اما محمدبن عمر واقدی ( م 209ق) از نخستین کسانی است که اصطلاح تاریخ را به کار گرفت. مهمترین اثر او کتاب التاریخ و المغازی است و نیز ابوعبدالله محمدبن سعدبن منیع (م230ق) که کتب متعددی دارد؛ منجمله کتاب التاریخ، اما مشهورترین اثر ابنسعد، طبقاتالکبری است. علاوه بر او، خلیفه بنخیاط بن ابیهبیره (م 240ق) نیز اثری با عنوان تاریخ خلیفه بنخیاط دارد.
البته در این قرون، همچنان در کنار کلمه «تاریخ»، که بدون تردید از قرن سوم وارد حوزه فرهنگ اسلامی شد، از کلمه اخبار نیز برای بیان وقایع تاریخی استفاده میشود؛ همچون فتوح مصر و اخبارها از ابنعبدالحکم یا ابوالقاسم عبدالرحمنبن عبداللهبن عبدالحکم (م 257ق) و ابوحنیفه دینوری (م283 ق) که اثر مهمی چون اخبارالطوال را دارد (و البته برخی آن را همان کتاب التاریخ او میدانند) و پس از او احمدبن یحیی بلاذری (م 279ق) که آثاری چون: انسابالاشراف، فتوحالبلدان و عهد اردشیر را نگاشته و پس از همه اینها، محمدبن جریر طبری (م 310ق) مورخ نامدار که تاریخ طبریاش وی را ملقب به «پدر علم تاریخ» کرده است. بنابراین تا پیش از اشتهار و اعتبارکتاب تاریخ طبری ــ چنانکه دیدیم ــ مشهورترین لغات برای تاریخ، اصطلاحاتی چون «اخبار» و «ایام» است. گرچه اصطلاح «تاریخ» نیز تا حدودی رواج دارد.
ریشه کلمه تاریخ
ریشه کلمه «تاریخ» چیست و به چه معناست؟ در باب ریشه آن اتفاق نظر وجود ندارد. جوالیقی در المعرب واژه «تاریخ» را عربی محض ندانسته و معتقد است مسلمانان این کلمه را از اهل کتاب گرفتهاند. وی ریشه کلمه تاریخ را «اَرخ» به معنای وقت و تاریخ را «توقیت» ذکر میکند. برخی نیز چون مؤلف کشافالفنون، تاریخ را به معنای زمان دانسته و آن را مقلوب کلمه «تأخیر» میداند اما هستند کسانی که این واژه را اصولاً عربی نمیدانند و آن را معرب «مؤرخ» یا ماه و روز میدانند؛ یعنی روزی که امری مشهور میان ملت یا دولتی آشکار یا حادثه مهمی پیش آمده باشد. سیوطی نیز به نقل از مجمل ابنفارس تاریخ را کلمهای معرب میداند. به هر حال درباب ریشه این واژه اختلاف نظر وجود دارد اما در اکثر زبانها به معنای وقت و زمان آمده است یا همان کلمه «ایام» در نزد عرب.
لاجرم تاریخ را علم به حوادث گذشته باید خواند. علمی که انسان با گذر کردن از وقایع و حوادث جاری در متن زمان، آنها را مورد توجه و بازخوانی قرار میدهد. این توجه از مرور زمان حاصل میشود و دقیقاً از همین موضع و مبنا است که مفهوم تاریخ شکل میگیرد. تاریخ نوعی گذر یا عبور از حادثه یا واقعه است. در متن واقعه و حادثه، تاریخ شکل نمیگیرد زیرا درک کاملی از آن وجود ندارد، اما پس از عبور از حادثه، تاریخ آغاز میگردد؛ بنابراین در ذات تاریخ نوعی گذر و عبور نهفته است.
سه سطح تاریخ
سه وجه و سطح برجسته تاریخ در کلیت و گستره مفهومی آن عبارتند از: تاریخنگاری، علم تاریخ و فلسفه تاریخ. تاریخنگاری یا تاریخ نقلی آگاهی به اوضاع و احوال و وقایع زندگی انسان است در زمانهای گذشته. اوضاع و احوالی که سپری شده و به گذشته تعلق یافته است (مفهوم تاریخی عبور).
علم تاریخ، علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگی و احوال گذشتگان است یا به عبارتی بررسی علل و عوامل بروز و ظهور حوادث (مفهوم تاریخی عبارت یا تعبیر، دقیـقاً از این رو که عبارت زبان علم هست ــ و چنانکه گفتیم ــ تا ادراکات و مفاهیم در سلک عبارت درنیایند، علم به معنای خاص آن ظهور نمیکند) در این سطح مورخ فقط ذکر واقعه و حادثه نمیکند بلکه به دنبال چرایی وقوع وقایع نیز هست، تشریح و تحلیل و تعلیل حوادث مهمترین وجه این رویکرد به تاریخ است.
و نهایت فلسفه تاریخ که برای نخستینبار توسط ولتر به کار رفت و پس از او با معانی مختلفی توسط دیگران تکرار شد. این وجه به فلسفه نظری تاریخ یا کشف علل و قوانین حاکم بر جوامع انسانی گذشته و نیز فلسفه علم تاریخ یا هیستوریسیسم که به معنای اصالت تاریخ یا تاریخ را بسان موجودی زنده انگاشتن است (بهویژه در هیستوریسیم هگلی) تقسیم میشود.
دکتر محمدجواد مشکور
در وجه سوم تاریخ مورد کنکاش دقیق و عمیق فلسفی قرار میگیرد تا مسیر آینده آن پیشبینی شود. مثال مشهور این رویکرد همان ادوار تاریخی مشهور مارکسیستی است که از جامعه کمون یا اشتراکی اولیه آغاز و نهایت به جامعه بیطبقه میرسد. نگره آخرالزمانی ادیان نیز نوعی اعتقاد به شعورمندی تاریخ و غایت مشخص آن دارد. این آیه شریفه قرآن نیز که وراثت زمین را از آن مستضعفان میداند خود غایتانگاری مصلحانه برای پایان تاریخ است؛ «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»: و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرودست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم (قصص، ۵).
در این وجه، تاریخ بهویژه با توجه به علم تاریخ بازخوانی میشود، تا قوانین حرکت آن کشف و مسیر در پیشِ رویاش، توسط انسان تدبیر شود و این همان مفهوم نهفته در جان واژه «عبرت» است. بازخوانی گذشته با نیت درس گرفتن از آن در تصحیح و تدبیر حرکت آینده (مفهوم تاریخی عبرت).
العبر ابن خلدون
حال پس از ذکر این مقدمات، بگذارید پرسش کنیم چرا مشهورترین کتاب علم تاریخ (و نه خود تاریخ) در تمدن اسلامی العبر نام دارد؟ همچنانکه میدانیم اثر مشهور و مهم ابنخلدون که به نحوی او را از پیشگامان تاریخنگاری به شیوه علمی و از پیشگامان علم جامعهشناسی و به عبارتی بنیانگذار علم تاریخ میخوانند، عنوانی چنین دارد: العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذویالسلطان الاکبر و میدانیم که علیرغم این نام مطول، جهان اسلام این اثر سترگ را با عنوان العبر میشناسد.
بگذارید در همین ابتدای این تحلیل عرض کنم «العبر» از نظر لغوی هم به معنای عبور است هم عبارت و هم عبرت. به عبارتی این کلمه به نظر حقیر، حاوی همان سه مفهوم بنیادی است که در بند قبل در باب تاریخ ذکر شد. هم به معنای عبور است که تعریف اصلی تاریخ است (عبور از حادثه و همچنانکه بیان کردیم اصولاً تاریخ هنگامی شکل میگیرد که از واقعهای عبور کرده باشیم)، هم به معنای علم تاریخ، زیرا از واژههای برساخته عبر یکی نیز عبارت است یا تعبیر. (به عبارتی بنا به نسبت ذاتی میان علم و عبارت، تا واقعهای نگاشته نشود و بیان نگردد. علم تاریخ شکل نمیگیرد) و هم به معنای فلسفه تاریخ با ابتنای بر واژه عبرت (که این نیز ریشه در جان واژه «العبر» دارد) که بنا به قاعده دلالت التزام، بهویژه با رجوع به قرآن، همان معنای عبرت را دارد.
بنابراین واژه «العبر» ابنخلدون کلیت تاریخ را به ما مینمایاند؛ یعنی هم بیان گذر است (تاریخ نقلی) هم عبارت (علم تاریخ) و هم عبرت (فلسفه تاریخ). سخن بعد شرح همین معناست. بهویژه که ابنخلدون در العبر چنین دیدگاهی در باب تاریخ و علم و حکمت آن دارد: «در فهمیدن آن ]تاریخ[ دانایان و نادانان یکسانند، چه در ظاهر اخباری بیش نیست درباره روزگارها و دولتهای پیشین... اما در باطن، اندیشه و تحقیق درباره حوادث و مبادی آنها و جستوجوی دقیق برای یافتن علل آنهاست، و علمی است درباره کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقی آنها، به همین سبب تاریخ از حکمت سرچشمه میگیرد و سزات که از دانشهای آن شمرده شود.» (ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمدپروین گنابادی، ص 2.)
تاریخ در قرآن
در قرآن کلمه تاریخ نیامده اما کلمه ایام و اخبار چرا. همچون:
«يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»: آن روز است كه [زمين] خبرهاى خود را باز گويد (الزلزله، ۴).
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ»: و البته شما را مىآزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را بازشناسانيم و گزارشهاى [مربوط به] شما را رسيدگى كنيم (محمد، ۳۱).
«يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَه فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»: هنگامى كه به سوى آنان بازگرديد براى شما عذر مىآورند، بگو عذر نياوريد هرگز شما را باور نخواهيم داشت خدا ما را از خبرهاى شما آگاه گردانيده و به زودى خدا و رسولش عمل شما را خواهند ديد، آنگاه به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده مىشويد و از آنچه انجام میداديد به شما خبر مىدهد (توبه، ۹۴).
و اما واژه ایام:
«فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ»: پس آيا جز مانند روزهاى كسانى را كه پيش از آنان درگذشتند انتظار میبرند بگو انتظار بريد كه من [نيز] با شما از منتظرانم (یونس، 102).
«إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ»: اگر به شما آسيبى رسيده آن قوم را نيز آسيبى نظير آن رسيد و ما اين روزها[ى شكست و پيروزى] را ميان مردم به نوبت مىگردانيم [تا آنان پند گيرند] و خداوند كسانى را كه [واقعاً] ايمان آوردهاند معلوم بدارد و از ميان شما گواهانى بگيرد و خداوند ستمكاران را دوست نمىدارد (آلعمران، ۱۴۰).
در هر دو بخش از این آیات، «اخبار» و «ایام» بیان نوعی گذر زمان یا همان «تاریخ» در معنای مشهور خویش است و شاید عرب نیز متأثر از قرآن، از واژههای ایام و اخبار در یکی دو قرن اول اسلام استفاده میکرده، شاید نیز قرآن اصطلاحات رایج عرب را در این باب تقریر نموده است.
به هرحال کلمه تاریخ در قرآن نیامده است اما بسیاری از مفسران و علمای لغت واژه بسیار نزدیک به تاریخ را واژه عبرت دانستهاند. مرحوم علامه طباطبایی در شرح آیه شریفه «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَه لِأُولِيالْأَلْبابِ»، عبرت را نوعی شناخت نامحسوس از طریق شناخت محسوس میداند. مفهومی که در دل تاریخ با بازخوانی حوادث گذشته نامشهود برای انسان حاصل میشود. مرحوم علامه در این باب چنین میگوید: «راغب در مفردات مىگويد: اصل كلمه «عبر» به معناى تجاوز از حالى به حالى است، و اما عبور تنها، مختص به تجاوز از آب است ... و« اعتبار» و« عبره» مخصوص به حالتى است كه انسان بهوسيله آن از شناختن چيزى كه قابل مشاهده است به چيزى كه قابل مشاهده نيست مىرسد. همچنانكه خداى تعالى فرمود: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَه»: در اين آيات عبرت است». ضمير در «قصصهم» به انبياء، كه يكى از ايشان يوسف، صاحب داستان اين سوره است برمىگردد، احتمال هم دارد كه به يوسف و برادرانش برگشته و معنا چنين باشد: «قسم مىخورم كه در داستانهاى انبياء و يا يوسف و برادرانش عبرت است براى صاحبان عقل» (ترجمه تفسير الميزان، 11/ 382).
البته مرحوم علامه، تاریخ به معنای نقلی آن را نیز مورد توجه قرار داده است: «كلمه «تاريخ» بر وزن «تعريف» مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمان پديد آمدن آن است، و اصطلاحاً به معناى باستانشناسى و طبقاتالارض نيز استعمال مىشود، و گفتار ما در معناى لغوى آن يعنى تاريخ نقلى است و تاريخ نقلى عبارت است از ضبط حوادث كلى و جزئى، و نيز نقل آن و گفتوگو پيرامون آن.» (همان، 2/ 463.)
نتیجه اینکه قرآن ما را به مطالعه گذشته از طریق تاریخ و قصص میخواند، تا این بازخوانی سبب علم به نتایج کردههای انسان دیروز شود. این علم نوعی تنبه و انذار و هشدار است تا آدمی مسیر آنانی که به خویش ظلم کرده و خطا کردند را نرود. عبرت معنایی جز این ندارد. ذکر مثالی جالب توجه است:
قرآن در سوره «روم» با بیان یک واقعه تاریخی یعنی شکست روم و سپس پیروزیاش، در ادامه آیات، انسان را به تفکر در آفاق و انفس و سیر در زمین و نظر به احوال و عاقبت اقوام و امم گذشته فرا میخواند. همان بهره بردن از تاریخ در جهت عبرت و روشنایی جان و جهان:«غُلِبَتِ الرُّومُ»: روميان شكست خوردند؛
«فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ»: در نزديكترين سرزمين و[لى] بعد از شكستشان در ظرف چند سالى به زودى پيروز خواهند گرديد؛
......
«أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ»: آيا در خودشان به تفكر نپرداختهاند؟ خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و تا هنگامى معين نيافريده است و [با اين همه] بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را سخت منكرند؛
«أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَه الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّه وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»: آيا در زمين نگرديدهاند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بوده است؟ آنها بس نيرومندتر از ايشان بودند و زمين را زير و رو كردند و بيش از آنچه آنها آبادش كردند آن را آباد ساختند و پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند، بنابراين خدا بر آن نبود كه بر ايشان ستم كند ليكن خودشان بر خود ستم میکردند؛
«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَه الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ»: آنگاه فرجام كسانى كه بدى كردند [بسى] بدتر بود [چرا] كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مىگرفتند (روم، 1-10.)
پینوشت:
این مطلب به بهانه بزرگداشت مرحوم مغفور دکتر محمدجواد مشکور نوشته شد تا بگویم بدون تردید یکی از برجستگان و نامآوران علم تاریخ در جهان معاصر حضرت ایشان است. سلسله آثار او مؤید این مدعاست:
ــ تاریخ اوستا و ادبیات دینی پهلوی، ۱۳۲۵
ــ تاریخ ایران باستان به روایت ابنعبری، یوسف بنیان (ترجمه)، ۱۳۲۶
ــ تاریخ مذاهب اسلام یا ترجمه الفرق بین الفرق، ابومنصور عبدالقاهر بغدادی (ترجمه)
ــ النکت الاعتقادیه (شیخ مفید محمدبن محمد النعمان (ترجمه)، ۱۳۳۳
ــ تاریخ اورارتو، سنگنبشتههای اورارتی در آذربایجان، ۱۳۴۵
ــ تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان، ۱۳۴۷
ــ تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری، ۱۳۵۲
ــ نظری به تاریخ آذربایجان و آثار باستانی و جمعیتشناسی آن، ۱۳۴۹
ــ ترجمه تاریخ طبری (قسمت مربوط به ایران) ابوعلی محمدبن محمد بلعمی، ۱۳۳۷
ــ دستورنامه در صرف و نحو زبان فارسی، ۱۳۳۸
ــ ایران در عهد باستان، ۱۳۴۳
ــ منطقالطیر عطار (تصحیح)، ۱۳۵۰.
ــ اخبار سلاجقه روم، ۱۳۵۰
ــ سیر اندیشههای دینی در ایران، ۱۳۵۵
ــ تاریخ شیعه و فرقههای اسلام تا قرن چهارم هجری، ۱۳۵۷
ــ فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، ۱۳۵۷
ــ جغرافیای تاریخی ایران قدیم، ۱۳۷۱
و بر این معنا بیفزاییم قدرت و بصیرت ایشان را در علم و وقوف بر فرق و مذاهب که بدون تردید از تاریخخوانیاش برمیخاست.
نظر شما