پس از لو رفتن کمیته مرکزی سازمان افسران حزب توده، سرهنگ عزتالله سیامک، سرهنگ محمد مبشری و تنی چند دیگر به جوخه اعدام سپرده شدند
حسام لنکرانی ـ برادر شیخ حسین لنکرانی و از جمله کسانی که خود در تصفیههای درون حزبی بهوسیله عوامل حزب کشته شد ـ ابوالحسن عباسی، بانو صفیه خاتمی (صفا خانم)، ناصر صارمی، سیفالله همایون فرخ، منوچهر رزمخواه، و ابراهیم پرهام، در ترور محمد مسعود مشارکت داشتند و تا زمان لو رفتن اسامی سازمان افسران حزب توده ـ 21 مرداد/ 1333 ـ و دستگیری سروان ابوالحسن عباسی، نظام پهلوی دوم نمیدانست، حزب توده و شاخه نظامی، تا بدان حد در ارکان ارتش نفوذ کرده و با دستگیری خسرو روزبه در پانزدهم تیرماه سال 1336 و اعترافات او، مشخص شد، عامل اصلی قتل محمد مسعود، خسرو روزبه و ابوالحسن عباسی بودهاند و دربار پهلوی، در کشتن یکی از سرسختترین مخالفانش کوچکترین نقشی را نداشته و بعدها که روزنامه اطلاعات «28 روز تاریخ ایران و جهان»را در ابتدای دهه 1350 منتشر ساخت، مرحوم محمدعلی سفری، بخشی از اعترافات او را ـ گویا به خطِ خودش ـ به چاپ رساند، چه بسیار بودند افرادی که آن را جعلی میدانستند، چراکه برای نخستین بار این اعترافات در کتاب سرهنگ علی زیبایی به نام «کمونیسم در ایران» که توسط فرمانداری نظامی (ساواک بعدی) به چاپ رسیده بود، غیر قابل باور میدانستند و تا سالهای سال، این نعل وارونه، باعث بدنامی اشرف پهلوی شده بود. اشرف پهلوی هرچه بود و هرچه کرد، نقشی در کشتن محمد مسعود، نداشت و نباید بهخاطر دیگر اعمالش، دروغ و بهتون به او ببندیم.
سرهنگ (دکتر) ماشاالله ورقا، رییس پیشین دایره اطلاعات و مراقبت شهربانی کل کشور، که از جمله اعضای سازمان افسران حزب توده بود، تا زمانی که اسامی افسران این سازمان لو رفته بودند، از جمله محافظین شاه بود و دیگر اعضای این سازمان، در زمره محافظین فضلالله زاهدی نخستوزیر کودتا بودند و هرگز به فکر از میان برداشتن شاه و نخستوزیر کودتاگرش نیفتادند.
«چند و چون فروریزی دولت دکتر مصدق و بررسی کنش حزب توده ایران» در سال 1396، توسط نشر اشاره به بازار کتاب آمد و تحلیلهای او، درباره حکومت دکتر مصدق و چگونگی وقوع کودتا و واکنش حزب توده و از جمله افسران عضو این حزب به قلم او خواندنی است. کودتای 28 مرداد چهار ضلع داشت 1ـ عوامل دربار و آشوبطلبان داخلی. 2ـ عوامل انگلوفیل. 3ـ سازمان یسا و دولت آمریکا. و 4ـ سکوت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، که تأیید تلویحی کودتا را در پی داشت.
طبق تقسیمبندی جهانی، بعد از جنگ جهانی دوم، بین امریکا و شوروی، هیچ دولت مستقلی را در جهان عموماً و در جوار این دو کشور خصوصاً نمیپسندید و نباید عرض اندام میکرد و حکومت مصدق نیز از این امر مستثنی نبود و میباید سرنگون میشد و شد.
ترور، به هر دلیل، بنابر هر عقیده و مرام، به وسیله هرکس، و به هر بهانه دستاویز، عملی غیرانسانی است و کشور ما که بزرگترین قربانی تروریسم در جهان است ـ آخرین نمونه آن حادثه سیستان و بلوچستان در روز چهارشنبه 24 بهمن 97، که منجر به شهادت 27 پاسدار رشید اسلام و زخمی و مجروحشدن تنی چند دیگر شد ـ همواره و باید، در هر شرایطی این عمل را محکوم کند و قبل و بعد هم ندارد و سیره امام راحل در تمامی سالهای مبارزات ایشان علیه نظام پهلوی، عدم تأیید افراد و سازمانهایی بود که دست به اسلحه برده بودند و اتکا به مردم را بهترین راهِ، پیروزی بر رژیم ستمشاهی میدانستند و تاریخ این امر را به اثبات رساند.
پس از لو رفتن کمیته مرکزی سازمان افسران حزب توده، سرهنگ عزتالله سیامک، سرهنگ محمد مبشری و تنی چند دیگر به جوخه اعدام سپرده شدند و سرسپردهگانی مثل نورالدین کیانوری، تحلیلشان بر این اعدامها، چنین بود که، رژیم شاه هرچند تن از اعضای حزب ما را اعدام کند، نفعی دوسویه برای ما دارد. رسوایی رژیم و در موضع مظلومیت و حقانیت قرار گرفتن ما!
سرهنگ ورقا درباره عدم واکنش سازمان افسران حزب توده در مقابل عوامل کودتا ـ و بعدها سرکوب وحشیانه سازمان افسران حزب توده ـ برای ترور شاه و زاهدی مینویسد: «سازمان افسران ... برخلاف ادعای حکومت کودتا، درصدد برچیدن سلطنت به تنهایی و خودسرانه چه به صورت کودتا و یا ترور شاه دیگر گردانندگان رژیم نبود. دلیل ساده این واقعیت که نافی اتهامات دادستان نظامی و بیدادگاههای دولت کوتاه است، این که تعدادی از افسران سازمان در چنان مقامهای مساعدی بودند که میتوانستند زمینه و امکان ترور شاه، سرلشکر زاهدی و دیگران را فراهم سازند، اما برپایه اصول عقیدتی حاکم بر سازمان هیچ افسری از رهبر و مسئول یا عضو ساده ترور را، راهِ برون رفتِ کشور از قیدو بند دیکتاتوری و استثمار داخلی و خارجی نمیدانست، زیرا باور به جهانبینی سوسیالیسم علمی داشتند. دکترینی که راه خلاصی ملتها را تنها در مبارزه دستهجمعی مردم زحمتکش میداند و نه زور و کودتا و یا به پاخیزی مستقلانه و جدا از توده مردم».
«یکی از مسئولیتهای نویسنده این سطور [سرهنگ ورقا] در مقام رئیس دایره مراقبتِ اداره اطلاعات شهربانی حفظ و نگهبانی جانِ شاه و افراد خانواده سلطنتی در تشریفات رسمی و دیگر بازدیدها بود. اولین بازدید شاه پس از کودتا و بازگشت او به کشور افتتاح ساختمان نوین بانک سپه بود. برنامه امنیت شاه و زاهدی و دیگر شرکت کنندگان در این تشریفات در کمیسیونی با حضور سرهنگ کسرا مسئول آن روز گاردِ شاهنشاهی، سرهنگ دوم فرشچی نماینده رکن دوم ستاد ارتش و نویسنده [ورقا] این کتاب در اتاق معاون بانک سپه به نام خوش کیش تهیه و تنظیم گردید. چون بر کمیسیون ترس و تردید از بیم خطرِ احتمالی به جان شاه حکم فرما بود، همه مسئولیت را برعهده گرفتم و صورت مجلس در چهار نسخه تنظیم و به امضای چهارنفر اعضای کمیسیون رسید.
قبول همه مسئولیتها و جوابگوییها به علت شهامت و نترسی و یا جوانی و نادانی نبود، بلکه بدین باور بودم که از جانب حزب توده و اعضا و دوستداران جبهه ملی و مصدق خطری متوجه جان شاه و دیگر کسانی که در آن گشایش شرکت خواهند داشت، نخواهد بود. اوباشان و چاقوکشان و به قول دکتر مصدق رجالهها که برای هوراکشیدن و زندهباد شاه گفتن بسیج خواهند شد، بدین جهات برایم جای واهمه و ترس باقی نبود. در تمامی داوران بعد از کودتا تا زمان کشف سازمان افسران بارها و بارها سرپرستی کارآگاهان و مسئولیت مراقبت از جان شاه، شاهپورها و دیگر اعضای خانواده سلطنتی را برعهده داشتهام، صدها عکسهایی که در کنار شاه، بالای سر او در برابر او از من در مجلات و روزنامههای آن زمان کشور انتشار یافته است، گویای این واقعیت است».
حزب توده، در جریان ترور شاه، در 15 بهمن سال 1327 در دانشگاه تهران توسط ناصر فخرآرایی بود. به تصفیههای درون حزبی دست میزد و اعضای وفاداراش چون لنکرانی را به بدترین شکل ممکن میکشت، اما شاه و زاهدی، به رغم کودتا و سرنگونی مصدق، نباید ترور میشدند و نشدند.
ورقا، در ارتباط با عدم خطور ترور شاه به ذهنش، چنین مینویسد: «باید بدیننکته اشاره شود که خود هرگز بیباکی یا شهامت ترور و حتی میل و قدرت کُشتن یک کبوتر را نه داشته و نه دارم، اما امکان فراهم ساختن زمینه ترور ساده و قطعی شاه و درباریان را در اختیار داشتهام. به رغم داشتن چنین امکانی در همه دوران زندگانی بر اثر پرورش پاک و ساده زندگی خانوادگی و برپایه اصول عقدیتی با ترور و قتل، به هر نام و بهانه و دلیلی که باشد مخالف بوده و هستم و بر این باورم که افسران سازمان نیز چنین میاندیشیدهاند.» (ص 435 ـ 432).
پاسخِ این بخش از ادعای ورقا مرتبط با ترور مسعود و حسام لنکرانی را میتوانید در کتاب بس ارزنده «نظر از درون به نقش حزب توده ایران»، نقدی بر خاطرات نورالدین کیانوری، نوشته بابک امیرخسروی، انتشارات روزنامه اطلاعات، 1375، بخوانید و بیابید و فراموش نکنید، در هر دو ترور شاه ـ 15 بهمن 1327 و 21 فروردین ماه سال 1344 ـ که به نام رضا شمسآبادی بیدگلی تمام شد ـ تنی چند از عناصر چپ و مائوئیست نیز متهم شده و دستگیر شدند، و بعدها در جریان ربودن رضاپهلوی و فرح پهلوی در جشنواره سپاس، باز هم عناصری چون شکوه فرهنگ رازی، عباس سماکار و همپالگیهایشان دخالت داشتند و میدانیم سرانجام آن چه شد.
حزب توده که با داعیه «آزادی خلقهای تحت ستم ایران» علیه رژیم پهلوی قدبرافراشته بود، در جریان ملی شدن صنعت نفت، با کارشکنی و تشنجآفرینی، زمینههای کودتای 28 مرداد را فراهم آورد و بهانه به دست دشمن داد و با فرار سران این حزب به خارج از کشور، سالها، نوکری اجانب را به جان خریدند و بعد از پیروزی انقلاب و در اختیار نهادن اسرار نظامی ایران در طول جنگ تحمیلی توسط بقایای این سازمان افسری ـ ناخدا افضلی، سرهنگ عطاریان، سرهنگ شمس و سرهنگ کبیری ـ به روسها و آنها به صدام، صدمات جبرانناپذیری را متوجه کشور ساختند.
خاطرات سرهنگ ورقا و تحلیل وی در این کتاب، بس خواندنی است:
«چند و چون فروریزی دولت دکتر مصدق و بررسی کنش حزب توده ایران، نوشته دکتر ماشاالله ورقا، رئیس پیشین دایره اطلاعات و مراقبت شهربانی کل کشور، 450 صفحه رقعی، انتشارات اشاره، 1396، تهران».
و توصیه میکنم این کتاب را با دیگر کتاب او «در سایه بیم و امید» را در ایام نوروز حتماً مطالعه بفرمایید، که بس خواندنی است و جذاب و جالب.
نظر شما