سه‌شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۴
بدن بازیگر؛ یگانه مجرای انتقال درونمایه‏‌های سیاسی تئاتر

رضا سرور گفت: اگر این تعریف از تئاتر را بپذیریم که «تئاتر داستانی است که از طریق بدن‏‌ها تعریف می‏‌شود.» آن‏گاه دیگر واضح است که بدن بازیگر یگانه مجرایِ انتقالِ درونمایه‏‌های سیاسی تئاتر است.

 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) یان کات از جمله منتقدانی است که آراء و نظریاتش بر تئاتر معاصر جهان تاثیر بسیاری گذاشته است. تبدیل بدن بازیگر به امر سیاسی و مکان نقر شدن تاریخ بر صحنه تئاتر از آموزه‌های یان کات برای کارگردانان است.  او با نظریاتش طیف وسیعی از کارگردانان تئاتر را تحت تاثیر قرار داد. از میان این کارگردانان می‏‌توان به پیتر بروک اشاره کرد که اجراهای خود از نمایشنامه‏‌های « لیر شاه» و «رویای شب نیمۀ تابستان» را بر اساس تفسیر کات از این نمایشنامه‏‌ها بنا کرد یا جورجو استرلر که در اجرای نمایش توفان از تفسیر ـ و همچنین دراماتورژی کات ـ بهره برد.

کتاب «جنسیت و رزالیند» سومین کتابی است که رضا سرور از یان کات تر جمه کرده است. مقالات این کتاب بر محور هویت و جنسیت در تفسیر  نمایشنامه و تئاتر شکل گرفته است. با رضا سرور گفت‌و گویی داشتیم که در پی می‌آید:

ابتدا کمی به معرفی یان کات بپردازید و این که او چه جایگاهی بین منتقدان تئاتر دارد و معمولاً با چه رویکردی به مسایل می‌‏پردازد؟
یان کات منتقد تئاتر لهستانی است که شهرت او در اواسط دهۀ 1960 با انتشار کتاب «شکسپیر معاصر ما» آغاز شد و به‏ خاطر ترجمه‏‌های پیاپی آن به زبان‏‌های مختلف، طیف وسیعی از کارگردانان تئاتر را تحت تاثیر قرار داد. از میان این کارگردانان می‏‌توان به پیتر بروک اشاره کرد که اجراهای خود از نمایشنامه‏‌های « لیر شاه» و «رویای شب نیمۀ تابستان» را بر اساس تفسیر کات از این نمایشنامه‏‌ها بنا کرد یا جورجو استرلر که در اجرای نمایش توفان از تفسیر ـ و همچنین دراماتورژی کات ـ بهره برد. به ‏عبارت دیگر، از آنجایی که تفاسیر کات در این کتاب به‌‏لحاظ اجرایی بسیار الهام بخش بود، کارگردانان زیادی بدین کتاب توجه نشان دادند. از طرف دیگر، در پس چهار نسل از شکسپیرشناسان، از کالریج و ساموئل جانسون تا بارکلی و تیلیارد، یان کات اولین کسی بود که دایره تحلیل‏‌های تاریخی و زبان‏‌محورِ نمایشنامه‏‌های شکسپیر را گسترش داد و به تفسیر خویش وجه اجتماعی و سیاسی بخشید. در این کتاب کات نشان می‏‌دهد که به چه طریقی باید آثار شکسپیر را خواند و اجرا کرد تا مسایل مطرح‏ شده در نمایشنامه‏‌هایش نه صرفاً موضوعاتی کلاسیک بلکه مربوط به روزگار ما به ‏نظر آیند. این که چگونه می‌‏توان در پس چهره ریچارد سوم، سیمای استالین را دید یا در پس نقاب هستینگز چهره بوخارین و بریا را بازشناخت. البته تفسیر کات تنها به جزئیات محدود نمی‏‌شود بلکه او سازوکار تاریخ را در چرخه نمایشنامه‏‌های شکسپیر نشان می‏‌دهد و سیر صعود و سقوط حکمرانان از پلکان قدرت را نمایان می‏‌کند.

بدین‏‌ترتیب می‌توان دید که هم‏زمانیِ تفاسیر اجرایی و تئوریک باعث شده که یان کات به‏‌عنوان یک شکسپیر‏شناس هم در میان کارگردانان و هم منتقدان جایگاهی یکتا داشته باشد. کات پس از مهاجرت خویش به آمریکا، کتاب‌های بعدیش را در پرتو نظریات مدرن ادبی و فلسفی نگاشت که هر یک در دوران خود تاثیر بسزایی بر تئاتر روزگار خود داشتند. مقالاتی که مارتین اسلین، اریک بنتلی، مایکل کربی، بروک، فلیپ راث و ... در ستایش و تشریح کار او نوشته‏‌اند، خود گواهی بر تاثیرگذاری عمیق آثار اوست.

آیا مقالات این کتاب نخ اتصال یا ویژگی مشترکی دارند که یان کات آنها را در کنار هم قرار داده است؟
کتاب «جنسیت رزالیند» چنان که از عنوان مقدمه‏‌اش، همچنان معاصر پیداست می‏‌تواند ادامه منطقی کتاب «شکسپیر معاصر ما» باشد اما در این کتاب علاوه بر ادامۀ مباحثی که در کتاب شکسپیر معاصر ما مطرح شده بود، درونمایه‏‌ای وجود دارد که تمامی مقالات کتاب را به ‏‌هم متصل می‌کند، این درونمایه همان مسئلۀ جنسیت و هویت است. در بخش اول کتاب، مسئلۀ جنسیت در کمدی‏‌هایی نظیر «همانطور که دلخواه شماست» مورد بررسی قرار می‏‌گیرد و تکنیک مبدل‏‌پوشی نیز ـ که ارتباط تنگاتنگی با مسئلۀ جنسیت دارد ـ واکاوی می‏‌شود. کات انعکاس این مبدل‏پوشی را در رمان‌‏‏های گوتیه، بالزاک و ژرژ ساند پی‏ می‏‌گیرد و از این طریق، ابعاد متفاوت آن را در ادبیات و تئاتر نشان می‌‏دهد. در بخش دوم، هنگام تفسیر نمایشنامه «چشم در برابر چشم»، به بررسی ساختار تعویض و مبادله می‏‌پردازد که در اساس از همان قواعد مبدل‏پوشی ( اتخاذ هویت دیگری) تبعیت می‏‌کند. کات این ساختار را بر اساس نظریات استروس و یاکوبسون تشریح کرده است. در بخش سوم نیز کات هنگام مقایسه نمایشنامه‏‌های «ژولیوس سزار » شکسپیر و «مرگ دانتون» نوشته بوخنر، همین ساختار مبادله را به‏‌لحاظ تاریخی پی‏‌می‌‏گیرد. به‌‏غیر از این درونمایه مشترک، نکتۀ دیگری که وحدت‏‌بخش مقالات کتاب است دوره زمانی نگارش این آثار است، یعنی رمان‏‌ها و نمایشنامه‌‏هایی که بالزاک، گوتیه، ساند، استاندال و بوخنر در دهۀ 1830 نوشته‏‌اند. تاثیرپذیری آثار این دوره از نمایشنامه‏‌های شکسپیر محور دوم مقالات این کتاب است.

چه چیز باعث شد که هنگام ترجمه «جنسیت رزالیند» در ساختار کتاب دست ببرید و مقالاتی را به آن بیافزایید؟
«جنسیت رزالیند» سومین کتابی بود که از یان کات ترجمه می‏‌کردم، هنگام اتمام ترجمه کتاب به مصاحبه‏‌ای برخوردم که در آن کات اشاره کرده بود پس از «جنسیت رزالیند» باز هم به درونمایه‏‌های این کتاب پرداخته است. پس از مدتی جست‌وجو توانستم مقالات مورد اشاره او را در مجلات مختلف اروپایی و آمریکایی پیدا کنم و متوجه شدم که کات این درونمایه‏‌ها را حتی در تراژدی‏‌های یونان نیز دنبال کرده است. تفسیرهای او به‏‌شدت درخشان و به‌‏لحاظ اجرایی الهام‌‏بخش بودند، بنابراین تصمیم گرفتم که هر چهار مقاله را ترجمه کنم و به کتاب بیافزایم.



تفاوت نگاه در مقالاتی که یان کات آنها را با شیوه اول شخص نوشته با مقالاتی که در قالب گزاره سوم شخص نوشته است چیست؟
همان‏گونه که در مقدمۀ کتاب شرح داده‏‌ام، کتاب‌‏های کات را به‌‏لحاظ ساختاری می‏‌توان به دو دسته تقسیم کرد: کات در دوران نخست کار خویش، هنگام نگارش مقالات خود در عین آن که نظریه‌‏ای را بنا می‌‏کند هم‏زمان صحت و سقم نظریاتش را با تجربه زیسته خویش می‌‏سنجد. اهمیت تجربه زیسته کات در آن است که او، همچون سایر هموطنانش، در مقطع بحرانی قرن بیستم زیسته بود، آن هم در کشوری که هر دو نوع جباریت رایج آن قرن، فاشیسم و کمونیسم، را تاب آورده و سهمناکی تاریخ را با گوشت و استخوان خویش تجربه کرده بود. چنین تجربیاتی درک روشنی از تاریخ و خوفناکی حرکت آن بدو بخشیده بود. بنابراین کات حتی وقتی آثار نویسنده‌‏ای رنسانسی مانند شکسپیر را تحلیل می‏‌کند، در پرتو چنین تجربیاتی می‏‌تواند مصداق‌‏های امروزی آن آثار را به ما نشان دهد و نمایشنامه‏‌ها را معاصر ما سازد. من این شیوه از به‏‌کارگیری تجربیات در نقد را شیوه اول شخص (مبتنی بر تجربۀ شخصی) نامیده‏‌ام و آن را منحصر به کات نمی‏‌دانم بلکه رد آن را در مقالات بیشتر نویسندگان بلوک شرق آن دوران می‏‌یابم، مثلاً هنگام خواندن مقالات میلان کوندرا در «مواجهات» یا «وصایای تحریف شده» می‌‏توان حضور دائمی این تجربیات شخصی را دید، چنان که در مقالات ایوان کلیما و تک‏‌نگاری‏‌های اسلاونکا دراکولیچ نیز شاهد همین تجربیات به‏‌عنوان معیارهایی برای قضاوت هستیم. اگر دایرۀ مقالات را گسترده‌‏تر کنیم، صدای این راوی اول شخص را در تاریخ نگاری کاپوشینسکی یا کتب فلسفی کولاکوفسکی هم می‏‌شنویم. این شیوه از نگارش مقالات از این امتیاز برخوردارند که به‏‌دلیل تجربیات مشترکِ نویسنده و ما، روایت اول شخص مفرد می‏‌تواند به سرعت به روایت اول شخصِ جمع بدل شود و همدلی ما را برانگیزد، شاید یکی از دلایل اقبال این نویسندگان در ایران، به‏‌غیر از اصالت تفکرشان، همین سبک نگارشی باشد.

در مقابل منتقدان و مفسرانی نیز هستند که در نگارش آثار خود تنها به‏‌شیوۀ گزاره‏‌های علمی یا سوم ‏شخص می‏‌نویسند، یعنی منتقدانی مانند هانس تیس لمان یا اریکا فیشر لیخت، واضح است که این نوع نقد بیشتر شکل دانشگاهی دارد و اساس را بر اصالت تجربه نمی‏‌گذارد. در هر دو شیوه، آثار خوب و قابل اعتنایی پدید آمده است و من قصد قضاوت در باب آنها را ندارم، بلکه در مقدمه، صرفا اشاره کرده‌‏ام که آثار اولیه کات بیشتر به‏‌شیوه اول شخص است اما پس از مهاجرتش به آمریکا، و به فراخور تدریس و پژوهش در دانشگاه‏‌های آن کشور، شیوۀ دوم را برگزید که کتاب «جنسیت رزالیند» هم مشمول همان دوره است. گرچه در همین کتاب هم هرازگاهی می‌‏توان بارقه‏‌هایی از تجربیات شخصی را لابه‌لای سطور دید. به‏‌هرحال به‌قول مارتین اسلین، کات منتقدی است که اگر لهستانی نبود و بار آن تجربیات سیاسی و اجتماعی را بر دوش نمی‏‌کشید هرگز نمی‏‌توانست چنین کتاب‏‌هایی را بنویسد. خود او در مصاحبه‏‌‍ای به این ارتباط میان زندگی و کتاب‏‌هایش اشاره می‌‏کند: «زندگی‌‏ام کتاب‏‌هایم را غنی می‌‏کنند و کتاب‏‌ها زندگی‏‌ام ‏را.»

چرا کات معاصر بودن در تمام شاخه‏‌های هنر را به‏‌معنای انتخاب یک سنت در گذشته می‏‌داند؟ چه چیز باعث می‏‌شود که آن سنت در انتخاب امروز به یک الگو تبدیل شود؟
به‏‌هرحال هر هنرمندی هنگام شروع کارش در برابر سنت‏‌های پیش از خود باید دست به انتخاب بزند. این به خود او بستگی دارد که با گزینش و ادامۀ کدام سنتِ از پیش موجود می‏‌تواند به بهترین وسیلۀ ارتباط‏‌یابی با مخاطب امروز دست یابد. به‌‏عنوان مثال اگر امروز کسی بخواهد درام تاریخی بنویسد، الگوهای مختلفی را، برآمده از سنت‏‌های متفاوت درام تاریخی، پیش رو دارد، الگوهایی از شکسپیر، مارلو، شیلر، بوخنر، رولان و دیگران. شناخت او از ساختار نمایش تاریخی و شرایط تاریخی کشور خودش است که می‏‌تواند به او در انتخاب صحیح الگوهایش یاری دهد. کات الگوی شکسپیر را پیشنهاد می‏‌کند زیرا از نظر او گسترۀ وسیع و غنی آثار شکسپیر همواره الهام‏‌بخش، جهان‌شمول و مطمئن هستند، گرچه برای معاصر شدن باید در این الگو دخل و تصرف‏‌هایی کرد، مانند همان تغییراتی که بوخنر و بعدها برشت در این الگو پدید آوردند و آن را به الگویی متناسب با زمانۀ خود بدل ساختند.

آیا در این مقالات بدن به یک امر سیاسی تبدیل شده است؟
اگر این تعریف از تئاتر را بپذیریم که « تئاتر داستانی است که از طریق بدن‏‌ها تعریف می‏‌شود.» آن‏گاه دیگر واضح است که بدن بازیگر یگانه مجرایِ انتقالِ درونمایه‏‌های سیاسی تئاتر است. در واقع بدن بازیگر مکان نقر شدن تاریخ بر صحنه است. بدن بازیگر هملت، محل نقر و انعکاسِ تمامی رنج‏‌ها و مصایبی است که شاهزادۀ دانمارک در مسیر تراژیک خویش باید متحمل شود، بدن تجاوز‏شدۀ لاوینیا در تیتوس آندارنیکوس و بدن مثله‌‏شدۀ کلرنس در ریچارد سوم بدن‏‌هایی هستند که نشانه‏‌های سهمناک تاریخ و جباریت سیاسی رد خود را بر آنها به‌‏جا گذاشته‌‏اند. هر ژست بازیگران برشت در حکم بیانیه‏‌ای سیاسی است. من بدن شکنجه‏‌شدۀ چیشلاک در نمایش همیشه شاهزادۀ گروتفسکی را حداعلی بیانگری سیاسی در تئاتر می‏دانم. بدن پیش از کلام، معانی سیاسی را در تئاتر منتقل می‏‌کند و این همان نکته‏‌ای است که نیم قرن پیش، کات آن را به کارگردانان آموخته است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها