«کاروان دانایی» یکی از طرحهای ابتکاری برای ارتباط بچههای مسجد با کتاب و کتابخوانی در یزد است که نهمین دوره آن با استقبال مخاطبین روبهرو شده است.
یادآوری میشود، این طرح با همکاری ادارهکل کتابخانههای عمومی و کانونهای مساجد استان یزد شکل گرفته و اکنون به دوره نهم خود رسیده و با استقبال مخاطبان روبهرو شده است. این یادداشت که آن را برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است، در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد:
بین کانون مساجد و کتابخانه امام علی (ع) درِ شیشهای بزرگی است که همیشهی خدا بسته است. سالهاست کلیدش گم شده و ظاهراً باید دندان روی جگر گذاشت تا پیدا شود. اگر این کلید پیدا شود، فاصله بین کانون و کتابخانه، ده قدم خواهد بود.
یک روز صبح که از راهرو دراز گذشتم تا بپیچم سمت راست و وارد محل کارم شوم، از همان در شیشهایِ همیشه بسته، در فضای باز جلو کتابخانه، ده نفری را در حال جنب و جوش دیدم. بر و بچههای نهاد کتابخانهها داشتند لوکیشن را برای استقبال از میهمانها آماده میکردند. روی تخت چوبی بزرگی زیلو انداخته بودند. یادم رفت بروم همان دو متری ساعت بزنم و برگردم. پشت شیشه ایستادم و با لذت نگاه کردم که چطور سماوری بزرگ و طلاییرنگ را آوردند و روی تخت گذاشتند و بعد سینی گرد و مسی استکان نعلبکیها را.
گوشهای درختی گذاشته بودند که برگهایش صفحههای کتاب بود و میوههایش انارهای پنبهای. خیلی خوشسلیقه بودند! با دم دستترین چیزها، کارهای قشنگی ارائه میکردند. در تجلیل از فرهاد حسنزاده نمونههایش را دیده بودم؛ مثلا هندوانهای را به شکل سبدی از گل درآورده و تقدیم کرده بودند. آن روز کتابخانه از صبح تا شب برنامه داشت. چه پذیرایی سادهتر و کمهزینهتر و دلچسبتر از چای، آن هم به شکل سنتی روضهها، کنار درخت معرفت!
دبیرخانه کانونهای مساجد یزد نیز بعدازظهر در کتابخانه برنامه داشت؛ برنامهای ماهانه به نام «کاروان دانایی». نهمین کاروان دانایی را قرار بود اجرا کنیم.
برنامه ابتکاری قشنگی است! هر بار کودکان و نوجوانان چند کانون مسجد را به دیدن کتابخانهای که نزدیک محل زندگیشان است میبریم و با برنامههایی متنوع و جذاب، فضایی فراهم میکنیم که به کتاب و کتابخانه علاقه بیشتری نشان دهند.
این برنامه و همینطور «قرار دانایی» از ابتکارات مسئول کانونهای فرهنگی هنری مساجد استان یزد است. قرار دانایی شبیه کاروان دانایی است، با این تفاوت که در این یکی، بروبچههای کانونهای مساجد را به دیدن کتابفروشیها میبریم، تازههای کتاب را ورق میزنیم، کتابی را نقد میکنیم، در حد وُسعمان کتاب میخریم، پای درددل کتابفروشها مینشینیم و خاطرههایشان را میشنویم.
مجتمع امام علی (ع) که متعلق به اداره کل ارشاد یزد است، فضای فرهنگی بزرگی است با دار و درختها و باغچهها و آبنماهایی که کتابخانه، کانون مساجد و انجمنهای هنری را در خود جای داده است. کتابخانه امام علی (ع) یکی از بزرگترین و مجهزترین کتابخانههای یزد است که در آن، کتاب صوتی و بریل نیز تولید میشود.
یکی از برنامههای صبح، رونمایی از کتاب بریل «قصههای من و ننهآغا» بود که مرا سخت سورپرایز کرد. این مجموعه داستان را درباره خاطراتم از یزد دوره کودکی و نوجوانیام نوشتهام که محورش مرحوم ننهآغام است. کتاب بریل، بزرگ و تپل بود. همیشه آرزو داشتم رمانی در اندازههای دیوید کاپرفیلد بنویسم. این آرزو هنوز محقق نشده؛ اما کتاب بریل «قصههای من و ننهآغا» در همان اندازهها بود.
از دیگر برنامهها، هفتخوانخوانی با شیوه پردهخوانی و نمایشی سهنفره بود که این دومی را دو نوجوان روشندل اجرا کردند. استاندار و برخی از مسئولین فرهنگی آمدند و گوشه تخت نشستند، چای خوردند و در حد فرصتی که داشتند برنامهها را دیدند و لذت بردند.
بعدازظهر نوبت ما بود. بچههای کانونی با چند مینیبوس از راه رسیدند و برنامه ساعت 16 شروع شد و تا 17:30 ادامه یافت. کودکان را فرستادیم قسمت بزرگ و مدوری که میان کتابخانه است و مخصوص نونهالان، تزیین شده است. این قسمت بسیار چشمنواز است و صندلیها و میزهای کوچولویی دارد. قسمت کودکان شبیه یک حباب بزرگ است؛ چرا که دیوارهایش شیشهای است.
برنامه را با سرود ملی و فیلمی از قرائت قرآن شهید حاج حسن دانش در سالن اجلاس شروع کردیم. قرار بود کتابی که درباره ایشان نوشته شده بود، رونمایی کنیم که فرصت نشد و آن را به برنامه مستقلی واگذار کردیم.
مهمان ویژه برنامه آقای آرایی از هنرمندان کانون پرورش فکری بود که با استفاده از تکنوازی تار، اشعاری از ناصرکشاورز را خواند. نوبت به من که رسید، کتاب بریل «قصههای من و ننهآغا» را به بچهها نشان دادم و گفتم که به نظرم باید کتابدارهای مبتکر را جایگزین کتابدارهای منتظر کنیم. کتابدارها نباید بنشینند و منتظر آمدن اعضا بمانند؛ بلکه باید به مدارس بروند و با اجرای برنامههایی جذاب، بچهها را به کتابخانهها بکشانند و بتوانند تازهترین و جذابترین کتابها را به آنها معرفی کنند. در پایان اضافه کردم که کتابخانهها باید جامعیت پیدا کنند؛ به این معنا که در مرکز مجموعهای فرهنگی قرار بگیرند کنارشان فضای سبز، فروشگاه، سینما، آمفیتئاتر و کافه کتاب باشد تا هرکس برای خرید و تفریح آمد، سری هم به کتابخانه بزند.
در انتهای برنامه دو نوجوان، خانمها افضلی و ستارینیا، داستانکهایی را خواندند که بسیار زیبا بود. این دو از هنرجویان کارگاه داستاننویسی من در کانون حضرت زینب (س) راهآهن بودند. چند ماه پیش جناب دکتر ارزانی رئیس ستاد عالی کانون مساجد کشور و معاونشان آقای سعادتی از این کارگاه بازدید کرده بودند.
در طول اجرای برنامه کاروان نهم، یکی از خانمهای کتابدار در حباب شیشهای، کودکان را به دور خود جمع کرده بود و برایشان قصه و شعر میخواند.
نظر شما