پژمان بختیاری، در شرح احوال مادرش چنین مینویسد: «در آخرین روزهای ماه ربیعالثانی 1301 هجری قمری برابر با اسفندماه 1262 شمسی دختری زیبا در خاندانی مرفه و نیکنام چشم به روی جهان گشوده، عالمتاج نامیده شد. پدر آن دختر، میرزا فتحالله فرزند میرزاعلی پسر میرزا ابوالقاسم قائممقام ثانی، نخستین فدایی سیاست خارجی بود و مادرش مریم خانم، صبیه معینالملک.
هنوز پنجمین مرحله عمرش آغاز نشده بود که به قول خودش مکتبنشین شد و نزد شیخی فاضل معروف به جناب که از خویشاوندان سببی وی بود، در خانه به تحصیل پرداخت و چون قوه ادراک و حافظهای قوی داشت در اندک سالی فارسی و عربی را به حد کفایت آموخت. در صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و نقد شعر پیشرفتی به سزا کرد و خلاصه در ادبیات عربی و فارسی صاحب حظّی وافر گردید. ضمناً مقدمات حکمت و تا حدی نجوم را دید و بدینسان تا پانزدهمین سال زندگی را در قصبه فراهان و املاک پدری به سر برده، اوقاتش صرف تحصیل علم و کسب دانش و کمال گردید. در این وقت میانه پدرش و اعمامش به هم خورد. اختلافات مادی و ملکی آنان موجب شد که میرزا فتحالله با اعضای خانواده خویش به تهران آید. شاید با جلب عنایت صدراعظم بر مخالفان پیروز گردد.
میرزا فتحالله پس از ورود به پایتخت در خانههای پدری منزل گرفت و اطلاع یافت که جماعتی از بختیاریان نزدیک او به سر میبرند، وی با سابقه ذهنی خوشی که از آنان داشت درصدد آشنایی با رییس ایشان برآمد و به زودی او را شناخت.2 او همان میهمان [علی مرادخان بختیاری] ناخوانده و نجیب سابق بود که همانند وی از بیداد اقارب به تهران روی آورده، به دلایلی که جای ذکرش نیست، دیگر به زادگاه خود بازنگشته بود.
او مردی بلندقامت، آراسته و خوش صحبت بود که صورت سوختهاش از مسافرتهای مستمر و زندگانی ناآرامی حکایت میکرد. بدنی ورزیده و استخوانی داشت. بالغ بر چهل سال از عمرش میگذشت و معروف بود که از نزدیکان صدراعظم و طرف اعتماد اوست که پس از آمدن به مرکز، چون جوانی شجاع و خوشرو و گرم سخن بود، منظور نظر درباریان و مشغول خدمت در نظام ایران گردید. بالاخره مشمول عنایات مظفرالدین شاه گشته، متدرجاً تا درجه سرتیپ دومی ارتقا یافت.
معاشرت او با میرزا فتحالله به صمیمیت و اخلاص و مساعدتهای ثمربخش او به نزدیکی منتهی گردید. تا جایی که دختر وی را خواستار شد. گرچه آن تقاضا نخست با بیمیلی و سردی تلقی شد، اما سرانجام دختر بینوا، وجه المصالحه گرفتاریهای پدر و قربانی سیاست مالی او گردید و ظاهراً در ماه رجب یکی از سالهای 1277 یا 1278 به خانه شوهر رفت. آن دختر مادر من و آن مرد پدر من [بودند].
ازدواجِ دختری تحصیلکرده با مردی نسبتاً بیسواد و همسریِ مردی چهل و اند ساله با دوشیزهای شانزده ساله، با وضعی بدآغاز شد و به صورتی بدتر پایان پذیرفت. بدبختانه در همان سال ازدواج وی، نخست مادرش و با فاصله 39 روز پدرش از دنیا رفتند و او را محکوم اراده برادر سیه روزتر از خود ساختند که جوانی بود مُسرف و عاشق بنگ و باده، با روحی پاک و ضعفی دردناک. من از بعضی جهات به مادرم حق میدهم که از همسری با پدرم ناراضی باشد، اما به صورت مطلق او را ذیحق نمیدانم. چرا که در آن روزگار قسمت اعظم نسوان ایران با او همانند بودهاند. بسیاری از آنان با هووهای متعدد در یک خانه میزیستند و از زندگی شکایت نمیکردند و یا برای خود حقی بیش از آن قائل نبودند...
... زندگی مشترک پدر و مادرم در زیر یک بام آغاز شد، بدون آن که کوچکترین وجه اشتراکی از لحاظ روحی و معرفت و تربیت با هم داشته باشند. مادرم در آغاز جوانی بود و پدرم در پایان جوانی. مادرم اهل شعر و بحث و کتاب بود و پدرم مرد جنگ و جدال کشمکش ... مادرم دوران کودکی و مختصری از اوایل ایام جوانی را در خانه پدر گذرانده غرق در ناز و نعمت بوده و همه چیز را فراهم داشته، در نتیجه به مادیات تعلق خاطری نشان نمیداد و کسی نبود که با یک قواره پارچه نفیس و حتی گوهری گرانبها راضی و خشنود و متشکر شود.
... مادرم به ارزش پول واقف نبود و پدرم برعکس پول دوست و تا حدی ممسک بود. مادرم از مکتب به خانه شوهر رفته و پدرم از میدانهای جنگ و خونریزی به کانون خانوادگی قدم گذارده بود. آن از این توقع عشق و علاقه و کرم و همنوایی به افراط داشت و این از آن منتظر حد اعلای خانهداری و شوهرستایی و صرفهجویی و فرمانبرداری بود. افسون هر دو به خطا میرفتند.3»
شباهت زندگی پروین با ژاله قائممقامی، شگفتآور است و آنها زاده زمانه خویش بودند. ژاله در سرزنش روزگار خود، میگوید:
او از پدر و مادرش گله دارد که چرا به خانه شوهری او را روانه کردهاند که کوچکترین وجه مشترکی را با او نداشته است:
چه میشد آخر ای مادر، اگر شوهر نمیکردم
گرفتار بلا خود را چه میشد گر نمیکردم
گر از بدبختیم افسانه خواندی داستانگویی
به بدبختی قسم، کان قصه را باور نمیکردم
مگر باری گران بودیم و مشت استخوان ما
پدر را پشت خم میکرد، اگر شوهر نمیکردم؟
ژاله قائممقامی، از تبار میرزا بزرگ (عیسی) و میرزا ابوالقاسم قائممقام وزیر بود و اشعار و منشئات قائممقام ثانی، زبانزد خاص و عام است و او «طبع شعر» را از نیای شهیدش به ارث برده بود.
پروین اعتصامی، دارای پدری فرهیخته و اهل ادب بود و در دامان او پرورده شد و سرانجام پدر، دیوان شعر او را با مقدمه زندهیاد ملکالشعرای بهار به چاپ رساند، اما سایه سنگین پدر، به همراه عمر کوتاهش (58 یا 63 سال) و مرثیهای که پروین در رثای پدرش سرود، مانع از آن شده است که مادر پروین اعتصامی، اخترالملوک فتوحی تبریزی، که تباری اهل شعر و ادب را داشت، بهتر و بیشتر بشناسیم.
چهل و شش سال پیش، در بیست و ششمین روز از اردیبهشت سال 1352، بانو اختر اعتصامی، در سن 95 سالگی چشم از جهان فروبست و سی و دو سال پس از درگذشت دختر ادب دوستش، در کنار او آرام گرفت.
بانو اختر اعتصامی در محله ششگلان تبریز، از پدری اهل شعر و ادب به نام میرزا عبدالحسین شوری بخشایشی، ملقب به قوامالعداله، برخوردار بود و پا به عرصه وجود گذارد. دیوان مرحوم شوری بخشایشی به خط نستعلیق در کتابخانه ملی تبریز، به شماره 3661 محفوظ است و شامل 9 قصیده، و 193 غزل، چهار مسمطّ و یک ترجیعبند و سه تضمین و سه مثنوی و یازده رباعی و یک ساقینامه است، و بیانکننده این امر است که در سرایش انواع شعر، مهارتی تام و تمام داشت. او به پیروی از سعدی، ترجیعبندی زیبایی سروده است که یک بند از آن را ملاحظه میفرمایید:
تا هجر رسید، صبر بگریخت تا یار بخاست، بخت برخفت
تا مهر زچشم من نهان شد چشمم دُرّ اشک ناب میسُفت
گر یار بگفت ترک ما را ترک غم یار کی توان گفت؟
دل دادم و مهر تو خریدم ارزان ندهم ز دست خود مفت
دی شیخ فغان و ناله من تا دید عجب نمود و بشکفت
گفتم عجبی نباشد ای شیخ از فرقت دوستان برآشفت
در وصل چو صبر شد، سخن نیست اما چه کنم کار من نیست
آیا میتوانیم تأثیر قائممقام را بر ژاله و تأثیر پدر و پدربزرگ ـ مستقیم و یاغیرمستقیم بر پروین را نادیده بگیریم و آیا نمیتوانیم بگوییم! ژن طبع شعر ـ به ژن خوب و آقازادگی و این جور کلمات کاری ندارم و اصلاً نمیدانم یعنی چه! ـ در این دو بزرگوار وجود داشته است؟
مرحوم سیمین بهبهانی، پدرش عباس خلیلی بود. شاعر، نویسنده و روزنامهنگار و مادرش فخر عظمی ارغون (فخر عادل خلعتبری) و پدرخواندهاش عادل خلعتبری 4 روزنامهنگار بودند و طبعاً، طبع شعر را از پدر و مادرش به ارث برده بود و کمال همنشینی با عادل خلعتبری، به یقین در او بیتاثیر نبوده است، چه این که دیگر فرزندان فخری ارغون نیز طبع شعر داشتند و وارث ژن مادر فرهیخته خود بودند.
پروین در ستایش مادرش سروده است:
و در ستایش مقام مادر، میگوید:
دامن مادر نخست آموزگار کودک است طفل دانشور کجا پرورده نادان مادری
با چنین درماندگی، از ماه و پروین بگذریم گر که ما را باشد از فضل و ادب بال و پری
از شرح احوال مادر پروین چنین اطلاعی نداریم و فقط میدانیم که در سال 1258 در تبریز زاده شده و در 25 تیرماه سال 1271 با زندهنام، یوسف اعتصامی در سن 13 ازدواج نمود و صاحب 6 فرزند شد.
ابراهیم که در دوران طفولیت رحل اقامت به دیار باقی کشید. ابوالقاسم، ابوالفتح، پروین، نصرالله و سعید و تمامی فرزندانش، از موقعیت اجتماعی خاص و خوبی برخوردار بودند و سرانجام در 26 اردیبهشت سال 1352، درگذشت.
نکته جالب توجه، جعلیاتی است که بهنام پروین، اختر اعتصامی و یوسف اعتصامی در فضای مجازی و دانشنامه فوقالعاده قابل اتکا و اعتنای ویکیپدیا آمده است! فرزندانی به نام ابوالحسن، ابوالفتح و ابوالنصر، تا داشتن هوو! و پسر ناتنی به نام دکتر سعید اعتصامی. و حتی نام پدر اختر اعتصامی که مُقدم العداله ذکر شده است! و بماند که نام پروین، در اصل رخشنده بوده و در آن زمان، نامگذاری «پروین» مرسوم نبوده و بعدها مرسوم شده است!
خیر، مرحوم یوسف اعتصامی، تنها یک همسر در حباله نکاح داشت و آن هم اخترالملوک فتوحی تبریزی بود و بدون شک، آنان در دامان پرمهر خود، پروین را پروردند و به آسمان بیانتهای شعر و ادب فارسی تقدیم کردند. روان تمامی آنان، در این ماه عزیز، شاد و محشور با نیکان و اولیا باد، انشاالله.
پینوشت:
1ـ ژاله اصفهانی (مستانه سلطانی) و هنرمند بزرگ روزگار ما، ژاله عُلو.
2ـ سبب آشنایی میرزا فتحالله، پدر ژاله خانم مقامی، با علی مرادخان بختیاری، سفر خان بختیاری با ناصرالدین شاه به فراهان بود که در خانه میرزا فتحالله اقامت کرده بودند و انس و الفتی در میان آنها پدید آمد و بعدها در تهران تداوم یافت و سرانجام به وصلت ناجور با ژاله قائممقامی انجامید. اشعار به جا مانده از مرحومه ژاله قائممقامی، مملو از سرزنش «زن بودن»، «شوهر کردن» و ازدواج نامناسب و طعنهبر روزگار خود است.
3ـ دیوان عالمتاج قائممقامی (ژاله)، صص 7ـ 4، به کوشش احمد کرمی، انتشارات ما، 1374، تهران.
4ـ در خاطرات بهجا مانده از مرحومه سیمین بهبهانی (با مادرم همراه) میتوانید بیش از پیش به تیرهروزی زنان در روزگار قاجار و پهلوی اول پی ببرید. فخری ارغون، شوهر دومش عادل خلعتبری تحصیلکرده و روزنامهنگار بود و او را واداشت بدون آنکه کوچکترین خبری داشته باشد، در جشن ازدواج همسر دومش، شرکت کند!
نظر شما