علوم وحیانی اسراء و فرزند آیتالله جوادی آملی نیز بهعنوان سخنران پایانی این آئین بیان کرد: آیتالله جوادی آملی مراتب تقدیر و سپاس خود را از همه بخشهایی که این آئین را برپا داشتهاند تقدیم میکند. از آنجا که این انجمن بهنام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی میخواهم به این نکته اشاره کنم همه اموری که مولفه عمده و اساسی در فرهنگسازی هستند اعم از علم و اخلاق و حکمت و عرفان با یک نگرش فرهنگسازی در اندیشه ایشان وجود داشته و دارد. همواره این دغدغه در وجود آیتالله وجود داشته که این علوم را به سطح جامعه برساند همیشه فرهنگ عمومی و توده مردم مورد توجه استاد بوده است و بسیاری از معضلات و پیچیدگیهای علمی و ... با دانش و بینش ایشان برطرف شده است.
وی ادامه داد: یکی از کارهای ارزشمند ایشان این بود که پیچیدگیهایی را که برسر راه فهم و پیشرفت علم بود را کنار زد. به عقیده ایشان در هر علمی قلمی به زمین گذاشته شده باید آن قلم را برداریم استاد همواره سعی داشته علم را چند گام به جلو ببرد و آن علم را ناظر به توسعه جامعه قرار دهد. در این 40 سال قرآن و فرهنگ قرآنی میراث بزرگی است که آیتالله از خود به جای گذاشته است اما این کار صرف یک تفسیر و غنای دانش نبوده بلکه این دانش میرود که جامعه و نظام و اندیشههای بشری را در سطوح مختلف بسازد.
عبدالله جوادی آملی در پایان گفت: آیتالله فرمودند قرآن سه نوع پیام دارد که آنها را از خطابهای قرآنی میفهمیم گاهی مخاطب جامعه انسانی، گاهی منطقه توحیدی است ولی بخش قابل توجه آیات الهی معطوف به بشریت است و مخاطبان جهانی دارد. قرآن کتاب بشری است که برای هدایت بشر آمده است. ایشان یک سامانه معرفتی را به نام عقلانیت بشری به عنوان بزرگترین میراث فهم عقلانیت وحیانی تقدیم جامعه کرده که اگر جامعه از این عقلانیت برخوردار شود ترقی خواهد یافت.
«حسن بلخاری»، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی دیگر سخنران این مراسم گفت: راغب اصفهانی در المفردات فی غریب القرآن و در تعریف حکم به عنوان یک اصطلاح قرآنی، ریشه و اصل آن را چنین تعریف میکند: «حکم اصله مَنعَ منعأ لاصلاح» یعنی اصل و حقیقت این واژه منع است با نیت اصلاح، به زبانی روشن، حکم یعنی مانع چیزی بودن تا به صلاح و اصلاح رسیدن. اما منع از چه و مانعیت از که؟ راغب سپس در تأیید و تأکید بر این معنا از لگام یا لجام در تعریف حکم استمداد میجوید: لگام را از آن رو حَکَمه گفتهاند که سبب بازداشتن حیوان میشود: «و منه سُمیت اللجام حَکَمه» و نیز با لگام حیوان را باز داشتم: «فقیل حکمته و حکمت الدابه منعها بالحکمه» و احکمتها یعنی افسارش زدم. دلیلی دیگر مؤید معنای اول حکم است «حکمت السّفینه [السفیه] و احکمتها» دستهای او را گرفتم یا به تعبیر زمخشری او را در کارش بصیرت و هوشیاری دادم (زمخشری، اساسالبلاغه). بنابراین راغب از معنای منع به بازداشتن و نگاه داشتن میرسد که مجازاً بیانگر قوت و قدرت در حفظ یک چیز است و این معنا مبنای ورود راغب به شرح این کلمه در آیات قرآن است: فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (حج، ۵۲) که به معنای محکم کردن آیات قرآن است به دست حق تعالی.
وی ادامه داد: واژههای متعدد دیگری نیز که از این ریشه ساخته شده و در قرآن به کار رفتهاند، همچون حکم به معنای قضاوت و داوری و نیز احکام به عنوان مفهومی در مقابل تفصیل و حکمت به عنوان خصیصهای از درک و تشخیص (یا به عبارتی رسیدن به حق به واسطۀ علم و عقل) و حکیم یعنی آن که در کار خود متقن است و اتقان دارد.در باب مفهوم حکمت، آن هم با تأکید و تأمل بر دانایی و معرفت بحث خواهیم کرد اما نمیتوانیم از آن معنای اول و بالذاتی که ابتدا آوردیم چشمپوشی کنیم. چیزی که صاحب مجمعالبیان هم ذیل آیۀ ۳۲ سورۀ بقره میآورد: «حکیم، دانشمند و حکمت، همان دانش است و نیز حکیم به دانشمندی که کار را بر اساس علم و تدبیر انجام میدهد گفته شده و بر عمل انسانی و اخلاقی او که جلوگیری از فساد و تبهکاری است «حکمت» اطلاق شده است» (ترجمۀ تفسیر مجمعالبیان، ج ۱، ص ۱۱۶). در جای دیگر نیز صاحب مجمع بر منع و بازداشتن در تعریف حکمت تأکید دارد: «خدا عزیز و حکیم است، یعنی قدرت دارد که هر چه را خواست منع کند و کسی نمیتواند او را از کارش منع نماید، او بر هر چیزی غالب است و چیزی نمیتواند بر او غالب گردد، آنچه حکمت و مصلحت اقتضا کند آن را انجام میدهد» (همان، ج ۳، ص ۹).تمامی معانی دیگری نیز که از این ریشه ظهور میکنند همه به نحوی به اصل خود برمیگردند. مثلاً حاکم به معنای قاضی یا رئیس، با حکم درست مانع ظهور و رشد فساد میشود. اتقان و استحکام کار نیز مانع از سستی و فروپاشی نتایج حاصل از آن میشود حتی حکمت که در قرآن خیر کثیر است و به هر که حق بخواهد عطا میشود رسیدن به نوعی معرفت و دانایی است که انسان را از شقی بودن و فاسد بودن و مهمتر جاهل بودن نجات میدهد.
بلخاری ادامه داد: تأکید این مقال نیز بر همان معنای ذاتی است. یعنی منع از فساد در جهت اصلاح، اما با این سؤال بنیادی که چرا دو واژة اصلی معرفت در اندیشة اسلامی یعنی حکمت و عقل، هر دو در معنای اصیل خود یکی به معنای لگام است و دیگری به معنای عقال؟ به معنای عقل در مفردات توجه کنید: «اصل عَقْل بند کردن و باز ایستادن است، مثل: عقل البعیر بالعِقَال: بستن شتر با پایبند... عَقَلَ لسانَهُ: زبانش را نگه داشت و از سخن گفتن خودداری کرد و از این جهت دژ و قلعه و زندان را ـ مَعْقِل ـ گفتهاند، جمعش مَعَاقِل است» (ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج ۲، ص ۶۳۰). بر این شباهتِ عقل و حکمت در منع و بازداشتن، بیفزاییم معنای مشابه گوهریترین مفهوم قرآن در باب اخلاق انسان را، که همانا واژۀ تقوی است و از حُسن تصادف این نیز همان معانی عقل و حکمت را دارد: «قی: پرهیز کردن و نفس را باز داشتن: وِقَایَه: نگهداشتن چیزی است که زیان و ضرر میرساند، وَقَیْتُ الشیءَ أَقِیهِ وِقَایَهً در آیه فرمود: فَوَقاهُمُ اللَّهُ (الانسان، ۱۱) و وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (الدخان، ۵۶) وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (الرعد، ۳۴) و ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ (الرعد، ۳۷) و قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً (التحریم، ۶). تَقْوَی یعنی انسان نفس و جان خود را از آنچه که بیمناک از آن است نگه دارد، این حقیقت معنی تقوا است؛ سپس گاهی خود خوف و ترس تَقْوَی نامیده شده. همچنین تقوی یعنی خوف و ترس به حسب نامیدن چیزی که اقتضای آن را دارد که آن هم اقتضایی و حکمی دارد که تقوی نامیده شده اما در شریعت و دین، تقوی یعنی خودنگهداری از آنچه که به گناه میانجامد و این تقوی به ترک مانع تعبیر میشود که با ترک نمودن حتی بعضی از مباهات که گناه هم ندارند کامل و تمام میشود» (ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج ۴، ص ۴۸۰).پاسخ به سؤال بنیادی فوق نیازمند تعمق و تأمل در سرشت و ماهیت انسان به بیان قرآن است. بر بنیاد آیات قرآن انسان البته خلیفهالله است: انِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً، اما همزمان توسط فرشتگان به فساد و خونریزی متهم میشود: قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ و عجیب اینکه این قول فرشتگان (یا در اصل اتهام) رسماً توسط حضرت حق نه تکذیب میشود نه تصدیق، قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (بقره، ۳۰) خداوند به انسان علم میآموزد و بر بنیاد این عالِمی، ملائکه به انسان سجده میکنند، اما آدم و همسر او حوا با حضور در بهشت و نادیده گرفتن امر حضرت حق: وَلَاتَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ به تعبیر صریح قرآن از ستمکاران به نفس خویش میشوند.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی افزود:«بنابراین در سپیدهدم ظهور انسان در قرآن نوعی دو سویگی در باب سرشت انسان ظهور دارد از یک سو انسان مستقیماً از خداوند علم آموخته: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا و نیز بهرهمند از روح خدا گشته: فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ (ص۷۲) و از سوی دیگر نهی حق در نزدیک شدن به شجرهای خاص را نادیده گرفته و لاجرم از جنات عدن رانده گشته و از بهشت هبوط میکند: وَ قُلْنَا اهْبِطُوا، آن هم در محیطی که به تعبیر خداوند متن و بستر آن عداوت و دشمنی است: بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ (بقره، ۳۶).شاهد مثالهای دیگری نیز در این باب وجود دارد به عنوان مثال آیۀ شریفه إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ (العصر، ۱) تأکید میکند حقیقتاً انسان در خسران و زیان است، با این استثنا که هستند کسانی که از شمول این کلیت، با ایمان و عمل صالح خارج میشوند: إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.یا آیات دیگری که نشان میدهد سرشت انسان دارای صفاتی است که مانع او از رسیدن به حقیقت و درستی است. همچون إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (معارج، ۱۹) به راستی که انسان سخت آزمند [و بیتاب] خلق شده است یا: وَیَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا (اسری، ۱۱) و انسان [همانگونه که] خیر را فرا میخواند [پیشامد] بد را میخواند و انسان همواره شتابزده است. آنجا نیز که بار امانت را به دوش میکشد و بر این بار کشیدن باید تحسین شود ظلوم جاهل خوانده میشود: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (احزاب، ۷۲). اما دلیل مهمتر دیگری نیز هست که در تبیین معانی ذاتی عقل و حکمت (هر دو به معنای نگاه داشتن و منع کردن یا همان عقال و لگام) مؤثر است.»
وی ادامه داد: آیۀ شریفهای که پس از تأکید بر نفس مسّوای انسان: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا یعنی ظرف متساوی در پذیرش فجور یا تقوی، نفس او را ملَهم از فجور و تقوی میداند: فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (شمس، ۸) و حیرتانگیز اینکه فجور در این آیة شریفه، مقدم بر تقوی آمده است. یعنی با پرهیز از فجور به تقوی میرسیم. بنابراین در جهان ماده و ناسوت اصل بر شر است و دقیقاً از همین روست که سه گوهر بنیادین فضیلت و معرفت در اسلام (یعنی حکمت، عقل و تقوی) هر سه به معنای باز داشتن، پرهیز کردن و منع کردن است. در هستی انسانی (و نه هستی به معنای جامع آن اعم از تکوینی و تشریعی) اصل بر برائت نیست؛ بل بر سیطرۀ تباهی و شر است. در متن چنین میدانی که خداوند رسماً عرصۀ آن را عداوت و دشمنی میخواند، این پرهیز و منع است که منجی انسان است نه میل و آرزو و گرایش. شرح فلسفی این ماجرا در هستیشناسی حکمةالاشراق قابل تعقیب است آنجا که شیخ در بیان مراتب هستی از نورالانوار به انوار قاهره (عقول طولی و عرضی) و سپس صور معلقه، عالم اشباح یا مثل معلقه (عالم مثال) و نهایت عالم برازخ یا غواسق و هیئات ظلمانیه و صیاصی (عالم جسمانی و طبیعی) مرتبه به مرتبه نزول میکند تا بدین جهان رسد که فاقد نور است و ساکن در ظلمت. بر این بنیاد در فقدان حضرت نور، پرهیز رهگشاست نه آرزو.از همین روست که سه واژۀ این مقال، معنایی شبیه بهم دارند. در متن خیر، منزل و مأوا نداریم که میل و آرزویمان به سوی خیرات برانگیخته شود بلکه نخست باید با بازداشتن و منع کردن و پرهیز، نفس از فجور تزکیه شود آنگاه فاستبقوا الخیرات. رمز تقدم فجور بر تقوی دقیقاً در همین نکته نهفته است.یک نکتۀ دیگر نیز وجود دارد: شباهت این لغات در معنا، نوعی ترابط و مساوقت ذاتی نیز میان آنان ایجاد میکند به این معنا که عاقل در معنای حقیقی خود حکیم نیز است و البته همزمان متقی. محال است کسی در جان خود به حکمت حقیقی که نوعی هدیه الهی است برسد و عاقل و متقی نباشد. این مساوقت از مشابهت معانی سه گوهر حاصل میشود.
بلخاری افزود: «اما یک سؤال: پرهیز ذاتی حاکم و ساکن در بطن و متن این سه معنا، انسان را به نوعی انزوا و دوری و اعتزال نمیکشاند؟ و به یک عبارت حکیم و عاقل و متقی را حالت و وصفی همیشه گریزان و منفک از جامعه نمیبخشد؟ قطعاً خیر. زیرا از الزامات همنشینی حکمت و عقل و تقوی، بنا به مشابهت در معنا، اصلاح است. انسانی که بنا به معنای ذاتی حکمتْ حکیم شد، منع از فساد میکند تا اصلاح کند نه اینکه صرفاً منع فساد نماید. یکبار دیگر به معنای اول حکمت در ابتدای این مقال رجوع کنید: «حکم اصله مَنعَ منعأ لاصلاح.»نهایت اینکه:
- عقل بازداشتن نفس است از جهل
- حکمت بازداشتن نفس است از فساد
- و تقوی بازداشتن نفس است از هوس
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران افزود: آیتالله عبدالله جوادی آملی مصداق مؤانست سه گوهر فوق در نفس و جان یک انسان است. حکمت هم جانشان را به زیور تقوی آراسته و هم عقلشان را فروزانی بخشیده، عقل نیز حکمتشان را عمق بخشیده و ایشان را به صلاح و سداد آراسته و نهایت تقوی که مصداق بارز این حدیثشان کرده که: «من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه» تا ترجمان این شریفة عظیمة قرآنیه باشند که: «یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوالْأَلْبَابِ (بقره، ۲۶۹) خدا به هر کس که بخواهد حکمت میبخشد و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیری فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان، کسی پند نمیگیرد.خداوند عمرشان را به بیان معارف حقه و حکمیۀ الهیه متبرک گرداند و جامعة اسلامی را بهرهمند از فیوضات رحمانی و روحانی ایشان بگرداند.از تمامی بزرگوارانی که با ارسال مقاله سبب ظهور چنین ارجنامه و کارنامهای از حضرت ایشان گردیدند سپاسگزاری میکنم و بهویژه قدردان زحمات گرانقدر مسئولان محترم بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسراء و نیز همکارانم در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی که رنج تهیه و طبع این اثر را متحمل گشتند هستم.
نظر شما