میرزا سیّدحسن موسوی چرندابی تبریزی که به رشدیه شهره شد، فرزند آخوند ملامهدی تبریزی و سارا بانو شقاقی، «جمعه پنجم رمضان المبارک 1276ق» در تبریز پا به دنیا نهاد. پس از تحصیل علوم دینی، واعظ و پیشنماز مسجد امامزاده چرنداب آن شهر شد. ورود غیرمترقبه مظفرالدین میرزا ولیعهد وقت به امامزاده در لحظهای که رشدیه به فراز منبر بود، سبب شد که بیست سالگی (1296ق) ترک شهر و دیار را در پیش گیرد و راهی ایروان شود.
روزی در باغ عمومی ایروان به «قریب سیصد نفر طفل» برخورد که از مدرسه عزم خانههایشان را داشتند با کنجکاوی از یکی دو تن پرسید: «از کجا میآیید؟ گفتند از اوشقول [school/ مدرسه] میآییم»
پُرسشهای میرزا سیّدحسن و پاسخ «اطفال» سبب شد بداند «معلم علمالهی» دانشآموزان «حاج ملاباقر آخوند» است. رشدیه به ملاقات «معلم علم الهی» رفت و پی بُرد «حاج ملاباقر آخوند» شاگرد مکتبخانه پدرش بوده، گفتوگوی رشدیه با «ملاباقر» سبب شد میان آن دو الفتی برقرار شود و رشدیه به شیوه تدریس و برنامههای مدرسه دست یابد.
رشدیه به نشریه اختر (چاپ اسلامبول) نامه نوشت و از آنان خواست راهنمای او شوند تا «اصول تعلیم علوم و اداره کردن مدرسه به جهت مسلمین» را بیاموزد.
پاسخ گردانندگان نشریه اختر او را به «دارالمعلمین» اسلامبول، قاهره و بیروت رهنمون ساخت. پس از سه سال تحصیل به ایروان مراجعت کرد و با «اهدای پنج کله قند و شیرینی به قاضی شهر»، 1301ق مجوز تدریس و تأسیس مکتبخانه را گرفت. با وجود سنگاندازی، برچسبهای ناچسب، درگیریهای عدیده، حرفهای زشت و دور از واقعیت و حقیقت که حاسدان به او نسبت میدادند، «مکتب رشدیه» رونق گرفت.
محرم 1307ق که ناصرالدینشاه از سفر فرنگ باز میگشت بر سر راه خود با توقف در ایروان به دیدار از مکتبخانه رشدیه رفت و به میرزا حسن پیشنهاد تأسیس مکتبخانه را در تبریز داد. میرزا حسن نیز بیدرنگ برادرش را به جانشینی برگزید و راهی تبریز شد. با امضای «حسن بن مهدی چرندابی» اعلانی صادر کرد که خبر از تأسیس مکتب رشدیه میداد. همچون روزگار ایروان «از یک طرف، مشغول تصنیف کتابهای مکتب، از یک طرف مشغول تهیه معلم، از یک طرف مرافعه با عوام در رفع اوهام» شد. با وجود «انواع تهمتهای دینی و دنیایی» از پا ننشست و 6 مدرسه پیاپی تأسیس کرد. هجوم به مدرسه و غارت داراییها موجب شد راهی مشهد شود و در آن شهر نیز مدرسهای تأسیس کند، که به سرنوشت ایروان و تبریز گرفتار آمد.
چوب و چماق بر سرش کوفتند. دستش را شکستند و خانه و مدرسه را به غارت بُردند. با مراجعت به تبریز مدرسهای دیگر بر پا ساخت تا اینکه عهد ناصری به سر آمد و در سال 1314ق میرزا علیخان امینالدوله والی آذربایجان شد و رشدیه را در کنف حمایت خود گرفت. مساعدت مالی امینالدوله زمینه فعالیت رشدیه را فراهم آورد. با ارتقای امینالدوله به صدارت کشور، با موافقت مظفرالدین شاه رشدیه را به تهران فرا خواندند.
16 شعبان 1315ق با مساعدت امینالدوله و دیگران، دبستان رشدیه در تهران دایر شد. نوآوریهای رشدیه که بیشتر توأم با استقراض بود، خشم حاسدان را برانگیخت. با عزل امینالدوله از صدارت (15 محرم 1316ق)، رشدیه به شیخ هادی نجمآبادی امید بست. نجمآبادی و شماری دیگر از خیرخواهان ملک و ملت به یاری رشدیه شتافتند و کجاندیشان خودخواه که همواره در پی جهل عموم بودند و از هر حربهای برای توقف رشدیه کوتاهی نداشتند، به تهمت و افترا تمسک جُستند، رشدیه اما به هدف میاندیشید و میپنداشت بقیه امور باد هواست.
سعایتها سبب شد رشدیه با جدیت بیشتر به شبنامهنگاری نیز بپردازد. او با همفکرانش «انجمن سری تنویر افکار» را بنا نهاد و به نگارندگی، چاپکاری و پخشگری شبنامههای لسانالغیب و غیرت روی آورد. جالب است بدانید برای چاپ شبنامهها/ نشریههای مخفی/ روزنامههای پنهانی، رشدیه چاپخانه ژلاتینی در خانه خود برپا کرد.
خودش مینوشت و چاپ میکرد و نشریهها را در مکانهای خاص به دیوار میکوبید تا عموم بخوانند. شماری موزع مؤثر را هم به خدمت گرفت. موقرالسلطنه از آن جمله بود که مأمور گذاردن نسخهای از شبنامه بر روی میز کار مظفرالدینشاه شد. بیدقتی و ناشیگری همو سبب فروپاشی انجمن سری و جمع شبنامهنگاران گردید. به این ترتیب که مظفرالدینشاه با استفاده از آینه توانست آورنده شبنامه را شناسایی کند و موقرالسلطنه را به مأموران امنیتی بسپرد واو نیز زیر فشار چوب و فلک زبان بگشاید و نام اعضای انجمن سری تنویر افکار را افشا کند. با آگاهی دربار و دولت، بازداشتها آغاز شد.
رشدیه که پی به ماجرا بُرد به خانه شیخ هادی نجمآبادی پناه جُست تا در امان بماند. لحظهای هم که خواستند به سراغ رشدیه بروند مظفرالدینشاه آنان را برحذر داشت و به رشدیه پیغام داد که در تهران نماند. شیخ هادی نجمآبادی نیز که از پیغام شاه مطلع شد از رشدیه خواست جانشین خود را در مدرسه بگُمارد و راهی حج شود. رشدیه پس از مراجعت به ایران خدمات فرهنگی و مطبوعاتی خود را ادامه داد اما آزار مضاعف موجب شد به قم برود و تحصن اختیار کند. چهار ماه بعد که مظفرالدین شاه مطلع شد او را به تهران و اداره مدرسه بازگرداند. رشدیه در آن سال اعتباری نزد حاکمیت داشت. سال 1322ق که چهرهنما توقیف شد، میرزا حسن به وساطت رفت و توزیع نشریه چهرهنما (چاپ مصر) در ایران از سر گرفته شد و فرمان عینالدوله صدراعظم وقت در این زمینه منتشر شد:
«جناب فضایل و محامد نصاب آقا میرزا حسن مدیر مدرسه رشدیه زیدافضاله
شرحی که در باب روزنامه چهرهنما نوشته بودید ملاحظه شد. چون جناب عالی را بیغرض و صحیح القول میدانیم در این مسأله مهم تعهد جناب عالی را تصدیق میکنم... حالا که نوشتهاید روزنامه مزبوره از تکالیف خودش خارج نمیشود، البته در این صورت ورودش به خاک ایران ضرری ندارد. بدیهی است هر قدر وسایل دانش و معرفت منتشر شود ثمراتش برای دولت و ملت بیشتر است. پس برحسب تعهد شما سفارش لازم شد روزنامه چهرهنما را از توقیف خارج و در ورود به خاک ایران بدون ممانعت قبول نمایند. 8 رجب 1322 سلطان عبدالمجید».1
نباید از یاد بُرد که فوت حامیان رشدیه ضربه سختی به وی زد. ولی او مصمم به راه خود ادامه داد و کتابنویسی و روزنامهنگاری را به مشاغل خود افزود. فروش بیسابقه کتاب کفایة التعلیم که به ضمیمه، تنبیه الغافلین یا ارشاد الطالبین را داشت، او را به اقبال عمومی متوجه کرد و نشریه مکتب را بنیاد نهاد.
نخستین شماره مکتب، شعبان المعظم 1323ق، 16 صفحه با قطع 18×11 و شمارگان سه هزار نسخه در مطبعه شرقی چاپ سربی / حروفی شد. شمارگان مکتب از شماره دوم به چهارهزار نسخه رسید و در مطبعه خورشید چاپ شد.
مجلهگونه مکتب در صفحه نخست، خود را به خوانندگان و خواهندگان این چنین شناساند:
«کتابچهای است مشتمل بر مطالب مکتبی مکتوبات راجعه [راجع] به این موضوع شریف که مخل به شرف کسی نباشد به کمال شرف پذیرفته و درج خواهد شد. مکتوبات غیرمندرجه بر سبیل امانت محافظت میشود که [عند] المطالبه به صاحبانش داده شود مگر بعد از یک سال که حق استرداد ساقط است. عجالةً [عجالتاً] در غره هر ماه یک جلد توزیع خواهد شد. عنوان مکتوبات دارالخلافه طهران، خیابان ناصریه، مدیر مکتب حاجی میرزا حسن تبریزی معروف به رشدیه».2
بهای تک نسخه شمارههای مکتب را در یک سال، یا به سخن دیگر «وجه اشتراک در داخله [...] ایران سالیانه پنج قران است که در ماه ششم تأدیه میشود و قیمت یک نسخه در طهران صد دینار و در خارج از طهران سه شاهی است. در تمام مکاتب ممالک داخله هر چند نسخه بخواهند جلدی به صد دینار و به مدارس دارالخلافه جلدی یک شاهی داده میشود ولو سالیانه باشد». همچنین بهای خارجه را «یک منات روسی» تعیین کردهاند. دوره مکتب را که ورق میزدم دیدم به ندرت تغییر شکل دارد و محتوای فرهنگی و ادبی را حفظ کرده است.
از نوآوریهای رشدیه در نشریه مکتب باید به چاپ عکس اشاره داشت و دانست که در دهههای نخست نشر مطبوعات، به دلیل ناتوانی چاپخانهها، گرانی گراورسازی، عکاسان به واسطۀ نقاشاننمایی تقریبی از هنر خود را در مطبوعات میدیدند. چاپ نقاشیهای عکسوار در سرآغاز نشر روزنامهها و مجلهها رضامندی نقاشان و نارضایتی عکاسان را در پی داشت. همین امر اختلافهایی را بین عکاسان و نقاشان برانگیخت که گاه به مرز تنفر میرسید.
نقاشان به مشکل چاپ اشاره داشتند و خود را بیگناه میدانستند و عکاسان در پی این بودند تا با برطرف کردن مشکل چاپ، عکسهای خود را بیواسطه و به طور دلخواه عیناً در مطبوعات چاپ کنند. از دهه بیست سده چهاردهم قمری و پیش از صدور فرمان موسوم به مشروطیت مشکل چاپ عکس در مطبوعات ایران حل شد. مکتب، ایران، مجلس، ندای وطن، حبل المتین از پیشگامان چاپ عکس در روزنامهها و مجلههای ایران شدند. میرزا حسن رشدیه برای اوّلین بار عکسهای مظفرالدینشاه، آیتالله هادی نجمآبادی و شماری از رجال سیاسی دوره قاجار را در نشریه مکتب به چاپ رساند.3
حامی مالی و یاریگر قلمی میرزا حسن در انتشار نشریه مکتب، میرزا ابراهیم صحافباشی بوده، نامه رشدیه به صحافباشی ما را به میزان این همکاری آگاه میکند:
«خدمت جناب... صحافباشی
عرض میشود که وجه اعانه جناب عالی به کمال شرف پذیرفته است ولی چون لازم بود در مدت طویلی به اقساط اخذ شود لهذا عین فهرست را خدمت مدیر محترم مطبعه خورشید دادم که در وجه گمرک اسبابهای وارده از فرنگستان محسوب داشته معادل آن برای ما جزوه مکتب چاپ کنند اما آنچه فرمودهاید «در صورتی که کتابچه مکتب دایر و خادم بر خیر عامه باشد» عرض میشود که دوام و دوران کتابچه مکتب با خداست ولی خیرعامهاش را من متقبلم زیرا که علت غایی ایجاد این مجله فقط خدمت بر خیر خلق است ولی از طرفی محدود و طرزی مخصوص که عبارت از تنقیح مطالب راجعه [راجع] بر تعلیم و تدریس متعلمین مدارس ملیه و تصفیه مناهج ادبیه است و بس».4
در شمارههای مکتب افزون بر مقالهها و گزارشهای فرهنگی و مطالب ادبی «اعلان» نیز به چاپ رساندهاند که سه نمونه در پی نقل میشود:
1. «برای تجهیز ذهن اطفال به مطالب عالیه فکریه کتابی به اسم نطق صامت از مؤلفات حکمای قدیمه که حکم کنز مخفی داشت به خط خوب و صور زیبا به طبع رسیده بهترین کتبی است که اطفال را بلاغت افزاید و بزرگان را به بعضی محاسن اخلاقی آشنا نماید در کتابخانه علمی و کتابخانه آقامیرزا اسدالله کتابفروش و دیگر کتابخانهها به قیمت بسیار ارزان به فروش میرسد».5
2. «به جای پدر مهربانی که فرزند عزیز هوشمند خود را آشنا بر دقایق علوم معاش و معاد، خبیر از اوضاع تربیت لازمه امروزه، دارای افکار عالیه و اخلاق ذکیه، منکر هوا و هوسهای نفسانیه، تارک اوهام و ادناس [ناپاکیها/ آلودگیها] خیالات باطله، غیور در دین، عامل بر احکام مذهب، متمدن و با دیانت تربیت میکند یک همچنین کتابی به اسم کفایةالتعلیم تألیف شده در خیابان ناصری رو به روی مدرسه نظامی در کتابخانه علمیه به قیمت یک ریال به فروش میرسد و تکمیل میکند فواید فوق را. جلد دویم این کتاب که به سه هزار و ده شاهی فروخته میشود».6
3.«اداره مکتب در 12 نقطه از محلات طهران دوازده مکتب باز خواهد کرد که همه حکم یک مکتب را داشته باشند لهذا مقدمه دوازده باب عمارت مکتبی لازم دارد که احداث بشود. پس کسانی را که میخواهند خانه بسازند به مستأجر داده کرایه بگیرند اعلام میشود که هر کس مطابق نقشه[ای] که مکتب میدهد بنایی بسازد از قیمت زمین و عمارت به آنچه که تمام میشود از قرار صدی دوازده ده ساله اجاره کرده کرایه میدهد و باز اعلام میکند عمارتی که برای مکتب ساخته میشود بهترین عمارتها خواهد بود و برای سکنی یک پرده بیش از طالبین حالیه طالب خواهد داشت. هر کس را چنین سودایی بر سر افتد به اداره مکتب رجوع نماید».7
روزگاری که رشدیه مکتب را انتشار میداد وزارت انطباعات عرصه را بر روزنامهنگارها تنگ کرده بود. رشدیه بر آن شد تمهیدی بیندیشد «روزی مدیران جراید ملی و صاحبان نشریه را به قرار زیر به اداره مجله مکتب، که مکتب رشدیه بود، دعوت کرد: آقای محمّدحسین فروغی ملقب به ذکاءالملک، مدیر روزنامه تربیت، آقای مجدالاسلام کرمانی، ناشر و نویسنده روزنامه ادب که امتیازش به نام ادیبالممالک بود، ناظم الاسلام نویسنده و ناشر جزوههای تاریخ بیداری ایرانیان، میرزا آقا اصفهانی که مقالاتی در روزنامه حبلالمتین کلکته مینوشت، و دو مدیر روزنامه نوروز و روزنامه حکمت. پس از تشکیل جلسه رشدیه میگوید: این که کار نیست هر چه مینویسیم وزیر انطباعات روی آن قلم بکشد. بالای سیاهی رنگی نیست. همه عصا داریم برخیزید الان برویم تکلیفمان را با وزیر انطباعات یکسره کنیم. با نشستن که کار درست نمیشود، باید فداکاری کرد تا نتیجه گرفت. اگر به وضع فعلی و این فعالمایشاء بودن مأمورین دولت به نام حکومتهای محلات پایتخت حاضریم، پس بیخود چه تلاش و تقلایی است که میکنیم. اگر به در هم ریختن کاخ ستم و بیدار کردن ملت کمر بستهایم و میخواهیم با مطبوعات خود ملت را بیدار کنیم، پس باید مخالفین را سر بکوبیم و گرنه سر ما را میکوبند و بدتر از اینها میشد.
انصاف بدهید ما هم دست روی دست گذاشته بنشینیم و تحمل کنیم، پس فرق ما با آن پیرزنی که در خانه نشسته دوک میریسد یا جوراب میبافد چیست؟ عرض کردم باید فداکاری کرد تا نتیجه گرفت.
گفتند: اقدام اوّل با کیه؟
رشدیه گفت: آتش به جان افروختن و زبهر جانان سوختن باید زمن آموختن، کار من است این کارها.
مجدالاسلام گفت: احسنت راه کار همین است.
جلسه به سردی گذاشت و مقرر شد پنجشنبه دیگر باز جلسه داشته باشند و متفرق شدند.
یکی از همان مدیران جراید ملی که جزو وجوه و خواص بود، پس از بیرون آمدن از عمارت مکتب مستقیماً پیش عینالدوله رفته جریان را گزارش میدهد.8
گزارش این نشست و جلسههای دیگر که به عینالدوله میرسد در صدد تبعید میرزا حسن رشدیه تبریز، احمد مجدالاسلام کرمانی و میرزا آقافلسفی اصفهانی برمیآید.
رشدیه در تدارک دهمین شماره نشریه مکتب بود که به کلات تبعید شد. تفصیل و سبب تبعید و حبس رشدیه و دو همفکر را میتوان در منابع عصری و سایر مآخذ جُست وجو کرد که هر یک گوشههایی از علل خصم حاکمیت نسبت به این سه تن را بر ما آشکار میکند.9
رشدیه و دو هم تبعید او در کلات روزگار سختی را گذراندند. میرزا حسن اما در دوران تبعید هم دست سازندگی برنداشت، تا این که سرانجام با یک تلگراف از کلات رهایی یافت. متن تلگراف این است:
«از طهران جواب شماره 4
جنابان آقایان مجدالاسلام و آقای میرزا آقا [اصفهانی] سلمهم الله تعالی
تلگراف اوّلیه میرزا آقا [اصفهانی] و تلگراف ثانویه هر دو نفر شما به توسط جناب جلالتمآب [محمّدباقر] اعتمادالسلطنه رسید و مراتب به خاک پای مبارک همایونی [مظفرالدینشاه] معروض افتاد. اجازه مرخصی مرحمت شد که به هر جا بخواهند بروند مگر به طهران که به پارهای ملاحظات اجازه مرحمت نفرمودهاند. لهذا به جز آمدن به طهران به هر نقطه بخواهند بروند آزاد هستند و همچنین جناب آقا میرزا حسن رشدیه هم مرخص هستند. به حکومت کلات هم تلگراف شد. مشیرالدوله]».10
رشدیه با خلاصی از کلات و پس از یک دوره گرفتاری و ایرانگردی و روسیهبینی به نهضت مدرسهسازی خود در گیلان و تهران ادامه داد و در هر فرصت مناسب، تلاشهای قلمی خود را استمرار بخشید.
انتشار نشریه طهران از جمله خدمات مطبوعاتی او در «مشروطه دوم» است.
شماره نخست نشریه طهران، تاریخ «5شنبه 7 ربیعالاول 1326[ق]، 9 آوریل ماه فرانسه 1908[م]» را دارد. بر سرلوحه نشریه افزون بر تاریخ نشر میخوانیم: «عنوان مراسله و تلگراف طهران، مدیر و صاحب امتیاز حاج میرزا حسن رشدیه، عجالتاً هفته[ای] دو نمره است، قیمت اعلانات سطری دو قران، اداره جلوخان مدرسه مروی مدرسه حیوة [حیات] جاوید، قیمت اشتراک سالیانه طهران 12 قران، ایران 17 قران، خارجه 4 منات، تک نمره طهران صد دینار، ایران 3 شاهی، محل توزیع جلوخان شمسالعماره، مطبعه شرقی».
زیر سرلوحه نیز آوردهاند: «مسلک مستقیم و مقصد مستمر حفظ حقوق ملی و ملکی و نشر معارف است».11
رشدیه در شماره اوّل نشریه طهران، جز پُرسشی که خطاب به «بلدیه» در خصوص «اراضی بیرون دروازه شمیران» دارد به هدف و انگیزه خود از انتشار نشریه طهران پرداخته و یادآور میشود «من بنده که منشی و نگارنده این جریده است مسلکی دیگر مشی دارد و شیوه شیوای دیگر اختیار کرده و چنین میپندارد که ملایمت در بیان هر مطلبی پسندیدهتر است. چه خدای تبارک و تعالی در کلام مجیدش رسول اکرم و نبی مکرمش را به این قسم تعلیم فرموده [...] خلاصه چون هم ما و همه برادران گرامی ما و دیگر صاحبان جراید ملی خدمت به افراد ملت و وطن عزیز و مرجع همگی نقطه واحده است لاجرم آقایان به سلیقه خودشان و من بنده به طریقه و عقیده خودم در حصول مقصودی که داریم مشی و حرکت میکنیم...».12
آخرین شماره دیده شده نشریه طهران شماره ششم است. پس از توقف نشریه طهران، رشدیه درصدد برآمد بار دیگر نشریه مکتب را انتشار دهد. مجوز انتشار هم گرفت اما گویا به دلیل مرگ همسرش13 منصرف شد و به تشکیل انجمن اخلاق و خدمات آموزشی خود ادامه داد که فصل پایانیاش در قزوین و گیلان و قم به انجام رسید. یتیمخانه رشت، مدرسه دانشآموزان بیبضاعت و کلاس مخصوص نابینایان قم آخرین کوششهای نسل پرورانه اوست. رشدیه پس 85 سال (1238ش/ 1276ق، تبریز تا 1323ش/ 1363ق، قم) زندگی پُر فراز و فرودی را از سر گذراند تا اینکه 21 آذر 1323 در شهر قم بر اثر تصادم با خودرو متفقین که کشور را در اشغال داشتند، زمینگیر شد و پس از چندی با جهان فانی وداع کرد و به سرای باقی رفت. «وطن دیلی»/ زبان وطن، تاریخ شفاهی، شرعیات ابتدایی، جغرافیای شفاهی، کفایة التعلیم (2 جلد)، بدایة التعلیم، نهایة التعلیم (2 جلد)، تربیت البنات، تأدیب البنات، اخلاق (6 جلد)، اصول عقاید، هدایة التعلیم، تبصرة الصبیان، اصول عقاید، مرآت الحق، تنبیه الغافلین یا ارشاد الطالبین، صد درس، صرف فارسی،14 المشتقات، کنایة التعلیم15 از جمله کتابهای اوست. دربارۀ رشدیه بسیار نوشتهاند و سرودهاند.
شعر نیما یوشیج (علی اسفندیاری) که چهار سال پس از فوت رشدیه سروده شد و تاریخ 1327 را دارد، چون از دل برآمده، لاجرم بر دل مینشیند:
«نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سوی شان دارم دست
جرأتم میبخشد
روشنم میدارد
اعتصام یوسف
حسن رشدیه».
رشدیه اما خود میگوید:
«گر دهم شرح من از ظلم و فساد وطنم سوزد / از آتش دل نامده بر لب سخنم
پینوشت
1. برای آگاهی بیشتر دربارۀ رشدیه بنگرید به:
الف: تاریخ مدارس نوین در ایران: زندگینامه میرزا حسن رشدیه، فخرالدین رشدیه، تهران: هیرمند، 1370.
ب: زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم میرزا حسن رشدیه، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1386.
پ: سوانح عمر، شمسالدین رشدیه، تهران: نشر تاریخ ایران، 1362.
2. مکتب، ش1، شعبان 1323ق، ص1.
3. مطبوعات ایرانی. سیّدفرید قاسمی، تهران: علم، 1389، ص194ـ195.
4. مکتب، ش2، رمضان 1323ق، ص6.
5. مکتب، ش7، صفر 1324ق، ص8.
6. همانجا.
7. همانجا.
8. سوانح عمر، ص96ـ97.
9. مفاخر مطبوعات ایران9: احمد مجدالاسلام کرمانی. سیّدفرید قاسمی، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1388، ص28ـ43.
10. همان، ص43.
11. طهران، ش1، 7 ربیعالاول 1326ق، ص1.
12. همان، ص4.
13. «سیّدحسین ابراهیمزاده مدیر روزنامه[های] جارچی ملت و [جاسوس] برادر عیال مرحوم حاج میرزا حسن رشدیه معروف است. خواهر ابراهیمزاده که عیال رشدیه بوده، زنی فاضله و دانشمند و اتفاقاً در همان سال تأسیس روزنامه جاسوس یعنی روز جمعه دهم ربیعالمولود 1332 قمری در طهران فوت نموده است. این بانوی دانشمند در 1300[ق] به دنیا آمده و در 1324 قمری مدرسه عفاف را در طهران باز کرد و پس از اندکی، درجه اشتهار او به جایی رسید که وزارت علوم 4 مدرسه اناث را (تربیت، حسنات، ناموس، عفاف) تحت نظارت او قرار دادند. پس از فوتش مجلس ترحیم بسیار مفصلی برای او گرفته [شد] و وزیر معارف وقت آقای حکیمالملک در آنجا حاضر شدند» (تاریخ جراید و مجلات ایران. سیّدمحمّد صدر هاشمی، اصفهان: کمال، 1363، ج2، ص161).
14. تاریخ مدارس نوین در ایران، ص217.
15. تربت پاکان قم. عبدالحسین جواهرکلام، قم: انصاریان، 1382، ص 536.
* بازنشر از کتاب «جست و نوشت؛ پراکندههای کتابکاوی، مجلهپژوهی، روزنامهشناسی» اثر سید فرید قاسمی به مناسبت «شب رشدیه» که به کوشش مجله بخارا 31 اردیبهشت 98 در کانون زبان پارسی برگزار شد.
نظر شما