گیوم موسو، نویسنده پرفروش فرانسوی در مصاحبه اخیرش با روزنامه فرانسوی لوپاریزین، درباره رمان جدیدش، ارتباطش با خوانندگان آثارش و اقتباس سینمایی و تلویزیونی از رمانهایش صحبت کرده است.
شانزدهمین رمان شما هفته گذشته منتشر شد. نوشتنش آسان بود؟
اینطور نیست که یک نویسنده 10 رمان نوشته باشد و یازدهمین رمانش را آسان و بیدردسر بنویسد. نوشتن رمان مانند دستور پخت تارت سیب نیست که هر بار در پخت آن ورزیدهتر شوی. داشتن تجربه حیاتی و مهم است اما تجربهای برای پیدا کردن ایدهها و جرقه نوشتن وجود ندارد. برای اینکه رمانی به موفقیت برسد باید در لحظه درست زندگی نوشته شود تا نویسنده بتواند آن را درست و به منصفانهترین شیوه ممکن روایت کند و درباره من تنها وسواس و دلمشغولیام نوشتن رمانی بوده که دوست داشتهام به عنوان خواننده آن را بخوانم.
رمان جدیدتان در یک جزیره خیالی دورافتاده کنار دریا میگذرد؟
این اولین بار نیست که کتابی مینویسم که در کنار دریا میگذرد. در آثار تخیلی جزیره میتواند نمادی از مکان بهشتی و آسمانی باشد و هم زندانی برای تبعید. میخواستم با این ابهامها بازی کنم. در جزیره میتوان به سرعت از گوشه آفتابی به گوشه وحشی و تهدیدآمیز خزید. جزیره استعارهای از روان انسانی است و بنابراین استعارهای است از روان شخصیتهایم که در عین حال که میدرخشند، تیره و تاریک نیز هستند. طنین و رنگمایه این رمان را بر اساس تاکید بر این ابهام قرار دادم.
در این رمان جزیرهای تا چه اندازه میتوان اثری از گیوم موسو یافت؟
هم میتوان وهم نمیتوان. مثل همه رمانهایم. این عبارت را شنیدهاید که هنر دروغی است که حقیقت را بازگو میکند. رمان هم دروغی است که چیزی از حقیقت نویسنده را بیان میکند. این رمان پاسخی بوده به سوالهایی که همیشه از من و همه نویسندگان دیگر میپرسند که ایده شما از کجا میآید و بخش اتوبیوگرافیک داستان شما کجاست. برای پاسخ به این سوالها میخواستم داستانی بنویسم که یک بازی بین نویسنده و خواننده باشد و ادبیات هم یک بازی دونفره است. لذت نوشتن این رمان لذت بازی با خواننده است درباره آنچه داستان و آنچه که واقعیت است.
در رمان جدیدتان قهرمان داستان جایی میگوید که رمان عاطفه و احساس است و نه اندیشه و نیروی عقلانی. آیا میتوان این سخن را پاسخی برای آنان که ادبیات عامیانه را به سخره میگیرند در نظر گرفت؟
جاروجنجالهایی که درباره ویژگیهای یک نویسنده واقعی وجود دارد چندان برای من جالب و خوشایند نیستند. من رمانهای عامهپسند مینویسم و به آن افتخار میکنم. در سن 15 سالگی که لذت نوشتن را کشف کردم یاد هم گرفتم که خودم را از زحمت و بار نگاه دیگران آزاد و رها کنم. مادرم همیشه به من میگفت که فرهنگ سلاحی برای موفقیت بوده اما باید پیش از احساس لذت و سرور باقی بماند. همانطور که قهرمان این رمان میگوید که رمان عاطفه و احساس است و این همان ادبیاتی است که من دوست دارم و برای پاسخ به سوال شما رمان «زندگی رازآمیز نویسندگان» به هیچ روی نمیتواند مانیفستی برای نویسندگان عامیانهنویس باشد و قبل از همه چیز یک تریلر روانشناسانه و صمیمانه است.
آیا شخصیت شما بیشتر شبیه فالس،نویسنده اسطورهای است که در جزیرهای به انزوا روی میآورد و یا رافائل باتیل، آن مرد جوانی که رویای نوشتن دارد؟
رافائل شبیه مرد جوانی است که من در سن 23 سالگی بودم. همان شور و حرارت او را داشتم و همانند او نامههای زیادی در رد انتشار آثارم از سوی ناشران دریافت کردم اما درهای حافظهایم را به یک دوره خوشبختی گشوده بودم و مانند قهرمان رمانم و این اعتقاد را داشتم که در نهایت کتاب منتشر میکنم زیرا همه عشق و زندگی من در نوشتن خلاصه شده بود و تنها کاری که دوست داشتم انجام دهم. اما شخصیت فالس کمی پیچیدهتر است.
آیا تابه حال تنهایی یک نویسنده را تجربه کردهاید؟
بله تنهایی چیزی است که مستقیما به آفرینش مرتبط و متکی است که گاهی خیلی دشوار میشود. اما باید مراقب بود که این تنهایی باعث نشود از دیگران و زندگی واقعی دور بمانیم.من خودم را ملزم میکنم که طبق برنامه مشخص بنویسم و هرگز هم در خانه نمینویسم. خانه جایی است که باید به امور زندگی خانوادگی پرداخت. در دفتر کارم مینویسم و همیشه جاهایی برای صرفا نوشتن در نظر میگیرم.
اولین خواننده آثار شما چه کسی است؟
همسر و ناشرم. آنها فصلهای کتاب را به تدریج میخوانند و نظراتشان اغلب همسو است.
دیدار با خوانندگان آثارتان برای شما مهم است؟
به نظرم مهم و ضروری است. زیرا آنجا روابط حقیقی شکل میگیرد. از من (نویسنده) حرف نمیزنیم؛ بلکه از شخصیتها، داستانها و ادبیات حرف میزنیم و این جذاب و هیجانانگیز است. برخی اظهار تاسف میکنند به عنوان مثال که من در رمانهای اخیرم کمتر به امور خارقالعاده پرداختهام.
و پاسخ شما؟
اتفاقا ایدههای بسیاری در این زمینه دارم و قصد دارم در آینده داستانهایی بر این مبنا بنویسم.
پروژههای دیگری در دست دارید؟
میخواهم یک نمایشنامه بنویسم و حالا در حال نوشتن نمایشنامه اقتباسی از یکی از رمانهایم با عنوان «دختر کاغذی» هستم که طرح اولیه آن را نوشتهام اما هنوز رضایتبخش نیست.
تلویزیون فرانسه در حال اقتباس تلویزیونی از رمان «دختر جوان وشب» است که در سال 2018 منتشر کردید. الان پروژه در چه مرحلهای است؟
در مرحله نوشتن است و من مشارکتی در نوشتن سناریو ندارم اما حق نظر دادن دارم و باید به جایی برسیم که به عنوان بیننده از تماشای آن احساس لذت کنیم.
و در سینما؟
حقوق رمان «پارک مرکزی» توسط فیلم مارس خریداری شده؛ اما زمان میبرد و این طبیعی است زیرا فیلم قرار است به زبان انگلیسی و در امریکا ساخته شود.
گیوم موسو را به زبان انگلیسی کی داریم؟
همین تابستان. اسم «دختر جوان و شب» به «گردهمایی» تغییر کرده که به گردهماییهای دانشجویان قدیمی که رمان از آن میگوید اشاره دارد و در ماه ژوئن به انگلیس و امریکا میرسد. رویای امریکایی ندارم. اما این مانع از آن نمیشود که به آن افتخار نکنم.
بعد از فرانسه کدا م کشورها محبوب شما کدامها هستند؟
دو کشور خیلی متفاوت. آلمان و کره جنوبی
به کدام نویسندههای همعصرتان بیشتر از همه نزدیک هستید؟
به ماکسیم چتام خیلی نزدیک هستم و به همان اندازه ژان کریستوف گرانژه، ژوئل دیکر، میشل بوسی و فرانک تیلیه از دوستان خوب و صمیمی من هستند.
نظرات