مری بییرد بر تجربههای شخصی خودش از جنسیتزدگی در فضای مجازی تامل میکند و میپرسد: «اگر زنان بخشی از ساختار قدرت درنظر گرفته نمیشوند، آیا این قدرت نیست که باید بازتعریف شود؟ چند قرن دیگر باید صبر کنیم تا چنین شود؟»
نویسنده درواقع از آغاز سنت ادبی غرب شروع میکند؛ از نخستين نمونه ثبتشده که مردی به زنی میگوید «خفه شو»؛ به او میگوید صدایش نباید در ملاء عام شنیده شود. به عنوان مثال با اشاره به داستان اودیسه هومر به ماجرای تلمخاخوس پسر پنلهلوپه همسر اودیسیوس گریزی میزند که وقتی مادرش به نقالی میگوید شعر شادتری را به جای روایت مشقتهای قهرمانان یونانی در راه رسیدن به خانه بخواند، جوانکی که پشتلبش تازه سبز شده به مادرش که عاقلهزنی جاافتاده است میگوید: «مادر، به اقامتگاهت بازگرد، و به کار خودت مشغول شو، بافندگی و کارهای زنانه ... سخنوری کار مردان است، جمیع مردان، و بالاتر از همه من؛ زیرا در این خاندان اختیار و اقتدار با سخن من است.»
او با استناد به این نمونه تاکید میکند درست همانجایی که مستندات مکتوب فرهنگ غرب آغاز میشود، صدای زنان در قلمرو اجتماعی شنیده نمیشود. او رابطه میان این لحظه هومری و برخی شیوههایی که به واسطه آنها در فرهنگ معاصر، و صحنه سیاست از کرسیهای جلوی مجلس گرفته تا قشر کارگر، صدای زنان در انظار عمومی شنیده نشود را مورد توجه قرار میدهد و در این مسئله دقیق میشود که چگونه این مسئله با سوءاستفاده و بدرفتاریای مرتبط است که حتی امروز نیز بسیاری از زنانی که صریح و علنی سخن میگویند با آن مواجهاند.
داستان کمدی و تخیلی آریستوفان که در آن زنان اداره کشور را بر عمده داشتند و بخشی از طنز داستان این بود که زنان نمیتوانستند در انظار عمومی درست صحبت کنند؛ نمونه دیگری است که بییرد به عنوان مثال به رخ میکشد و در ادامه نیز مثالهای مشابه متعددی از ژوپیتر، نارسیس و اوید نیز بیان میکند. حتی گویی زنی که در اجتماع سخن میگفت، در اکثر شرایط، طبق این تعریف زن محسوب نمیشد.
مری بییرد همچنین تاکید دارد در مواردی که زنان توانستهاند مشروع و قانونی برخیزند و سخن بگویند و از خانهشان، فرزندانشان و همسرانشان یا منافع زنان دیگر دفاع کنند، باز هم به نوعی تنها از منافع گروهیشان دفاع کردهاند و به نمایندگی از مردان یا کل جامعه سخن نمیگویند. البته نویسنده در جای دیگر از کتاب مینویسد: « من نمیگویم صدای زنانی که در حمایت از آرمانهای زنان بلند شده مهم نبوده، یا نیست (بالاخره کسی باید در حمایت از آرمانهای زنان بلند بزند)؛ اما مسئله اینجاست که قرنهاست سخنرانی زنان در اجتماع در همان «کنج» مانده است.
به عبارت دیگر نمونههای بیشماری وجود دارد که سعی شده زنان را به کل از گفتمان اجتماع کنار بگذارد، به شیوه تلماخوسوار. یکی از موارد معروف اخیر ساکت کردن الیزابت وارن ـ و محرومیتش از مناظره ـ در مجلس سنای آمریکا بود، وقتی سعی داشت نامهای از کورتا اسکات کینگ را با صدای بلند بخواند. گویی هنوز این سخن حکیمی در قرن دوم میلادی که گفته است: «زن باید با همان نجابتی از آشکارکردن صدایش بر غریبهها پرهیز کند که از کندن رتختش پرهیز میکند.» در ساختاری مثلا مدرن امروزی هم همچنان در جریان است.
نویسنده زنستیزی را یکی از توصیفهای وضعیت جاری میداند و معتقد است زنان حتی وقتی به سکوت واداشته نمیشوند، همچنان ناچارند بابت شنیده شده بهای بسیار گزافی بپردازند. از دید بییرد ما اکنون با شکل بسیار موثرتر و جهتدارتر محرومسازی زنان از سخنوری در اجتماع سروکار داریم، که بسیار بیشتر از آنچه خودمان معمولا تصدیق میکنیم بر عرف، رسوم و پندارهایمان درباره صدای زنان تاثیر دارد.
بییرد در فصل زنان و قدرت نیز سعی دارد به این پرسشها پاسخ بدهد که چهطور یادگرفتهایم چه نگاهی به زنهایی که اعمال قدرت میکنند، یا سعی در اعمال قدرت دارند، داشته باشیم؟ زیربنای فرهنگی زنستیزی در سیاست یا محیط کار، و اشکال آن چیست؟ چهطور و چرا تعاریف قراردادی قدرت و حتی تعاریف دانش و مهارت و اقتدار زنها را نادیده میگیرد؟
توضیح او درباره این پرسشها این است که الگوی ذهنی و فرهنگی ما برای فرد قدرتمند همچنان در سیطره کامل جنس مذکر است. یعنی اگر چشمهایمان را ببندیم و سعی کنیم تصور یک رئیسجمهور یا پروفسور و تاجر و ... را مجسم کنیم، آنچه بیشترمان میبینیم یک زن نیست. به عبارت دیگر ما هیچ الگویی نداریم که نشان دهد زن قدرتمند چه شکلی است، غیر از اینکه بیشتر شبیه مردهاست. از نگاه بییرد کتوشلوار مقرر، یا دستکم شلوار، که بسیاری از زنان سیاستمدار غربی میپوشند، از انگلا مرکل گرفته تا هیلاری کلینتون، شاید راحت و کاربردی باشد؛ شاید علامت امتناع از رختآویزشدن باشد، آنچه سرنوشت بسیاری از زنان سیاستمدارهاست؛ اما از سویی شگرد سادهای است ـ مثل پایین آوردن زنگ صدا ـ تا ظاهر مونثها بیشتر شبیه مذکرها شود، تا برازنده نقش قدرت شوند.
و نهایتا از تمام این مثالها چنین نتیجه میگیرد که قواعد جاری حتی در عرصه سیاست و حضور زنان در قدرت پیامد این واقعیت است که هنوز تصور میشود زنان به خارج از دایره قدرت تعلق دارند. شاید صادقانه بخواهیم آنها را بیاوریم داخل یا شاید وقتی زنها موفق میشوند داخل بیایند، به شیوههای مختلف و اغلب ناخودآگاه مثل مزاحمها بیرونشان میکنیم. حتی استعارههایی که برای دسترسی زنان به قدرت به کار میبریم و اصلاحاتی مثل سقف شیشهای را شکستن، دژ را فتح کردن و ... از هر لحاظ تاکید دارند که زنان خارج از دایره قدرتاند. درواقع زنانی که در قدرتاند به چشم کسانی دیده میشوند که سدها را شکستهاند، یا اینکه چیزی را به دست آوردهاند که کاملا مستحقش نیستند.
کتاب «زنان و قدرت؛ یک بیانیه» نوشته مری بییرد یا ترجمه شبنم سعادت در ۸۶ صفحه، شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و به قیمت ۱۴۰۰۰ تومان از سوی انتشارات فرهنگ نشر نو منتشر شده است.
نظر شما