گفتوگو با لیلا سلیمانی، نویسنده جنجالی فرانسویزبان
کشور من فرانسه یا مراکش نیست، کشور من کتابخانه است
لیلا سلیمانی، رماننویس و روزنامهنگار مراکشیتبار اهل فرانسه و برنده جایزه گنکور از چالش همیشگیاش برای بیرون راندن خواننده از منطقه امن خود و القای احساس شرم و ناراحتی به آنها میگوید.
«والدینم همیشه وقتی بیرون میرفتم نگران بودند، چون خطرناک بود، بنابراین فهمیدم که زن بودن خطرناک است.» سلیمانی خطرناک بودن را از همسایگیشان فهمید. «زنی که در خانه همسایهمان کار میکرد، مورد تجاوز قرار گرفته بود، باردار شده بود و هیچ نگفته بود، این را مثل یک راز نگه داشت و بچه را به دنیا آورد و او را که مرده بود به خاک سپرد. و دستگیر شد! یادم میآید که به مادرم گفتم: اما او یک قربانی است. او جواب داد: بله، اما او بکارتش را از دست داد. بدون ازدواج بچهدار شد، پس او یک قربانی نیست، گناهکار است. و آن زن به زندان رفت.»
سلیمانی مکث میکند: «هرگز آن زن را فراموش نکردم. همیشه فکر میکردم به طریقی انتقامش را میگیرم، نه تنها انتقام او را، بلکه تمام زنانی که با این مسائل روبهرو هستند، چون آنچه در جوامع واقعا بیرحمانه و خشونتآمیز است، وارونگی قوانین است. باید قربانی باشی، اما مجرمی. هر بار تو گناهکاری. و خانواده خودت هم خواهند گفت: «از این خانه برو. نمیخواهم کاری با تو داشته باشم، چون تو دختر بدی هستی و ما به خاطر تو شرافتمان را از دست دادیم، پس برو بیرون.» در نتیجه همیشه با وجود قربانی بودن مجازات میشوند. برای همین است که تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم، چون میخواستم افراد بیشتری این داستانها را بشنوند. داستانهایی که بسیار خشونتآمیز و گاهی بسیار تکاندهندهاند. اما بسیار مهم است که گاهی تکان بخوریم، چون واقعیت تکاندهنده است.»
جهان ادبیات نیاز دارد که این حقیقت مهم را از زمانی به زمان دیگر بشنود و حالا زمان سلیمانی است که آن را بگوید. او گزارشها و مقالاتی درباره خط مقدم حقوق زنان در مراکش و پاریس نوشته، نظیر «جنسیت و دروغ»، وقایعنامهای غیرداستانی درباره زندگی جنسی زنان در مراکش. بخت با او یار بود، اما عمدتا بر مبنای دو رمانش و داستانهای هیجانانگیز و وحشتآور درباره ترسی که در دل زندگی زنان است. ترسهایی که او با حرکت رو به جلوی مداوم و سناریوهایی که با وسواس طرحریزی شده، ترسیم میکند.
وقتی نوبت به زندگی خانوادگی میشود، هر دو رمان در واقع واقعگرایانهاند. همانطور که «ادل» جزئیات اشتیاق مهارناپذیر قهرمان داستانش برای داشتن عشاقِ بیشتر، بچهدار شدن و والدینی که باید از آنها دیدن کند را توصیف میکند. محور اصلی «پرستار تمام عیار»، رمان سلیمانی که جایزه گنکور ۲۰۱۶ را برای او به ارمغان آورد نیز وفاداری مشابه او به واقعبینی خانوادگی است. کلیر مسود، رماننویس امریکایی درباره «پرستار تمام عیار» میگوید: «من مجذوب توانایی سلیمانی در انتخاب رویدادهای مهیج از عناوین خبری و نگرش ادبی به آنها شدم. به عنوان یک مادر شاغل، این رمان را از لحاظ صحت و دقت انسانی، هراسانگیز یافتم.»
سلیمانی توضیح میدهد که «پرستار تمام عیار» یک جنبه اجتماعی و سیاسی هم دارد. «من تمام زندگیام در طبقه مرفه زندگی کردم و در این طبقه اجتماعی چیزهای وحشتناکی دیدم که قرار است خوب و روشنفکرانه و بسیار مودبانه باشد. همه چیز خوشایند و این نقاب زیباست. اما پشت این نقاب گاهی چیزی میبینی که بسیار وحشتناکتر از چیزهایی است که میتواند در طبقات اجتماعی دیگر اتفاق بیفتد. من میخواستم نشان بدهم که این خشونت به یک طبقه اجتماعی خاص تعلق ندارد. میخواستم نشان دهم که این وحشت متعلق به طبقه مرفه هم هست و پشت آن نقاب، ریاکاری بسیاری وجود دارد. و این ریاکاری تو را حتا خشنتر هم میکند، چون نمیخواهی که مردم بفهمند در زندگیات چه اتفاقاتی میافتد.»
این پنهانکاری بخشی از ساختار تحقیق رمان درباره قدرت است: «این واقعیت وجود دارد که در طبقه مرفه میخواهی زندگی خانوادگی، خانواده و خانهات را حفظ کنی. نمیخواهی مردم بدانند در خانهات چه خبر است اما کسانی که به خانهات میآیند و برایت کار میکنند و تحت سلطه تو هستند، همه چیز را دربارهات میدانند، درنتیجه در برابرت قدرت دارند. و تو در برابر آنها قدرت داری، چرا که به آنها پول میدهی و آنها را تحت سلطه داری. بنابراین، این بازی قدرت بود که در این کتاب بسیار برایم جالب بود.»
توانایی سلیمانی در ترکیب تشویش با بازتاب زندگی خانوادگی، او را به یک چهره سرشناس محبوب در فرانسه تبدیل کرده است. سال گذشته مجله «ونتی فر» او را به عنوان دومین زن قدرتمند فرانسه انتخاب کرد. «ترانه شیرین» بیش از یک میلیون نسخه فروش داشت و سایر کتابهایش صدها هزار نسخه بیشتر از آن فروخته شد. پس از کسب جایزه گنکور که او را نه تنها به اولین زن مراکشی، بلکه به اولین زن باردار برنده این جایزه تبدیل کرد، امانوئل مکرون از او دعوت کرد که وزیر فرهنگ کشور شود. او این پیشنهاد را رد کرد اما سِمت سفیر زبان فرانسوی را پذیرفت، موقعیتی که با انتقاداتی از جانب نویسندگان افریقایی و عربی مواجه شد که سلیمانی اینگونه با آنها پاسخ میدهد: «مطمئن نیستم که مراکش یا فرانسه کشورم باشند. همیشه بسیار تعجب میکنم وقتی مردم میگویند افتخار میکنم که فرانسوی هستم یا مراکشی هستم. نه، کشور من زبان است. کشور من کتابخانه است. در یک کتابخانه، هر جایی که باشد، احساس میکنم در خانهام هستم، این کتابخانه میتواند در نیویورک، پاریس، مراکش یا هر جای دیگری باشد. بله، زادگاه من، سرزمین من، دنیای زبانها، کتابخانهها و کتابهاست، و این چیزی است که میخواهم منتقل کنم، به مردم بفهمانم که فرهنگ و خواندن و ادبیات، نجاتبخش آنهاست. فکر میکنم به لطف همین موضوع است که به یک زن آزاد تبدیل شدهام.»
در دو سال گذشته او در تورهای جهانی بسیاری در جاهایی که کتابهایش منتشر شدهاند حاضر شده و با صدا، کتابها و صورتش، زبان فرانسوی را نشان داده است. او در این نقش بسیار خوب ظاهر شده، که به راحتی میتواند از سوی دیگران مورد غفلت واقع شود که حفظ این موقعیت در قلب فرهنگ فرانسه از سوی زنی از تبار مراکش چقدر معرکه است. مردانی نظیر طاهر بن جلون و عبدالطیف لعبی بودند اما هیچکدام به چنین سطحی از فروش دست نیافتند و هیچ زنی تا کنون به این سطح از قدرت حتا نزدیک هم نشده است.
علاوه بر «ترانه شیرین» که در آن زوج اصلی داستان که فرانسوی-مراکشی هستند و یک پرستار سفیدپوست استخدام میکنند، او همچنین کتابی از سفرهایش در مغرب نوشته، مجموعهای از داستانها و مقالات که در آن انحرافات از اسلام را که در حملات تروریستی اخیر میبیند، بررسی میکند. «جنسیت و دروغ» اخیرا به یک رمان مصور تبدیل شده که میتواند خوانندگان بیشتری پیدا کند. و بعد «ادل» که در آن زنی از تبار افریقای شمالی انسانی منفعل و دروغگو است و تنها خواستهاش این است که با مردی ثروتمند ازدواج کند.
«ادل» جایزه ادبی لا مومنیا را در مراکش از آن خود کرد و در پی این موفقیت، سلیمانی به کشورش رفت تا آن را بخواند و دربارهاش صحبت کند. همه زنها میخواستند با او حرف بزنند. یک شب یک رویداد داشت و پس از آن به یک کافه رفت. «یک خانم کنارم نشست و گفت: «میتوانم کنارتان بنشینم؟ میتوانم با شما حرف بزنم؟ چون کتابتان، ادل، را خیلی دوست دارم. میدانید، کمی با او احساس نزدیکی میکنم، من هم مثل ادل تمام مدت دروغ میگویم.» و من به او گوش دادم، تکان نخوردم، حرف نزدم، چون میترسیدم دست از حرف زدن با من بردارد. آن زن یک عالم راز به من گفت.»
«وقتی به خانه برگشتم همه چیز را در دفترچهام نوشتم، و حدودا دو هفته بعد چیزهای که نوشته بودم را خواندم و فکر کردم: باید این داستان را بنویسم. باید این زن را پیدا کنم و از او بپرسم اشکالی ندارد این داستان را چاپ کنم؟ و بعد تصمیم گرفتم وقتی به طنجه رفتم با بقیه زنها هم ملاقات کنم. به یکی از کتابخانههای معروف آنجا رفتم که روبهروی یک بار عجیب است و روسپیهای زیادی آن اطراف هستند. تصمیم گرفتم با آنها مصاحبه کنم و همهشان به کتابفروشی آمدند. جالب بود. تعدادی از آنها کتابخوان بودند. واقعا عجیب بود. اما آن زنها به من اعتماد کرده بودند چون میگفتند اگر میتوانی کسی مثل ادل را بفهمی شاید بتوانی ما را هم بفهمی، یا حداقل قضاوتمان نکنی.»
سلیمانی شاهد تغییر در کسانی بود که با آنها صحبت میکرد. «هرچه بیشتر حرف میزدند، بیشتر برمیخاستند و به چشمانت نگاه میکردند. و من فکر میکنم وقتی با یقین میگویی «من»، به عزت نفس و شانی که باید، دست مییابی. میگویی «من» و متوجه میشوی که زندگیات ارزش دارد، که برای خودت کسی هستی. و من فکر میکنم به همین خاطر است که کار ما به عنوان نویسنده یا روزنامهنگار بسیار مهم است که به این زنان کمک کنیم سخن بگویند.» سلیمانی این کتاب را در سال ۲۰۱۷ منتشر کرد که با استقبال خوبی مواجه شد و رفت که به یک رمان مصور تبدیل شود.
«میخواستم مردم به مراکش مثل یک کارت پستال توریستی نگاه نکنند. میخواستم مراکش را بفهمند. مراکش یک کشور «قدیمی» نیست، یک جامعه پیچیده است با یک عالم سنت و البته یک عالم مدرنیته. کشوری است که خیلی سریع حرکت میکند و در کتاب میتوانید تصاویری از شهرهای فاس و مدینه قدیمی و همچنین کازابلانکا را ببینید. زنانی که تاکسی میرانند، زنانی که تنها زندگی میکنند و همینطور زنانی که در مناطق روستایی زندگی میکنند. میخواستم به مردم نشان بدهم که جوامع عربی و مسلمان تنها کلیشه نیستند. چون فکر میکنم برای مردم خیلی آسان است که بگویند «آه، بله، ما میدانیم که زنان مسلمان قربانی هستند و رنج بسیاری میبرند.» همین! نه، فقط همین نیست. ما هم فمینیست داریم و مبارزه میکنیم و این خیلی پیچیده است. در بعضی موارد زندگیمان آزاد هستیم و در بعضی موارد منزوی. بنابراین فکر میکنم نگاه کردن به یک جامعه و پذیرفتن پیچیدگیهای آن نوعی احترام است.»
اگر داستان سلیمانی اعتباری هنری داشته باشد، آن اعتبار همین است. تلاش برای حفظ پیچیدگی، و همچنین گفتن حرفهای ناگفتنی. دو جمله اول «پرستار تمام عیار» این است: «بچه مرده است» و «فقط چند ثانیه طول کشید». از این دو ضربه آزاردهنده، داستان دیگری بیرون میآید که حتا از ادل هم تکاندهندهتر است. در رمان قبلی، احساسات دوپهلوی قهرمان داستان سلیمانی درباره مادر بودن اجازه آسیب رساندن را به او نمیدهد.
سلیمانی میداند که یکی از چالشهای مداومش بیرون راندن مردم از منطقه امنشان است. آخرین داستان کوتاه او که در نیویورکر منتشر شد، از دید یک متجاوز جنسی است. سلیمانی نه تنها از حق خود برای نوشتن از این زاویه دید دفاع میکند، بلکه دلیل محکمی میآورد که چرا ما هم باید آن را بشنویم. «من میخواهم که خواننده گاهی خجالتزده شود و احساس معذب بودن داشته باشد، چون فکر میکنم این چیزی است که وقتی از کسی شناخت پیدا میکنید، احساس میکنید. وقتی مقابل صمیمیت و شناخت قرار میگیرید، احساس همدلی میکنید. اما در عین حال احساس شرم و خجالتزدگی هم دارید. این دقیقا همان احساسی است که میخواهم منتقل کنم.»
نظر شما