سه‌شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۲
به خواننده احترام می‌گذارم ولی باج نمی‌دهم

روح‌انگیز شریفیان گفت: هیچ وقت باج نمی‌دهم. تنها چیزی که مد نظر من است، احترام به خواننده است. خیلی نشانه‌ها را در کارم می‌گذارم تا خواننده خودش آن را کشف کند.

 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رمان «دوران» نوشته روح‌انگیز شریفیان به تازگی در انتشارات مروارید منتشر شده است. شریفیان در این کتاب، راه خودش را مستقل از جریان غالب ادبیات داستانی زنان رفته و روایت دو زن را سنین پختگی در جدال با مرگ و عشق و خاطره به خوبی بیان کرده است. با روح‌انگیز شریفیان درباره این رمان گفت‌و گویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

در ابتدای رمان «دوران» اشاره شده که این کتاب در ارتباط با کاراکتر رمان «آخرین رویا» نوشته شده است چون شما هنوز ادای دینی  نسبت به آن شخصیت احساس می‌کردید. برای من که آن رمان را نخوانده‌ام، «دوران» به عنوان یک رمان مستقل، جذابیت‌های خاص خودش را دارد.
کتاب «آخرین رویا» داستان زنی است که از ایران با سختی‌های فراوان و البته با موفقیت به خارج می‌آید و در انگلیس زندگی‌اش را دوباره می‌سازد. و با اینکه در ایران دچار مشکلی مثل از دست دادن بچه‌اش می‌شود و همین هم باعث می‌شود که از ایران برود، زندگی‌اش در لندن به خوبی پیش می‌رود و با کسی آشنا می‌شود که فرد انسان‌دوستی است و تمام امکانات و ثروتش را در راه کمک به کودکان می‌گذارد. زندگی این زن با آن فرد پیش می‌رود ولی متاسفانه آن شخص در یکی از مسافرات‌هایش که در راه همان هدف انسان‌دوستانه‌اش بوده، از بین می‌رود. من فکر می‌کردم چنین رنج زیادی برای یک انسان درست نیست. برای همین احساس کردم به خوانندگان خودم و شخصیت رمان «آخرین رویا» دینی دارم. در ضمن می‌خواستم نشان دهم با تمام رنجی که انسان در طول زندگی‌اش می‌برد، می‌تواند موفق باشد. و الان خیلی خوشحالم که شما این کتاب را به عنوان یک رمان مستقل در نظر گرفتید. چون کمی نگران بودم که مبادا با این کتاب به این صورت و به طور مستقل برخورد نشود.
 
شروع رمان «دوران»، با بحثی نظری بین آریا و پسرش والی، درباره تباهی جهان است  و شری که همه جهان را گرفته و شاید امیدی به نجات آن نباشد. چرا چنین شروعی را برای این کار در نظر گرفتید؟ البته با جنس روشنفکری آریا که متعلق به نسلی است که آمده بودند تا جهان را نجات دهند، طبیعی است اما برای مخاطب، شروع جذابی نیست.
رمان همیشه پر از سایه روشن است و به هر حال باید از جایی شروع شود و به جایی برسد. من این شروع را برای این کار در نظر گرفتم، برای اینکه می‌خواستم ناامیدی آن نسل و قضاوت آن نسل را راجع به آن اتفاقات نشان دهم. به اضافه اینکه در ارتباط با آنچه که در زندگی ما پیش می‌آید، و آنچه که بعدها در زندگی زناشویی اتفاق می‌افتد، باعث می‌شود که نگاهی نسبت به جهان پیدا کنیم. این مساله‌ای بود که من می‌خواستم از طریق آریا نشان دهم و بعد به جایی برسد که متوجه شود، زندگی در ناامیدی و پوچی نمی‌گذرد و به امید می‌رسد. ممکن است که حرف شما درست باشد، اما این راهی بود که من پیدا کردم تا به دوران برسم.
 
                               

در این رمان ما با دو کاراکتر زن قوی مسن مواجهیم که در تقابل با هم قرار می‌گیرند، هر دو به هم کمک می‌کنند که به دریافت جدیدی از زندگی برسند. اما مضمون عشق، پربسامدترین موضوع در بین نویسندگان است. نویسندگان زن هم بیشتر درباره عشق و رابطه نوشته‌اند. شما کاراکترها را در سن و سال پختگی گرفته‌اید و اگر نگاهی هم به عشق دارند، چشم‌اندازی در گذشته است. من فکر می‌کنم با این انتخاب، شما یک نگاه مستقل و تازه را در ادبیات زنان آورده‌اید. ما در ادبیات داستانی امروز کمتر با نویسنده‌ای مواجهیم که نگاه خودش را به جهان بیان کند و بیشتر نویسندگان به مواردی مثل جذابیت و فروش توجه دارند.
همان‌طور که شما اشاره کردید، می‌خواستم یک جهان‌بینی پخته را نشان دهم و گذار از عشقی که در زندگی هست. چون به همین دلیل من دوست داشتم که «آخرین رویا» خوانده شود. به نظرم «آخرین رویا» به نسبت کارهای دیگر من، کمتر خوانده شد. در حالی که این کار را من بیشتر از کارهای دیگرم دوست دارم. من می‌خواستم گذر از این مرحله زندگی را نشان دهم و بگویم که انسان قادر است از رنج‌هایش بگذرد و به جایی برسد که ارزش انسانی‌ دارد. دقیقا آنچه که شما گفتید، مد نظر من بود.
 
بحث مخاطب، خیلی مهم است و گاهی جذب مخاطب، باعث می‌شود موتیف‌ها و مضامینی در ادبیات داستانی ما تکرار شود.
من نگاه خودم را می‌نویسم و مهم‌ترین مساله‌ای که نویسنده را قانع می‌کند این است که از کارش راضی باشد. من دلم می‌خواهد از کارم راضی باشم. البته این نکته را هم بگویم که راه سختی را با «دوران» گذراندم. سه سال روی این کتاب کار کردم. اول آریا را شروع کردم و به نظر خودم کمی طولانی بود. بعد به دوران رسیدم. نمی‌دانستم با آن چه کار کنم. حتی در بسیاری از مواقع وسوسه می‌شدم که آن را پاک کنم. بعد با خودم می‌گفتم؛ نمی‌خواهد پاکش کنی. این قدر عجله نکن. بگذار گوشه کامپیوتر باشد.
ولی می‌خواستم چیزی شود که من می‌خواهم. الان که کتاب منتشر شده است، خیلی‌ها به من گفتند که آن را دوست دارند. من هم وقتی که می‌بینم این کتاب، افکار آنها را منعکس می‌کند، خوشحالم که آن را پاک نکردم. فکر کنم اگر این کار را انجام می‌دادم، یکی از تاسف‌های زندگی من می‌شد.
 
شما چه نگاهی به مخاطب دارید؟ هیچ وقت به مخاطب باج نمی‌دهید؟
نه. من هیچ وقت باج نمی‌دهم. تنها چیزی که مد نظر من است، احترام به خواننده است. من خیلی نشانه‌ها را در کارم می‌گذارم تا خواننده خودش آن را کشف کند و خیلی به خواننده احترام می‌گذارم.
 
مرگ یکی از مهم‌ترین مباحث بشری است و شما این مضمون را در تقابل آریا و دوران نشان داده‌اید.
اتفاقا یکی از دوستانم هم به من گفت که در این کتاب خیلی مرگ هست. من شاید کاملا به آن آگاه نبودم، اما وقتی که کار را دوباره می‌خواندم، متوجهش شدم و احساس می‌کنم که مرگ هم جزئی از زندگی ماست و از ما جدا نیست. هدفم این بود که نشان دهم اثر مرگ روی آدم‌ها متفاوت است. مرگ می‌تواند کسی را بعد از مرگ همسرش، با اینکه چندان علاقه‌ای هم به او ندارد، مایوس کند. و در مورد دیگری که آن دو نفر، خیلی به هم وابسته بودند می‌تواند باعث شود که او دوباره برخیزد و زندگی‌اش را بسازد. اگر شما «آخرین رویا» را خوانده باشید، می‌دانید که او چه ضربه‌ای را تحمل کرده است.
 
در سال‌های اخیر، تعداد نویسندگان زن خیلی زیاد شده است و برخی از منتقدان هم از عبارت «ادبیات آشپزخانه‌ای» در محکومیت ادبیات زنان استفاده می‌کردند. شما در اولین دوره‌های برگزاری جایزه ادبی گلشیری، موفق به کسب این جایزه شده‌اید. بفرمایید که چه نگاهی نسبت به وضعیت ادبیات داستانی امروز نویسندگان زن دارید؟
من تا جایی که می‌توانم سعی می‌کنم هنگامی که در ایران هستم کارهای تازه منتشر شده را بخوانم. برای من فرقی هم نمی‌کند که نویسنده زن باشد یا مرد. در تمام جوامع بشری، همه جور کتابی منتشر می‌شود برای هر قشری از خوانندگان. و می‌گویند؛ کار نیکو کردن از پر کردن است. هر نویسنده‌ای هم وقتی که به نخستین کارش برمی‌گردد، خیلی از آن راضی نیست. من در دوران نوجوانی در یک دفتر مدرسه داستانی نوشته بودم و بعد آن را دور انداختم. با این که به من می‌گفتند؛ نگهش دار! یادگاری ست.
من می‌گفتم؛ اصلا به درد نمی‌خورد. نویسنده می‌نویسد و تمرین می‌کند و پیش می‌رود. و امیدوارم برای همه نویسنده‌ها پیش بیاید. برای اینکه آدم با تمرین شروع می‌کند. اما اینکه بعضی‌ها برای جلب خواننده کاری انجام می‌دهند، ژانری است که ما کاری نمی‌توانیم برای آن بکنیم.

و سخن آخر؟
در این کتاب از ورای شخصیت این دو زن، من سعی کرده‌ام شخصیت غالب ایرانی‌‎ها را نشان دهم که  بیشتر در خودشان هستند تا بیرون. شما حتما توجه کرده‌اید که این‌ها با هم حرف می‌زنند، اما نیم بیشتر حرف‌شان در درون‌شان است.

بله! هر دو کاراکتر یک روایت درونی دارند و حتی در کتاب، فونت روایت‌های درونی هم عوض شده است.
من می‌خواستم این ویژگی را نشان دهم و اصلا هدفم همین بود و آخر داستان هم وقتی این دو تا از هم جدا می‌شوند، می‌گوید؛ من هنوز از تو هیچ چیز نمی‌دانم.
 
ولی مخاطب، بیشتر از آریا یا دوران درباره آنها می‌داند. چون روایت‌های درونی‌شان را هم می‌خواند.
دقیقا. و این نشان‌دهنده شخصیت آنها است که من فکر می‌کنم این ویژگی در ما ایرانی‌ها خیلی زیاد است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها