آرش حیدری در نشست تاریخ انتقادی مطرح کرد:
تاریخ انتقادی باید زیست کنونی را تحلیل کند/ چرا علوم اجتماعی پروبلماتیک کردن ندارد؟
آرش حیدری میگوید: تاریخ انتقادی باید بتواند پدیدههایی که زیست اینجا و اکنون من را تحت تاثیر قرار میدهد و بر آن فشار میآورد را بشناسد و تحلیل کند.
او ادامه داد: ما یک فضایی داریم که میتواند معرفت تولید کند و یک هستی که به شکل کاملا تجربی متعین زیر پای ما ایستاده است. پس این امکان وجود دارد که شما معرفتی تولید کنی که نسبتی با هستیات نداشته باشد. یعنی شما ممکن است در ساختارذهنی قرار بگیری که با زمین زیرپایت نمیخواند. اما این ساختار ذهنی به شدت روی زمین زیرپایت اثر میگذارد و بر آن فشار میآورد؛ یا ایگنور کردن و نادیده گرفتنش. اینجا همانجاییست که فاجعه رخ میدهد. بخش بزرگی از خشونتهای اجتماعی وسیاسی از همین معرفتهای متعیینی میآید که نسبتی با هستی زیرپای ما ندارند. معرفت بینسبت البته میتواند اثر داشته باشد.
این جامعهشناس سپس با اشاره به کار بردن گذارههای تکراری در واکاویهای تاریخی اجتماعی ایران متذکر شد: در تاریخ ما با گذارههایی مثل تاریخ ما استبدادی است مواجهایم و اینکه حتی برخی مدعی میشوند اسطورههای ما هم استبدادی هستند. در تاریخنگاری ما از اسطورهها و این گذارههای کلی تاریخی کلیشههای اجتماعی بیرون میآید. کیف انگلیسی؛ ببره و هزاردستان نتیجه این ساختارهای ذهنی تاریخی هستند. اسطوره جای خالی فانتزی و تخیل را پر میکند و یک معرفتی شکل میگیرد که ظاهرا منطقی پشت آن است ولی در باطن نسبتی با زیست موجود آن روز ندارد. یکی از سختترین کارها در علوم انسانی توضیح چگونگی تغییرات است و معرفتهای اسطورهای شر توضیح تغییر را از سر خود باز میکنند و تنها تکرار وسواسی معرفت مذکور را در سرلوحه خود قرار میدهد. معرفتهای وسواسی نمیتوانند تغییر را توضیح بدهند و فقط تکرار و تکرار را در آنها میبینیم. در علوم اجتماعی ما هم فقط میبینیم ما چگونه ما شدیم؛ جامعه گلنگی و ...
حیدری افزود: جالب اینجاست که آدمهای جامعه خود تحولات و گسستهای تاریخی را درک کردهاند حالا با عناوینی مثل دهه هشتادیها؛ دهه نودیها و ... آن را مطرح میکنند. یعنی فهمیدهاند یک اتفاقی در نسبت ذهن و عین افتاده و ما با یک سوژه جدید طرف هستیم که سوژه قبلی نیست. این پدیده جدید در خوانش تاریخی محافظهکار به دو شکل توضیحناپذیر میشود. اول به شکل آکادمیک که کاملا نادیده انگاشته میشود یا در بهترین حالت آن را بازتولید وقایع قبلی میداند. شکل دوم مثلا در نوع مواجهه جامعهشناسان با تحول همیشه پاتولوژیک است و نقطه شروع تحول را آسیب میبیند. یعنی امر پیشین را یک امر اصیل فرض کرده که تحول و جدایی شدن از این امر پیشین یک انحراف و آسیب است نه تحول و دگرگونی. پس همیشه فریاد واصیبتا اخلاق و هویت و انسانیت و ... از دست رفت سر میدهد.
او تصریح کرد: حالا هم یادگرفتهایم که ما هنوز مدرن نشدهایم و در شکاف بین سنت و مدرنیته قرار داریم. اگر امروز؛ قاجار؛ زندیه و افشاریه همه سنت هستند پس این تحولاتی که در این بین اتفاق افتاده چه نام دارد؟ فهم استعمارزده و نه غربزده درک مفهوم دگرگونی در لحظه اکنون را یکسره ناممکن میکند و بعد شما مسیر تاریخی زندیه تا امروز را تحت عنوان سنت نامگذاری کنید. مدرن بودن تنها یک وضعیت و حالت و فرم روابط اجتماعی ست و لزوما نه بد است و نه خوب و تاریخ اجتماعی باید بتوان این وضعیت را توضیح بدهد تا درک درستی از وضعیت داشته باشیم.
حیدری در پایان گفت: شما یا تاریخمند حرف میزنید و میتوانید پدیدهها را تغییرات را توضیح بدهید و یا تاریخمند حرف نمیزنید و چیزی را توضیح نمیدهید.
او تاکید کرد: تاریخ انتقادی باید بتواند پدیدههایی که زیست اینجا و اکنون من را تحت تاثیر قرار میدهد و بر آن فشار میآورد را بشناسد و تحلیل کند. وقتی در مقام عالم نشستی نمیتوانی صرفا درباره پدیدههایی حرف بزنی که پیشتر ژورنالیسم آنها را تبدیل به مسئله کرده است. امروز علم اجتماعی منتظر میماند که خبر جدید چی آمده و درباره آن خبر نشست بگذارد. اینجا ما با پروبلماتیک کردن طرفیم! تاریخ غیرانتقادی عناصر و اشیاء و پدیدهها را به شی موزهای تبدیل میکند و اجازه بررسی آن را در اکنون از تو میگیرد. تاریخ انتقادی میگوید ما با همه انسانها و جانداران و خاک و آب و حیوانات همسرنوشتیم و تلاقی است برای فهم شدن. برای ما تاریخ همیشه تاریخ غیرانتقادی بوده است.
نظر شما