گفتوگوی ایبنا با دبیر بخش سمینار نوزدهمین جشنواره نمایشهای آیینی- سنتی:
نسبت به دنیا در پژوهشهای آیینی عقب هستیم
حمیدرضا اردلان گفت: در حوزه پژوهشهای آیینی نسبت به دنیا خیلی عقب هستیم و انتشار دفاتر تعزیه و مجموعه مقالات این حوزه باعث نشده که یک جایگاه و دفتر ثابت برای نمایشهای آئینی ایران در نظر گرفته شود و بتواند گروههای پژوهشی و مطالعاتی خودش را داشته باشد.
با اردلان، پژوهشگر، آهنگساز و رئیس یونیمای ایران، در مورد پژوهشهای حوزه آیینی-سنتی و این بخش از جشنواره گفتوگویی انجام دادهایم که در پی میآید:
در ابتدا بفرمایید با توجه به کتابهایی که تا کنون در حوزه شناخت نمایشهای آیینی- سنتی منتشر شده، الان به نسبت سالهای طولانی که تنها کتاب مرجع و منبع در این زمینه «نمایش در ایران» بهرام بیضایی بود، چه جایگاهی داریم؟
بعد از کتاب ارجمند آقای بهرام بیضایی، آقای جمشید ملکپور کتابی با همین عنوان و کارکرد داشت. و جنتی عطایی. بعد از این کتابها، در دانشگاهها رسالات و مقالات قابل توجهی در مورد نمایش ایران نوشته شد و میتوان گفت که مهمترین منابع دانشگاهی و مکتوب در این زمینه رسالات دانشگاهی با موضوع نمایش در ایران و زیر فصلهایش نظیر پردهخوانی، تعزیه، نمایشهای فرهنگهای بومی اقوام ایرانی است.
علاوه بر این، دوستان ما که مسئول این جشنواره بودند، شروع به انتشار دفاتر تعزیه کردند. مجموعه مقالات بخش سمینار جشنواره نمایشهای آیینی- سنتی هم در شش دوره به صورت کتاب منتشر شده و امیدواریم که این دوره آخر هم منتشر شود. علاوه بر اینها، نویسندگان و پژوهشگران دیگری هم با همین گرایش یا به صورت میانرشتهای، ترکیب آئین، نمایش، موسیقی، کارکردهای مردمشناسی، نشانهشناسی و... تالیفاتی داشتهاند که به چاپ رسیده است. اما در حوزه پژوهشهای آیینی نسبت به دنیا خیلی عقب هستیم. همه این موضوعاتی هم که من اشاره کردم، باعث نشده که یک جایگاه و دفتر ثابت برای نمایشهای آئینی ایران در نظر گرفته شود و بتواند گروههای پژوهشی و مطالعاتی خودش را داشته باشد و زمینههای مطالعاتی خودش را داشته باشد و در اختیار نسل جوان بگذارد. موضوع دیگر این است که آئینهای سنتی و نمایشی، جنبههای میتولوژیکشان بسیار قوی است. در پژوهشهای میتولوژی و اسطورهشناسی، خانم سودابه فضائلی بسیار کار کرده است و همینطور خانم رقیه بهزادی. پژوهشگاه میراث فرهنگی هم در این زمینه تالیفات قابل ملاحظهای دارد.
ولی خانم فضائلی و خانم بهزادی به طور کلی در حوزه اساطیر و نمادها کار کردهاند. هیچ یک اساطیر را در ارتباط با نمایش و وجوه نمایشی بررسی نکردهاند.
حدود صد سال است که به تعزیه، نمایش میگوییم. یا حتی پنجاه سال. یا الان هم که تشریف ببرید به روستاهای کردستان، آنها «بوکهبارانه» را نمایش نمیدانند. نمایش، تعریف معاصری دارد. ما از غربیها که تئاتر را وارد کردند، واژه نمایش را گرفتیم و به بسیاری از موارد اطلاق کردیم. بعدها کسانی پیدا شدند و گفتند که نمایش و تئاتر الزاما یک معنی ندارد که راست هم میگفتند. شما وقتی که به یونان باستان مراجعه میکنید، زئوس ابتدا یک اسطوره است و بعد وارد نمایش میشود. زیرساخت نمایشهای آیینی را مباحث میتولوژیک تشکیل میدهند. هر کدام از اساطیر، یک داستانی دارند و یک چیزی شبیه تئاتر و نمایش در محتوای آنها قابل اطلاق است. بنابراین تحقیقات میتولوژی میتواند روشهای نگاه و حتی روشهای پژوهش را در تحقیقاتی که راجع به نمایشهای آیینی میشود در اختیار ما قرار دهد. نقطه ضعف پژوهشهایی که در ایران انجام میشود این است که ما صاحب نظریههایی نیستیم که بر آنها بایستیم تا این پژوهشها ساختار دقیقی پیدا کند.
شما در ایران یک نمایش آیینی – سنتی به نام نقالی دارید که اصلا موضوع نقالی، اسطوره رستم و سهراب است. یعنی کاملا مبنای اساطیری دارد. اسطوره رستم وجود دارد که نقالی به وجود میآید. افرادی مانند خانم فضائلی، بهزادی، جمشید ملکپور و خود آقای بیضایی، زیرساختهای پژوهشی تئاتر را پایه میگذارند. ما یک نمایش آیینی- سنتی در مناطق کردنشین سراسر جهان تحت عنوان بارانخواهی داریم و «بوکه بارانه» یا عروس باران، دختر معصومی است که بچهها عروسک آن را میسازند و در کوی و برزن و روستا و شهر میگردانند و تمنای باران دارند؛ این عروسک، تمثیل آناهیتاست که ایزد بانوی باروری و آب و طبیعت و رویش بود. یعنی در حقیقت آین نمایش «بوکه بارانه» و هزار نمایش دیگر، مبتنی بر آیین اساطیر به منصه ظهور رسیدند. یعنی هیچ آیین نمایشی نداریم که بر یک اسطوره مبتنی نباشد. پس یک رابطه تنگاتنگ و محوی بین اسطوره و تئاتر وجود دارد. علاوه بر این در یونان باستان هم تمام آثاری که اوریپید و اشیل و سوفکل نوشتهاند، مبنای اساطیری دارند.
در نمایشهایی مثل انواع تقلیدها، که ریشخند فرهنگ مردمی در آن بسیار قویتر است هم این رویکرد اساطیری را میبینید؟ یا در مضحکهها؟
تا مدتها فکر میکردند که «سیاه» فردیست که شبیه آفریقاییهاست. اما تحقیقات نشان داد که این به سی روز مقدس در تمدن ایرانی برمیگردد. در همین سمینارهایی که ما برگزار کردیم، فکر میکنم در دوره چهارم، پژوهش دقیقی در این زمینه ارائه شد. یا میرنوروزی با داستانی که در دوران پادشاهی ایران باستان اتفاق میافتاده، مرتبط است. یا آیینهای پیش بهاری که هنوز در مناطق کردنشین و شمال و جاهای دیگر برپا میشود، اینها برای دفن اسطوره سرما و عدم رویش، یک عروسکی را بیرون میآورند و با آن آواز میخوانند و در خانهها میگردانند و بشارت نوروز و رویش دوباره زمین میدهند و انعام میگیرند. یکی از اهداف سمینار این است که ریشههای معنوی این خردهنمایشها یا آیینهایی که صرفا فرمی از آنها در نمایش باقی مانده است، در پژوهشها ریشه و بنیان خودشان را به دست آورند و بتوانند در طول تاریخ به حیات خودشان ادامه دهند. اگر رابطه نمایشهای آیینی را با ریشهها قطع کنیم، کمکم اینها به صورت فرمهای محض در میآید و دیگر هر کسی، هر کاری با اینها خواهد کرد.
الان هم فقط، فرمهایی از این گونههای نمایشی باقی مانده است.
شاید این طور باشد. به همین دلیل هم در کنار جشنواره آیینی- سنتی یک سمینار طراحی شده و ما اصرار داشتیم این سمینار بماند. در دورههایی از جشنواره هم خیلی میگفتند که بودجه نداریم و میخواستند این بخش را تعطیل کنند که ما مقاومت کردیم. خیلی سخت بوده که هفت دوره از سمیناری را طی چهارده سال – چون جشنواره یک سال در میان است- حفظ کنیم و کتاب مجموعه مقالات را هم منتشر کنیم. در کنارش، با پژوهشگران خارجی هم در معرفی آئینهای ایرانی در ارتباط باشیم و همینطور از تجارب آنها در حفظ آیینها استفاده کنیم. تمام اینها نشاندهنده این است که دست کم در این بخشی که ما کار میکنیم، تمایلی نداریم که رابطه صورت نمایشها با بنیانهایشان قطع شود.
در سی- چهل سال اخیر، ما شاهد تلاشهایی برای ثبت و ضبط آیینهای مختلف در نواحی ایران بودیم که برخی هم بعد نمایشی داشته و هم بعد موسیقی، و کسانی نگران از بین رفتن راویان و اجراگران این آیینها و در نتیجه از یاد رفتن نغمههای موسیقی یا سنتهای نمایشی آنها بودند. الان این راویان و اجراگران به چه میزان باقی ماندهاند و چقدر از آن نغمات و سنتهای نمایشی، ثبت و ضبط نشد و از بین رفت؟
ما طی این سالها، ثروت هنگفتی را از دست دادیم و مثال آنها دیگر به وجود نخواهد آمد. اما فرهنگ ایران، جنبههای پیچیدهای دارد و طی سالها و قرون توانسته خودش را به روز کند. در ارتباط با دورههای اولی که اسلام وارد ایران شد، ایرانیها صورتهای نوینی را از این دین جدید گرفتند و این صورتهای نوین، حقایق تاریخی خودش را حفظ کرد و توانست در کنار فرهنگ اصیل ایرانی همزیستی مسالمتآمیزی داشته باشد. هنگامی که مغولها به ایران امدند، دوباره فجایع فرهنگی عجیبی رخ داد و میراث ایران در تهدید بود. باز با صبر و درایت ایرانیها موفق شدند که فرهنگ خودشان را در سیستمهای حکومتی آنها جریان بدهند. ما میدانیم که در همان دوران، مکاتب هنر و فرهنگ و حتی حکومتداری ایرانیان زبانزد بود. در دوره جدید هم من به یاد صحبت هولدرلین، شاعر آلمانی، میافتم که؛ «هر جا خطر هست، ناجی همانجاست» تاریخ نشان داده که ما میتوانیم صورتهای جدید فرهنگ خودمان را حفظ کنیم. منتها در این دوره، تکنولوژی جهشهای لحظهای و عجیبی در ارتباط انسانها و ادغام فرهنگها به وجود آورده است. و نه تمدید حیات موازی فرهنگها. این دو تا موضوع است. یک وقتی فرهنگها در کنار هم زندگی میکنند و از هم تاثیر میپذیرند و تغییر پیدا میکنند. گاهی هم ظرفی به نام رسانه و تکنولوژی میآوریم و تمام فرهنگها را در آن میریزیم، دکمهاش را هم میزنیم، اینها با هم قاطی میشوند و بعدا هیچ کدام از این فرهنگها را به طور شناختی نمیتوانیم درک کنیم. من خوشبینم که فرهنگ ایران بتواند از خودش محافظت کند و از منظر شناختی، بتوانیم فرهنگ خودمان را در اعصار آینده هم داشته باشیم.
آیا در انتشار این مجموعه مقالات، رویکرد خاصی داشتهاید یا صرفا مجموعهای از مقالات است که در کنار هم منتشر شدهاند و هیچ سیاست کلی در مورد چیدمان آنها وجود ندارد؟
در این هفت دوره، ما چند هدف را دنبال کردیم. اولی این بوده که پژوهشگران سراسر ایران، آئینهای خودشان را که در حال فراموشی و از یاد رفتن هست به سراغشان بروند و آنها را گزارش کنند، اسنادش را جمعآوری کنند و اگر امکانپذیر است فیلمی راجع به آنها ساخته شود. در این زمینه تا حدودی ما موفق بودیم. یعنی این هفت کتاب، مملو از نمایشهای کم رونق و در حال فراموشی است. هدف دیگر این بوده که ما آئینهای نمایشی را منتزع از دیگر رشتهها و به ویژه علوم انسانی نبینیم. پس موضوعاتی مثل نمایشهای آئینی و زبانشناسی، نمایشهای آئینی و مردمشناسی و روانشناسی و پدیدارشناسی و زیباییشناسی، راه را باز کردیم و تبلیغ کردیم که جنبههای متنوعی از آئین در این علوم جدید موضوع قرار بگیرد. این هدف دوم، تحت عنوان گرایش میانرشتهای در سمینار مدنظر ما بوده است.
سومین هدفی که دنبال کردیم این بود که نسل جوان و دانشگاهی و حتی تا حدودی پژوهشگران تجربی، جایی برای ارائه پژوهشهای خودشان داشته باشند و در یک جایی آثار و پژوهشهای آنها ثبت شود و از آنها قدردانی شود. هدف دیگر ما در سمینار این بوده که از دنیا خبر داشته باشیم و ببینیم آنها در این حوزه چه میکنند و همینطور ما از آنها خبر داشته باشیم. مقالات خارجی به فارسی ترجمه میشود و چکیده تمام مقالات به فارسی و انگلیسی در کاتالوک جشنواره میآید. آخرین هدفی که جشنواره در بخش سمینار به دنبالش بوده، این بود که منابع پژوهشی این نوع از نمایش هم در کنار اجرای آنها ارائه داده شود.
نظر شما