اولریش مارزلف در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد
همواره کوشیدهام درباره تاریخ و ادبیات ایران اطلاعات درستی ارائه دهم
پروفسور اولریش مارزلف، شرقشناس آلمانی میگوید: متاسفانه اطلاعات مردم آلمان درباره کشور ایران و فرهنگ و ادبیات آن بسیار کم است. من همواره تلاش کردهام که اطلاعات درستی درباره تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران به آنها ارائه دهم.
چرا به مطالعات ایرانشناسی علاقهمند شدید؟
این موضوع سابقهای 50 ساله دارد. بعد از دبیرستان شروع به جهانگردی کردم و پس از سه سال به آلمان برگشتم. سوالی که در ذهنم ایجاد شده بود این بود که چه کار مفیدی میتوانم انجام دهم. از زمان کودکی علاقه زیادی به زبانهای و فرهنگهای خارجی داشتم. در خلال مسافرتهایی که به خاورمیانه، آفریقای شمالی و غربی داشتم متوجه شدم اطلاعات راجع به دنیای اسلام و بهویژه زبانهای عربی و فارسی و ترکی اندک است.
بنابراین تصمیم گرفتم در این زمینه متمرکز شوم. خوشبختانه استادان خاورشناسی شهر کلن از این تصمیم من استقبال و در این راه کمکهای زیادی به من کردند. از جمله مرحوم استاد عبدالجواد فلاطوری که هم مجتهد بودند و هم استاد دانشگاه آلمان. او اصرار داشت که هرچه سریعتر وارد مطالعات ایرانشناسی و بهویژه پژوهشهای ادبیات مردم ایران شوم و به این ترتیب وارد مطالعات ایرانپژوهی شدم.
در کشور خودتان هم بهعنوان یک ایرانشناس شناخته میشوید، هموطنان شما چقدر درباره فرهنگ ایران از شما سوال میکنند؟
متاسفانه اطلاعات مردم آلمان درباره کشور ایران و فرهنگ و ادبیات آن بسیار کم است. دوستان من اطلاعات اندکی درباره ایران دارند و بعضی از اطلاعات آنها اشتباه است. همواره تلاش کردهام که نه فقط اطلاعات درستی درباره تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران به آنها ارائه دهم بلکه اصرار داشتم درباره ایران مطالعه و حتما به این کشور سفر کنند تا از نزدیک با فرهنگ آن آشنا شوند. کسانی که به ایران سفر کردند و به آلمان برگشتند، از استقبال مردم ایران، مهربانی و مهماننوازی آنها اظهار خوشحالی کردند.
از دیدگاه شما ایرانشناسان چه نقشی در معرفی درست و واقعبینانه ایران به مردم جهان دارند؟
معرفی درست ایران به جهان مساله بسیار مهمی است. برای اینکه ایرانشناسان ایرانی و آلمانی بتوانند در این زمینه کاری انجام دهند نیاز به یک همکاری دو طرفه در زمینه هماهنگی کارها و تبادل بین پژوهشگران ایرانی و آلمانی دارند. البته این تبادل وجود دارد و خود من سالهاست که با پژوهشگران ایرانی مانند احمد وکیلیان، محمد جعفری قنواتی و پگاه خدیش و آثار آنها آشنا شدم. خوشبختانه همکاری خوبی با این افراد دارم. پژوهشگران ایرانی امکان کمتری برای سفر به آلمان دارند. برای تبادل فرهنگها باید هزینه کرد. آلمان کشور ثروتمندی است و من سعی میکنم هزینههای این تبادل فرهنگی میان پژوهشگران ایرانی و آلمانی را از طریق کشورم تأمین کنم.
حوزه مطالعاتی شما داستانهای عامیانه ایرانی است، از میان این داستانها کدامیک برایتان جالبتر است؟
همه داستانهای عامیانه ایرانی جالب و خواندنی هستند. اما قصه بز زنگولهپا را بیشتر از داستانهای دیگر دوست دارم. چون در حین سادگی، اندرزهای خوبی دارد. روایتهای زیادی از این داستان در ایران وجود دارد شاید بتوان گفت جزو محبوبترین قصههای ایرانیان است.
در فرهنگهای غرب نیز روایتهایی از این داستان وجود دارد و این نشاندهنده ریشههای مشترک فرهنگهای ایران و غرب است.
برای فرزندان خود هم از این داستانهای ایرانی تعریف کردهاید؟
زمانیکه فرزندانم کودک بودند بعضی از داستانهای ایرانی را برایشان تعریف میکردم. یکی از این داستانها «کره دریایی» بود. این داستان در کتاب قصههای مشدی گلین خانم آمده است. این کتاب را در حدود 23 سال پیش در ایران چاپ کردیم و باعث خوشحالی است که هنوز در بازار کتاب ایران وجود دارد. از طریق دوستانم مطلع شدم که این کتاب امسال به چاپ دوازدهم رسیده است.
اخیرا اثری با عنوان «کتاب هزار و یکروز و ریشههای آن در ادبیات ترکی عثمانی و فارسی» از شما منتشر شده است، کمی درباره تفاوت «هزار و یک روز» و «هزار و یک شب» برایمان بگویید.
پژوهشی درباره «هزار و یک روز» به تازگی منتشر شده که پگاه خدیش آن را به زبان فارسی ترجمه کرده است. میان هزار و یک روز و هزار و یک شب تفاوتی اساسی وجود دارد. کتاب هزار و یک شب در عین حال که ریشهای ایرانی دارد، تمام نسخههایش به زبان عربی است و از این نظر بیشتر بهعنوان قصهای عربی شناخته میشود. این کتاب در حدود سال 1704 میلادی به فرانسوی ترجمه شد و بعد از آن در سراسر دنیا شهرت زیادی پیدا کرد.
در اوایل قرن هجدهم در بارگاه پاریس خانمهای درباری باشگاه تفریحی داشتند که در آنجا قصههای زیادی برای یکدیگر تعریف و بعضی از آنها را مکتوب میکردند. آنها تا اندازهای از داستانهای اروپایی خسته شده بودند و این داستانها موضوع تازه و جذابی برایشان نداشت. به همین دلیل زمانی که آنتوان گالان برای اولینبار داستان «هزار و یک شب» را به فرانسوی برگرداند، با استقبال بسیار خوبی مواجه شد. چون این داستان پر از شخصیتها و روایتهای جدید بود.
چه انگیزهای باعث شد دست به نگارش «هزار و یک روز» بزنید.
بین خاورشناسان آن زمان نوعی رقابت وجود داشت. تعدادی از این پژوهشگران به زبانهای خاورمیانهای مسلط بودند. در میان آنها فردی به نام فرانسوا پیتی دولا کروا وجود داشت که مدتی را در اصفهان زندگی کرده بود. زمانیکه این فرد به فرانسه بازگشت و متوجه موفقیت و استقبال مردم از «هزار و یک شب» ترجمه گالان شد، تصمیم گرفت کتابی مشابه آن منتشر کند. او این کار را انجام داد و اسم کتاب را «هزار و یک روز» گذاشت. البته قصه این کتاب بسیار جالب است. چون خود مولف ادعا کرد این داستان در اصل به یک دستنویس برمیگردد که درویشی به نام مخلص در شهر اصفهان به او داده بود.
این موضوع جالب است؛ اصفهان که وجود دارد، فرانسوا پیتی دولا کروا هم که مدتی در این شهر اقامت داشت، درویش مخلص نامی نیز در اصفهان زندگی میکرده چون یادداشتهای روزانه او توسط پیتی دولا کروا گردآوری شده بود. اما دستنویسی که او ادعا کرده هیچوقت وجود خارجی نداشته است. دستنویسی که پیتی دولا کروا از آن استفاده کرده، یک دستنویس به زبان ترکی عثمانی به نام «الفرج بعد الشده» بود. چون آن زمان روابط فرانسویها با ترکها دوستانه نبود به او پیشنهاد دادند که این کتاب به ادبیات فارسی منسوب شود.
نکته جالبتر اینکه دستنویس ترکی عثمانی به قرن 15 میلادی برمیگردد و از یک دستنویس قدیمیتر به زبان فارسی بهره برده است. ما اخیرا به این دستنویس فارسی دست یافتیم. عنوان آن «مونسنامه» است و به حدود قرن 12 میلادی برمیگردد. بخشهایی از این دستنویس با کتاب «جامعالحکایات» که بعدها به نگارش درآمده، شباهت دارد.
شما بر چه اساس داستانهای ایرانی را طبقهبندی کردهاید؟
شاید یکی از مهمترین نظریههای قصهشناسان و فولکلوریست این است که قصهها در طول تاریخ سیر و سفر داشتند. کمابیش میتوان گفت که ما قدیمیترین مستندات قصههای جادویی و پریان را در ادبیان هندوستان میبینیم. نظریهای وجود داشت بر این اساس که قصههای هندوستان زمانیکه در حال انتقال به غرب بودند مجبور به عبور از خاورمیانه شدند. هنگامیکه پژوهشگران اروپایی شروع به مطالعاتی درباره این داستانها کردند، برای پیدا کردن قصههای جمعآوری شده سیستمی را که شامل دو هزار و 400 شماره است، پیشنهاد کردند.
مهمترین قصههایی که از هندوستان تا غرب شناخته شده و مربوط به سنت هند و اروپایی است در این سیستم شمارهگذاری شده است. برای مثال قصه شنگول و منگول شماره 123 یا قصه شنل قرمزی 333 است. نکته جالب اینکه ما یک فهرست شمارهها یا طبقهبندی کلی به زبان انگلیسی داریم که در حال حاضر بیش از یکصد سال از پیشنهاد آن میگذرد و اکنون ویرایش سوم این طبقهبندی را در دست تالیف داریم.
در زمان دانشجویی که درباره ادبیات مردم ایران تحقیق میکردم، تصمیم گرفتم تا این سیستم را درباره داستانهای ایرانی به کار ببرم و متوجه شدم قصههای ایرانی کاملا با این طبقهبندی مطابقت دارد. نتیجه این کار کتابی است با عنوان طبقهبندی قصههای ایرانی که به زبان فارسی هم ترجمه شده است.
بهعنوان پرسش پایانی، شما چند دوره در نمایشگاه کتاب تهران حضور داشتید، چه موضوعی در این نمایشگاه نظرتان را جلب کرده است؟
معمولا هر سال به نمایشگاه کتاب تهران میآیم و از غرفه اول تا آخرین غرفه را بازدید میکنم تا با ناشران جدید ایرانی و تازههای نشر ایران آشنا شوم. حضور در این نمایشگاه تجربه بسیار مفیدی برایم بهشمار میرود چون در طول چند روز میتوانم از جدیدترین کتابهای بازار نشر ایران مطلع شوم و آثار موردنظرم را تهیه کنم. امسال هم تعدادی کتاب درباره افسانههای ایرانی خریداری کردم.
نظر شما