فراست در این نشست گفت: خوشحالم در جایی حضور پیدا کردهام که از آقای سرشار تا مستور تا ابوتراب خسروی و دیگران برای ادبیات از طرف مدرسه اسلامی هنر دعوت شده است؛ مکانی که اعتقاد به چندصدایی دارد. به نظرم مادامی که ما به جامعه چند صدایی باور داشته باشیم آن روز روزی است که میتوانیم با هم گفتگو کنیم و اندیشه پیشرفت کند.
نویسنده مجموعه داستان «زیارت» سخنانش را با نسبت بین ادبیات و وقایع اجتماعی آغاز کرد و گفت: وقتی بخواهیم راجع به ادبیات و انقلاب حرف بزنیم باید اول از رابطه ادبیات با وقایع بزرگ اجتماعی حرف بزنیم. باید بدانیم که چه نسبتی بین ادبیات و وقایع اجتماعی از جمله انقلابها وجود دارد. هر پیامد بزرگ اجتماعی در هر جای دنیا، با داستان رابطه تعاملی دارد. یک رابطه دو طرفه که هر دو روی هم اثر میگذارند. از یک طرف نویسنده با مشاهده وقایع بزرگ اجتماعی متأثر میشود و آنها را در ادبیات بازتاب میدهد، و از طرفی رخدادهای اجتماعی ادبیات را فربه میکنند. تنوع موضوعی و سوژههای متنوع ره آوردی است که رخدادهای اجتماعی برای ادبیات دارد. با احترام به همه ی نویسندههایی که در ادبیات دست به قلم بوده اند، اما باید بگویم که تعداد سوژههای قبل انقلاب خیلی محدود است، با وقوع انقلاب و دفاع مقدس و هر اتفاق بزرگ دیگری تعداد این سوژهها و تنوع آنها بیشتر شده است. به عبارتی ادبیات و رخدادهای اجتماعی همدیگر را تکمیل میکنند. ادبیات رخداد اجتماعی را توسعه میدهد و واقعه اجتماعی به ادبیات تنوع میبخشد.
فراست به رابطه تعاملی وقایع اجتماعی با هنر و ادبیات اشاره کرد و گفت: اگر وقایع اجتماعی با هنر و ادبیات همراه نشود مجبور میشود وارد حوزه تاریخ شود و تاریخ بی رحم، یک طرفه و نامرد است. ادبیات لایههای درونی واقعه را به شکل زنده، ملموس و قابل باور برای نسلها و قرنهای بعدی تصور میکند. ادبیات پلی است بین خواننده و وقایع اجتماعی برای آشنایی آنها با هم. ادبیات وقایع اجتماعی را تراش میدهد و به شکلی دیدنی و حس کردنی در اختیار مخاطب قرار میدهد.
وی از منظر یک رمان نویس ادبیات را دارای چهار ساحت دانست و به توضیح این اضلاع پرداخت: ضلع اول نویسنده است. نویسنده بر اساس مشاهده ای که از جامعه میگیرد، آن را جزء وجدان و ذوقش قرار میدهد و با توجه به تجربیات زیستی خودش نوشتن را شروع میکند. این ضلع چند مرحله دارد. مرحله اول مشاهده است، مرحله دوم انتخاب کردن از بین مشاهدات صورت گرفته، مرحله بعد مکاشفه. بعد از مکاشفه نویسنده سراغ نوشتن و خلق داستان میرود و کارش تمام میشود.
یکی از علتهای کتابخوان نشدن جامعه ما عدم توزیع کتاب در کشور است
این نویسنده در ادامه به ضلع بعدی ادبیات پرداخت و گفت: ضلع دوم ادبیات تولید و توزیع است. یکی از علتهای کتابخوان نشدن جامعه ی ما و مساله نشدن ادبیات در کشور، عدم توزیع درست و چگونگی آن در کشور است. اگر سیستم توزیع و دسترسی به کتاب درست تعریف شود بخشی از مشکل کتابخوانی ما حل میشود. تولید چند قسمت دارد یک قسمت ناشر است. برخی ناشرها دانشمند و دغدغه مندند. برخی هم کاسبند. قسمت دوم قراردادها هستند. قراردادهایی که برمی گردد به ناشران و معمولاً یک طرفه نوشته میشود. اگر در آمد و نوع زیست نویسندهها با ناشرها را مقایسه شود این قسمت دوم قابل فهم تر میشود. قسمت سوم خواننده است. خواننده اگر به عنوان کالا با کتاب برخورد کند یک اتفاق میافتد و اگر به عنوان یک نیاز با آن مواجه شود قطعا اتفاق دیگری خواهد افتاد. این دو نگاه با هم فرق دارند و نتایج متفاوتی از آنها منتج میشود.
نویسنده «آوازهای ممنوع» ضلع سوم را ممیزی معرفی کرد و گفت: در این ضلع ما با مدیریت فرهنگی برخورد داریم. در دنیا اگر قرار است ادبیات یک کشور رشد کند کشورهایی موفق میشوند که مدیران فرهنگی حرفه ای و کارکشته ای داشته باشند. آدمهای که ضمن دانش و دغدغه از صلاحیت فرهنگی برخوردار باشند. در روزگار ما کسانی مدیر فرهنگی شدند که نتوانستند ادبیات کشور را رهبری کنند. مدیری که بتواند برای نویسنده بستر سازی کند نداریم. مدیران ایده ال داشته ایم اما خیلی کم بوده اند. به شخصه دستآوردهای ادبیات داستانی کشور را نتیجه دغدغه مندی، درد و وجدان نویسندهها میدانم. درصد زیادی از مدیران فرهنگی روزگار ما آدمهایی نبودند که بتوانند از پتانسیل نویسندههای کشور استفاده کنند.
مهمان برنامه «چای و داستان» ضلع آخر را ادبیات داستانی را نقد و بررسی کتاب معرفی کرد و بیان داشت: در این بخش حتا اگر نویسنده غیر واقعی باشد و از طرف ممیزی نادیده گرفته شود، باید نسبت به اثرش به مردم پاسخ دهد. متاسفانه بخش ممیزی این قسمت را کم رنگ میبیند. این ضلع باعث معرفی کتاب در تمام کشور میشود، چرا که بدون معرفی شهرستانها از چاپ و انتشار کتاب مطلع نمیشوند.
هنوز نیمی از صمیمیتها، قداستها و فداکاریها را نتوانسته ایم بنویسیم
بخش دوم نشست به گفتگو و سوالهای حضار از مهمان جلسه گذشت. وقتی از قاسمعلی فراست در مورد موضوعات کار شده و مغفول مانده در ساحت ادبیات داستانی انقلاب سوال شده گفت: ادبیات انقلاب ادبیاتی است که نتیجه انتخاب مردم از سال 55 تا امروز است. همه اتفاقات داستانی را در این سالها من جزء ادبیات انقلاب میدانم. خیلی موافق این نیستم که رمانی را ادبیات انقلاب بدانیم که تنها به موضوعات انقلاب پرداخته است. جنگ، احتکار، اختلاس، فداکاری مردم و دیگر موضاعات همه ادبیات انقلابند. فکر میکنم با همه ی تلاشهایی که در این سالها نویسندگان انجام داده اند هنوز نیمی از صمیمیتها، قداستها و فداکاریها را نتوانسته ایم بنویسیم.
اگر انقلابی، رخداد اجتماعی مورد قبول مردم باشد نویسنده نمیتواند خرابش کند
سوال دیگری که از مهمان نشست پرسیده شد راجع به نویسنده بود. یکی از مخاطبین گفت: از بین این چهار ضلع که اشاره کردید، ضلع نویسنده گاهی از منظر و جایگاهی به داستان انقلاب و دفاع مقدس میپردازد که رمان، نه رمان انقلاب است نه دفاع مقدس. این نویسندهها را چگونه ارزیابی میکنید و اصولا چه نویسنده ای نویسنده ی انقلاب است؟
فراست با تمایز گذاشتن بین نویسنده ی انقلاب و نویسنده ی انقلابی گفت: نویسنده ی انقلاب کسی است که تمام مبانی، مباحث، موضوعها و برخوردهای انقلاب را آن طور که بوده و دیده و حس کرده، مینویسد اما نویسنده انقلابی کسی است که در آثار خودش از انقلاب دفاع میکند. معتقدیم که انقلاب وقتی قداست و پایگاه مردمی داشته باشد هر چه قدر نویسندهها بخواهد غیر انقلابی بنویسند خود انقلاب با پایههای مستحکمی که دارد از خودش دفاع میکند. خود مردم یقه نویسنده را میگیرند و در مورد تحریفها و بی انصافیها از او پاسخ میخواهند. مردم داورهای بسیار خوبی هستند. اگر انقلابی، رخداد اجتماعی مورد قبول مردم باشد نویسنده نمیتواند خرابش کند، چرا که تلاش نویسنده در این صورت بازخورد اجتماعی نخواهد داشت، البته عکس این هم صادق است.
کلیشه به خاطر دیوار کشی و انحصار به وجود میآید
خالق «نخلهای بیسر» در پاسخ به سوال دیگری که برای دیدن زوایای گوناگون انقلاب، پرداختن به موضوعاتی که جزء زندگی مردم است چقدر میتواند به ادبیات انقلاب کمک کند یادآور شد: نویسندهها چند دسته اند: دسته ای هستند که باوجدان، دل و قلمشان نسبت به مردم بی تفاوت نیستند. یک عده توقعاتی نسبت به انقلاب و دفاع مقدس داشته اند اما توقعاتشان برآورده نشد و دچار دلزدگی شدند و به طور کلی قلم را کنار گذاشته اند. عده دیگر، کسانی اند که نان به نرخ روز خورند. گروه آخری هم به این نکتهها کاری ندارند. فکر میکنند و میگویند موضوع عشق خواننده دارد، ناشر هم میگوید فروش دارد؛ و با این استراتژی مینویسند. به نظرم همه باید باشند اما لازم است با افرادی که ذهن مردم را مشوش میکنند برخورد کرد و فکری به حالشان شود.
نویسنده مجموعه داستان «گلاب خانم» به عنوان آخرین سوال در پاسخ این که آیا ادبیات انقلاب و دفاع مقدس تبدیل به کلیشه شده است پاسخ داد: هر واقعه اجتماعی در هر کشوری مادامی که مردم پشتیبان آن باشند و مادامی که نویسنده به عنوان نیروی مردمی از آن واقعه اجتماعی بنویسد هیچ وقت کلیشه نخواهد شد. کلیشه را بخشنامه ایجاد میکند. کلیشه به خاطر دیوار کشی و انحصار به وجود میآید. کار ادبیات خارج شدن از کلیشه است.
نظر شما