دهمین نشست اختصاصی شیرازه شعر، دوم مهرماه به بررسی کارنامه شعری و فعالیتهای ادبی محمدرضا محمدینیکو گذشت.
او درباره شروع شاعری خود گفت: در دروان دبیرستان به صورت ناآگاهانه شعر میسرودم. اولین مواجهه جدی من با شعر هنگامی بود که شعر «کوچه» فریدون مشیری را خواندم و آنقدر شیفته شدم که با عجله به کتابخانه کانون پرورش محلهمان رفتم و کتاب را خواستم. خانمی که کتابدار مجموعه بود، «در کوچهباغهای نشابور» دکترشفیعیکدکنی را به من معرفی کرد و من هم همان لحظه نشستم و همه کتاب را خواندم.
وی ادامه داد: طبیعتا شعر پرخون و پرتپش آن سالهای شفیعیکدکنی در آن فضای پر تب و تاب بسیار به دل من نشست و مرا دگرگون کرد. دومین مجموعه شعری که چنین تاثیری بر من گذاشت، «سفر پنجم» اثر طاهره صفارزاده بود که به نظر من، این کتاب از قلههای شعر نو است و به گمانم، نه خود صفارزاده و نه دیگران، هرگز نتوانستند مانند آن مجموعه را خلق کنند. زبان پیامبرانهای که اشعار این کتاب دارند، تکرارنشدنی و نشاندهنده تسلط کامل ایشان بر زبان قرآن و کتب مقدس است. من تا سالهای قبل از انقلاب به این دو بزرگوار و به این دو مجموعه بسیار مدیون هستم.
این شاعر با اشاره به کتابخانهای که او به آن رفتوآمد داشت، اظهار کرد: یکی از کتابخانههایی که در آن زمان به آن رفت و آمد داشتم، کتابخانه منزل مرحوم سلطانالواعظین بود که کتابخانهای بسیار غنی بود که لحظههای خاطرهانگیزی برای من ساخت. در آنجا با مصطفی رخصفت آشنا شدم که مسئولیت کیهان فرهنگی را داشت و مرا به جلسات شعر حوزه اندیشه و هنر که به تازگی افتتاح شده بود، دعوت کرد.
وی افزود: اوایل سال 60 به حوزه رفتم که بزرگترین خوشبختی در فضای شعری و حتی زندگی من بود. در آنجا با استادانی همچون حسین آهی، مهرداد اوستا، سیدحسن حسینی، قیصر امینپور، ساعد باقری، محمدرضا عبدالملکیان، سهیل محمودی و وحید امیری آشنا شدم. مرحوم حسینی و مرحوم امینپور، تاثیر بسزا و شگرفی بر ما داشتند بخصوص سیدحسن حسینی که با تلنگرهایی به ما یاد میدادند چگونه شعر بگوییم. از بزرگترهای آن جمع، استاد اوستا بودند که از متانت، بزرگواری و تسلط عجیبی که بر شعر و نقاشی و موسیقی داشت، بسیار میآموختیم. وی دریای غریبی بود و وقتی براساس تداعی معانی و تداعی ذهنی شروع به صحبت میکرد، از هر کلمه و جمله وی، درس میگرفتیم. همچنین در آن زمان با سلمان هراتی آشنا شدم که حقیقتا از گوهرهای ناشناخته شعر معاصر ماست. او شاعر مجسم بود و از بسیاری از کسانی که دیدم و شناختم، بسیار شاعرتر بود هم از نظر زبانی و قدرت طبع شاعری هم از نظر روحی.
محمدینیکو درباره انتشار اولین شعرهای خود گفت: اولین اشعارم را در سال 59 برای مجله جمهوری اسلامی میفرستادم که مسئول صفحه شعر آن، یوسفعلی میرشکاک بود. نقدهای او که گاه تشویق بودند و کاه نقد تند، بسیار در سرودن شعر به من کمک کردند و آموزنده بودند. در سال 60 به رادیو رفتم و مدتی بعد هم شروع به نوشتن نمایشنامه کردم و حدود 200 نمایشنامه در موضوعات مختلف نوشتم. پس از آن و در سال 70 وارد تلویزیون شدم و مستندسازی را آغاز کردم.
این مستندساز و شاعر همچنین در بخشی از برنامه درباره رمان «افسانه فریدون» توضیحاتی داد: فردوسی در شاهنامه از 4 یا 5 سالگی تا 16 سالگی فریدون هیچ حرفی نمیزند. به نظرم آمد این مجال خوبی است که فردوسی در اختیار ما قرار داده تا فکر کنیم و ببینیم چه اتفاقاتی برای یک نوجوان افتاده و چه بر او گذشته که قابلیت رهبری مردم را به دست میآورد و رمان افسانه فریدون، کاملا مبتنی بر تخیل خود من است. اگر بخواهیم خود را با فردوسی رو در رو کنیم، مثلا تصمیم بگیریم داستان اسفندیار را بازنویسی کنیم، حتما شکست خواهیم خورد؛ چراکه فردوسی آنچنان بینقص شخصیتپردازیهای شاهنامه را انجام داده که تا امروز کسی نتوانسته است یک بازنویسی موفق از آن انجام دهد.
وی ادامه داد: قدرت داستانپردازی و ادبی فردوسی در تاریخ ادبیات ما یگانه است و کتاب او، به تعبیری، هویت ملی ماست. ما باید به سراغ نقطهچینهای شاهنامه برویم نه اینکه بخشهایی را انتخاب کنیم که فردوسی به بهترین شکل آنها را پرداخته است. شاهنامه پر از خطوط سفید است. به عنوان مثال، زال در شاهنامه کشته نمیشود در حالی که داستان تولد او آنقدر پرهیاهو و مفصل بیان شده است. مرگ او میتواند دستمایهای برای آفرینش یک داستان باشد.
محمدرضا محمدینیکو در پایان از آثار آماده چاپ یا در حال نگارش خود گفت: هماکنون چند مجموعه شعر ترجمه از زبان سوئدی آماده چاپ دارم. رمانی هم در حال نگارش است که در دوره مغول میگذرد به نام «شمشیر درگذرنده از استخوان» و چند مجموعه داستان کوتاه هم آماده است که به زودی چاپ خواهد شد.
در پایان برنامه، محمدرضا محمدینیکو از مجموعههای شعر خود، اشعاری را قرائت کرد.
نظر شما