امیر نصری گفت: نقل قولی از آندره مالرو وجود دارد که از زبان یک تروریست بیان میشود به این گونه که؛ مردی که هرگز کسی را نکشته است، باکره است. تجلیل از قتل به این شکل در ادبیات حضور دارد. در «جنایات و مکافات» قتل به رستگاری میانجامد و در مکبث قتل به خاطر نفس قتل رخ نمیدهد.
امیر نصری در ابتدای جلسه از حضار درباره قتلهای معروف و مهم ادبیات پرسید و تعدادی از حضار به راسکلنیکف و رمان جنایات و مکافات اشاره کردند. این استاد دانشگاه در ادامه عنوان کرد: نقل قولی از آندره مالرو وجود دارد که از زبان یک تروریست بیان میشود به این گونه که؛ مردی که هرگز کسی را نکشته است، باکره است. تجلیل از قتل به این شکل در ادبیات حضور دارد. در «جنایات و مکافات» قتل به رستگاری میانجامد و در مکبث قتل به خاطر نفس قتل رخ نمیدهد. در فرهنگ روزمره ما معمولا جمله مشهور ده فرمان را که میگوید «قتل مکن» را به یاد میآوریم. اما این اولین فرض ما نسبت به قتل و کشتن است و ما تقریبا نگاهی اخلاقگرایانه نسبت به قتل و کشتن داریم. اما نگاه دومی هم وجود دارد که در آن نگاه دوم قتل آگاهیبخش است و میتواند معرفتی را ایجاد کند و مثال مکبث و راسکلنیکف نمونههای درخشان این مساله در تاریخ ادبیات هستند.
وی افزود: اگر رها از اخلاقیات به قتل نگاه کنیم میبینیم که راسکلنیکف و مکبث بعد از ارتکاب قتل تبدیل به انسانهای جدیدی شدند. یعنی یک آگاهی جدیدی برای این دو شکل گرفت و راسکلنیکف تبدیل شد به کسی که به باورهای مسیحی ایمان آورد و مکبث تبدیل به کسی که بعد از قتل به فعل خودش فکر کرد. نکتهای که در این میان هست؛ این است که فرد مرتکب به قتل به آزادی و اختیار خودش علم پیدا میکند.
مصداق آن هم اعتراف راسکلنیکف به سونیا است که در آن جملات میگوید: من میخواستم خودم را اثبات کنم و این بحث، بحث اراده و آزادی است. پس اگر از این منظر به قتل نگاه کنیم متوجه میشویم که قتلهای تاریخ ادبیات صرفا آدمکشی نیستند و فراتر از آن و به مثابه امری فلسلفیاند. در گفتوگوی لیدی مکبث و مکبث، لیدی مکبث در ترغیب وی برای کشتن به نرینگی و صفات جنسی رو میآورد. قتلهای تاریخ ادبیات موقعیتی تثبیت شده را برای قهرمان به ارمغان میآورد. راسکلنیکف یک خودپرستی آرمانی برای رسیدن به آرمانشهری سوسیالیستی مطرح میکند که مصداق همین موقعیت تثبیت شده است. البته عنوان اصلی این رمان به روسی « پِرِستُو پِلاینه» است نه جنایات و مکافات که به معنای گذر از حدود است. و همین گذر از حدود الزاما چارچوبی اخلاقی و معنایی منفی نیست. در این رمان داستایفسکی عامدانه این لفظ را به کار میگیرد. در تمام مثالهایی که نقل کردم هم این گذر از حدود وجود دارد.
نصری سپس نقل قولهایی از کتاب «چنین گفت زرتشت نیچه» آورد و ادامه داد: نیچه تفکر پس از قتل را جنون پس از عمل میداند. از مصدایق آن هم همان سردشدن بدن راسکلنیکف است که خصلتی فیزیکی را در تقابل با فکر و ذهن قهرمان نشان میدهد. پس وقتی که در تاریخ ادبیات با پدیده قتل روبهرو میشویم باید وجه آگاهیبخش کشتن و موقعیت حادث شده از آن را نیز در نظر بگیریم. این موقعیت از جهتی به فاعل این فعل و از وجهی دیگر به ارزشهای حاکم بر این عمل برمیگردد. جملهای در مکبث وجود دارد که میگوید: چه زیباست زشت و چه زشت است زیبا. یعنی بعد از عمل قتل ما با واژگونی ارزشها مواجه میشویم. قتل تبدیل به ارزش میشود و اموری که قبل از آن به عنوان ارزش تلقی میشدند به ضدارزش مبدل میشوند. نیهیلیسم روسی هم مصداق این مساله است که بهترین نمونه آن راسکلنیکف است. نکتهای که در کار شکسپیر و داستایفسکی وجود دارد این است که آزادیای که به آن آگاهی پیدا میکنیم چه نوع آزادیای است؟ این آزادی نشان میدهد که اراده انسانی تا چه حد میتواند هولناک و فاجعهبار باشد. این امر را با فانتزیهای قاتل در تاریخ ادبیات نشان میدهند. به عنوان مثال فانتزی مکبث شاه شدن است و فانتزی راسکلنیکف بدلشدن به ناپلئون.
وی در انتها از سه مولفه آگاهیبخش که پس از فعل کشتن رخ میدهند، نام برد و گفت: این سه مولفه؛ توان ارتکاب به عمل، آگاهی نسبت به شرورانه بودن عمل و عدم گریز از کاری که انجام گرفته هستند.
در ادامه جلسه مهدی یزدانیخرم، نویسنده و روزنامهنگار گفت: درواقع در فرهنگ و ادبیات ما به دلیل وجود مساله قصاص و اعدام و جنگ و شهدای آن کشتن حضور عینی ملموسی دارد. به قلههای ادبیات خود که نگاه میکنیم شکلی از مرگ تحمیلی یا تدریجی حضور پررنگی دارد از کارهای براهنی بگیرید تا کارهای صادق چوبک و شازده احتجاب گلشیری و گاوخونی جعفر مدرس صادقی. مثال در این باره خیلی زیاد است. زمانی به این مساله مرگاندیشی و سیاهنمایی میگفتند اما امروزه عملا مساله کشتن -که با مردن تفاوت جدی دارد - به لحاظ زیباییشناختی جای بحث بسیار دارد. کاری که علی حیدری در رمان استخوان کرده است این است که از کشتن به عنوان موتیفی برای ساختن زندگی افراد دیگری استفاده کرده است یعنی درک کشته شدن دیگران به درک زندگی آنان کمک می کند و به همین دلیل است که میشود نوعی نگاه الاهیاتی فارغ از نوع مذهبی آن به رمان داشت. استراتژی رمان به این صورت بوده که نویسنده بتواند با احضار بدنهای فاسدشده -که عمل کشتن روی خیلی از آنها دیگر مشخص نیست و بسیاری از آنها به مرور زمان از بین رفتهاند- به وجه زیباییشناسی کشتن نزدیک شود.
در ادامه جلسه علیاکبر حیدری درباره شخصیتهای رمان خود صحبت کرد و گفت: داستان «استخوان» برای من از یک گور گمشده آغاز میشود. گوری که کسی پیدایش میکند و دیگری سعی در اختفای آن داشته است. کشف و جستوجو از نکات مهم داستان من است. شخصیتها هیچکدام مابه ازای بیرونی ندارند و کاملا تخیلیاند. من سعی کردم شخصیت پدربزرگ را آنقدر هم سیاه جلوه ندهم تا هیولا به نظر نرسد. به جز مرتضی که سفید است بقیه شخصیتها بینابین حرکت میکنند و خاکستریاند.
یزدانیخرم در ادامه بحث خود عنوان کرد: امر سیاسی در این رمان مواجهه قدرتها با هم و ساخته شدن مفهوم اقلیت است و در اینجا بدنها با هم درگیر میشوند و سعی در اثبات خود بر دیگری دارند. در رمان استخوان کنتاکت بین بدنها نیز وجود دارد. اگر ما ایده مشهور و جذاب مرلو پونتی را مد نظر قرار بدهیم که بدن درواقع همه چیز است. آدمهای علی حیدری چیزی جز ارائه این بدنها ندارند درواقع این حذف بدنهای دیگران است که به آنها هویت میدهد. هویت اینجا به مثابه قدرت است. شخصیتهایی مانند پدربزرگ که عامل حذف هستند به نوعی مفهوم قدرتنمایی سیاسی را نشان میدهند. در دورهای که رمان روایت میشود مفهوم حذف بدن اپیدمیک است. رابطه سیاسی رمان نیز به همین علت پیوند میخورد. استخوان نام هوشمندانه این رمان است و نشاندهنده ستونی است که به راحتی و پس از مرگ جسم به راحتی نمیپوسد. وجه نمادین این نام نیز قابل توجه است. مفهوم استخوان به عنوان پای بست و بدن رمان و تقابل بدنهاست؛ چه بدن حذف شده و بدن منفعل قهرمان اصلی رمان که دچار خشونت رفتاری علیه هم میشوند و عملا این قدرتها در شکلهای مختلف با هم مبارزه میکنند و آن چیزی که در انتهای رمان باقی میماند ریختن گوشت و چربی و تنی است که پیرامون استخوان است. یعنی گورها شکافته میشوند و رازها برملا. اینجاست که دیگر چیزی به جز استخوان باقی نمیماند و این استعاره مهم این رمان است که به شدت مرا تحت تاثیر خود قرار داد. البته این رمان در کنار این محسنات اشکالات روایی هم دارد که شاید نویسنده به دلیل رعایت قواعد ژانر مرتکب آن شده است.
در انتهای این جلسه نیز نویسنده با حضار درباره شخصیتهای رمان و انگیزههای آنها برای ارتکاب قتل صحبت کرد.
نظرات